tag:blogger.com,1999:blog-74488205656064419062024-03-18T22:44:04.828-07:00وبلاگ دانشجویان رشته تاریخ دانشگاه پیام نور صفاشهرabadehhttp://www.blogger.com/profile/14261761834292237824noreply@blogger.comBlogger163125tag:blogger.com,1999:blog-7448820565606441906.post-52644323856212692992011-02-08T22:05:00.000-08:002011-02-08T22:13:19.124-08:00چه کسی یا کسانی نمی گذارند شهردارجدید شهران به ساختمان شهرداری برودچه کسی یا کسانی نمی گذارند شهردارجدید شهران به ساختمان شهرداری برود<br />واقعا سوالی ست که چرابا وجود اینکه تصدیقی از جوانان تحصیل کرده و باتجربه شهرمان انتخاب شده کارش را شروع نمی کند ؟ چرا به ساختمان شهرداری نمی رود ؟؟<br />قطعا کسانی هستند که بقول معروف موش می دوانند !!!!!!!!!!!!!و این کارشان خیانتی آشکار به شهر و مردم یک شهر است<br />در روزهاو شاید ماههای آینده شاهد حضور فردی دیگر در عرصه تصمیم گیری شهرمان خواهیم بود !!!!!!!که مفصل در آینده برایتان خواهیم نوشت آنهایی که دست اندر کار چنین انتصابهایی هستند بدانند که این کارها نه رضایت خدا را دارد و نه رضایت بنده خدا هنوز چند صباحی از انتصاب فردی زیر دیپلم در جایگاه جوانی لیسانس نمی گذرد که اینک نیز...<br />برگردیم به شهردارمان این سوال را شورای شهرمان باید پاسخ دهد چه چیز شهرمان را معطل فردی دلسوز و باتجربه کرده است ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟abadehhttp://www.blogger.com/profile/14261761834292237824noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-7448820565606441906.post-14667391109813293812010-03-03T16:31:00.000-08:002010-03-03T16:32:36.773-08:00گذری بر تاریخچه خط در ايران زمينگذری بر تاریخچه خط در ايران زمين<br /><br />بیش از 4000 سال خط مکتوب در ایران زمین<br />تاريخ خط و زبان ايران به دو دوره متمايز پيش از اسلام و بعد از اسلام تقسيم مي شود.ملاك اين تقسيم ، تنها تسلط اعراب و انقراض سلسله ساساني نيست زيرا اتفاقات و حوادث سياسي تنها عامل تمايز خط و زبان نمي تواند باشد بلكه علت اين تقسيم ، آن است اين دو دوره از هر جهت با هم تفاوت دارند و با آنكه ايرانيان بسياري از سنن و خصوصيات كهن ملي خود را بعد از تسلط اعراب تازي حفظ كردند ولي به علت تغيير مذهب و تحول اوضاع سياسي و اجتماعي ادبيات خط و تا حدودي زبان بعد از اسلام با پيش از آن تفاوت كلي را حاصل نمود .<br />در اين مقاله به زبان و خط بعد از اسلام پرداخته نخواهد شد و هدف اصلي شناساندن زبان ، خط و ادبيات از شاهنشاهی هخامنشی تا پایان شاهنشاهی ساسانی است . با توجه به تارخچه خط در ایران باستان که طبق کتیبه ای که در جنوب ایران کشف شده است مبدا آن به حدود پنج تا هفت هزار سال پیش می رسد . برای نمونه میتوان از کتیبه های موجود در معبد سه هزار و پانصد ساله زیگورات نام برد ولی از آنجا که مدارک در این باره کامل نیست از نوشتن خط قبل از هخامنشیان خودداری نمودیم .<br /><br />دوره هخامنشي<br />تاريخ ايران از زمان مادها روشن و مدون است خلاصه اينكه شخصي به نام دياكو مؤسس سلسله ماد بود او هگمتان يا اكباتان (همدان)را پايتخت خود قرار داد يكي از فرمانروايان بزرگ ماد بنام هُوَخشَتَرَ حكومت آشور را منقرض ساخت و دولت ماد را اقتدار و اهميت بخشيد . جانشين او كه آستياگ نام داشت مغلوب كوروش كبير گرديد و سلسله ماد منقرض شد .<br />از زبان مادي سند و آثار كتبي باقي نمانده است ولي شكي نيست كه زبان مادي با پارسي باستان خويشاوندي نزديك داشته است ؛ به طوري كه پارسيها و مادي ها زبان يكديگر را به خوبي مي فهميدند .<br />كوروش موسس سلسله هخامنشيان ، مركز حكومت خويش را در پاسارگاد قرار داد و كشور ليدي و بابل را مسخر نمود و مهمترين دولت و سلطنت دنياي قديم را تشكيل داد .<br />داريوش بزرگ بزرگترين شاهنشاه هخامنشي ، نخست ياغيان كشور را سركوب كرد و در داخل كشور ايران را از سر حد چين تا ريگزارهاي سوزان افريقا بسط داد و دولت هخامنشي را از مقتدرترين دولت هاي روي زمين كرد .<br />فرهنگ و تمدن درخشان ايران از روزگار هخامنشي آغاز مي شود كه سند هاي موجود و آثار باقيمانده ، قدرت و عظمت هخامنشيان و نياكان ما را مسلم مي دارد .<br /><br />پارسي باستان<br />زبان ايرانيان در زمان هخامنشيان پارسي باستان يا فرس قديم ناميده مي شود كه ريشه زبان فارسي كنوني است .<br />كتيبه هاي شاهان هخامنشي و لوح هاي زرين و سيمين كه از آن روزگار باقيمانده به اين زبان نوشته شده است . مجموع واژه هاي اصلي كتبيبه ها از چهارصد كلمه تجاوز نمي كند و مطالب آن عبارت است از نام و شرح خاندان شاهان –تفصيل فتوحات – ستايش يزدان – نكوهش دروغ و ناپاكي – سفارش به راستي و نيكو كاري.<br />اين كتيبه ها غالبا به چند زبان است و غير از پارسي باستان ، به زبان هاي آسوري ،ايلامي ، آرامي كه بين ملل دست نشانده هخامنشيان معمول بوده ، نگاشته شده است .<br />مجموع كتيبه هاي هخامنشي بالغ بر چهل كتيبه است و مهمترين آنها در تخت جمشيد ، همدان ، شوش ،نقش رستم ، بيستون ،الوند ، وان است كه كتيبه بيستون از همه مفصل تر و مشتمل بر 420 سطر و هيجده هزار و نهصد كلمه مي باشد كه داريوش در اين كتيبه چگونگي فرونشاندن شورش هاي داخلي و غلبه و تسلط به كشورهاي خارجي و حدود متصرفات خود را شرح مي دهد و در پايان مجد و بزرگواري كشور ايران را آرزو مي كند .<br /><br />خط ميخي<br />كتيبه هاي هخامنشي به خط ميخي است . ايرانيان اين خط را از قوم كلده و آشور گرفتند و در آن تغييراتي دادند و آن را به صورت الفبايي در آوردند .<br />تين خط از چپ به راست نوشته مي شد و داراي 36 حرف بود و در كنده كاري و نوشتن روي سنگ و اجسام سخت به كار مي رفت .<br />اولين خط ميخي كه به دست آمده از زمان آريار منه و آخرين آن از روزگار پادشاهي اردشير سوم است و به سبب دشواري نگارش ، خط ميخي از دوران اشكانيان رو به زوال نهاد و به تدريج منسوخ گرديد .<br />در خط ميخي و كتيبه هاي پنج كلمه به صورت پندار نگاري باقي مانده است پندار نگاري : بعد از مرحله تصوير نگاري در تاريخچه خط را گويند كه تصوير كم كم ساده شد و به صورت علامت و نشانه در آمد و براي اسامي معني نيز علائمي ايجاد گرديد.علائم رياضي كه به صورت خط بين المللي در آمده از نمونه هاي پندارنگاري است .<br />اورامزدا - اهورامزدا<br />خشايثيه - شاهنشاه<br />دهيو - كشور<br />بغا - خدا<br />بومي - بوم – سرزمين<br />گذشته از سنگ نبشته ها ، سكه هاي هخامنشي و خطوط روي بعضي ظروف و سنگ ترازو ها و نگين هاي باقي مانده از آن عهد ، همه به خط ميخي و زبان پارسي باستان مي باشد .<br />براي شناختن زبان پارسي باستان چند جمله از بند اول كتيبه نقش رستم با زبان پارسي باستان نوشته مي شود .<br />بغ وزر كه اورامزداهي ايمم بوميم اداهي اومام آسمانم اداهي مرتيم اداهي شياتيم ادامرتيهي .<br />ترجمه : خداي بزرگ است اهورا مزدا كه اين زمين را آفريد كه آن آسمان را آفريد كه شادي را براي مردم آفريد .<br /><br />زبان اوستايي<br />قديمي ترين اثر از آثار آريايي اوستاست . زبان اوستايي با سانسكريت ،زبان ادبي و كهن هنديان شباهت تام دارد و معلوم مي شود كه ايرانيان و هنديان در روزگاري با هم زندگاني كرده و زبان مشتركي داشته اند كه ريشه زبان اوستايي و سانسكريت بوده است .<br />زردشت پيامبر ايران باستان كه قرن ها پيش از مسيح زندگي مي كرده است از شمال يا شمال غرب ايران برخاسته است و متوجه مشرق ايران شده است و پيروانش گشتاسب و گرشاسب در مشرق ايران بوده اند پس زبان اوستايي در قسمت هاي شرقي هم مفهوم بوده است .<br />اوستا داراي دو لهجه است قسمتي از خود زردشت كه خيلي قديمي است و بقيه جديدتر مي باشند. گاتها يا سرودهاي مذهبي از خود زردشت مقدس است .<br />اوستا در قديم 21 كتاب را شامل مي شده كه مردم ايران از حفظ داشتند . در استيلاي اسكندر ، مقداري از آن از دست رفت . بلاش اول اشكاني اهتمام به جمع آوري اوستا نمود و دستور داد اوستاي پراكنده را كه موبدان در حافظه داشتند جمع آوري كنند. ولي اقدام اساسي براي تدوين اوستا در زمان ارشير بابكان انجام گرفت و عده اي از موبدان كه رياست آنها با تنسر ، هيربد هيربدان بود مامور جمع آوري اوستا شدند . بعد از اردشير ، پسرش شاپور اول خرده اوستا را كه پراكنده بود جمع آوري كرد . به روزگار شاپور دوم ساساني درباره مراسم ديني بين زردشتيان اختلاف افتاد و به دستور شاپور ، آذر بد مهر اسپندان موبد موبدان به كتاب اوستا مراجعه و مطالب آن را مرتب نمود .<br /><br />خط اوستايي<br />خط اوستايي بااحتمال زياد در زمان ساسانيان تنظيم شده است در ضمن تدوين اوستا و كتابت آن متوجه شدند كه خط پهلوي براي نوشتن تلفظ صحيح اوستا ، رسا نيست . بنابراين موبدان ، الفبايي از روي الفباي پهلوي بوجود آوردند كه بتوان تمام لغات و كلمات مقدس و قرائت صحيح اوستا را بوسيله آن نوشت . اين خط دين دبيره نام دارد كه امروزه به خط اوستايي يا دبيري دين نيز خوانده مي شود .<br />اين خط كه از راست به چپ نوشته مي شود كاملترين خطوط موجود عالم است . زيرا در الفباي اوستايي اولا اعراب جزء حروف است ثانيا براي تمام صداها ، حروف و علامت خاص وجود دارد .<br />الفباي اوستايي 44 حرف دارد و حرو متصل به يكديگر نيستند و جدا نوشته مي شوند . چون اعراب داخل حروف است خواندن و نوشتن بسيار ساده است . و به جرات مي توان گفت خط اوستايي يكي از كاملترين خطوطي است كه تا كنون مورد استفاده واقع شده است .<br /><br />دوره اشكانيان<br />پس از مرگ اسكندر گجسته ( ملعون ) ، كشور هاي متصرفي ، بين جانشينان او تقسيم شد و سلكوس به فرمانرواييئ ايران منصوب گرديد. مدت هشتاد سال سلوكي ها بر كشور ايران تسلط داشتند تا آنكه مردم خراسان با قيامي مردانه ،سلوكي ها را مغلوب ساختند و دولت پارت يا اشكانيان بوجود آوردند .<br />توضيح آنكه پارت parthava پرثوه – به سبب گذشت زمان در كلمه پرتو تحول ايجاد شده و حروف ( ر ) به ( ل) و ( ث ) به ( ه) تبديل گرديده و در نتيجه پرتو پلهو شده و بر اثر قلب ل و ه بصورت پهلو در آمده است .<br />پارت سرزمين خراسان و گرگان امروزي كنوني است كه در كتيبه بيستون جزو كشور هاي كه داريوش بر آن ها حكمراني داشته ، نامش آمده است . واژه پهلو همان طور كه توضيح داده شد از همان لغت پرتو يا پرثوه است كه در نتيجه تطور لغوي به آن صورت درآمده است و لفظ پهلوان به معني شجاع از همين واژه پهلوي است چه پرتوها ( پهلوي ها ) قريب 500 سال در مقابل حمله روميان مقاومت كردند .<br /><br />زبان پهلوي اشكاني<br />پس از استقرار اشكانيان ، زبان پهلوي يا زبان مردم خراسان زبان رسمي و درباري ايران شد و تا تسلط اعراب تازي زبان مردم شمال و مشرق ايران بود .<br />از زبان پهلوي اشكاني كه به زبان پهلوي شمالي نيز معروف است جز چند كلمه بروي سكه ها ، آثار مهمي باقي نمانده است و در ضمن زبان ارمني و لهجه هاي آذربايجان و خراسان ، پاره اي از واژه هاي پهلوي اشكاني ديده مي شود .<br />گاهي از كلمه پهلوي ، زبان فارسي روان اراده مي شود به طوريكه در دوره هاي منفور اسلامي ، پهلوي زبان مي گفتند مقصود زبان پارسي بوده و آن را در برابر زبان عربي استعمال مي كردند . اين زبان كه اصل آن از پارسي باستان است به مرور زمان تغيير پيدا كرد و پس از تحول بسيار به صورت پارسي و زبان دري در آمد .<br />ماني در سال 251 ميلادي به سن 45 سالگي ادعاي پيامبري كرد و جهت تبليغ شاپور اول ساساني به دين خود ، كتاب شاپورگان را به زبان پهلوي اشكاني نگاشت . قسمتي از آثاري كه اخيرا از مانويان در تورفان ايالتي از تركستان چين پيدا شده بنا به عقيده عده اي از محققين به خط و زبان پهلوي اشكاني مي باشد .<br />رساله اي هم به زبان پهلوي اشكاني در دست است به نام درخت آسوريك كه جمعي از محققين عقيده دارند كه اصل آن به زبان پهلوي اشكاني بوده و بعد به پهلوي ساساني در آمده است و اين كتاب در اصل منظوم بوده و اشعار 12 هجايي داشته ولي اكنون اوزان ابيات به هم خورده و به نثر تبديل شده است .<br />موضوع درخت آسوريك عبارتست از مناظره درخت خرما و بز<br />به عنوان نمونه چند سطر كتاب با ترجمه نقل مي شود<br />درختي رست است تر او شتر و اسوريك ،<br />بنش خشك است ، سرش هست تر ،<br />ورگش كنيا ماند ، برش ماند انگور،<br />شيرين بار آورد<br />مرتومان ويناي آن ام درختي بلند<br />ترجمه : درختي رسته است آن طرف شهرستان آسوريك ، بنش خشك است و سر او تر است ، برگش به ني ماند و بارش به انگور. شيرين بار آورد . مردمان بيني من آن درخت بلندم .<br />اخيرا سندي به زبان پهلوي اشكاني در اورمان كردستان كشف شده و آن عبارت از دو قباله زمين است كه در 120 سال پيش از ميلاد مسيح آن را به خط پهلوي اشكاني روي پوست آهو نوشته اند .<br /><br />خط پهلوي اشكاني<br />خط پهلوي اشكاني كه با حروف جدا از هم و منقطع و از راست به چپ نوشته مي شد از خط آرامي اقتباس شده بود ، خط آرامي را كلدانيان كه تابع ايران بودند در اين كشور رواج دادند .<br /><br />در زمان هخامنشيان اين خط مخصوص تحرير بود و خط ميخي براي كتيبه و كنده كاري به كار مي رفت ، در دوره اشكانيان خط پهلوي براي كتيبه و كنده كاري هر دو معمول شد. خط پهلوي داراي 25 حرف است و عيب بزرگ و اشكال اينست كه يك حرف گاهي چند صداي مختلف مي دهد .<br /><br />دوره ساسانيان<br />اردشير بابكان ، اردوان آخرين پادشاه اشكاني را شكست داد و آن سلسله را منقرض كرد و سلسله ساساني را تاسيس نمود و پايتخت را از شمال به جنوب آورد . مذهب مقدس زردشتي را كه از روزگار تسلط اسكندر به تدريج از رونق افتاده بود آيين رسمي ايرانيان كرد و آتشكده هاي خاموش را روشن ساخت و با احياي امور مذهبي و تنظيم كارهاي كشوري همت گماشت . جانشينان اردشير ، در آباداني كشور و بسط علم و فرهنگ و ترويج آداب و رسوم ملي ، كوشش بسيار نمودند .<br /><br />زبان پهلوي ساساني<br />زبان پهلوي ساساني كه به پهلوي جنوبي معروف است با پهلوي اشكاني تفاوت مختصري دارد .<br />با ملاحظه بعضي كلمات كه هنوز در زبان پارسي به كار مي رود. مي توان به اختلاف ميان دو لهجه اشكاني و ساساني پي برد . مثلا (( گرسنه ، گسنه )) كه به زبان پهلوي اشكاني است در زبان پهلوي ساساني گشنه )) است. همچنين ((فرستك)) در پهلوي اشكاني، (( فرشتك )) در پهلوي ساساني و فرشته در زبان پارسي كنوني است .<br />اصل زبان پهلوي جنوبي نيز از پارسي باستان است و به جهت آنكه پاره اي از اصطلاحات ديني و لغات اوستايي در آن راه يافته و از حيث قواعد دستوري با پهلوي اشكاني فرق مختصري دارد ، از اينرو آن را لهجه اي از لهجه هاي پهلوي مي شمارند .<br />از زبان پهلوي ساساني آثار متعددي باقي مانده است كه قسمت عمده آن كتب ديني ، اخلاقي ، ادبي ، داستان است .<br />در روزگار ساسانيان اوستا جمع آوري شد و ترجمه و تفسيرهايي بر آن نوشته شد و ترجمه و تفسير هايي بر آن به پهلوي نوشته اند و آن را زند گفته اند و شرحي كه بعد براي زند نوشته شد به پازند معروف است . خط پهلوي ساساني از روي خط پهلوي اشكاني تنظيم شه كه در كتيبه ها ، حروف آن مانند پهلوي اشكاني از هم جدا نوشته مي شد و در نامه ها و تحرير، با هم تركيب مي يافت . تعداد الفباي پهلوي را از 18 تا 25 حرف نوشته اند و علت اين امر آن است كه در خط پهلوي يك حرف چند صداي مختلف مي دهد .<br />دبيران دوره ساساني بعضي از لغات را به آرامي مي نوشتند و هنگام خواندن پهلوي مي خواندند و آن را هُزوارٍٍِِش مي ناميدند ، مثلا « ملكان ملكا » مي نوشتند ، « شاهنشاه » مي خواندند و « يوم » مي نوشتند و « روز » مي خواندند .<br />با آنكه زبان پهلوي از حيث قواعد دستوري و ريشه كلمات با زبان پارسي كنوني اختلاف جزيي دارد، به سبب اينكه الفباي پهلوي حروف صدادار ندارد و يك حرف ، صداي مختلف مي دهد و تفنن نوسيدگان كه هزوارش را معمول كرده ، خواندن كتب پهلوي خالي از اشكال نيست .<br />خط پهلوي در دوره ساسانيان معمول بوده و تا حدود يك قرن بعد از اسلام در ايران زمين رواج داشته است و تا زمان حجاج بن يوسف ثقفي دفاترديواني به خط پهلوي نوشته ميشد و بعد از آن كه خط عربي جانشين آن گرديد تا مدتي بين جمعي از ايرانيان خصوصا موبدان اين خط براي نامه نگاري و نوشته هاي ديني به كار مي رفت<br />كتيبه هايي از دوره ساسانيان كشف شده كه مهمترين آن ها عبارتست از :<br />1- كتيبه نقش رستم نزديك تخت جمشيد از اردشير بابكان به سه زبان پهلوي اشكاني و ساساني و يوناني<br />2- كتيبه حاجي آباد در سه فرسخي تخت جمشيد ار شاپور اول ساساني كه به پهلوي ساساني و اشكاني نوشته شده<br />3- كتيبه پايكوبي بين قصر شيرين و سليمانيه کردستان عراق که بخشی از ایران بوده است كتيبه بسيار مفصلي است از نرسي به خط پهلوي اشكاني و ساساني نوشته شده .در اين كتيبه نرسي بيان مي كند كه چگونه بهرام سوم را از تخت پايين آورده و خود به سلطنت رسيده ات . اين كتيبه راجع به حدود ايران درآن زمان اطلاعات جالبي مي دهد .<br />كتيبه هايي در طاق بستان و نقش رجب و تخت جمشيد و همچنين لوح ها و سكه ها و مهر هايي از دوره ساساني باقي ست كه جهت رعايت اختصار از ذكر آن ها خودداري مي شود و البته يكي از آثار پر ارزش به خط پهلوي ساساني كارنامه اردشير بابكان است كه در قسمتي از آن مي گويد .<br />پس از مرگ اسكندر گجستک رومي ايران شهر 240 كدخدايي بود. سپاهان و پارس و نواحي نزديك آن در دست اردوان سردار بود. بابك مرزبان وشهردار پارس و گمارده اردوان بود .<br />به کوشش بانو نورا نیک سرشتabadehhttp://www.blogger.com/profile/14261761834292237824noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-7448820565606441906.post-90346292817512228832010-03-03T16:29:00.000-08:002010-03-03T16:30:17.098-08:00کوروش بزرگکوروش بزرگ<br />کوروش بزرگ (۵۲۹-۵۸۰ قبل از میلاد) اولین امپراتور هخامنشی بود. او کسی بود که حکومت پارس را با در هم آمیختن دو قبیله اصلی ایرانی – مادها و پارسیان- به وجود آورد. از او به عنوان کشورگشایی بزرگ یاد شده است زیرا در زمانی، حاکم بزرگترین امپراتوریهایی بود که تا کنون به وجود آمده اند. او به خاطر بردباری بی مانند و رفتار بزرگ منشانه اش در برابر مغلوبین جنگ نیز شهرت فراوانی دارد.<br />کوروش به محض غلبه بر مادها، دولتی را برای این قلمرو خود در نظر گرفت و مامورین دولتی را از بین بزرگان هر دو قبیله برگزید. پس از فتح آسیای صغیر(شبه جزیره بزرگی که در میان دریای مدیترانه و دریای سیاه قرار دارد)، کوروش سپاه خود را به سمت مرزهای شرقی حرکت داد. با ادامه حرکت به سمت شرق، او سرزمینهای مسیر خود تا رود سیحون ( آمودریا) را فتح کرد و پس از عبور از سیحون، به سی دریا در آسیای مرکزی رسید و در آنجا به منظور دفاع از این مرزها در برابر هجوم قبایل کوچ نشین آسیای مرکزی، شهرهایی با برج وباروی مستحکم و نیرومند بنا کرد.<br />پیروزیهای کوروش در شرق موجب شد تا موقعیت برای فتح غرب مناسب شود.حالا نوبت بابل و مصر بود. زمانی که کوروش بابل را فتح کرد، به یهودیان ساکن آن اجازه داد تا به ” سرزمین موعود” باز گردند و با برخورد توام با احترام و مدارا با اعتقادات مذهبی و آداب و رسوم نژادهای دیگر، به عنوان یک فاتح آزادی بخش، مشهور شد و امروز نام کوروش، به عنوان یکی از محبوب ترین و مورد احترام ترین امپراتوران در تاریخ به ثبت رسیده است.<br /><br /><br />اظهارات کوروش حکایت از شخصیت بشری نیز دارد و بیدلیل نیست که نخستین منشور حقوق بشر نام گرفته است. از دید او، همه انسانها ارزشی برابر و بنیادی دارند. هر کسی میتواند بنا به گزینش خود خدا را بپرستد؛ آزادی حقیقی، آگاهی، حق تصاحب و حق زندگی صلحآمیز در هر کشور برای همگان پذیرفته شده است.<br /><br />زندگینامه کوروش :<br /><br />دورهٔ جوانی<br /><br />تبار کوروش از جانب پدرش به پارسها میرسد که برای چند نسل بر انشان(شمال خوزستان کنونی)، در جنوب غربی ایران، حکومت کرده بودند. کوروش درباره خاندانش بر سفالینهٔ استوانه شکلی محل حکومت آنها را نقش کردهاست. بنیانگذار سلسلهٔ هخامنشی، شاه هخامنش انشان بوده که در حدود ۷۰۰ میزیستهاست. پس از مرگ او، فرزندش چا ایش پیش به حکومت انشان رسید. حکومت چا ایش پیش نیز پس از مرگش توسط دو نفر از پسرانش کوروش اول شاه انشان و آریارامن شاه پارسدنبال شد. سپس، پسران هر کدام، به ترتیب کمبوجیه اول شاه انشان و آرشام شاه پارس، بعد از آنها حکومت کردند. کمبوجیه اول با شاهدخت ماندانا دختر ایشتوویگو (آژی دهاک یا آستیاگ) پادشاه ماد ازدواج کرد و کوروش بزرگ نتیجه این ازدواج بود.<br />تاریخ نویسان باستانی از قبیل هرودوت، گزنفون وکتزیاس درباره چگونگی زایش کوروش اتفاق نظر ندارند. اگرچه هر یک سرگذشت تولد وی را به شرح خاصی نقل کردهاند، اما شرحی که آنها درباره ماجرای زایش کوروش ارائه دادهاند، بیشتر شبیه افسانه میباشد. تاریخ نویسان نامدار زمان ما همچون ویل دورانت و پرسی سایکس و حسن پیرنیا، شرح چگونگی زایش کوروش را از هرودوت برگرفتهاند. بنا به نوشته هرودوت، آژی دهاک شبی خواب دید که از دخترش آنقدر آب خارج شد که همدان و کشور ماد و تمام سرزمین آسیا را غرق کرد. آژی دهاک تعبیر خواب خویش را از مغها پرسش کرد. آنها گفتند از او فرزندی پدید خواهد آمد که بر ماد غلبه خواهد کرد. این موضوع سبب شد که آژی دهاک تصمیم بگیرد دخترش را به بزرگان ماد ندهد، زیرا میترسید که دامادش مدعی خطرناکی برای تخت و تاج او بشود. بنابر این آژی دهاک دختر خود را به کمبوجیه اول شاه آنشان که خراجگزار ماد بود، به زناشویی داد.<br /><br />ماندانا پس از ازدواج با کمبوجیه باردار شد و شاه این بار خواب دید که از شکم دخترش تاکی رویید که شاخ و برگهای آن تمام آسیا را پوشانید. پادشاه ماد، این بار هم از مغها تعبیر خوابش را خواست و آنها اظهار داشتند، تعبیر خوابش آن است که از دخترش ماندانا فرزندی بوجود خواهد آمد که بر آسیا چیره خواهد شد. آستیاگ بمراتب بیش از خواب اولش به هراس افتاد و از این رو دخترش را به حضور طلبید. دخترش به همدان نزد وی آمد. پادشاه ماد بر اساس خوابهایی که دیده بود از فرزند دخترش سخت وحشت داشت، پس زادهٔ دخترش را به یکی از بستگانش بنام هارپاگ، که در ضمن وزیر و سپهسالار او نیز بود، سپرد و دستور داد که کوروش را نابود کند. هارپاگ طفل را به خانه آورد و ماجرا را با همسرش در میان گذاشت. در پاسخ به پرسش همسرش راجع به سرنوشت کوروش، هارپاگ پاسخ داد وی دست به چنین جنایتی نخواهد آلود، چون یکم کودک با او خوشایند است. دوم چون شاه فرزندان زیاد ندارد دخترش ممکن است جانشین او گردد، در این صورت معلوم است شهبانو با کشنده فرزندش مدارا نخواهد کرد. پس کوروش را به یکی از چوپانهای شاه به نام مهرداد (میترادات) داد و از از خواست که وی را به دستور شاه به کوهی در میان جنگل رها کند تا طعمهٔ ددان گردد.<br />چوپان کودک را به خانه برد. وقتی همسر چوپان به نام سپاکو از موضوع با خبر شد، با ناله و زاری به شوهرش اصرار ورزید که از کشتن کودک خودداری کند و بجای او، فرزند خود را که تازه زاییده و مرده بدنیا آمده بود، در جنگل رها سازد. مهرداد شهامت این کار را نداشت، ولی در پایان نظر همسرش را پذیرفت. پس جسد مرده فرزندش را به ماموران هارپاگ سپرد و خود سرپرستی کوروش را به گردن گرفت.<br /><br />روزی کوروش که به پسر چوپان معروف بود، با گروهی از فرزندان امیرزادگان بازی میکرد. آنها قرار گذاشتند یک نفر را از میان خود به نام شاه تعیین کنند و کوروش را برای این کار برگزیدند. کوروش همبازیهای خود را به دستههای مختلف بخش کرد و برای هر یک وظیفهای تعیین نمود و دستور داد پسر آرتم بارس را که از شاهزادگان و سالاران درجه اول پادشاه بود و از وی فرمانبرداری نکرده بود تنبیه کنند. پس از پایان ماجرا، فرزند آرتم بارس به پدر شکایت برد که پسر یک چوپان دستور دادهاست وی را تنبیه کنند. پدرش او را نزد آژی دهاک برد و دادخواهی کرد که فرزند یک چوپان پسر او را تنبیه و بدنش را مضروب کردهاست. شاه چوپان و کوروش را احضار کرد و از کوروش سوال کرد: «تو چگونه جرأت کردی با فرزند کسی که بعد از من دارای بزرگترین مقام کشوری است، چنین کنی؟» کوروش پاسخ داد: «در این باره حق با من است، زیرا همه آنها مرا به پادشاهی برگزیده بودند و چون او از من فرمانبرداری نکرد، من دستور تنبیه او را دادم، حال اگر شایسته مجازات میباشم، اختیار با توست.»<br />آژی دهاک از دلاوری کوروش و شباهت وی با خودش به اندیشه افتاد. در ضمن بیاد آورد، مدت زمانی که از رویداد رها کردن طفل دخترش به کوه میگذرد با سن این کودک برابری میکند. بنابراین آرتم بارس را قانع کرد که در این باره دستور لازم را صادر خواهد کرد و او را مرخص کرد. سپس از چوپان درباره هویت طفل مذکور پرسشهایی به عمل آورد. چوپان پاسخ داد: «این طفل فرزند من است و مادرش نیز زندهاست.» اما شاه نتوانست گفته چوپان را قبول کند و دستور داد زیر شکنجه واقعیت امر را از وی جویا شوند.<br /><br />چوپان ناچار به اعتراف شد و حقیقت امر را برای آژی دهاک آشکار کرد و با زاری از او بخشش خواست. سپس آژی دهاک دستور به احضار هارپاگ داد و چون او چوپان را در حضور پادشاه دید، موضوع را حدس زد و در برابر پرسش آژی دهاک که از او پرسید: «با طفل دخترم چه کردی و چگونه او را کشتی؟» پاسخ داد: «پس از آن که طفل را به خانه بردم، تصمیم گرفتم کاری کنم که هم دستور تو را اجرا کرده باشم و هم مرتکب قتل فرزند دخترت نشده باشم» و ماجرا را به طور کامل نقل نمود. آژی دهاک چون از ماجرا خبردار گردید خطاب به هارپاگ گفت: امشب به افتخار زنده بودن و پیدا کردن کوروش جشنی در دربار برپا خواهم کرد. پس تو نیز به خانه برو و خود را برای جشن آماده کن و پسرت را به اینجا بفرست تا با کوروش بازی کند. هارپاگ چنین کرد. از آنطرف آژی دهاک مغان را به حضور طلبید و در مورد کورش و خوابهایی که قبلاً دیده بود دوباره سوال کرد و نظر آنها را پرسید. مغان به وی گفتند که شاه نباید نگران باشد زیرا رویا به حقیقت پیوسته و کوروش در حین بازی شاه شدهاست پس دیگر جای نگرانی ندارد و قبلاً نیز اتفاق افتاده که رویاها به این صورت تعبیر گردند. شاه از این ماجرا خوشحال شد. شب هنگام هارپاگ خوشحال و بی خبر از همه جا به مهمانی آمد. شاه دستور داد تا از گوشتهایی که آماده کردهاند به هارپاگ بدهند ؛ سپس به هارپاگ گفت میخواهی بدانی که این گوشتهای لذیذ که خوردی چگونه تهیه شدهاند.سپس دستور داد ظرفی را که حاوی سر و دست و پاهای بریده فرزند هارپاگ بود را به وی نشان دهند. هنگامی که ماموران شاه درپوش ظرف را برداشتند هارپاگ سر و دست و پاهای بریده فرزند خود را دید و گرچه به وحشت افتاده بود. خود را کنترول نمود و هیچ تغییری در صورت وی رخ نداد و خطاب به شاه گفت: هرچه شاه انجام دهد همان درست است و ما فرمانبرداریم.این نتیجه نافرمانی هارپاگ از دستور شاه در کشتن کوروش بود.<br />کوروش برای مدتی در دربار آژی دهاک ماند سپس به دستور وی عازم آنشان شد. پدر کوروش کمبوجیه اول و مادرش ماندانا از وی استقبال گرمی به عمل آوردند. کوروش در دربار کمبوجیه اول خو و اخلاق والای انسانی پارسها و فنون جنگی و نظام پیشرفته آنها را آموخت و با آموزشهای سختی که سربازان پارس فرامیگرفتند پرورش یافت. بعد از مرگ پدر وی شاه آنشان شد.<br /><br />دوره قدرت<br /><br />بعد از آنکه کوروش شاه آنشان شد در اندیشه حمله به مادافتاد.دراین میان هارپاگ نقشی عمده بازی کرد.هارپاگ بزرگان ماد را که از نخوت و شدت عمل شاهنشاه ناراضی بودند بر ضد ایشتوویگو(آژی دهاک)شورانید و موفق شد، کوروش را وادار کند بر ضد پادشاه ماد لشکرکشی کند و او را شکست بدهد.با شکست کشور ماد بهوسیله پارس که کشور دست نشانده و تابع آن بود، پادشاهی ۳۵ سالهایشتوویگو پادشاه ماد به انتها رسید، اما به گفته هرودوت کوروش به ایشتوویگو آسیبی وارد نیاورد و او را نزد خود نگه داشت. کوروش به این شیوه در ۵۴۶ پادشاهی ماد و ایران را به دست گرفت و خود را پادشاه ایران اعلام نمود.کوروش پس از آنکه ماد و پارس را متحد کرد و خود را شاه ماد و پارس نامید، در حالیکهبابل به او خیانت کرده بود، خردمندانه از قارون، شاه لیدی خواست تا حکومت او را به رسمیت بشناسد و در عوض کوروش نیز سلطنت او را بر لیدی قبول نماید. اما قارون (کرزوس) در کمال کم خردی به جای قبول این پیشنهاد به فکر گسترش مرزهای کشور خود افتاد و به این خاطر با شتاب سپاهیانش را از رود هالسی (قزلایرماق امروزی در کشور ترکیه) که مرز کشوری وی و ماد بود گذراند و کوروش هم با دیدن این حرکت خصمانه، از همدان به سوی لیدی حرکت کرد و دژسارد که آن را تسخیر ناپذیر میپنداشتند، با صعود تعدادی از سربازان ایرانی از دیوارههای آن سقوط کرد و قارون (کروزوس)، شاه لیدی به اسارت ایرانیان درآمد و کوروش مرز کشور خود را به دریای روم و همسایگی یونانیان رسانید. نکته قابل توجه رفتار کوروش پس ازشکست قارون است. کوروش، شاه شکست خورده لیدی را نکشت و تحقیر ننمود، بلکه تا پایان عمر تحت حمایت کوروش زندگی کرد و مردمسارد علی رغم آن که حدود سه ماه لشکریان کوروش را در شرایط جنگی و در حالت محاصره شهر خود معطل کرده بودند، مشمول عفو شدند.<br /><br />پس از لیدی کوروش نواحی شرقی را یکی پس از دیگری زیر فرمان خود در آورد و به ترتیب گرگان (هیرکانی)، پارت، هریو (هرات)، رخج، مرو، بلخ، زرنگیانا (سیستان) و سوگود (نواحی بین آمودریا و سیردریا) و ثتگوش (شمال غربی هند) را مطیع خود کرد. هدف اصلی کوروش از لشکرکشی به شرق، تأ مین امنیت و تحکیم موقعیت بود وگرنه در سمت شرق ایران آن روزگار، حکومتی که بتواند با کوروش به معارضه بپردازد وجود نداشت. کوروش با زیر فرمان آوردن نواحی شرق ایران، وسعت سرزمینهای تحت تابعیت خود را دو برابر کرد. حال دیگر پادشاه بابِل از خیانت خود به کوروش و عهد شکنی در حق وی که در اوائل پیروزی او بر ماد انجام داده بود واقعاً پشیمان شده بود. البته ناگفته نماند که یکی از دلایل اصلی ترس «نبونید» پادشاه بابِل، همانا شهرت کوروش به داشتن سجایای اخلاقی و محبوبیت او در نزد مردم بابِل از یک سو و نیز پیشبینیهای پیامبران بنی اسرائیل درباره آزادی قومیهود به دست کوروش از سوی دیگر بود.<br /><br />بابل بدون مدافعه در ۲۲ مهرماه سال ۵۳۹ ق.م سقوط کرد و فقط محله شاهی چند روز مقاومت ورزیدند، پادشاه محبوس گردید و کوروش طبق عادت، در کمال آزاد منشی با وی رفتار کرد و در سال بعد (۵۳۸ق.م) هنگامی که او در گذشت عزای ملی اعلام شد و خود کوروش در آن شرکت کرد. با فتح بابل مستعمرات آن یعنی سوریه، فلسطین و فنیقیه نیز سر تسلیم پیش نهادند و به حوزه حکومتی اضافه شدند. رفتار کوروش پس از فتح بابل جایگاه خاصی بین باستانشناسان و حتی حقوقدانان دارد. او یهودیان را آزاد کرد و ضمن مسترد داشتن کلیه اموالی که بخت النصر (نبوکد نصر) پادشاه مقتدر بابِل در فتح اورشلیم از هیکل سلیمان به غنیمت گرفته بود، کمکهای بسیاری از نظر مالی و امکانات به آنان نمود تا بتوانند بهاورشلیم بازگردند و دستور بازسازی هیکل سلیمان را صادر کرد و به همین خاطر در بین یهودیان به عنوان منجی معروف گشت که در تاریخ یهود و در تورات ثبت است علاوه بر این به همین دلیل دولت اسرائیل از کوروش قدردانی کرده و یادش را گرامی داشتهاست.<br /><br />فرزندان<br /><br />پس از مرگ کورش، فرزند ارشد او کمبوجیه به سلطنت رسید. وی، هنگامی که قصد لشگرکشی به سوی مصر را داشت، از ترس توطئه، دستور قتل برادرش بردیا را صادر کرد.{ولی بنا به کتاب سرزمین جاوید از باستانی پاریزی(کمبوجیه به دلیل بی احترامی فرعون به مردم ایران وکشتن ۱۵ ایرانی به مصر حمله کرد که بردیه که در طول جنگ در ایران به سر میبرد برای انکه با کمبوجیه که برادر دوقلوی او بود اشتباه نشود با پنهان کردن خود از مردم به وسیله نقابی از خیانت به برادرش امتناع کرد ولی گویمات مغ با کشتن بردیه و شایعه کشته شدن کمبوجیه و با پوشیدن نقاب بر مردم ایران تا مدت کوتاهی پادشاهی کرد.)} در راه بازگشت کمبوجیه از مصر، یکی از موبدان دربار به نام گئومات مغ، که شباهتی بسیار به بردیا داشت، خود را به جای بردیا قرار داده و پادشاه خواند. کمبوجیه با شنیدن این خبر در هنگام بازگشت، یک شب و به هنگام بادهنوشی خود را با خنجر زخمی کرد که بر اثر همین زخم نیز درگذشت. کورش بجز این دو پسر، دارای سه دختر به نامهایآتوسا و آرتیستون و مروئه بود که آتوسا بعدها با داریوش اول ازدواج کرد و مادر خشایارشا، پادشاه قدرتمند ایرانی شد.<br />آتوسا دختر کوروش است. داریوش بزرگ با پارمیدا و آتوسا ازدواج کرد که داریوش بزرگ از آتوسا صاحب پسری بنام خشیارشاشد.<br /><br />ذوالقرنین<br /><br />درباره شخصیت ذوالقرنین که در کتابهای آسمانی یهودیان، مسیحیان و مسلمانان از آن سخن به میان آمده، چندگانگی وجود دارد و این که به واقع ذوالقرنین چه کسی است به طور قطعی مشخص نشدهاست.<br />کوروش سردودمان هخامنشی، داریوش بزرگ، خشایارشا، اسکندر مقدونی گزینههایی هستند که جهت پیدا شدن ذوالقرنین واقعی درباره آنها بررسیهایی انجام شده، اما با توجه به اسناد و مدارک تاریخی و تطبیق آن با آیههای قرآن، تورات، و انجیل تنها کوروش بزرگ است که موجهترین دلایل را برای احراز این لقب دارا میباشد. شماری از فقهای معاصر شیعه نیز کوروش را ذوالقرنین میدانند. آیت الله طباطبایی، آیت الله مکارم شیرازی و آیت الله صانعی از معتقدان این نظر هستند.<br /><br />آخرین نبرد<br /><br />کوروش در آخرین نبرد خود به قصد سرکوب قوم ایرانیتبار سکا که با حمله به نواحی مرزی ایران به قتل و غارت میپرداختند (و بنابرروایتی ملکهشان به نام تهمرییش، از ازدواج با کوروش امتناع ورزیده بود[نیازمند منبع]), به سمت شمال شرقی کشور حرکت کرد میان مرز ایران و سرزمین سکاها رودخانهای بود که لشگریان کورش باید از آن عبور میکردند. (کوروش در استوانه حقوق بشر میگوید: هر قومی که نخواهد من پادشاهشان باشم من مبادرت به جنگ با آنها نمیکنم.)این به معنی دمکراسی و حق انتخاب هست. پس نمیتوان دلیل جنگ کوروش با سکاها را نوعی دلیل شخصی بین ملکه و کوروش دید چون این مخالف دمکراسی کوروش هست. و اما جنگ با سکا به دلیل تعرض سکاها به ایران و غارت مال مردم بود.}. هنگامی که کورش به این رودخانه رسید، تهمرییش ملکه سکاها به او پیغام داد که برای جنگ دو راه پیش رو دارد. یا از رودخانه عبور کند و در سرزمین سکاها به نبرد بپردازند و یا اجازه دهند که لشگریان سکا از رود عبور کرده و در خاک ایران به جنگ بپردازند. کورش این دو پیشنهاد را با سرداران خود در میان گذاشت. بیشتر سرداران ایرانی او، جنگ در خاک ایران را برگزیدند، اما کرزوس امپراتور سابق لیدی که تا پایان عمر به عنوان یک مشاور به کورش وفادار ماند، جنگ در سرزمین سکاها را پیشنهاد کرد. استدالال او چنین بود که در صورت نبرد در خاک ایران، اگر لشگر کورش شکست بخورد تمامی سرزمین در خطر میافتد و اگر پیروز هم شود هیچ سرزمینی را فتح نکرد. در مقابل اگر در خاک سکاها به جنگ بپردازند، پیروزی ایرانیان با فتح این سرزمین همراه خواهد بود و شکست آنان نیز تنها یک شکست نظامی به شمار رفته و به سرزمین ایران آسیبی نمیرسد. کورش این استدلال را پذیرفت و از رودخانه عبور کرد. پیامد این نبرد کشته شدن کورش و شکست لشگریانش بود. تهمرییش سر بریده کوروش را در ظرفی پر از خون قرار داد و چنین گفت: «تو که با عمری خونخواری سیر نشدهای حالا آنقدر خون بنوش تا سیراب شوی» پس از این شکست، لشگریان ایران با رهبری کمبوجیه، پسر ارشد کورش به ایران بازگشتند. طبق کتاب «کوروش در عهد عتیق و قرآن مجید» نوشته دکتر فریدون بدرهای و از انتشارات امیر کبیر کوروش در این جنگ کشته نشده و حتی پس از این نیز با سکاها جنگیدهاست. منابع تاریخی معتبر در کتاب یادشده معرفی شدهاست.<br /><br />منبع دانشگاه پيام نور بيجار مهدي حسنيabadehhttp://www.blogger.com/profile/14261761834292237824noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-7448820565606441906.post-37063025454892523162010-03-03T16:27:00.000-08:002010-03-03T16:28:52.128-08:00كورشكورش<br />كورش فرزند «كبوجيه»ي يكم Kabûjiya I [به تلفظ يوناني:Cambyses ] شاهِ انشان (559 ـ <br />585 پ.م.) بود برخي مدارك مدعياند كه «ماندانه» Mandane دختر ارشتيوييگَ (آستياگ)، همسر كبوجيهييكم و مادر كورشبزرگ بوده است اما تحقيقاً كورش حدود 601 پ.م. زاده شده است و از اين رو، در آن زادسال برآورده شده، كورش در واقع هجده سال داشته است كه پس از پدر به مقام امارت انشان (پارسَ) دست يافت: 559 پ.م. [كهنترين اسنادي كه به پادشاهي كورش بر «انشان» تصريح ميكنند، كورش در آستانهي برپايي امپراتوري جهانگير خود، استوار و متكي بر سازمان دولتي و اجتماعي، ديوانسالاري، سپاه و مدنيتي درخشان و پيشرفته و نه بَدوي بود كه در پي سدههايي ميانكُنش با تمدنهاي برجستهي نَجد ايران و ميانرودان، و به ويژه ايلام به دست آمده بود در رويارويي و ارتباط با دولتهاي مقتدر مجاور، از اعتماد به نفس و ارادهي برتريجويانهي والا و بيمانندي برخوردار بود و اين امر، نَويد تحولات و رويدادهاي جديدي را در منطقه ميداد.<br />كورش پس از نزديك به يك دهه فرمانروايي بر انشان و ساماندهي امور داخلي دولت و سرزمين خويش، در خود آن توانايي را ديد كه به توسعهجويي ارضي بپردازد و با مجموعه اقداماتي سياسي ـ نظامي، پايگاه و جايگاه پوياتر و فعالتري را به امارت خود در عرصهي خاورميانه ببخشد. بدين ترتيب بود كه كورش نخست در رويارويي با دولت ماد قرار گرفت. و شايد تلاش وي براي اعمال سلطه بر قلمرو پارسها، زمينهها و انگيزههاي نخستين درگيري گزارش شدهي كورش را با دولتي ديگر (ماد) پديد آورد. تهاجم طولاني مدت ماد به انشان و درگيري ظاهراً سه سالهي آن دو هيچ دستآورد مثبتي براي دولت ماد نداشت تا سرانجام در 550 پ.م. هنگامي كه ارشتيوييگَ شخصاً رهبري لشكركشي بزرگي را عليه انشان به دست گرفته بود، گروهي از فرماندهان خسته از جنگِ سپاه وي كه گويا از پيش با كورش تباني كرده بودند، او را بازداشت و تحويل كورش نمودند با دستگيري پادشاه ماد، سپاه وي تاب ايستادگي نياورد و در اندك زماني شكسته و پراكنده، و راه پاتك كورش تا قلب سرزمين ماد گشوده شد. اما وجود پيوند و نزديكي قومي ـ فرهنگي ميان مردم پارس و ماد و تبليغات متكي بر آن كه به منظور مشروعيتزايي و ايجاد مقبوليت و ثبات سياسي براي شاه جديد و فاتح ترتيب داده شده بود، كورش را به عنوان وارث قانوني و مشروع حكومت ماد، در پي عزل ارشتيوييگ، نمودار و معرفي سجابهجايي قدرت سياسي در داخل نَجد ايران در پي فتوح كورش، برخي دولتهاي ديگر را بدين گُمان انداخت كه در منطقه بيثباتي و تزلزل سياسي پديد آمده و لذا ميتوان با بهرهبرداري از فرصت به دست آمده، به تحركات و عمليات كشورگشايانه و توسعهجويانه پرداخت. چنين بود كه «كرزوس» Croesus پادشاه ليديه (546 ـ 568 پ.م.) لشكري آراست و با گذر از رود مرزي هاليس، كاپادوكيه (Cappadocia) را كه تا آن زمان بخشي از خاك ماد بود، به تصرف درآورد <br />كورش كه متكي به هوشياري و ارادهاي والا و برخوردار از سپاهي ورزيده و سازمانيافته بود، در واكنش به تجاوز و تهاجم دولت نيرومد ليديه به سرزمينهاي غربي ماد درنگ نكرد و با سپاهيان خود رهسپار كاپادوكيه شد. كورش در زمستان 547 پ.م. در ناحيهي پتريا (Pteria) با سپاه خود كه براي نخستين بار در آن دوران مجهز به ارابههاي داسدار و بُرجدار و داراي شتر بود با نيروهاي متجاوز و مهاجم ليديه درآويخت. اما كرزوس كه سپاهاش در آستانهي شكست و فروپاشي كامل قرار گرفته بود، ادامهي نبرد را به سود خود نديد و لذا سريعاً تا سارد (Sard) پايتخت ليديه واپس نشست، كورش بيدرنگ به سوي سارد روانه گشتاخت. كرزوس كه از حملهي نامنتظر كورش سخت يكهخورده و از ياري متحداناش نيز خبري نبود، كورش براي يكسره نمودن كار كرزوس، سارد را به محاصره گرفت و سرانجام با رخنهي سپاهاش به داخل شهر (به روايت هردوت) و يا با تسليم شده اهالي سارد (به روايت كتزياس)، آن شهر گشوده شد و به تصرف فاتحان پارسي درآمد. با گشوده شدن سارد، گنجينهها و ثروتهاي عظيم و پرآوازهي آن در اختيار كورش فاتح قرار گرفت و اينك او سرمايههاي انبوهي را براي ساماندهي امپراتوري رو به گسترش خود در دست داشت.<br />اما پادشاه پارسي چون گذشته ـ و آينده ـ كوشيد تا براي استقرار و ثَبات مشروعيت حاكميت خود، سرزمينهاي مفتوح شده را از درون و با حفظ سنتهاي بومي اداره كند: وي ـ و به همين گونه، ديگر هخامنشيان ـ براي جلب رضايت و حمايت نهادهاي مذهبي اقوام مغلوب، در جهت نهادينه ساختن مشروعيت حاكميت خويش در پي تأييد و تصريح نهادهاي مذكور، خدمات و توجهات بسياري به معابد محبوب و مشهوري چون «دِلف» و «آپولون» ىاشت و از سوي ديگر، مديريت سطوح ميانهي دولت و ديوانِ شهرهاي مفتوح را نيز به بوميان شايسته واگذار كرد در بهار 546 پ.م. با ناآرام شدن اوضاع در مرزهاي شرقي امپراتوري در منطقهي سكاها و باختر، كورش تداوم تثبيت سياسي و فتوح نظامي را به سرداراناش سپرد و خود به سوي مرزهايهاي آن سوي امپراتوري رهسپار گرديد در اين حين، فردي ليديايي به نام پكتياس (Paktyas) كه از جانب پادشاه فاتح به شهرباني (ساتراپي) سارد گماشته شده بود، سر به شورش برداشت و پادگانهاي پارسي را در سارد به محاصره گرفت. كورش ، بيدرنگ سرداري مادي به نام مازارِس (Mazares) را به سركوبي اين شورش گماشت و گسيل داشت. پكتياس كه در خود توان ايستادگي در برابر مازارس را نميديد، با دررسيدن آن سردار، سريعاً از مواضع خود واپسنشست و گريخت اما به زودي دستگير و مجازات گرديى<br />مازارس از آن پس مأموريت يافت كه فتوح امپراتوري را در آسياي صغير گسترش دهد. تا آن زمان برخي از اقوام ساكن در شهرهاي يونانينشين اين ناحيه، بدون درگيري و خونريزي، فرمانبُرداري از امپراتور فاتح را پذيرفته بودند. همچون ميلت (Milet) و نيز اهالي جزاير سامُس (Samos) و خيوس (Chios) كه در هيچ اتحادي عليه كورش وارد نشدند. مازارس در دوران فرماندهي خود بر عمليات فتوح، مناطق يونانينشين پرين (Prien)، مِآندر (Meandre) و مگنزيا (Magnesia) را گشود. پس از وي، «هارپاگ» سردار ديگر مادي فرماندهي عمليات را بر عهده گرفت و يونيه (Ionie)، اِاُليان(Eolien)ها و دُريان(Dorien)ها را زير فرمان آورد و با استفاده از جنگجوياني كه از اين اقوام دريافت داشته بود، بر كاريه(Carie)، ليكيه(Lycie) و پِداسيان(Pedasien)ها نيز چيره گشت و اهالي ثِاُس (Theos) و فوسه (Phocce) را كه گروهي از آنان تهديد و تبليغ كرده بودند كه در برابر اشغال سرزمينشان دست به مهاجرت گروهي خواهند زد، با روشهاي سياسي وادار به تسليم كرد. بدين ترتيب تمامي سرزمينهاي آسياي صغير و يونانيان قارهاي ضميمهي قلمرو امپراتوري كورش شدند حضور كورش در مرزهاي شرقي و شمال شرقي و مجموعه عمليات نظامي وي در اين نواحي، منجر به گسترش مرزهاي امپراتوري در اين پهنه گرديد و پادگانهاي بسياري براي حفظ امنيت و استقرار حاكميت امپراتوري در اين ايالات نوگشوده برپا گرديد. به نظر ميرسد سرزمينهاي مفتوح كورش در نواحي شرقي و آسيايميانه همانهايي باشد كه زماني بعد، داريوش بزرگ ميراثبَر حاكميت بر آنان شد: زَرَنگ، هرات، خوارزم، بلخ، سُغد، قندهار، سكاييه، ثَتَگو (θatagu) و رُخَج ظاهراً پس از يكسره شدن كار سارد بود كه كورش شهر «پاسارگاد» را به عنوان پايتخت، جايگزين شهر باستاني «انشان» نمود و به برآوردن كاخ و پرديس و مجتمعهاي دولتي و مذهبي و مسكوني در آن پرداخت . وجود وضعيت نهجنگ ـ نهصلح در روابط ميان دولتهاي بابِل و پارس(انشان)، تنشها و اختلافاتي را پديد آورده بود كه پيشينهي آن به چندين سال قبل از فتح نهايي بابِل در 539 پ.م. بازميگشت. از ريشهها و عوامل اين تنش و اختلاف ميتوان به مواردي چون فتح شوش و برخي نواحي شرقي دجله مانند گوتيوم ـ كه دولتهاي آنها دستنشاندهي بابِل بودند ـ به دست كورش و نيز به قصد بابِل براي همدستي با ليديه در جنگ عليه پارسيها اشاره نمود. <br />سرانجام، افزايش تدريجي تنشها اين دو دولت را به يك رويارويي تمامعيار كشانيد. در پاييز 539 پ.م. كورش نيروهاي رزمندهي خود را در ايالت گوتيوم (واقع در ميانهي رودهاي دياله و دجله) گردآورد و از آن جا به سوي مواضع «نَبونيد»Nabu-naid [به تلفظ يوناني: Nabonidus] پادشاه بابِل (539 ـ 556 پ.م.) در اُپيس (Opis) واقع در كرانهي دجله پيشروي كرده و نيروهاي بابِل را در آن منطقه يكسره شكسته و تارومار ساخت. با ادامهي پيشروي كورش به سوي بابل، جنگجويان ديگري از بابِل در سيپَر (Sippar) موضع گرفتند ولي با نزديك شدن و دررسيدن لشكر كورش، توان ايستادگي را در خود نديدند و از آن شهر عقبنشيني كردند. سيپَر بدون خونريزي تسليم پادشاه فاتح گرديد: 10 اكتبر 539 پ.م. كورش براي فتح نهايي بابِل، «گَوبَروَ» Gaubarva (به تلفظ بابِلي: Gubaru و به تلفظ يوناني: Gobryas) فرماندار ايالت گوتيوم را كه سپاه او در خدمتاش بود براي اين منظور گزيده و به سوي شهر بابِل گسيل داشت. نيروهاي نبونيد در پاي باروهاي شهر با سپاه گَوبروَ درآويختند اما به سختي شكست يافته و به داخل دژهاي شهر پناه جُستند كه در پي آن، بابِل به محاصره گرفته شد. كورش در 29 اكتبر به بابِل آمد و پس از ورود با استقبال و احترام گستردهي انبوه مردم شهر و ساير نواحي روبهرو شد. وي براي برقراري آرامش و صلح در شهر، مؤكداً فرمان ممانعت از هر گونه غارت و تعدّي را داد و حتی به منظور پاسداشتن معابد و اماكن مقدس، به ويژه معبد بزرگ «اساگيلا» Esagila از هر تجاوز و دستبُردي، سربازان گوتي را به محافظت از آنها برگماشت همچنين، كورش فرمان داد تا پيكرههاي خداياني كه در زمان نبونيد از معابد خود در سومر و اكّد به بابِل آورده شده بودند، به جايگاههاي اصلي خود بازگردانند.با فروپاشي دولت نبونيد در بابِل، حكم تبعيد اقوام بازداشته شده در بابِل ـ مانند يهوديان ـ نيز لغو و منتفي گرديد و آنان توانستند به فرمان شاه جديد و فاتح، آزادي بازگشت به سرزمينهاي خويش را به دست آورند<br />تبليغات طولاني مدت و كارآمد كورش عليه نبونيد، در فتح آرام و بدون خونريزي بابِل و رويدادهاي پس از آن، بسيار مؤثر بود. نبونيد در دوران پادشاهي خود با ابراز توجهات فراوان به «سين»SIN خداي ماه «حَرّانيان» و نيز انتقال پيكرههاي خدايان شهرهاي «اور»Ur، «اوروك»Uruk و «اريدو»Eridu به بابِل، مردم و نهادهاي مذهبي بابِل را كه معتقد به «مردوك»Marduk خداي بزرگ بابِليان بودند، تا حدودي نسبت خود بدگُمان ساخت .با توجه به همين زمينهها و وقايع بود كه كورش در تبليغات خود در پيش و پس از فتح بابِل، خويشتن را برگزيدهي دادگرِ خداوند (مردوك) اعلام نمود كه اينك با عزل شاه نالايق و نامؤمن بابِل (نبونيد) بر آن است تا به بهترين وجه، خدمتگزاري مردوك و نهادهاي مذهبي آن را به جاي آورده و شكوه و عظمت درخور بابِل را بدان بازگرداند. بدين گونه بود كه كورش با همآهنگ كردن خويش با سنّتها و مذهب بابل، مشروعيت مطلوبي را براي حاكميت و حكومت خود به دست آورد و به عنوان پادشاه قانوني و مشروع و خودي بابل ـ و نه بيگانه ـ معرفي و شناخته شد و در طي مراسم آييني شكوهمندي، مقام سلطنت بابل را به طور نمادين از دست پيكرهي مردوك، خداي بزرگ، دريافت داشت و به لقب «شاهِ كشورها، شاهِ بابل» خوانده شد و قانوناً و شرعاً در شمار پادشاهان بابل درآمد .با وجود فتح بابل به دست كورش، چون موارد ديگر، هيچ تغيير و تصرف عمدهاي در اوضاع اجتماعي و اقتصادي آن ايجاد و اِعمال نشد بل كه نهادهاي مذهبي تأييد و مقامات محلي در سمتهاي خود ابقا گرديدند و از نخبگان بومي براي همكاري با فرمانرواي جديد به گستردگي استفاده شد و گردش امور شهر به روال عادي و سابق خود ـ در عين مسالمت و امنيت ـ ادامه يافت .اكنون با تصرف بابل و برافتادن دولت آن، سرزمينهايي گسترده از مرزهاي مصر تا دامنههاي زاگرس كه زير فرمان دولت نو ـ بابلي نبونيد بود، چون ميراثي در اختيار كورش قرار گرفت و اقوام گوناگون و پُرشماري مانند آراميها، عبريها، فلسطينيها، سوريها، عربها و… كه در اين پهنه سكونت داشتند، به قلمرو امپراتوري پارس پيوستند و بدين ترتيب كورش بر يكي از مهمترين كانونها تجاري و توليدي جهان باستان دست يافت .البته نبايد از نظر دور داشت كه تسلط قطعي وكامل پارسيها بر بخشهايي از اين منطقه ، تا زمان كبوجيه مقدور نگشت و همين امر باعث شد كه مسير و رهگذر لشكركشي كورش به مصر گشوده و آماده نباشد و اين عمليات گستردهي نظامي در زمان حيات وي به انجام نرسدآن چه كه از مجموع روايتهاي مورخان باستان برميآيد، آن است كه واپسين عمليات نظامي كورش در اين زمان، عليه گروهي از سكاهاي آسياي ميانه و به ويژه «ماساگِت» (Massaget)هاي ساكن ماوراي سيحون بوده است. هر چند گفته ميشود كه كورش در يكي از اين نبردها جانباخته است، ليكن روشن است كه وي در طي اين لشكركشي، پيروزيهايي در سركوبي و فرونشاندن سركشيها و ناآراميها و گسترش فتوح در آسياي ميانه داشته و چندين قوم سكايي را به زير فرمان آورده است. به هر حال، طبق روايتي [كتزياس (همان جا)؛ كُخ، ص13] كورش در يكي از اين نبردها ـ كه شايد با ماساگتها بوده ـ مجروح گرديد وپس از سه روز درگذشت: اوت530 پ.م.abadehhttp://www.blogger.com/profile/14261761834292237824noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-7448820565606441906.post-30261421325104424742010-03-03T16:23:00.000-08:002010-03-03T16:26:24.496-08:00كريم خان زندكريم خان زند<br />در باره ي كريم خان زند اين تنها شاهي كه مردم را به حساب آورده بودو خود را وكيل انان مي دانست زياد شنيده ايد . در باره ي دوران كودكي او و حتي جوانيش آگاهي فراواني در دست نيست اما از آنچه در نوشته هاي ديرين آمده است بر ميآيد كه خاندانش لر و در حواشي ملاير كنوني در حدود پري زندگي مي كرده اند. طايفه زنديه سه طبقه بودند زند هزاره زند گرمسيري و زند بگله كه كريم از گروه سوم بود .<br /> طايفه ی زند در دوران هرج و مرج تصرف ايران به دست افاغنه در نواحي ملاير كنوني قدرتي به هم رساندند و يورشهاي عثمانيان را جلوگيري كرده بودند . نادر از قدرت آنان هراسان بود او زنديان را با خود به خراسان برد(اقبال و پيرنيا ص 739) شخص كريم در سپاه نادر فرمانده بود (موسوی اصفهانی ص 6) پس از قتل نادر اين طايفه به حدود ملاير بازگشت و در نابساماني هاي پس از نادر توانستند سهم مهمي در امنيت منطقه و سركوب يورش عثمانيان به نواحي غرب ايران داشته باشند از متن نوشته هاي مجمل التواريخ بر مي آيد كه كريم اولين شهامت هاي خود را در جنگ با سپاه حاكم همدان از خود نشان داده (ورهرام ص 39) او ضمن پيروزي بر سپاهيان مهدي علي خان و اردلانيان همدان را تصرف كرده مدتي نيز با سپاه عثماني دست و پنجه نرم نمود تا آنكه آوازه او به اصفهان رسيد .<br />آغاز شهرت<br /> همزمان با پيشرفتهاي كريم خان در غرب ايران ميان ابوالفتح خان و علي مردان خان بر سر تصرف اصفهان درگيري بود . علي مردان خان از كريم دعوت كرد تا به ياري او بيايد و وي را در تصرف اصفهان ياري دهد . اين توفيق حاصل شد و كريم توانست اصفهان را از ابوالفح خان بگيرد و اتحاد معروف سه جانبه ميان اين سه سردار بسته شود آنها يكي از نوادگان بدبخت سلطان حسين را كه ظاهرا در بازار عطار بود را به شاهي گرفتند و كريم سردار سپاه ، ابوالفتح به حكومت اصفهان و علي مردان رياست امور كشوري را بر عهده گرفت .(ورهرام ص 42) از ظواهر بر مي آيد كه چون پايگاه سلسله ي صفوي قوي بود انتخاب صفويان براي شاهي اجتناب ناپذير مي نمود اما پس از مدتي علي مردان خان وعده شكست وشاه بداشت و با انگيزه ي دستگيري كريم خان از اصفهان درآمد . علي مردان به حسن توجه مردمان به كريم خان حسادت مي ورزيد . او كور خوانده بود و از بي باكي كريم خان تا اين اندازه آگاه نبود چون به زودي كريم اورا بركنار و خود حكومت را به دست گرفت . كريم خان كه با قبول پادشاهي شاه اسماعيل سوم خود را وكيل الدوله مي خواند .<br /> در اين زمان مدعيا ن قدرت فراوان بودند محمد حسن خان قاجار ادعاي حكومت داشت و همان شاه اسماعيل سوم را در پناه خود گرفته روز به روز با خود به اين سو و آن سو مي كشاند تا شاهي را براي او گرفته و وي را دست نشانده ي خود سازد. از سوي ديگر آزاد خان افغان مدعي حكومت بود . بازماندگان نادر نيز از سويي خود را شاه ايران مي خواندند و ابدالي ها نيز ادعايي ديگر . كريم خان اكثر اين مدعيان را سركوب كرده و خود در شيراز به حكومت نشست . اين دعواها را در طول حدود 7 سال انجام داد و پس از آن جز شورش ميرمهنا كه در بندر ريگ سر به طغيان برداشته بود تقريبا مشكل داخلي نداشت .<br /> كريم خان از قبول عنوان شاهي پرهيز نمود و به عنوانهاي وكيل الدوله ، وكيل الرعايا و وكيل الخلايق استفاده نمود .( ورهرام ص 120) علت اين نام از آغاز معلوم بود زيرا او خود را وكيل دولت شاه اسماعيل خوانده بود و زماني كه شاه اسماعيل از دست علي مردان خان گريخته و به محمد حسن خان پناه برده بود كريم خان او را مجددا به چنگ آورده و ظاهرا با احترام در قلعه اي او را مراقبت مي نمود از اين رو بقاي وكالت ظاهرا باقي ماند . كريم از شاه خوانده شدن خود طفره مي رفت حتي در نوشته ي روي سكه ي خود بر وكالت خود و حكومت امام عصر عج تاكيد دارد :<br />شد آفتاب و ماه زر و سيم در جهان از سكه ي امام برحق صاحب زمان<br />سجع مهر كريمخان هم اين است: يا من هو بمن رجاه كريم ( گلستانه ص 460)<br /> البته برخي به كنايه گفته اند نام ا و با شاه سيلاب مناسب نداشت و كريم شاه كس نديده بوده است و غير آن اما با توجه به شواهد موجود و اخبار حكومتش مي توانيم علت اين گزينش لقب را همان صداقت او بدانيم بنده در خاطر دارم كه استادم مرحوم دكتر نوايي مولف كتاب كريم خان زند هنگامي كه به دعوت اينجانب به ملاير آمده و در جمع دبيران سخن مي راند كريم خان را تنها حاكم ايراني خواند كه براي مردم حساب باز كرده و به آنان توجه داشت. <br />روابط خارجي ايران در دوران كريم خان<br /> روابط ايران با هند د ر عهد زنديه بسيار دوستانه بود و بيشتر جنبه بازرگاني ، تجاري داشتارتباط ايران با کشورهاي اروپائي و همچنين کشورهاي همسايه از عهد صفويه به بعد به صورت روابط سياسي – بازرگاني صورت مي گرفت . هر يک از دولتهاي اروپائي جهت پيشرفت در اين زمينه ، تلاشهاي زيادي مي کردند . انگليسيها ، هلنديها ، فرانسويها با ايجاد شرکتها و کمپاني هاي شرقي و ساخت دفتر نمايندگي که از زمان صفويان اقدام به اين کار کرده بودند ،موقعيت شناسي كرده و<br /> جاي پاي خود را در امر تجارت و بازرگاني محکم کرده بودند. <br />روابط ايران با کشورهاي همسايه عثماني و روس بيشتر داراي جنبه هاي سياسي و نظامي بود تا بازرگاني و تجارتي. کریم خان در تجارت با انگلیس هم بسیار هوشیار بود به گونه ای که به بازرگانان ایرانی دستور داد تا کالاهای خارجی را با پول نقد - به عبارت دیگر طلا - معامله نکنند و تا می توانند در مقابل کالاهای خارجی، کالاهای ایرانی بفروشند. كريم خان به نماينده ي انگليس گفته بود انگليس نمي تواند ايران را مانند هندوستان به چنگ آورد .( ورهرام ص 202 ) کریم خان با دستور قیمت های ثابت اجناس در داخل جهت بالا بردن قدرت خرید مردم و حفظ امنیت در ایران و به ویژه خلیج فارس توانست اعتماد بازرگانان خارجی را جلب کرده و از جایگاهی قابل قبول، قراردادهایی اقتصادی را با آنها به ویژه کشور انگلستان تنظیم کند تا جایی که در این دوره صادرات ایران نیز دوره ای طلایی را تجربه کرد. و بالابلندتر از بسیاری از پادشاهان به ایران زمین خدمت کرد.<br />اقدامات عمراني وكيل الرعايا<br /> وقتي سخن از اقدامات عمراني كريم خان مي شود نا خود آگاه نام مجموعه ي وكيل شيراز به خاطر ما مي رسد واقعيت هم جز اين نيست بايد بپذيريم اين شاه رعيت نواز عمده ي اقدامات عمراني خود را در شيراز انجام داد و در جاي ديگري از كشور از بناهاي دوران زند خبري نداريم . كريم خان جهت ايجاد رونق در كشور مالياتهارا كاهش داد و شبكه هاي آبياري را احيا نمود او با نمايندگان پيشه وران در مورد اندازه ي ماليات آنان مشورت مي كرد و صنعتگراني را كه نادر از هند با خود آورده بود به شيراز منتقل كرده و براي انان كارگاهها داير نمود او رشوه خواري را قطع نمود و با اين اقدامات زمينه ي رونق را فراهم كرد .<br /> وقتي كريمخان شيراز را به پايتختي برگزيد ارگ و ساختمانهايي در آن بنا نمود ديوار بزرگي بر گرد شهر كشيد و شش دروازه براي شهردرست كرد . جالب توجه آن است كه وقتي كريمخان دسته هاي كارگر را به كار ساخت ديوار يا صاف كردن زمينها مي گماشت دسته هاي نوازنده را نيز براي آنان مامور مي كرد تا بنوازند و از خستگي كار جلوگيري كنند . در داخل شهر شيراز بناهاي مهم بازار و حمام وكيل و مسجد را ساخت و كف خيابانها را سنگفرش نمود و در دوسوي خيابان جوي آب روان كنند اين اقدامات سبب رونق شهرنشيني در ايران شد . (سلطان زاده ص 136)<br />پايان كار زنديه<br /> در مورد كريم خان در كنار رعيت نوازي و دادگريش قساوتها هم نوشته اند و نيز برخي از مورخان او را به سادگي بيش از حد در حكومت متهم ساخته اند (كاسب ص 538) اما هرگز باعث نشده تا شهرت او مخدوش شود .با مرگ كريم خان در سال 1293ق /1158ش زنديان بر يكديگر تاختند تا آنجا كه جنازه ي كريم سه روز بر زمين بود (پير نيا و اقبال ص 538) بزرگان زنديه بر سر حكومت دعواها كردند و اين در هنگامه اي بود كه آغا محمد خان سخت كوشانه به دنبال انتقام و بهره گرفتن از اين آب گل آلوده بود و بالاخره پس از سالها كلانتر شيراز هم صلاح كار در آن ديد كه از هرج و مرج در رفته و دروازه بر رقيب بگشاد كه گشود قجر به جاي زنديه آمد و كاش نيامده بود.<br /> آغا محمد خان از شدت بغضي كه از كريمخان داشت دستور داد تا استخوانهاي كريمخان را از گور بدر آورده و در راهروي كاخ آغامحمد خان در تهران دفن كنند تا هميشه از روي استخوانهاي او به محل كار رود . ظاهرا بعد ها در دوران فتحعلي شاه تسامحي برقرار شد و از آنجا كه يكي از زنان فتحعلي شاه از طايفه زند بود اجازه داد تا استخوانهاي كريمخان را به كربلا ببرند . به ياد دارم در آن سالهايي كه در ملاير بودم برخي مدعي بودند كه استخوانها تا ملاير آمده و در باغي در اطراف ملاير دفن شده اما در شيراز هم آرامگاهي بر روي قبر اصلي و نخستين بنا كردند كه به كلاه فرنگي خوانده شده . اكنون شيرازيان در بزرگداشت اين شاه رعيت نواز كنگره ها بر پا كرده و در صدد نام گذاري روزي به نام كريمخانند كه نام شيراز با او وابسته است و اين همه اقتضا مي كند تا ملايريان هم ارج نام او را داشته و بزرگي او و ساير بزرگانشان را براي نسلهاي حاضر و بعد بشناسانند در همه ي سالهايي كه در ملاير بودم چيزي به اين اندازه مرا نمي آزرد كه تهرانيان نام كريمخان زنده نگه داشتند اما در ملاير نام كريمخان را بر سر هيچ كوي و برزني نديدم .<br /> <br />مراجع:<br />1- ميرزا محمد صادق اصفهاني ، تاريخ گيتي گشا، تهران اقبال 1368<br />2- گلستانه ، مجمل التواريخ ، به كوشش مدرس رضوي ، تهران 1356<br />3- پير نيا حسن و عباس اقبال ، تاريخ ايران ، تهران خيام بي تا<br />4- سلطان زاده حسين ، روند شكل گيري شهر و مراكز مذهبي در ايران ، تهران آگاه 1362<br />5- ورهرام غلامرضا ، تاريخ سياسي و اجتماعي ايران در دوران زنديه ، تهران معين 1366<br />6- عزيزاله كاسب ، منحني قدرت در ايران ، تهران مولف 1368abadehhttp://www.blogger.com/profile/14261761834292237824noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-7448820565606441906.post-55881921238218161062010-03-03T16:18:00.000-08:002010-03-03T16:22:08.144-08:00کارگرانی که آسمان خراشهای امریکا را ساختندکارگرانی که آسمان خراشهای امریکا را ساختند <br />تصاویر این مجموعه واقعی هستند. برخی از آنها عکسهای Golden Collection تاریخی آمریکا بوده و در سالهای 1930 توسط چارلز ابتز گرفته شده اند. اکثر آنها صحنه های روزمره کارگرانی را نمایش می دهد که در سالهای 1920 تا 1935 در ساختمان آسمانخراشها مشارکت داشتند. همانطور که خواهید دید معیارهای امنیتی خیلی عجیب و نامأنوس است و تصاویر سعی در نمایش دادن این وضعیت دارند. این تصاویر در تاریخ 29 سپتامبر 1932 در شهر نیویورک گرفته شده اند و در تاریخ 2 اکتبر همان سال در پیوست یکشنبه نشریهNew York Herald Tribune به چاپ رسیدند. این عکسها در طبقه 69 از یک آسمانخراش 70 طبقه که ساختمان CE از مرکز Rocklfeller می باشد گرفته شده است. <br /> <a href="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEhfip7wXNO5Z12OJLkzm8taM7GnRqxxkIxjzVwBp3kc58pMCDJKSwyVP5bmSmxXDUUE-ErOHXb_MvxcXdm_lNIfX9ULhYKpmI6tgkkCpbBcpbY_HBGIvMattec4-sz0hwkm4TykeWLudE43/s1600-h/kkkkkkkkk.JPG"><img style="display:block; margin:0px auto 10px; text-align:center;cursor:pointer; cursor:hand;width: 200px; height: 154px;" src="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEhfip7wXNO5Z12OJLkzm8taM7GnRqxxkIxjzVwBp3kc58pMCDJKSwyVP5bmSmxXDUUE-ErOHXb_MvxcXdm_lNIfX9ULhYKpmI6tgkkCpbBcpbY_HBGIvMattec4-sz0hwkm4TykeWLudE43/s200/kkkkkkkkk.JPG" border="0" alt=""id="BLOGGER_PHOTO_ID_5444567086354294306" /></a><br /><br />این خود Charles Ebbets در حین گرفتن برخی از این عکسهاست.<br /> <br />و این یکی دیگر از عکسهای اسطوره ای «استراحت بر روی تیرآهن» در 1932 <br /> <br />بسیاری از این تصاویر همراه پرونده بتمن (Bettmann) می باشد که در سال 1936 توسط Otto Bettmann پیدا شده اند. این پرونده مجموعه ای از 11 میلیون عکس دارد که شامل برخی از بهترین عکسهای تاریخی ایالات متحده نیز می شود. در حال حاضر این پرونده متعلق به شرکت کوربیس (Corbis) می باشد که از دارایی های بیل گیتس است..abadehhttp://www.blogger.com/profile/14261761834292237824noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-7448820565606441906.post-21030176901466997762010-03-03T16:14:00.000-08:002010-03-03T16:16:15.674-08:00گذري در تاريخ پوشاك ايرانيانگذري در تاريخ پوشاك ايرانيان<br />مهشا ضیا پور<br />مهشا ضياءپور فارغالتحصیل مقطع فوق لیسانس دانشگاه آزاد اسلامی واحد تهران در رشته مردمشناسی است. تز فوقلیسانس وی با موضوع «بررسي مردم شناختی سرپوش و پای افزار جماعات ایرانی از کهن ترین زمان تا دوره مادها» به عنوان تحقیق برتر شناخته شده است. در این پژوهش ضیا پور ابتدا به بررسی کلی تاریخ پوشاک ایرانیان میپردازد و بعد به طور تخصصی به سر پوش و پای افزار جماعت ایرانی از کهنترین زمان تا دوره مادها را بررسی میکند.<br /><br />خلاصهای از پژوهش وی را در دو قسمت در این بخش بخوانید: <br /><br /><br />گذري در تاريخ پوشاك ايرانيان <br />سرزمين ايران از ديرباز به دليل موقعيت خاص جغرافيايي و همچنين مهاجرت يا حملات اقوام و ملل ديگر به آن و نيز رسوخ فرهنگ ايراني و آميزش آن با فرهنگ سرزمينهاي مجاور و ظهور نمونه هاي فرهنگي جديدتر، خود بستر لازم و مناسبي براي مطالعه و بررسي فراهم كرده است. البته از آنجا كه بسياري از مورخان بيشتر تلاش خود را صرف ضبط وقايع و حوادث سياسي- حكومتي و ذكر نبردها و مانند آن كرده اند كمتر به پديده هاي مربوط به حيات فرهنگي پرداخته اند.<br />يكي از ديداري ترين و در عين حال زنده ترين نمونه هاي حيات فرهنگي يك جامعه، پوشاك و نوع لباس مردم آن جامعه است. آشنايي با تاريخ لباس و پوشاك ايرانيان، نه تنها اطلاعاتی در خصوص ظاهر مردماني كه در ادوار مختلف تاريخي زندگي مي كرده اند در اختیارمان می گذارد ، بلکه ما را با انواع سليقه ها، نوع دوخت و رنگ ، مدلهاي مختلف لباس، بافت انواع پارچه ها، صادرات و واردات پوشاك، تأثير پذيري و تقليد از لباس مردمان نواحي ديگر، اختصاص پوشاكي خاص به گروه يا طبقه اي اجتماعيآشنا می سازد و همچنين دربارة چگونگي روند و تكامل انواع پوشش ها، اطلاعات مفيد و جالب توجهي ارائه مي نماید.<br />حال، با عنايت به اين که موضوع رساله و هدف آن «بررسي مردم شناختي سرپوش و پاي¬افزار جماعات ايراني از كهنترين زمان تا دورة مادها» است، لذا مروري بر تاريخ پوشاك ايرانيان خواهيم داشت.<br /><br /><br /><br />تاريخچه پوشاك <br /><br />استفاده از پوشاك در طول تاريخ:<br /><br />از آنجا كه لباس عمري همزاد بشر دارد، به مثابه همراه هميشگي انسان از اهميت فراواني برخوردار است. چنانچه در صدد يافتن آغازي براي پوشش و تزئين آن باشيم بايد شرايط بشر را از ابتدا تاكنون مورد بررسي و كنكاش قرار دهيم و فراز و نشيبهاي آن را دريابيم. انسان همواره با نيروي تفكر و انديشه خويش در تمام دوران زندگي خود در صدد شناخت خويش و محيط پيرامونش بوده است، آغاز اين شناخت از جسم و سپس به مسائل روحي و رواني و ارتباط آن به جسم مي رسد و بر همين اساس انسان قسمت ها و يا تمام بدن خود را مي پوشانده است. حفاظت بدن از سرما و مقابله با آن، از ابتدايي ترين مواردي بوده است كه از برگ درختان و الياف گياهان آغاز و سپس به پشم و پوست حيوانات مي رسد. بهره گيري از محيط و امكانات موجود در آن بدون ايجاد تغيير در آن، مرحله اي است كه تنها جنبة حفاظتي پوشاك مد نظر بوده است.<br />تصاوير به دست آمده از غارها بشر اوليه را بدون پوشش يا با قطعه پوستي از حيواني و يا برگ درختي كه روي شانه اش انداخته يا دور كمرش بسته و نيز گردن آويزهايي از استخوان، دندان و يا شاخ حيوانات را نشان مي دهد. پوشيدن پوست حيوانات و انداختن اين قبيل گردن آويزها يا براي ترساندن دشمن و گاه نيز براي دفاع از خود و جلوگيري از ضربه دشمن بوده است. استفاده از پوست حيوانات در شكار و جنگ براي ترساندن حيواناتي كه مورد شكار قرار گرفته اند و نيز به دست آوردن خصلت قوي و نيروي آن جانور بوده تا از اين راه بتواند روح آنها را تسخير كند و يا اين كه با آنها ارتباط معنوي برقرار كند. عدم آگاهي انسان اوليه از ماهيت پديده هاي طبيعي مرتبط دانستن اين پديده ها با نيروي ماوراءالطبيعي و استفاده از پوست حيوانات به عنوان واسطه اي در اين ميان نشان داد كه پديد آمدن پوشاك، خواسته اي فردي و امري تصادفي نبوده است. آدمي از اين پوشش، همچون يك پشتيبان جادويي بهره گرفت. اين مسئله مي تواند در ارتباط با پديد آمدن اديان ابتدايي چون فتيشيزم و آنيميسم قرار گيرد. بدين ترتيب با سير تكاملي انسان جنبه هاي ديگري به جز پوشش صرف، مد نظر انسان قرار مي گيرد.<br />پديد آمدن و تشكل تمدنهاي بزرگ باستاني در سرزمينهاي حاصلخيز و گرمسير كرانه هاي نيل و فرات كه از شرايط مناسب و مساعد آب و هوايي و جنگل برخوردار بودند، نشان مي دهد كه انگيزه ابتدايي انسان براي پوشيدن لباس علاوه بر جنبة حفاظتي آن علل ديگري نيز داشته است.<br />اقوام مختلف روي زمين، هر يك بنا به مقتضيات اقليمي خود، آداب و رسوم، سنن و عادات، فرهنگ و تمدنشان در دوخت و شكل و تزئين پوشاك خود ابتكار خاصي را به وجود آوده اند. استفاده از نقش و نگارهاي ساده در تزئين پوشاك، استفاده از زيور آلات خاص و تزئين صورت انسان كه براي به تصوير كشيدن آمال به كار مي رفت، ريشه اعتقادي مي يابد و سبب پديد آمدن فرهنگ و تمدن خاص منطقه اي و قبيله اي مي شود.<br />بنابراين پوشاك به عنوان يكي از عناصر فرهنگ مادي، طرح هاي گوناگون، تزئينات متنوع و رنگارنگ را به خود مي گيرد و پس از رفع نياز انسان ابتدائي، حالت تفنني به خود گرفته و در چارچوب محدوديت هاي فرهنگ قرار مي گيرد، تا آنجا كه مظهر ذوق و سليقه اقوام شده است . بدین ترتیب از طريق پوشاك مي توان به روحيات و ويژگي هاي يك قوم پي برد و به اين نتيجه رسيد كه بخشي از فرهنگ هر جامعه در پوشاك مردم آن جامعه نمود پيدا مي كند.<br />« تاريخ پوشاك بخشي از تاريخ تمدن است كه در آن از تحولات، شكل و فرم لباس از زمانهاي دور تا كنون گفتگو مي كند و اين تحولات با تحولات ديگر تاريخي، اجتماعي و معيشتي مردم ارتباط مستقيم دارد.» (مشير پور، 1345، ص 2)<br />در هر حال منشاء لباس هر چه باشد نكته آن است كه استفاده از لباس يك ضرورت است، منتهي در هر موقعيتي يكي از اين ضرورت ها (زيبايي شناسي، يا حفاظت در مقابل طبيعت)، اهميت بيشتري پيدا مي كند و بنابراين وضعيت پوشاك نيز بر همين اساس دچار تغييرات مي شود.<br /><br /><br />عوامل مؤثر در تغيير و تحولات پوشاك:<br /><br />در سرزمين ما ايران، استفاده از پوشاك، سابقه اي ديرينه و كهن دارد. وجود چنين پيشينه و اهميتي، ما را بر آن مي دارد كه در پي انگيزه هاي استفاده از پوشاك باشيم. جدا از ضرورتهاي اساسي و بنياديني مثل مقابله با طبيعت كه سبب توجه انسان به پوشاك شده است. اوبه ضرورتهاي مختلف فرهنگي، اجتماعي، سياسي و اقتصادي كه محيط تحميل مي كند، تن داده است. <br />بنابراين، عواملي را كه بر انتخاب ، نوع و شكل پوشاك مؤثر است، مي توان در قالب كلي عوامل اجتماعي- اقتصادي، فرهنگي و اقليمي دسته بندي نمود.<br /><br />عوامل اجتماعي- اقتصادي:<br />يكي از عوامل بسيار مهمي كه بر ساخت، نوع و شكل پوشاك هر جامعه تأثير مي گذارد عوامل اجتماعي است. منظور از عامل اجتماعي موارد مهمي چون روابط اجتماعي افراد يك جامعه با جوامع ديگر و تأثيراتي است كه از نظر فرهنگي و اعتقادات بر هم دارند و بدون ترديد، تأثيرات خاص خود را بر پوشاك خواهد گذارد.<br />با توجه به فرهنگ و آداب و رسوم خاص هر جامعه، تا زماني كه افراد آن جامعه در حوزه فرهنگي و قومي خود باقي مانده اند، فرهنگ و اعتقادات آنها پا بر جاي خواهد ماند اما به محض اين كه به مكان ديگري مهاجرت مي كنند و يا با جوامع غير بومي مراودتي به وجود مي آيد، تغييراتي در زمينه هاي مختلف زندگي افراد آن جامعه به وجود خواهد آمد.<br />در هر جامعه اي قشر بندي خاصي از نظر موقعيت اجتماعي و اقتصادي افراد وجود دارد. طبيعي است كه هر كدام از اين اقشار در رده و جايگاه خاص خود قرار مي گيرند.<br />نوع فعاليت هاي اقتصادي، ميزان درآمد، نوع مسكن ، نوع تفريحات، موقعيت طبقاتي فرد در اجتماع و زندگي اش از جمله مسائل و عوامل تعيين كننده اي هستند كه در طبقه اجتماعي مطرح شده و حائز اهميت مي باشند. <br />چگونگي وضعيت اقتصادي و درآمد افراد، در نوع و شكل پوشاك تأثير شگرفي دارد.<br /><br /><br />عوامل فرهنگي:<br />يكي از عوامل مهمي كه بر جنبه هاي مختلف زندگي افراد يك جامعه اثر كاملاً مستقيمي دارد، عوامل فرهنگي است. رنگ ها، نقش و نگارها، طرز دوختن و تزئين لباس و به طور كلي پوشيدن لباس در هر جامعه اي با توجه به ويژگي هاي فرهنگي آن جامعه است.<br /><br />1-2- رنگ :<br />نماد گرايي رنگ در فرهنگ عامه (فولكلور) يكي از مهمترين مباحث مربوط به عوامل فرهنگي است. فولكلور موجب آشنايي ما با گذشتگان، نحوه ادراك، فرهنگ، روش و منش زندگي آنان و شناسايي رمزها و شباهت هاي معنايي (بين گذشته و حال) در ارتباط انساني مي گردد.<br />رنگ از جمله موارد شباهتهاي انساني است كه در زندگي روزمرة مردم مفهومي روشن و آشكار داشته ودر سطحي گسترده به كار مي رود.<br />تمام افرادي كه به يك تمدن وابسته اند در مورد يك رنگ عكس العمل تقريباً مشابهي دارند. از اين رو از طريق شناخت رنگ هاي حاكم بر يك جامعه مي توان به سنجش شخصيت فردي و اجتماعي آنها پرداخت.<br />انتخاب رنگ ها در جامعه ما براي پوشاك نيز از قديم مطرح و مد نظر بوده است، به طوري كه با توجه به سن و جنس و موقعيت اجتماعي و اقتصادي افراد ،رنگ پوشاك نيز تغيير مي كرده است. همانطور كه پادشاهان ايران باستان از رنگ هاي خاصي مثل ارغواني و طلايي كه بنا به اعتقاداتشان منحصر به اين قشر و طبقه اجتماعي بوده است استفاده مي كردند و ساير طبقات نيز از رنگ هاي متنوع و متفاوت ديگر.<br />بدين ترتيب ريشة فرهنگي انتخاب رنگ ها از قديم تاكنون در جامعه ما باقي مانده است و هر جامعه اي با توجه به خرده فرهنگ هاي خود، باورها و اعتقادات خاصي در اين باره دارد.<br />انتخاب رنگ پوشاك براي زنان و مردان نيز از همان ادوار با يكديگر متفاوت بوده است. تنوع رنگ در لباس زنان بيش از لباس مردان مشاهده شده است. زنان از نظر روحي و رواني به رنگ ها، اهميت و توجه بيشتري نشان مي دهند، در نتيجه رنگ هاي متنوع تر و شادتري را براي لباس شان در نظر مي گيرند. در اين ميان، رنگ پوشاك مورد استفاده در مقاطع سني مختلف با توجه به سن افراد متفاوت است.<br />در مراسم مختلف و رسمي مانند عروسي، اعياد، جشن ها، سوگواري و... اين كه افراد از چه نوع لباس و رنگ هايي استفاده مي كنند، اعتقادات و باورهاي آنها در اين زمينه، از جمله موارد بحث و تفحص در زمينه عوامل فرهنگي است.<br /><br /><br />2-2 سمبول يا نشانه : <br />از نظر لغوي به معناي نماد و نشانه است كه معروف و نمايانگر چيزي مبهم، ناشناخته و پنهان از ماست كه در واقع بيانگر تجربيات دروني و احساس و افكار به شكل پديده هاي حسي و وقايعي در دنياي خارج است.<br />آنچه ما سمبول مي ناميم عبارت است از يك اصطلاح، يك نام و حتي تصويري كه ممكن است نماينده چيز مأنوسي در زندگي روزانه باشد، با اين حال علاوه بر مفهوم آشكار و معمول خود، معناي تفريحي به خصوص نيز داشته باشد. چون اشياء بيشماري در وراي فهم انساني قرار دارند، ما پيوسته اصطلاحات سمبوليك را بكار مي بريم تا مفاهيمي را نمودار سازيم كه نمي توانيم تعريف كنيم يا بفهميم. از نقوش به جا مانده بر ديواره غارها چنين استنباط مي شود كه وقتي بشر براي اولين بار خواست تا از اشياء موجود در طبيعت نقاشي كند گر چه كافي بود تا آنچه را كه مي بيند عيناً و بدون دخل و تصرف به روي صفحه نقاشي بياورد اما در نقوشي كه از اقوام اوليه ساكن در فلات ايران به دست آمده چنين بر مي آيد كه نقاش عمداً از طبيعت منحرف شده، مطابق سليقه و ميل خود و براي خوشايندي چشم در اشكال دخل و تصرف زيادي نموده است. استفاده از نقوش تمثيلي، قديمي ترين وسيله اي است كه انسان از آن براي انتقال مفاهيم ذهني خود بهره گرفته است و به موازات بهره گيري از نشانه ها، به دليل آن كه شديداً تحت تأثير وحشت از عوامل طبيعي ناشناخته نظير طوفان، رعد و برق، سيل، زلزله و آتشفشان قرار داشته اند، براي مصون ماندن از اين آفات، شروع به تهية تعويذ و طلسم هايي كرده، به همين اعتبار، بسياري از محققان، هنر را ناشي از اعتقاد انسان هاي اوليه به نيروهاي ماوراءالطبيعه دانسته و اظهار نظر كرده اند كه بشر از هنر براي بنيان ديدگاه هاي مذهبي و معتقدات خود بهره گرفته است.<br />تاريخ همبستة مذهب و هنر كه به ادوار پيش از تاريخ مي رسد سابقه اي است از سمبول هايي كه اجداد ما به جاي گذاشته اند و هر يك از اين سمبول ها براي آنها هيجان انگيز و معني دار بوده است.<br />« در حقيقت تمامي جهان يك سمبول بالقوه است. انسان با تمايلي كه به سمبول سازي دارد اشياء و اشكال را به سمبول ها تبديل مي كند و بدين وسيله، اهميت روان شناسي به سزايي به آنها مي دهد و آنها را هم در مذهب و هم در هنر بصري خويش استفاده و بيان مي كند.<br />تاريخ سمبوليسم نشان مي دهد كه هر چيز مي تواند اهميت سمبوليك پيدا كند، اشياء طبيعي مانند سنگ ها، گياهان، حيوانات، كوه ها، دره ها، خورشيد، ماه، باد، آتش و آب و يا چيزهايي كه ساخته انسان است مثل خانه، قايق و يا حتي اشكال مجرد مثل اعداد، مثلث، مربع، دايره.» (يونگ، 1352، ص 22)<br />رنگ ها و سمبول ها، به صورت نمادين در قالب آداب و رسوم، باورها و خرافات وهنر مثل تصاوير و سوزن دوزي ها ، انديشه و طرز تلقي اعضاء يك گروه اجتماعي را نشان مي دهند و از ديگر سو، صور ذهني را به واقعيت ها پيوند مي دهند.<br />بدين ترتيب توجه خاص نسبت به مقولة نمادگرايي رنگ در فرهنگ عامه، بازيابي تأثيرات روانشناختي فولكلور رنگ در جامعه و نيز توجه به معاني و جايگاهي كه سمبول ها دارند، بسيار حائز اهميت است.<br />با توجه به اين كه فرد فطرتاً موجودي اجتماعي است، براي اين كه از جامعه طرد نشود و ساير افراد جامعه اش نيز او را پذيرفته و قبول داشته باشند، سعي مي كند كه ارزش ها و باورهاي فرهنگي، اعتقادي جامعه اش را بپذيرد، به آنها احترام بگذارد و به زندگي خود ادامه دهد. اين تطبيق و سازگاري علاوه بر اين كه نشان دهندة پذيرفتن هنجارها و ارزش هاي فرهنگي – اجتماعي جامعه است، هماهنگي فرد را با ساير افراد جامعه نيز نشان مي دهد.<br /><br />عوامل اقليمي:<br />از جمله عوامل مهمي كه بر ساخت، تركيب و تعداد پوشاك در هر جامعه اي تأثير دارد، شرايط و عوامل آب و هوايي و جغرافيايي است.<br />انتخاب پوششي كه متناسب با آب و هواي منطقه و محيط زيست باشد از مهمترين تدابيري است كه انسان در طي زندگي خود براي سازش با محيط زندگي خويش انديشيده است. بدين ترتيب بلندي و كوتاهي لباس، تعدد اجزاء پوشاك، رنگ، جنس و ضخامت پوشاك با توجه به نوع آب و هوا شكل مي گيرد.<br />پوشاك مردماني كه در نواحي سرد سيري زندگي مي كنند اصولاً از نظر نوع و جنس، ساخت و تعدد اجزاء لباس، با مردمانی كه در نواحي گرمسيري زندگي مي كنند فرق مي كند. همانطور كه نوع و شكل و ساخت لباس مردم اسكيمو و قطب جنوب داراي خصوصيات خاص خود و تحت تأثير آب و هواي آن منطقه است. اسكيموها جهت محافظت بدنشان در مقابل سرماي شديد قطب از پوست حيوانات به دليل ضخامت كافي آن استفاده مي كنند، حتي نوع محل سكونت اين جوامع با ساير جوامع متفاوت است.<br />مردماني هم كه در منطقه استوا در نواحي گرمسيري زندگي مي كنند نوع و ساخت و تركيب لباسشان كاملاً متفاوت است و به نسبت، اجزاء پوشاك آنها كمتر و نازك تر از ساير مناطق است، چرا كه هر انساني سعي بر اين دارد كه با شرايط محيطي و اقليمي خود را وفق دهد و جز اين نمي تواند ادامة زندگي دهد.<br />و بطور خلاصه عوامل مؤثر در فرم پوشاك عبارتند از:<br />1- شرايط جغرافيايي، محيطي و آب و هوا.<br />2- نحوة زندگي، اسكان و اوضاع اجتماعي.<br />3- جنگها، اوضاع سياسي و نوع حكومت.<br />4- شرايط اقتصادي و پيشرفتهاي تكنولوژي.<br />5- اعتقادات مذهبي و آداب و رسوم.<br />6- نظام طبقاتي حاكم بر جامعه.<br />7- روابط فرهنگي، اقتصادي و سياسي با سرزمينهاي مجاور.<br /><br /><br /><br /><br />تاريخچه سرپوش و پاي¬افزار در ايران <br />آنچه در زمانهاي مختلف در ميان زنان و مردان رايج بود، كلاه و دستاري است در اندازه هاي گوناگون و به اشكال متفاوت كه همواره با يكديگر بوده اند؛ گاه كلاه كوچك و دستار بزرگ، گاه كلاه بزرگ و دستار ظريف، گاه هر دو بزرگ، گاه هر دو كوچك، گاه يكي از آن دو گويي ديگري را از سر بيرون مي راند و گاهي نيز هر دو به گونه اي با هم كنار آمده اند تا سر را بپوشانند، محفوظ دارند، نشانه اي از عقايد صاحب آن باشند يا موقعيت سياسي- اجتماعي او را نمودار سازند.<br />اين اهميت در مورد استفاده از كفش نيز صادق است. بدون شك يكي ازنخستين چيزهايي كه توسط بشر اوليه ساخته شد پوششي براي پاها بوده است. نياز اوليه آنها را وادار نمود تا روشي براي مصون ماندن پاهايشان در برابر آسيبهاي گوناگون بيابند. آنها هزاران سال پوست حيوانات و گياهان را به دور پاهايشان پيچيدند و كم كم در اثر تكامل مغز و ابزار به تكنولوژي كفش دست يافتند وكفش به عنوان جزئي از پوشاك در ميان فرهنگ مردم جاي گرفت<br /><br /><br />دورة پارسي<br /><br />« سرپوش »<br /><br />دربارة كلاه پارسيان همگي تاريخ نويسان هم داستانند كه از جنس نمد بوده است مگر كلاههاي جنگي كه از آهن و مفرغ ساخته شده است. <br />« براي پارسيان هشت نوع كلاه و تاج مي توان عرضه كرد؛ ولي نوع اصلي ، معمولي و مشخص كلاه پارسي، كلاه خياره دار است، كه به نام كلاه پارسي شناسا است. <br />تا 22 تا شمرده شده است، برگرداگرد لبة پائين خود نواري دارد كه اساساً براي باز نشدن چينهاي خياره ها از هم تعبيه شده است و به نظر مي رسد كه جنس اين نوار، نيز از خود نمد باشد. <br /><br />« پاي¬افزار »<br /><br />صرفنظر از نوشته هاي تاريخ نويسان كه دربارة كفش پارسيان كم و بيش تذكراتي نا روشن داده اند، با توجه به نقوش سنگي تخت جمشيد و پاسارگاد كه مستقيم ترين و درست ترين مدرك مي باشند، براي آنان دو نوع كفش مي توان در نظر گرفت:<br />« 1- يك نوع، كفشي است كه از لحاظ شكل بسيار ساده است و چون جوراب به پا كشيده مي شود و به نظر مي رسد كه درزي براي دوخته شدن جز از راه پشت پاشنه و روية كفش ندارد.» <br /><br />اين كفش را «كه در اصل از آن ماديان است» شاهان هخامنشي و همچنين قوم ماد به پا دارند. « دور دهانة كفش كوروش در پاسارگاد زركوب بوده و نيز از جلوي دهانة كفش به طرفين و به سوي كف پا از طلاي باريك كوبيده بوده اند و جاي ميخكوبي آن در نقش سنگي پاسارگاد برجاست. <br /><br /><br />«2-نوع دوم كفش دو تكة بنددار است، و مخصوص خود پارسيان بوده، همة بزرگان، امرا، سپاهان پارسي و شاهان از آن به پا دارند. <br /><br /><br />اين نوع كفش در زير خود تخت اضافي و پاشنه از بيرون ندارد و مانند كفش مادي پاشنة آن از داخل كار گذارده شده است. زبانه اي بلند در جلوي خود، در زير محل بند كفش دارد و به وسيلة سه بند و گل بند چرمي «كه از سوراخ هاي مقابل خود رد مي شوند روية كفش بر رويهم جمع مي شود. اين كفش ها اغلب به رنگهاي مختلف، حنائي و ارغواني تهيه مي شده است.» <br /><br />چنانچه به نقوش فرش عهد هخامنشي كه از پازيريك سيبري به دست آمده است دقت كنيم، در مي يابيم كه روي اين فرش زناني را نقش كرده اند و آنها لباسي چون لباس مردان پارسي به تن دارند و كفشهايشان نيز همان است كه پارسيان به پا مي كرده اند. بنابراين لباس زنان اين دوره ممكن است كه اختلافي با لباس مردانشان نداشته، يا لباس مردان با اندكي اختلاف مورد استفاده زنان نيز قرار مي گرفته است.<br /><br /><br /><br />دوره اشكاني<br /><br />« سرپوش »<br /><br />در كلاه و تاج عهد اشكاني بازتاب سبك هخامنشي به خوبي ديده مي شود. در تنديسي كه در لرستان ( ايذة مالمير) كشف شده، نوعي پوشش سر بر سر شاهان مشاهده مي شود كه مانند نوار دور سر پيچيده شده است. نيمرخ مرد ايلامي يا سورن اشكاني را نشان مي دهد كه سربندي از نوارهاي پيوسته به هم در هشت رج بر روي پيشاني و رستنگاه موي سر بسته و دو سر هر سمت سربند در پشت سر بهم قلاب است.<br /><br /><br />«از پوششهای سر اشکانی ، چیزی که در تاجهای دوره ساسانی تقلید شد ، نواری است که از پشت سر آویزان می باشد.<br /><br />عادت مهم ديگري كه از زمان سلوكيان رواج داشته، جمع كردن مو به صورت قبه اي روي سر بوده است ، كه در دوره ساساني مانند گويي زرين به اندازه هاي گوناگون بر تاج شاهان مشهود است.<br /><br /><br />زنان درباري در عصر اشكاني با تاج مدوّر يا كنگره دار مشاهده مي شوند و پارچه اي نازك روي آن قرار مي دادند.» <br /><br /><br /><br />نمونة ديگري كه سرپوش اين دوره را نشان مي دهد، مجسمة سر پادشاه اشكاني هاترا است . اين پادشاه، كلاهي بلند از نمد بر سر نهاده است كه بر دو پهلوي هموار شده اش، نقوش چهار گوش متشكل از گرديهاي ريز با يك گردي درشت در داخل آنها تعبيه نموده اند. اين كلاه در گرداگرد لبة خود حاشيه اي پهن دارد كه آن نيز بر دو كنارة خود گرديهائي برجسته دارد. در جلوي كلاه (بعد از حاشيه) حاشيه اي باريكتر و كنگره دار، بلندي كلاه را طي كرده به لبة پشت آن متصل مي شود. در پس كلاه نيز گردن پوش و گوش پوشي توأماً و هلالي شكل به آن پيوسته است. بر روي اين گردن پوش نيز تزئيناتي مانند خود كلاه تعبيه شده است.<br />جالبترين نقشي كه بخشي از پوشاك رزمي (كلاهخود) اشكانيان را نشان مي دهد، طرحي است كار يكي از مردم با ذوق «دورا اوروپوس» ، در اين طرح، سواري را ساخته اند كه كلاهخودي مخروطي مركب از پاره آهنهاي مستطيلي «در سه رج» بر سر نهاده و بر نوك مخروط، دنباله هاي نواري در اهتزاز است.<br /><br /><br />نوعي ديگر از كلاهخودهاي اشكاني بر سر بلاش سوم است كه جنس آن بايد از نمد باشد و در جلوي آن تا قبه اش تزئينات گردي به رديف به نظر مي رسد. گوش پوشهاي آن تا به راستاي چانه، بلند است و پائين لبة كلاهخود را دو نوار كه در پشت سر گل گره زده شده است، تزئين كرده و همچنين دو دنبالة پهن از پشت كلاهخود به سوي دوش ها آويخته است. <br /><br /><br />« پاي افزار »<br /><br />كفش اشكاني به چهار شكل ديده شده است:<br />« 1- نوعي از آن ساده است و روية آن داراي دو تكه چرم است و به وسيلة يك بند در جلوي دهانة كفش، گل گره زده مي شود .<br />اين چنين كفشها، در پاي پارتياني است كه نقاشي آنها در« دورا اوروپوس» و نمونه هاي ديگر مشاهده مي شود.<br /><br /><br /><br /><br />نقاشي دورا اوروپوس. مردان اشكاني و كفش آنان را نشان مي دهد<br /><br />2-نوع دوم، كفشي است كه در پاي مرد « شمي- ايلامي» يا« سورن» است، پنجه هاي كفش به سوي بيرون پا متوجه است و بر روية كفش، نيز درزي دارد .<br /><br /><br />3-نوع سوم، كفشي است ساقه بلند با پنجة برگشته به روي خود، دو تختي، و داراي بندهاي فراوان تا بالا «كه بر گردنة پا بسته مي شود» (اين نوع كفش، در پاي اشكانيان ايلامي است و نمونة مفرغي آنها در موزة ايران باستان موجود است .<br /><br />1- نوع چهارم، از كفشهائي است كه نقش برجسته اي از آنها متعلق به پالمير در موزة لوور قرار دارد.. <br />2- اين لوح دو سپاهي اشكاني را نشان مي دهد كه هر يك نيم چكمه اي به پا دارند، از آنِ يكي، نيم چكمه اي است كه لبة ساقة آن نواري چرمي دارد كه دهانة كفش را جمع كرده به پا مي چسباند، و زبانة بلند كفش در روبرو نمايان است، و خود ساقه در نيمرخ هلالي شكل است.»<br /><br /><br />قابل ذكر است كه « زنان اشكاني كفش سادة مردان اين دوره را به پا مي كرده اند.» (همان، ص 194)<br /><br /><br /><br />دوره ساساني<br /><br /><br />« سر پوش »<br /><br />در منابع اين عصر چهارصد و اندي ساله، انواع سرپوش و تاج در نقوش متعدد مشاهده مي شود. اساساً تركيب لباس دربار ساساني تقليدي از لباسهاي عهد هخامنشي است كه به دلايل مذهبي از جلال و ابهت آن كاسته شده و وجه تمايز آن فقط در تاج شاهان است، چون هر شاه جديدي تاج جديدي براي خود ترتيب مي داده است. <br />« كلاه معمول ساسانيان، جز تاج ها در برخي مواقع از جنس نمد بوده و شكل آنها گرد است و سه نوع بلند و كوتاه و كوتاهتر دارد، و بر دورة لبة آنها نواري با دنبالة دراز در پشت مي بستند. گاهي در پشت كلاه ضميمه اي از جنس خود آن براي حفاظت پشت گردن تعبيه مي شده است.<br />دركلاه بلند و ضميمه اش اندك تنوع در شكل آنها از نظر انحناها كه گاهي گوش را مي پوشاند و يا پيشاني كلاه جلو آمده تر بوده وجود داشته است.<br />از انواع اين كلاهها در نقش رستم براي خويشاوندان بهرام دوم و در تنگ چوگان شاپور بر روي سنگها ساخته اند.» <br /><br />« يكي از خصايص تاجهاي ساساني، كره اي است كه بر روي آن تعبيه مي شده و اندازه و وزن آن در تاجهاي مختلف متفاوت بوده است. اين شكل كروي از يك رسم شرقي (رايج در هندوستان تا شرق ايران) كه موهاي جمع شده را با دستمال ابريشمي مي پوشاندند و «اين دستمال از انتهاي بالا بيرون مي آمد» اقتباس شده است. » <br />اما با گذشت زمان، گوي جايگزين موي حقيقي گرديد و نماد قدرت و زمين و خورشيد شد. تنوعات تاجهاي ساساني بسيار زياد است، زيرا انواع و اقسام آنها بر روي سكه های فراوان اين دوره و نقوش سنگي و بشقابهاي فلزي ساخته شده است.<br />« كلاهخودهاي ساساني، به شكل كلاه نمدي ساده و چون كاسة مسي است. گاهي هم زوائدي از نظر نقشه و گل و بته، يا اضافاتي يكپارچه به منظور گوش و گردن دارد. <br /><br />بر بالاي اين كلاهخودها اغلب جائي براي پر يا قبّه تعبيه كرده اند و بر دور لبة آن از زره زنجيري و گاهي صفحات چرمي يا آهني دارد و از آنها در نقش رستم روي سر اردشير بابكان و در سنگ عقيق بر سر شاپور اول كه با والرين سواره مي جنگد مي توان ديد.» <br /><br />« پاي افزار »<br /><br />« از كفشهاي اين دوره طبق مدارك موجود «جز كفش جنگي كه زره پوش بوده است» دو نوع ديگر ديده شده است .<br /><br />1- نوعي از آن كفشی است ساده و ساقة آن تا قوزك پا است و از جلوي دهانه اش تا به سر پنجه، نوار از چرم دوخته دارد و كمي از جلوي دهانة كفش به پائين نواري ديگر از راست به چپ از رو يا زير نوار اولي رد شده است. اين دو نوار با هم صورت صليب پيدا مي كنند و گاهي بر روي نوارهاي كفش، مانند اشكانيان جواهر و زيورهائي كار گذارده اند.<br />2- نوع ديگر كفشي است ساقه بلند تا به زانو (چكمه) كه گاهي بر روي جلوي ساقة آن نقشهائي كار زده اند. از اين نوع كفش بر روي نقوش سنگي ديده نشده است ولي در بشقاب منتسب به خسرو اول در پاي ملتزمين طرفين شاه و نمونه هاي ديگر مي توان آن را ديد.» <br /><br /><br />دوره اسلامي<br /><br />بسي مدارك وجود دارند كه به اوائل دورة اسلامي ايران منتسب اند ولي موضوعات مدارك، نمايندة دوره ساساني مي باشند؛ و اين امر مي رساند كه شيوة كار و بكار گرفتن ابزار زندگي و نمايش خواسته ها در اوائل دورة اسلام نيز در ايران همچنان مداومت داشته و زمينه هاي تازه، هنوز وقفة چشمگير در آنها ايجاد نكرده بوده است.<br />با اين زمينه، سرپوش و پاي افزار اوائل دورة اسلامي بدين شكل بوده است:<br /><br /><br />« سرپوش »<br /><br />« نشان بارز سرپوش اين دوره نوكِ تيز، شياردار، با نوار و حاشيه است، و همچنين نواري داشتند كه مانند اشكانيان، موي سر را در بالاي پيشاني جمع مي كرده اند. و به احتمال (روي مداركي كه ارائه خواهد گرديد) كلاههاي نمدي كوتاه نيمگرد نيز داشته اند. كه پارچة ابريشمي منتسب به اوائل دورة اسلامي را نشان مي دهد، سواراني را روي آن در حال شكار بافته اند كه كلاه شياردار نوك تيز بر سر دارند. نظير اين كلاه بر روي پارچه اي منتسب به سدة ششم هجري كه در« بي بي شهر بانوي» شهر ري يافته اند، اين چنين كلاهي (بدون بلندي ولي شياردار) نقش شده است.<br /><br />نمونه هاي ديگري از اين كلاه از طريق اسناد و مدارك موجود است، اين شكلها نشان مي دهند كه اين كلاهها از حدود اوايل اسلام تا دير زماني ميان مردم ما مرسوم بوده و بعلاوه، در دورة ساسانيان نيز مورد استعمال داشته است.<br />ولي بستن نوار موي سر را (اندكي پر پشت تر از نوار معمول دورة اشكاني) نقشي از كتاب اندرز نامه «يا قابوس نامه» نشان مي دهد.» <br /><br />در اين نقش، مرداني را ايستاده در مكتبخانه اي مي بينيم كه عده اي اطفال نيز نشسته اند. اين مردان نواري پرپشت بر پيشاني براي نگاهداري موي سر خود دارند، و موي مجعد آنان از بالاي نوار پهن با طرز قلمزني خاص آن دوره نمايان است.<br /><br />« پاي افزار »<br /><br />« كفش اين دوره از نوع نيمه ساق بلند را (تصوير 39) به صراحت نشان مي دهد.» (ضياء پور، 1349، ص 214) در اين كه آيا پاي افزار از نوع ساق بلند نيز در اين چند سده مورد استعمال داشته يا نه؟ بايد گفت چون در دورة ساسانيان و همچنين در حدود سدة ششم هجري پوشيدن پاي افزار ساق بلند متداول بوده روي احتمال مي توان پذيرفت كه در ميانة اين دوره ممكن است كه متداول بوده باشد.<br /><br /><br /><br />دوره سلجوقي<br /><br />« سرپوش »<br /><br />سرپوش اين دوره شامل: كلاه، نوار تزئيني و عمامه مي باشد.<br />نمونة بسيار جالب از نوارهاي زينتي دورةساساني نقش برجستة سنگي در بالاي طاق بزرگ بستان است كه در اين نقش،اين نوع نوار يا موبند را بر دور سر يك زن نشان مي دهد. <br /><br /><br />« پاي افزار »<br /><br />« انواع ساق بلند و نيمه ساق بلند پاي افزار اين دوره را در مي توان ديد.» <br /><br /><br />دوره تيموري<br /><br />« سرپوش »<br /><br />در سده هاي گذشته، استعمال كلاه، زياد معمول نبوده، و عمامه بر سر مي نهادند و يا اكثراً از نوارهاي زينتي براي نگاهداري موي سر استفاده مي كردند، و برخي اوقات، از كلاههاي كوتاه مزين، بر سر مي نهادند كه آن را از پارچه هاي لفافدار (شايد هم پنبه دوزي شده) يا نمد مي ساختند و بر روي آن زينت مي كرده و در جلوي آن چيزي از نوع گل و برگ نصب مي نمودند. ولي در اين سده، انواعي كلاه بر سر دارند كه به احتمال، اين نوع كلاهها مورد استفادة لشكريان بوده است، و شكل كلاه، بيشتر يادآور مردم شرق دور است.<br />گاهي در ميان اين كلاهها، شيارها، قوسها و يا گردشي از طرح وجود دارد كه يادآور سده هاي اوائل اسلام و پيش از آن است.<br />ولي عمامه، سرپوش عمومي مردم اين سده بوده است.<br /><br />« پاي افزار »<br /><br />پاي افزار اين دوره به صورت ساق بلند، نيمه ساق بلند و بدون ساق بوده است كه ساق بلند آن در (تصوير 56) ، نيمه ساق بلند آن در و بدون ساق آن در ديده مي شوند.<br /><br /><br />دورة صفوي<br /><br /><br /><br />« سرپوش »<br /><br />در سده دهم و يازدهم در تزئينات و برخي قسمتهاي پوشاك تغييري پيدا مي شود، ولي اصل ساختمان پوشاك همچنان باقي مي ماند، و چون با پوشاك سدة گذشته مقايسه مي شود، بجز سرپوش كه متنوع بوده اختلاف چشمگيري نمي بينيم.<br />پوششهاي سر اين دوره ويژگي هاي مكتب هنري تيموري را به اضافة ذوق و نبوغ و هنر ايراني داراست و از تنوع زيادي برخوردار مي باشد.<br />در اينجا به جهت دور نشدن از موضوع اصلي رساله، صرفاً بر نوع اصلي تر سرپوش اين دوره مروري خواهيم داشت و از ارائه مدارك براي معرفي انواع ديگر آن صرفنظر مي نمائيم.<br />اين سرپوش،« كلاه نمدي نوك تيزي است كه وقتي عمامه را به دور آن مي پيچيدند، نوك كلاه، به بلندي يك چهره، در بيرون از عمامه افراشته مي مانده است.» <br /><br />بجز مدرك ارائه شده براي شناسايي سرپوش اين دوره، نوشته هاي دو سياح مشهور فرانسوي «شاردن و تاورنيه» (كه هر دو، زمان صفويه را درك كرده و دربارة پوشاك مردم ما در آن زمان شرح داده اند) مفيد خواهد بود.<br />«شاردن» دربارة تاج قزلباش نوشته است: « اين كلاهها را از كتان زمخت سفيدي تهيه مي كنند كه جزو اساس و زير كار آن به شمار مي رود، و روي آن پارچة لطيف و گرانبهاي ابريشمي و يا ابريشم زربفتي مي كشند.<br />روحانيان، معمولاً از روي كتان زمخت، آقا بانوئي سفيد و بسيار نازك مي پيچيدند. اين پارچه ها در منتها اليه خود داراي يك قطعه پارچة گلدار به پهناي 6 تا 7 شست است كه هنگام بستن كلاه، آن را به مانند جيقه اي از لاي آنها در مي آورند. در زير كتان زمخت، يك عرقچين كتاني كركدار، يا مرقع و منقش و گاهي ماهوت و پشمي هم برسر خويش مي گذارند. »<br />«ژان باتيست تاورنيه» سياح ديگر فرانسوي نوشته است:« پوشش سر آنها، دستاري از ابريشم زربفت است كه مانند كدوي مدور پيچيده شده و بالايش قدري مسطح است، و يك سر پارچة آن بيرون آمده و به يك دسته منگوله وريشه منتهي مي شود.» <br /><br /><br />« پاي افزار »<br /><br />همانطور كه ذكر شد، پوشاك سدة يازدهم همان پوشاك سده هاي نهم و دهم هجري بوده و اختلاف چشمگيري در ميان پوشاك اين سده ها نمي بينيم.<br />پوشاكي همانند پوشاك سده هاي پيش دارد و پاي افزار بدون ساقه اش همان است كه در سده هاي اخير اين دوره معمول بوده است.<br /><br /><br />براي آشنايي با پاي افزار اين دوره مي توان به نوشتة سياح مشهور فرانسوي «شاردن» نيز اشاره كرد. او نوشته است:« كفش ايرانيان گوناگون است ... همه را از پاشنه نعل مي كنند و پنجة تختش را با ميخهاي ريزي مجهز مي نمايند، و يا گلميخ هایی مي زنند كه تا مدتي دوام يابد.<br />شكل كفشهاي اشخاص عاليمقام به مانند پانتوفل (دم پائي- راحتي) بانوان است. اين كفشها ساغري سبز و يا به رنگهاي ديگر است.<br />تخت كفش هميشه ساده و به مانند مقوائي نازك مي باشد، ولي از حيث استحكام بهترين چرم جهان است. فقط اين قسم كفش داراي پاشنه مي باشد. بقيه، هموار و بدون پاشنه هستند.<br />روية بعضي، چرمين و برخي پارچه اي پنبه اي است و به مانند جورابهاي ما اروپائيان با ميله بافته مي شود ولي بسيار محكمتر است و اين نوع كفشها را گيوه مي نامند.» (شاردن، 1336، ص 213)<br />دورة افشاريه<br /><br />« سرپوش »<br /><br />از اين دورة كوتاه 12 سالة تاريخ ايران مطلب مهمي براي عرضه كردن در دست نيست و مدارك بسيار كم است، به نحوي كه تنها راه رسيدگي به پوشاك اوائل اين سده، توجه داشتن به پوشاك نادرشاه است كه تعدادي نقاشي، آن را به شكلهاي مختلف نشان مي دهند، و اين نقاشي ها مطمئن ترين وسيله اي هستند كه راهنماي ما به چگونه بود سرپوش در دورة افشاريه مي باشند.<br />« پاي افزار »<br />همانطور كه توضيح داده شد، در اين سده، مدارك بسيار كم و دسترسي به پوشاك نيز مشكل است. طبق تصااویری كه نادرشاه را نشان مي دهد، او پاي افزاري ساق بلند پوشيده است و اين تنها مدركي است كه مي تواند چگونگي پاي افزار در اين دوره را نشان دهد.<br />دوره زنديه<br /><br />« سرپوش »<br /><br />« كلاه اين دوره از جنس نمد، استوانه اي (به شكل تخم مرغي ناقص) و با كلگي نيمگرد بوده كه با دستاري از جنس شالهاي مخطط پوشيده مي شده است. <br />يك نوع ديگر كلاه را ارائه مي دهد كه پوستي بوده و كلگي آن داراي پارچة (شايد رنگي) مي باشد و بايد شروع نوع تازه اي باشد كه در دورة قاجاريه مورد استفاده قرار گرفته است.» (ضياء پور، 1349، ص 381)<br /><br /><br />« پاي افزار »<br /><br />پاي افزار اين دوره بدون ساق و با نوك پنجة تيز و پاشنه دار بوده است و آن را نشان مي دهد. <br /><br />دورة قاجاريه<br /><br />« سرپوش »<br /><br />سرپوش اين دوره عبارت است از:« كلاه پوستی نوك بلند كه كلگي فرو رفتة آن با حفظ وضعيت مخروطي خود، از ماهوت الوان و اغلب قرمز رنگ پوشيده شده و شكل عمومي كلاه چنان است كه از بعد از پيشاني تدريجاً به عقب و بالاي سر بلندي گرفته است.» <br />سابقه و زمينة اينگونه كلاه را دورتر از دورة زنديه نمي توان جست و كلاه مرد دورة زنديه را در يادآور و مقدمه اي براي اين قبيل كلاه مي توان دانست.<br />از سياحان معروف، مادام «ديولافوآ» كه اواخر دورة قاجاريه را درك كرده، عكس هائي از مردم مناطق مختلف در سفرنامة خود ارائه داده است كه توجه را به اختلاط پوشاك قديم و جديد (يا به پوشاك قديم در حال تحول) جلب مي كند.<br />تغيير كلاه پوستي نوك تيز به كلاه تخم مرغي و گرد، يا استفاده از كلاه با كلگي هموار، نتيجة تحول تدريجي در اواخر دورة قاجار است.<br /><br />« پاي افزار »<br /><br />پاي افزار اين دوره، از نوع بدون ساق، با پنجة نوك تيز و گاهي برگشته به بالا و پاشنه دار بوده است. و ضمناً نوع پنجه برگشتة آن را نشان مي دهد. از پاي افزارهاي پارچه اي (گيوه) نيز استفاده مي شده است.<br /><br />سرهنگ «گاسپار دروويل » كه از سياحان معروف است و در اوائل اين سده به ايران آمده بود راجع به پاي افزار اين دوره در سفرنامه خود نوشته است:« در شهر، كفش راحتي سبز رنگي نظير كفشهاي زنانة سي سال پيش فرانسه به پا مي كنند. اما طبقات پائين كه مجبورند غالباً پياده راه بروند نيم چكمه هاي دراز و پنجة باريكي شبيه پاپوش چيني ها به پا مي كنند.<br />مردان ايراني، به هنگام سواري، چكمه هاي محكم چرم بلغار پنجه باريك (كه ساقه شان تا بالاي زانو مي رسد) به پا مي كنند. پاشنة اين چكمه ها بسيار بلند است.»abadehhttp://www.blogger.com/profile/14261761834292237824noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-7448820565606441906.post-32701397727156250692010-03-03T16:13:00.000-08:002010-03-03T16:14:15.053-08:00کوروش بزرگ و راز جاودانگی اوکوروش بزرگ و راز جاودانگی او<br /><br /> <br />اثر «وینسنت لوپز» نقاش <br /><br />تابلویی که میبینید، اثر «وینسنت لوپز» نقاش اسپانیایی قرن 18 و روایت کنندۀ یکی از داستانهای تاریخ ایران باستان است.<br /><br />در لغت نامۀ دهخدا زیر عنوان «پانته آ» بر اساس روایت «گزنفون» آمده است که: <br /><br />هنگامی که مادها پیروزمندانه از جنگ شوش برگشتند، غنائمی با خود آورده بودند که بعضی از آنها را برای پیشکش به کورش بزرگ عرضه میکردند. در میان غنائم زنی بود بسیار زیبا و به قولی زیباترین زن شوش به نام پانتهآ که همسرش به نام «آبراداتاس» برای مأموریتی از جانب شاه خویش رفته بود.<br /><br />چون وصف زیبایی پانتهآ را به کورش گفتند، کورش درست ندانست که زنی شوهردار را از همسرش بازستاند و حتی هنگامی که توصیف زیبایی زن از حد گذشت و به کورش پیشنهاد کردند که حداقل فقط یک بار زن را ببیند، از ترس این که به او دل ببازد، نپذیرفت. پس او را تا باز آمدن همسرش به یکی از نگاهبان به نام «آراسپ» سپرد. <br /><br />اما اراسپ خود عاشق پانتهآ گشت و خواست از او کام بگیرد، به ناچار پانتهآ از کورش کمک خواست. کوروش آراسپ را سرزنش کرد و چون آراسپ مرد نجیبی بود و به شدت شرمنده شد و در ازا از طرف کوروش به دنبال آبراداتاس رفت تا او را به سوی ایران فرا بخواند. <br /><br />هنگامی که آبرداتاس به ایران آمد و از موضوع با خبر شد، به پاس جوانمردی کوروش برخود لازم دید که در لشکر او خدمت کند.<br />میگویند هنگامی که آبراداتاس به سمت میدان جنگ روان بود پانتهآ دستان او را گرفت و در حالی که اشک از چشمانش سرازیر بود گفت: «سوگند به عشقی که میان من و توست، کوروش به واسطه جوانمردی که حق ما کرد اکنون حق دارد که ما را حقشناس ببیند. زمانی که اسیر او و از آن او شدم او نخواست که مرا برده خود بداند و نیز نخواست که مرا با شرایط شرم آوری آزاد کند بلکه مرا برای تو که ندیده بود حفظ کرد. مثل اینکه من زن برادر او باشم.»<br />آبراداتاس در جنگ مورد اشاره کشته شد و پانتهآ بر سر جنازۀ او رفت و شیون آغاز کرد. کوروش به ندیمان پانتهآ سفارش کرد تا مراقب باشند که خود را نکشد، اما پانتهآ در یک لحظه از غفلت ندیمان استفاده کرد و با خنجری که به همراه داشت، سینۀ خود را درید و در کنار جسد همسر به خاک افتاد و ندیمه نیز از ترس کورش و غفلتی که کرده بود، خود را کشت. <br /><br />هنگامی که خبر به گوش کوروش رسید، بر سر جنازه ها آمد. از این روی اگر در تصویر دقت کنید دو جنازۀ زن میبینید و یک مرد و باقی داستان که در تابلو مشخص است و بدین گونه است که کسی با نیکنامی در تاریخ جاودانه میشود.abadehhttp://www.blogger.com/profile/14261761834292237824noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-7448820565606441906.post-35499559917259464022010-03-03T16:12:00.001-08:002010-03-03T16:12:50.455-08:00کشف رازهای تاریخ در دل سیرافکشف رازهای تاریخ در دل سیراف<br />راهاندازی مرکز مطالعات باستانشناسی زیر آب میتواند بخشی از تاریخ سیادت تاریخی ایرانیان بر خلیجفارس را آشکار کند.<br />بندر باستانی سیراف ـ طاهری امروزـ پر رونقترین شهر بندری کناره خلیجفارس با قارههای مختلف جهان ارتباط اقتصادی، فرهنگی و علمی داشته است. <br />بندر باستانی سیراف در فاصله 240 کیلومتری جنوب شرق بوشهر در محل بندر طاهری کنونی واقع است و قدمت آن را به دوره ساسانی و اردشیر بابکان نسبت دادهاند.<br />بندر سیراف که به شماره 1348 در فهرست آثار ملی ایران ثبت شده، یکی از مناطق با ارزش و زیبای باستانی استان بوشهر است که به دلیل ساخت و سازهای بیرویه، زیبایی و طراوت خویش را از دست میدهد. این بندر که در شهرستانهای کنگان از توابع استان بوشهر در باریکهای میان کوه و دریا واقع شده، در زمان شکوه و عظمت خود زیباترین منظره طبیعی را در خلیجفارس دارا بود.<br />مورخان نوشتهاند: در فاصله قرن دوم تا پنجم هجری، سیراف مرکز تجارت خلیجفارس بود و با کشورهای آفریقایی و همچنین کشورهای هند و چین ارتباط مستقیم و مستمر داشته است. <br />صیادی در سیراف رونق فراوان داشته و آوازهی صید مروارید در این بندر به اکثر نقاط دنیا رسیده بود و مرواریدهای معروف سیرافی در جهان مشتریان فراوانی داشتند.<br />کالاهایی مانند عنبر، نارگیل، نیشکر، موز، عود، صندل، عاج، کاغذ، طلا، نقره، عطر، ادویه و ظرف از چین، هند و آفریقا به سیراف وارد میشده و از سیراف به شهرهای پررونق زمان خود منتقل میشدند. صادرات بندر سیراف را پارچههای باارزش کتانی، سفره، مروارید و انواع صنایع دستی شامل میشد.<br />انواع عرقیات و داروهای گیاهی فارس نیز از طریق سیراف به نقاط مختلف جهان میرفت.<br />مورخان نوشتهاند: در بندر بزرگ کانون «خانقوا» چین در آن زمان انبارهای بزرگی مخصوص کالاهای سیراف وجود داشته و در آن زمان روزانه بیش از پنجاه هزار دینار درآمد گمرکی کالای سیرافی برای بندر کانتون بود.<br />بندر تاریخی سیراف سرآغاز راه دریایی ابریشم بوده که این خود بیانگر تاریخ و تمدن کهن این شهر است.<br />سیراف در قرن سیزدهم میلادی به عنوان شهر تعامل اندیشهها و فرهنگ به شمار میرفته، به طوری که متفکران سیرافی دانشمندان خارجی زیادی را به این شهر دعوت میکردند.سیرافیها برای نخستین بار مطالعه تطبیقی تمدن و ادیان را در اسلام و ایران پایهگذاری کرده و نخستین سفرنامه نویسان در میان کشورهای اسلامی بودهاند. شهر سیراف نخستین شهر ساسانی ـ اسلامی در ایران بوده که همزیستی مسالمتآمیز اقوام و ملل مختلف در آن نهادینه شده بود. مردم سیراف به آیینهای زرتشتی، مسیحی و اسلام گرایش داشتند اما در اواخر قرن دوم هجری (هشتم میلادی) مسلمانان جمعیت غالب این شهر را تشکیل میدادند.<br />بندر سیراف دارای ناخدایان خبره، عالمان فقیه و دانشمندان زیادی در زمان خود بود که تألیفات مختلفی در علم، طب، نجوم، ادب و تاریخ داشتهاند. سلمان، تاجر و نویسنده و ابوزید حسین از دانشمندان نامی سیرافی در قرن سوم و چهارم هجری بودهاند.<br />براساس اسناد تاریخی موجود 10 قرن پیش در سیراف بندر باستانی استان بوشهر، بیمارستانی وجود داشته که شاگردان ابنسینا دورههای جراحی را در این بیمارستان آموزش میدیدند.گفته میشود ملیتهای مختلفی از جمله اعراب مصر، عمان، مسقط و جمعیتی از چین، آفریقا و هند در سیراف سکونت یا اقامت داشتند. سیرافیها نیز در هند و چین، سریلانکا و زنگبار محلههای خاص سکونت خود را داشتهاند. گروههای مختلف کاوشگر خارجی و داخلی تاکنون آثار و بقایای متعددی از مساجد، کلیسا، بازارهای بزرگ، کارخانه کشتی و روغنسازی و زرادخانه از شهر تاریخی سیراف کشف کردهاند و این تنها بخش اندکی از تاریخ و تمدن مدفون شدهی این شهر بزرگ تاریخی است.<br />بندر باستانی سیراف از دوره ساسانی تا اواخر دوره سلجوقی مهمترین بندر ایران در آبهای جنوبی کشور محسوب میشده است اما زلزلهی مرگباری در نیمهی دوم قرن چهارم هجری به زندگی این بندر باستانی پایان داد و بعدها کیش جایگزین بندر سیراف شد. اما از آن زمان تا کنون گذر تاریخ هرگز این شهر را به فراموشی نسپرده و همچنان باستانشناسان و گروههای کاوشگر در تلاش برای کشف بقایای بیشتر از آثار گذشتهی این شهر بودهاند و چندین کتاب نیز در وصف شکوه و عظمت آن زمان سیراف به رشته تحریر درآوردهاند. مرحله اول کاوشهای باستان شناسی در بندر سیراف پیش از انقلاب انجام شد و باستان شناسان خارجی روی آن کار کردند و مسجد و خانههای تاریخی این بندر را بیرون آوردند. اکنون سیراف برای سازمان میراث فرهنگی و گردشگری کشور بسیار مهم شده و در دستور کار این سازمان و جزو اولویتهای نخست ساماندهی و حفاظتی قرار گرفته است.<br />در فاصله قرن دوم تا پنجم هجری، سیراف مرکز تجارت خلیج فارس بود و با کشورهای هند، آفریقا و چین ارتباط مستقیم و مستمر داشته است. میراث فرهنگی کشور نیز قراردادهای مختلفی با شرکتهای داخلی و خارجی برای کاوش بیشتر در بخش خشکی و دریای این شهر امضا کرده است. هم اکنون نخستین مرکز مطالعات باستانشناسی زیر آب خلیجفارس در بندر تاریخی سیراف راهاندازی شده است. رییس سازمان میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری استان بوشهر در این راستا گفت: این مرکز با هدف بررسی و مطالعه مناطق و آثار تاریخی و تمدنی خلیجفارس و بخشی از بندر سیراف که در زیر آب مدفون است، راهاندازی شده است.<br />دشتی افزود: مرکز مطالعات باستانشناسی زیر آب خلیجفارس با همکاری شرکت توتال گاز فرانسه و پژوهشکده باستانشناسی در قلعه شیخ نصوری بندر سیراف تأسیس شده است.<br />وی با اشاره به کشف یک کشتی متعلق به دوره ساسانی در عمق 70 متری آبهای خلیج فارس بیان کرد: با فعالیت این مرکز، بررسی و مطالعه بقایای این کشتی که در عمق 70 متری سواحل تاریخی سیراف کشف شده تکمیل میشود. دشتی گفت: راهاندازی مرکز مطالعات باستانشناسی زیر آب خلیجفارس میتواند بخشی از تاریخ سکونت و سیادت تاریخی ایرانیان بر خلیجفارس را آشکار کند.<br />قلعه شیخ نصوری در بندر تاریخی سیراف در اوایل دوره قاجار ساخته شده است و در ایوان غربی اینبنا با گچبریهای زیبا 18 تابلو از مجالس شاهانه فردوسی نقش بسته است. براساس یکی از مصوبات ششمین سفر رییس جمهور و هیأت دولت به استان بوشهر وزارت مسکن و شهرسازی مؤظف شده موضوع ایجاد شهرک جدید سیراف را پیگیری و نسبت به ایجاد آن اقدام کند که کار مکانیابی و واگذاری زمین مورد نظر انجام شده و پیگیری برای مراحل بعدی در دستور کار است.abadehhttp://www.blogger.com/profile/14261761834292237824noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-7448820565606441906.post-29389253735589151982010-03-03T16:11:00.000-08:002010-03-03T16:12:04.702-08:00كتاب ارژنگكتاب ارژنگ<br />«ارژنگ» (به ايراني ميانه: Ardahang) عنوان يكي از كتابهاي غيرمذهبي ماني است. اين اثر، دفتري از نقاشيها و پيكرنگاريهاي رنگي براي ارائهي شرحي مصور از جنبههاي بسيار مهم آموزههاي ثنوي (dualistic) مانوي بود. ارژنگ احتمالاً ذيل و ضميمهاي - اما يقيناً جداگانه - را بر كتاب «انجيل زنده/ انجيل بزرگ»، يكي از آثار مذهبي مانوي، تشكيل ميداد. از اين اثر همراه با ديگر كتابهاي نوشتهي ماني، در متون پارتي ياد شده است. ارژنگ در نوشتههاي قبطي مانوي، Eikon خوانده شده و از تصوير (eikon) ماني كه در جشن بما (Bema) بر تختي پيشاروي جماعت مؤمنان قرار داده ميشد، مشخص و متمايز گرديده است. به اين كتاب، همچنين با عنوان دربردارندهي تصاويري از داوري نهايي آخرت، اشاره گرديده است. در نوشتهاي چيني، "چكيدهي آموزهها و شيوههاي تعليم ماني، بوداي روشني"، «Men-ho-i بزرگ» خوانده شده (براساس پيشنهاد اميل بنونيست، از صفت bungahig* و آن هم از bungah پارتي به معناي "بنيان، شالوده" برگرفته شده) كه به صورت «نقاشي دو اصل بزرگ» ترجمه و تفسير گرديده است و ظاهراً اشاره به كتاب ارژنگ دارد.<br />براي ريشهشناسي واژهي پارتي Ardahang (= ارژنگ)، شدر (H. H. Schaeder) واژهي پارسي باستان arta-thanha* (ارته-ثنه) به معناي "پيام راستي" را پيشنهاد كرده كه با «بُشر الحق» عربي ذكر شده در كتاب «فهرست» ابن نديم، مطابق و مترادف است. اما راه حلي كه عموماً پذيرفته باشد، هنوز يافته نشده است (اين واژه شايد به معناي "نقاشي" باشد، اگر hang- را برگرفته از ريشهي ايراني كهن -thang به معناي "نقاشي كردن" بدانيم). در ادبيات فارسي نو، اين واژه به چندين شكل كمابيش تحريف شده باقي مانده است: ارژنگ، ارتنگ، ارجنگ، ارسنگ، ارهنگ، ارغنگ، تنگ، چنگ. خود نگارههاي اين كتاب گم شدهاند اما پارهاي از تفسيرهاي پارتي اردهنگ (Ardahang) شناسايي گرديده است. <br />جالب آن كه در روايات تاريخي متأخر اسلامي، از ماني، مشخصاً و اختصاصاً به عنوان بنيانگذار يك دين يا يك شخصيت بزرگ ديني ياد نشده، اما از وي به طور ممتاز و برجستهاي، به عنوان يك هنرمند سخن رفته است. در تصوير ارائه شده از ماني در اين روايات، انگارهي ماني نقاش چيره و غالب است. البته اين گونه روايات به لحاظ تاريخي، تا اندازهاي مبتني بر گرايش و علاقهي مشهور مانويان به نشر كتاب، نوشتار و نگارهها، اما به ويژه مبتني است بر خود كتاب اردهنگ ماني - كه تصور نقاش بودن ماني را القا كرده است. <br />برپايهي دادههاي متون تاريخي ايراني، اردهنگ اثر استثنايي و فوقالعادهاي بود و با مهارت و استادي بينظير، و صورتها و كيفيات شگرفي ترتيب داده شده بود. گفته شده است كه نسخهاي از كتاب ارژنگ در اواخر سدهي يازدهم ميلادي در غزنه، هنوز موجود بوده است ("بيان الاديان" ابوالمعالي، 1092 م.؛ ميرخواند، سدهي 15/ 16م.). در شاهكار فردوسي و در حماسهي داستاني فخرالدين اسعد گرگاني، «ويس و رامين» (سدهي 11م.)، ماني - خالق ارژنگ - نقاشي بزرگ از چين توصيف شده است (شاهنامه، ed. J. Mohl, V, pp. 472-75؛ ويس و رامين، ويراستهي م. محجوب، تهران، 1959، ص 32، 287). اين شهرت و معروفيت آن گونه بود كه «ماني» اصطلاحي شد براي خطاب به هر نقاش پرآوازه و برخوردار از تواناييهاي استثنايي هنري (1). <br /><br />(1) J. P. Asmussen, "Arzhang": Encyclopaedia Iranica, vol. 2, 1987, pp. 689-690abadehhttp://www.blogger.com/profile/14261761834292237824noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-7448820565606441906.post-82030039061622552092010-03-03T16:05:00.000-08:002010-03-03T16:10:29.671-08:00كاركردهاي نمايش منشور كوروش در ايرانكاركردهاي نمايش منشور كوروش در ايران<br />اين روزها بحث نمايش اين منشور در ايران مطرح است. اهميت اين موضوع در حوزه هاي محتلف قابل بررسي است؛ "منشور کوروش به عنوان نخستین منشور حقوق بشر شناخته میشود و در سال 1971 میلادی، سازمان ملل آن را به شش زبان رسمی سازمان منتشر کرد. بدلی از این منشور در مقر سازمان ملل متحد در شهر نیویورک نگهداری میشود." (خبرگزاري فارس)<br />اين منشور به همراه بسياري از آثار تاريخي و باستاني سرزمين مان در دوره سلطنت شاهان قاجار و پهلوي و در زماني كه هنوز به درستي ارزش ميراث فرهنگي و باستاني خويش را نمي دانستيم از كشور به صورت قانوني خارج شده است. يعني علي رغم اينكه حق معنوي اين منشور براي ايران محفوظ مانده است به دليل اينكه مالكيت آن متعلق به كشور ديگر (انگلستان) مي باشد كشور ما از بهره برداري مادي از اين منشور بي نصيب مانده و خواهد ماند. درست مانند خاك ايران كه اكنون متعلق به كشورهاي تازه استقلال يافته مي باشد.<br />اما علي رغم اين نكته بر اساس قوانين سازمان ملل متحد كشور هايي كه محل شكل گيري اثر باستاني هم اكنون جزو قلمرو حكومتي آنان محسوب مي شود حق دارند كه اثر منقول را براي حداكثر چهار ماه از كشور مالك (انگلستان) امانت گرفته و در كشور خود به نمايش بگذارند. بر اين اساس در جلسات مشترك بين دو كشور توافق اوليه براي امانت منشور كوروش به ايران حاصل شده است؛ "این جلسه که روز گذشته (20 آبان) در محل سازمان میراث فرهنگی و گردشگری برگزار شد، زمان توافقی برای انتقال این منشور به ایران به صورت امانت دی ماه سال 1388 (اواسط ژانویه) تعیین شد."<br />اما نمايش اين منشور در ايران از جهت هاي بسياري براي كشور مان قابل توجه است:<br /><br /><br />حوزه فرهنگي و اجتماعي:<br />- توجه مردم و مسولان كشور به ارزش ميراث فرهنگي و باستاني بيش از پيش جلب مي شود و مي توان اميد داشت زين پس در برابر خروج اين ثروت هاي فرهنگي از كشور بيش از پيش حساس باشيم<br />- نمايش هاي جنبي و آشناسازي هموطناني كه علاقه مندي بالقوه به ميراث فرهنگي دارند با ديگر آثار تاريخي كشور از دوران پيش از اسلام، دوران اسلامي تا امروز<br />- يادآوري اين نكته به خود و هموطنان مان كه ما در گذشته از متمدن ترين جوامع بشري جهان هستي بوديم.<br /><br /><br />حوزه اقتصادي :<br />- سود اقتصادي كوتاه مدتي كه براي بازديد از اين سند مهم نصيب بخش ميراث فرهنگي كشور مي شود. خصوصاً اگر برنامه ريزي و تداركات كافي براي آن ديده شود.<br />- سود اقتصادي بلند مدت حاصل تعامل با انجمن ها و گردشگران داخلي و خارجي<br /><br /><br />حوزه مديريتي:<br />- ارتباط نزديك تر و ايجاد اعتماد متقابل بين مردم و دولت، خصوصاً متوليان امر حفاظت<br />- تقويت مشاركت مردمي در برنامه ريزي هاي دراز مدت<br /><br /><br />حوزه بين الملل:<br />- يادآوري اين نكته به جهانيان كه اين سند باستاني مهم پيوندي گسست ناپذير با اين خاك و خون دارد<br /><br /><br /><br /><br />نگارنده اين جستار:نويد درخشان فر (فارغ التحصیل كارشناسی ارشد مرمت ابنيه و بافت دانشگاه هنر اصفهان)<br /><br /><br /><br />درج شده در نشريه اينترنتي منظر و وبلاگ احیاabadehhttp://www.blogger.com/profile/14261761834292237824noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-7448820565606441906.post-57185542677741607952010-02-28T13:42:00.000-08:002010-02-28T13:43:28.334-08:00مـعـمـاري ایران قـبـل از اسـلاممـعـمـاري ایران قـبـل از اسـلام<br />معـماري ايراني را بايد بطور صحـيح از اعـماق تاريخ ايـن سرزمـيـن کهـن مـورد بررسي قـرار داد. معـماري ايراني به شـش قـرن قـبل از ميـلاد مسـيح باز مي گـردد، که مـشـخـصات هـر دورهً معـماري را در دوره هاي مـخـتـلف تاريـخـي شـرح مي دهـيـم : <br /><br />1- معـماري دوران ماقـبـل تـاريخ تـا زمان حـکـومت مـادهـا. <br /><br />2- معـماري از زمان حکـومت مـادهـا تـا پـايان دوره حـکـومت سـاسـانـيـان. <br /><br />در رابـطه با معـماري ايران، بايـد به خـوانـنـدگـان يـادآوري شـود، تـغـيـيـراتي کـه در رابـطه بـا هـنـر پـيـشـيـنـيان ايـران در معـماري داده شـده و نـحـوهً ساخـتمان سازي آن دوران. در سخـني کـوتاه مـي تـوان به : حکـاکـي بـر روي سـنگ، گـچکـاري، نـقاشـي، آجرکـاري، آئـيـنه کـاري، کـاشـي کـاري، مـوزائـيـک کـاري و ديـگـر کـارهـاي تـزئـيـني اشـاره کرد. <br /><br />الـبـتـه مـا بايـد استـثـنـاهـايي هـم بـراي ساخـتـمان هـاي چـنـد شـکـلي کـه بـراي مـواردي خـاص اسـتـفـاده مي شد، قـائـل شـويم. اين گـونـاگـونـي بـرآمـده از نـيـازهـاي خـاص مـردم در زمـانـهـاي مـتـفـاوت بـوده است. <br /><br />هـنـرمـنـدان ايـراني بـه دنـيـا ثـابـت کـردن کـه تـوانائـي هـاي بالايي دارنـد و شـامـل احـتـرام بـسيار، بـخـاطر اثـرهـاي تـاريخـي مـنـحـصر بـفـرد فـراوانـي کـه از خـود بـجـاي گـذاشـتـه، هـسـتـند. <br /><br /><br /><br />بـنـظر مـشکـل مي رسد که بـتوان معـماري ايراني را از زمانـهـاي بـسـيـار دور تـا بـحـال طـبـقـه بـنـدي کرد. اما، تـرتـيـبات زيـر مـي تـواند چـشـم انداز وسـيـعـي از ايـن کـارهـا در اخـتـيـار شـمـا قـرار دهـد: کـلـبه هـاي ماقـبل تـاريـخ، شهـرهـا و قـصـبه هاي اولـيه، اسـتحـکـامات و دژهـاي نـظـامي، معـابـد و آتـشـکـده ها، مـقـبـره ها و آرامـگـاه هـاي بـزرگ، مـکـانهـاي عـظـيـم تـاريـخـي، سـدهـا و پـلـهـا، بـازارهـا، حـمام هـا، جـاده هـا، مسـاجـد عـظـيـم، بـرجـهـا و مـنـاره هـا، ساخـتـمانهـاي مـذهـبـي و محـلهـايي از دوران اسلامي، و هـمچـنـيـن بـنـاهـا و يـاد بـودهـاي گـسـتـرده در کـشـور ايران. از ديگـر چـيـزهـاي مهـمي که بـرروي معـماري ايراني تـاثـيـر گـذار بوده است، شـرايط مهـم آب و هـوائي در فـلات ايران بوده است. بطور مـثـال سـبک معـماري در شـمال کـشـور و کـوهـپـايـه هاي ايران بـا سـبک معـماري در جـنـوب و کـوير ايران تـفـاوت دارد. اکـنـون با مصـادف شـدن بـا اطاعـات تـمام نـشـدنـي و حـيرت آوري کـه امـکـان آن در هـيچ کـشور ديـگـري نـيـست، نگـاهـي داريم گـذرا بـه معـماري ايراني. <br /><br /><br /> صحـبت کردن در مـورد معـماري باستاني، بدون ايـنکـه نـمونه هايي از آن وجود داشتـه باشـد تـقـريـباً غـيـر مـمـکـن است. <br />يکي از قـديـمي ترين بـناهاي کـشف شده در فلات ايران مربـوط مي شود به بـناي رنگ شـده " زاغ تـپـه " در قـزوين. در تاريخ گـذشـته کـه مربوط مي شود به قـرن هـفـتم و اوايل قـرن شـشم قـبل از ميـلاد، بايـد بـسيار مورد رسيدگـي قـرار گـيرد که در آن زمان قـبل از تاريخ، چـگـونـه و با چـه وسائـلي اين بـنا را آراستـه کـرده اند. از اين بـنا بـراي جـمع شـدن و اجـتماعـات استـفاده مـي شده است. <br />در اين بـنا از شومـيـنه براي گـرم کـردن ساخـتمان در فـصلهاي سرد سال اسـتـفاده مي شده است. هـمـچـنـين محـلي بـراي درست کردن کـباب داشـتـه است. هـمچـنـين اين ساخـتمان دو محـل براي نگـهـداري ابزارها و وسائـل، بعـلاوه اتاقـي کـوچـک که از آن به عـنـوان نـشـيـمن استـفاده مي کردند. ديـوارهـا بـوسـيله نـقاشـي از بـز کـوهـي تـزئـيـن شـده است. بـه احـتـمال خـيـلي زيـاد از اين مـکـان براي انجـام مراستم مـذهـبـي خـود استـفاده مي کـردنـد. <br />تـپـه سـيالک در نـزديکـي کـاشان نـيـز يکي ديگـر از اين مکـانهـاي تـاريـخي است، که بـه قـرن شـشم و پـنجـم قـبل از مـيـلاد بـرمـي گـردد. <br /> <br /><br />اولين بار که مردم به منطقه سيالک رفـتـند، نمي دانستـند که چگـونه بايد خانه ساخت، و زير کـلبه هايي که با برگ درخـتان تهـيه شده بود زندگـي مي کردند. اما بزودي آنهـا فرا گـرفـتـند که چگـونه با گـل، خشت خام درست کرده و مورد مصرف در خانه سازي قرار دهـند. <br /><br />در قـرن چهـارم قـبل از مـيـلاد مسيح مردم سيالک بصورتي جامع شروع کردند به بنا نهادن بناهـاي جـديد، که بخوبي مشخص است. اين بناهـا بصورتي يکجا و توده، و تماما تهـيه شده از آجر خام بود. اين آجـرهاي اوليه کـه بـصورتي بـيـضـي شکـل تهـيه مي شد، در آفـتاب گـذاشته شده و خشک مي شدند؛ و بعـد از آن مورد استـفاده قـرار مي گـرفـتـند. معـماري اين دوره تـمام بـناهـا را با رنگ قـرمز تـزئـين کرده و تمام درهاي اين بـناهـا کوتاه و باريک بوده و قـد درها بـيشتر از 90 - 80 سانـتي مـتر نبود. <br /><br />تـپـه حسن در نزديکي دامغـان، تـپه ايلـبـليس در 72 کيلومتري کـرمان، و تـپه حسنـلو در آذربايجان غـربي از بـناهايي هـستـند که بوسيله حفاري هاي باستان شناسي از زير خاک بـيرون آورده شده اند. <br /><br /> <br /><br />در حفاري هاي تپه حسنلو، سه بناي عـظيم کـشف شد که تمام آنهـا با نـقـشه اي يکسان درست شده بودند. اين بـناها به 1000 - 800 سال قـبل از مـيلاد مسيح بـرمي گـردند. تمام آنهـا داراي دروازهً ورودي، حـياط سنگـفرش شده، اتـاقـهـا و انـبار بوده اند. <br /><br />در معـماري تـپه حسنلو، ساختمانهـا بـنـظر از چوب بنا شده اند؛ مربع و بصورت برج با پـايه هاي چـوبي که بدون برش بصورتي عمودي از آنهـا بعـنوان پايه و ستون استـفاده شده بود. يکي از اتاقـهـا بصورتي سنگـفرش شده با خشت خام کشف شد. نکـته جالب توجه اينکه اتاقي ديگـر را که بعـنوان آشپـزخانه از آن استـفاده مي شده داراي جاهاي مخصوص با شومينه دور آنها بود. <br /><br />يکي از معـماريهاي مهـم ايران مربوط است به قرن 13 قـبل از ميلاد؛ معـبد چـغـازنـبـيل ( 1250 قبل از ميلاد ) است که در کنار رودخانهً کرخه در استان خوزستان در جنوب ايران قرار گـرفـته است. اين معـبد بوسيله "هـونـتاش هـوبان" پادشاه ايلام بر روي خرابه هاي شهر باستاني "دور - آنـتـش" ساخته شده بود. <br /><br />اين معـبد نشانگـر اوج و شکوه معـماري در آن دوره است. اين بـنا بصورت چـهـارگـوش و به صورت يک ساخـتمان پـنج طبقه است، که هـر طبقه از طبقه قـبلي کوچکـتر است و نمائي بصورت مخروطي را نشان مي دهـد. معـبد اصلي در آخرين طـبـقـه ساختـه شده بود. موادي که در ساختمان اين معـبد بکـار رفـته است، بـيـشـتر از آجرهـاي پـخـته لعـاب دار هـمراه با ساروج بـسيار قـوي بوده است.<br /><br />گـنـبد غـربي معـبد چـغازنـبـيل که بصورتي ماهـرانه ساخته شده بود هـنوز هـم پس از گـذشت سـه هـزار سال از تاريخ آن بصورتي عـجـيب و حيرت آور در وضعـيتي خوب بسر مي برد. ساخـتـن طاقـهـاي هـلالي شکـل برروي راهـروهـا و پـلـکـان هـاي داخل معـبـد نـشـانگـر مـوفـقـيت فوق العـاده و شگـفت آور معـماري در ايران باستان است. چـيـزي که باعـث تعـجب و شوک بـسيار در معـماري چـغـازنبـيل است، اينکه ابـتـکار هـنـرمندان آن دوره در اخـتراع و ساختـن يک سيستم جديد که آب آشامـيدني ساخـتمان را تهـيه مي کرده است. آب تسويه شده بوسيله عبادتـگـران و پـرستـشگـران و ساکـنين آن منطقه مورد استـفاده قرار مي گـرفت.abadehhttp://www.blogger.com/profile/14261761834292237824noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-7448820565606441906.post-1971038508197338512010-02-28T13:41:00.000-08:002010-02-28T13:42:11.400-08:00معرفي رشته تاريخ برای ادامه تحصیل در دانشگاهمعرفي رشته تاريخ برای ادامه تحصیل در دانشگاه<br /> <br /><br />موضوع اين رشته تحصيلي:<br />علم تاريخ تحولات گذشته جامعه انساني که مي تواند زمينه سياسي، اقتصادي، اجتماعي يا فرهنگي داشته باشد را مورد مطالعه قرار مي دهد. به همين دليل رشته بسيار گسترده اي است و اشتباه است که آن را صرفا مطالعه مواد خام تاريخي بدانيم بلکه دانشجو فرا مي گيرد که چگونه از تحليل و تلفيق مواد خام تاريخي به نتايج علمي برسد. به عبارت ديگر آموختن روش تاريخي به مورخ کمک مي کند تا از ميان انبوهي از مواد خام، مواد خام معتبر را جدا کند و بر اساس روش تاريخي از بررسي آنها به نتيجه علمي برسد. در حالي که حتي مطالعه کنندگان جدي تاريخ که غيرحرفه اي هستند، هيچ معياري براي تشخيص و تعيين صحت و سقم رويدادهاي يک کتاب تاريخي ندارند و گاه از آثار غير موثق و غير معتبر استفاده مي کنند.<br />توانايي هاي لازم:<br />دانشجوي تاريخ بايد نظم و دقت فراوان و توان به تصوير و نقد کشيدن وقايع تاريخي را داشته باشد. پايه علم تاريخ، فلسفه، زمين آن جغرافيا و ديوارهاي آن جامعه شناسي، اقتصاد، سياست و فرهنگ است و دانشجوي تاريخ بايد با اين علوم آشنا باشد و از نتايج آنها بهره ببرد. فردي مي تواند در رشته تاريخ موفق شود که از پوسته رويي رويدادها عبور کرده و مسائل عميق تري را درباره ي آنها بفهمد و از ارتباط بين دو رويداد پي به رويداد سوم ببرد و با ديدن يک رويداد به علل پنهان و آشکار آن اشاره کند. همچنين دانشجو بايد با ادبيات فارسي، آمار و رياضي آشنايي داشته باشد تا بتواند به ياري ادبيات فارسي هم از منابع گذشته که رنگ ادبي دارند، استفاده کند و هم مفاهيم تاريخي را بخوبي بيان نمايد و به ياري آمار و رياضي نيز، هرچه بيشتر زبان دستاوردهاي علم تاريخ را کمي کند و داده هاي تاريخ را در قالب اعداد بيان نمايد.<br />موقعيت شغلي در ايران:<br />فارغ التحصيلان دوره کارشناسي تاريخ در وزارت آموزش و پرورش، وزارت امور خارجه، وزارت علوم، تحقيقات و فناوري، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، سازمان موزه ها، مراکز اسناد ملي و صدا و سيما براي بررسي مسائل تحقيقي تاريخ در حد تحقيقات بين المللي به کار مشغول مي شوند.<br />درس هاي اين رشته در طول تحصيل:<br />دروس پايه:<br />کليات و مباني علم تاريخ، متون تاريخي به زبان فارسي، عربي و خارجي، روش تحقيق، تاريخنگاري و تحولات آن در ايران و جهان، گاهشماري و تقويم، مباني تاريخ اجتماعي ايران، تاريخ انديشه هاي سياسي در ايران و اسلام، کليات جغرافيا، مباني جامعه شناسي، مباني علم سياست، فلسفه تاريخ. <br />دروس اصلي و تخصصي:<br />تاريخ ايران از ايلاميها و آريايي ها تا پايان دوره هخامنشي، دوره ي سلوکي و اشکاني، تاريخ ايران در دوره ي ساسانيان، تاريخ تحولات سياسي، اجتماعي، اقتصادي و فرهنگي ايران( از ورود اسلام تا پايان حکومت علويان طبرستان، دوره ي سلجوقيان، دوره ي سامانيان، ديلميان، غزنويان، دوره ي غوريان و خوارزمشاهيان، دوره ي حمله مغول و ايلخانان، از زوال ايلخانان تا آغاز حکومت صفويان، دوره ي افشاريان و زنديان، آغاز دوره ي قاجار تا انقلاب مشروطيت، انقلاب مشروطيت تا انقراض حکومت قاجاريه، از انقراض قاجاريه تا کودتاي 28 مرداد 1332، انقلاب اسلامي و ريشه هاي آن، تاريخ تحولات سياسي، اجتماعي، اقتصادي و فرهنگي جهان اسلام(از ميلاد پيامبر اکرم(ص) تا سال 41 هجري، از سال 40 هجري تا 227 هق، از سال 227 هق تا سقوط بغداد از قرن هفتم تا دهم هجري)، تاريخ تشيع، تاريخ تحليلي زندگاني ائمه معصومين(ع)، تاريخ عثماني و خاورميانه، تاريخ يونان و رم، تاريخ بيزانس، تاريخ اروپا در قرون وسطي، تاريخ اروپا در قرون جديد، تاريخ اروپا از انقلاب فرانسه تا جنگ جهاني اول، تاريخ اروپا از جنگ جهاني اول تا کنون.مختلف امتيازبندي مي شوند.abadehhttp://www.blogger.com/profile/14261761834292237824noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-7448820565606441906.post-66132820671529394652010-02-28T13:40:00.001-08:002010-02-28T13:40:44.756-08:00ويژگيهاي دولت و تـمدن مادمباني سياسي فرهـنگي، پـايه گـذاري دولت ماد<br /><br />ويژگيهاي دولت و تـمدن ماد<br /><br />ايران در هزاره اول ق.م.<br /><br />بررسي جامع تاريخ و فرهنگ و جغرافياي ايران را در دوران ماد مي توان به اعتباري مشكل ترين و پيچيده ترين بخش از دورانهاي تاريخي اين سرزمين به شمار آورد. وجود نظريه پردازيهاي پژوهشگران مختلف كه هر يك در زمينه أي خاص ، چون زبان شناسي ، نژادشناسي ، دين شناسي و… صاحب نظر بوده و از ديدگاه خود با موضوع برخورد كرده اند از يك سو ، و نيز نظرات پژوهشگراني كه كار خود را متوجه بخشهاي خاصي از مجموعه جامعه ايران هزاره اول ق.م. ، مانند ايلاميان ، ماناييها ، اورارتوها و يا تمدنها و دولتهاي همجوار چون آشور و بابل ساخته اند ، از سوي ديگر عامل موثر در ايجاد پيچيدگي و دشواري مسير پژوهش گرديده است . اين پيچيدگي بدان جهت است كه عمده اين پژوهشگران كوشيده اند تا هر چه بيشتر بر موضوع مورد نظر خود تاكيد كنند و با مرزبنديهاي بسيار مستحكم ، به هر بخش به عنوان واحدي مستقل در تمامي ابعاد بنگرند . عجيب آنكه با ورود به دوران هخامنشي ، اين نحوه برخورد به ميزان غير قابل تصوري دگرگون گرديده و با نگاهي جامع و فراگير به آن برخورد شده است . <br />اما ، با توجه به اينكه دانش باستان شناسي در اين مورد بيشتر و بهتر از علومديگر مي تواند اظهار نظر كند ، در كل بررسيهاي اين دوران باستان شناسي نقش عمده و اساسي بر عهده ندارد. <br /><br /><br />منابع نوشته كهن مربوط به دوران ماد ، به زبانهاي گوناگون مانند بابلي ، آشوري ، ايلامي ، اورارتويي ، پارسي باستان ، اوستايي ، ارمني قديم ، عبري قديم ، يوناني ، لاتيني ، آرامي و … مي باشند كه به دليل تنوع آنها ، و مشكلات فراوان در خواندن كامل برخي از اين زبانها و انجام نگرفتن يك بررسي تطبيقي بر روي آنها نمي توان بهره لازم را از اين منابع گرفت . از سوي ديگر ، در نوشته هاي آشوري با توجه به همجواري آن سرزمين با ايران در دوران ماد و تعداد فراوان كتيبه هاي به جاي مانده در آن زبان كه به اعتباري بايد بيشترين اطلاعات را درباره اين دوران در برداشته باشند ، از سال سي ام قرن هفتم پيش از ميلاد به بعد هيچ چيز درباره ماده ها وجود ندارد . <br />در ميان نوشته هاي مختلف ، بيش ازهمه رساله مختصر هرودوت است كه با وجود همه ايرادهاي وارد بر آن، آگاهيهاي قابل ملاحظه اي درباره مادها به دست مي دهد، به ويژه درباره دوران مهم شكل گيري و گسترش آن دولت يعني زماني كه منابع آشوري آن را مسكوت گذارده اند . <br />در قرنهاي آغازين هزاره اول پيش از ميلاد تا زمان استقرار دولت قدرتمند ماد در دهه آخر قرن هفتم ق.م. در بخش وسيعي از شمال ، غرب ، جنوب غربي و قسمتي از جنوب فلات ايران ، با نام قومها و دولتهايي چون مانايي ها ، سكاها ، كاسپي ها ، اورارتوها ، كاسي ، ايلاميها ، سومريها ، پارسها و … برميخوريم كه در جريان درگيريهاي منطقه غرب فلات ايران بين خود و يا با آشوريها – به عنوان حكومتهاي منطقه اي و قومها و طايفه هاي قدرتمند – حضوري فعال داشته اند . در همان هزاره اول ق.م. برخي از اين قومها را با نامهاي ديگري كه از پيشينه اي بسيار كهن در منطقه برخوردار بودند ، مي خواندند ، چنانكه " اورارتوييان" و مردم ماننا ، ماد را " گوتي " مي ناميدند .<br />گوتي ها در كنار لولوبي ها ، ميتانيها ، ايلاميها ، كاسي ها و كاسپي ها از جمله ساكنان كهن فلات به شمار مي رفته اند كه با نام و آثار آنان از هزاره سوم پيش از ميلاد ، در منطقه آشنا هستيم .<br /> براي شناخت جامع فرهنگ و تمدن دوران ماد كه تاثيري بنيادين بر دورانهاي بعد و به ويژه عهد هخامنشيان گذارده است ، آگاهي بر وضع اين اقوام و دولتهاي منطقه اي گريز ناپذير مي باشد . به ويژه آنكه گروهي از تاريخ نويسان بر حسب گرايشهاي خاص خود درباره اصل و منشاء هر يك از اين قومها و منطقه حكمروايي، زبان و تمدن و رويدادهاي مربوط به آنان ، به گونه اي مطلب را عنوان كرده اند كه خواننده بدون توجه به موقعيت جغرافيايي آنان و وسعت حوزه اقتدارشان چنان مي پندارد كه هر يك به صورت جزيره اي جدا از ديگران و با اصل و منشئي متفاوت ، صاحب فرهنگ و تمدني از ريشه ويژه و مستقل بودنده اند. وليكن در اصل، عمده آنان اقوامي بوده اند كه در منطقه هايي نه چندان وسيع – در مجاورت هم – هر يك در زير چتر قدرتهاي سياسي قومي و قبيله اي خود – توانسته بودند حكومتهاي محلي كوچك يا متوسطي را تشكيل دهند . <br />شكي نيست كه قدرتهاي چون ايلامي ها، كاسي ها و ميتاني ها در طي دوراني طولاني از توانمنديهاي فراوان سياسي و تمدني شكوفا برخوردار بوده اند . چنانكه اورارتوها از حدود 900 ق.م. نزديك به سه سده توفيق يافتند كه به مرحله ايجاد يك دولت مطرح با آثاري ارزشمند در منطقه برسند و با نيرويي چون آشور، درگير شوند .<br /> حال، با اين مقدمه جا دارد تا مرور كوتاهي بر چگونگي حضور و زندگي و پيوندهاي برخي از اين اقوام نامدار منطقه داشته باشيم . اقوامي كه از آخر سده هفتم ق.م. به بعد ، از وحدت و اجتماع آنان گسترده ترين و مقتدرترين دولت زمان به نام دولت ماد پديدار گشت . دولتي كه مهرف فرهنگ و تمدني شكوفا ، با برخورداري از يكدستيها ، هماهنگيها و پيوندهاي چشمگير است . <br /><br />لولوبي <br /><br />لولوبي ها در بخش وسيعي از بالاي رود دياله تا درياچه اورميه اسقرار داشتند ، كه در كتيبه هاي آشوري از ناحيه حكمراني آنان ، با نام "زاموا" ياد شده است . آنان از هزاره دوم ق.م. از اين قوم كهن ترين نقش بر جسته ايران در سر پل زهاب پديدآمده است كه به نام نقش " آنوباني ني" معروف است .<br />از مهمترين ويژگيهاي اين نقش ، تصوير اولين نفر از شش شخصيت كنده شده در زير تصوير است كه لباس و كلاه آن به طور كامل همان است كه در نقش برجسته هاي تخت جمشيد ، شخصيتها و افسران مادي در بردارند . به عبارت ديگر، در طول نزديك به دو هزار سال ، فرهنگ بخش وسيعي از فلات در زمينه هنر پوشاك ، تداوم داشته است . <br /><br />گوتي ها <br /><br />گوتي نام مرداني بوده است كه در همان هزاره سوم و دوم پيش از ميلاد در شرق و شمال غربي منطقه سكونت لولوبي ها ( در منطقه آذربايجان و كردستان ) مي زيسته اند . از اين مردم ، نقش برجسته معروف " هورين شيخان " در بالاي رودخانه دياله شناخته شده است كه تركيب و موضوع صحنه ، شباهت بسيار به نقش كنده " آنوباني ني " داشته و حدود زماني آنها نيز ، به هم نزديك دانسته شده است . از ديگر آثار مربوط به گوتي ها ، سر مجسمه مفرغي به دست آمده در همدان است كه آن را به يكي از شاهان گوتي در حدود سده هاي پاياني هزاره دوم ق.م. نسبت داده اند . از نظر انسان شناسي ، ريخت چهره اين مجسمه و تصوير كماندار هورين شيخان را " كسون " با تيپ كردان منطقه زاگرس و " ا.ت.آمي " انسان شناس فرانسوي با آذربايجانيان و " ژرژكنتنو" با كاسي ها يكسان ديده اند .<br /><br />ميتاني ها <br /><br />اين قوم در هزاره دوم ق.م. در قسمت غرب فلات ، از موقعيت برجسته اي برخوردار بوده و در حدود 1500ق.م. دولتي قدرتمند كه از درياي مديترانه تا كوههاي غربي آذربايجان و زاگرس امتداد داشته است، تشكيل مي دادند . سپس ، آنان شمال بين النهرين را نيز به سرزمين خود پيوند دادند .<br />نخست ، پايتخت آنان شهر واشوگاني ( Vashuganni ) در محل راس عين ( در خابور امروزي ) بود . سپس به آرپخا ( Arrapkha ) در كركوك انتقال يافت . ميتاني ها را آريايي دانسته اند .<br />يك دسته از اقوام هند و اروپايي كه ظاهرا" بيشتر آنان از افراد جنگجو بودند ، از قفقاز عبور كردند و تا انحناي بزرگ شط فرات پيش راندند . اين عده با هوريان ( بوميان آن ناحيه كه قومي از اصل آزياني بودند ) ممزوج شدند و پادشاهي ميتاني را تشكيل دادند . اين دسته ، محل سكونت خود را تا بين النهرين شمالي توسعه دادند و آشور را محدود كردند و مساكن قوم گوتي را نيز ( كه در دوره هاي شمالي زاگرس واقع بود ) به قلمرو خويش افزودند. همچنين ، مصر را متحد گردانيدند و مقتدرترين فراعنه ، با دختران پادشاهي ميتاني ازدواج كردند. ميتاني ها نه فقط از نظر قدرت سياسي و نظامي ، بلكه از نظر سامان دهي اوضاع اجتماعي و تدوين قوانين نيز، از موقعيت چشمگيري برخوردار بودند . متنهاي حقوقي به دست آمده از " نوزي " يا " يورگان تپه " ( Urgantepe ) در جنوب غربي كركوك درباره قوانين مربوطه به زناشويي ، بچه دار بودن يا نبودن ، هبه و واگذاري اموال ، ارث و قوانين كيفري و مجازاتها و مذهب آنان ، اطلاعات جالبي در اختيار مي گذارد.<br /><br />كاسي ها <br /><br />از حدود هزاره سوم ق.م. به بعد ، اين مردم به اعتباري ، نخست در زمينهاي جنوب غربي درياي كاسپين ( خزر ) و بعد در دامنه هاي سلسله زاگرس ، ساكن بودنده اند. مردم ناحيه لرستان كنوني را بازماندگان كاسي ها مي دانند. در نوشته هاي عاشوري ، از آنان با نام " كاسي" ( Kassi ) ياد شده است. نام هگمتانه يا همدان را آشوريها پيش از دوران مادها " كار- كاسي" به معني شهركاسيان مي ناميدند . همچنين ، نام شهرهاي قزوين و كاشان و درياي كاسپين را بر گرفته از نام اين قوم مي دانند.<br /><br /><br />وسعت منطقه حضور كاسي ها در بخشهاي غربي فلات ، تا همدان امتداد داشته است . كاسيان در برخي از نواحي "ماد آينده" سكونت گزيده و به احتمال قوي ، نواحي مزبور به وجهي استوار جزو قلمرو دولت كاسي شده است . زيرا ، آثار نقاط مسكوني كاسيان در نواحي دور دست ماد نيز تا هزاره اول پيش از ميلاد محفوظ مانده و عنصر نژادي كاسي در حدود جنوب غربي ماد به طور قابل ملاحظه اي انتشار يافته است . <br />درباره نژاد كاسي ها و پيوندشان با آرياييها، نظرات مختلفي وجود دارد . برخي ، آنان را " آريايي" و برخي ديگر " آزياني" گفته اند . توده جمعيت ( كاسي ) كه در اصل آسيايي بودند، در آغاز هزاره دوم ق.م. به توسط هند و اروپاييان كه حكومتي اشرافي و نظامي با جمعيت اندك تشكيل داده مجاز شدند كه خود را در ميان طبقه حاكم جاي دهند .<br />همچنين ، از نام بعضي خدايان كاسي پيداست كه ارتباط خاصي ميان آنان و نژاد هند و اروپايي وجود داشته است .<br /><br />اورارتوها <br /><br />در سده هاي آخرين هزاره ق.م. نيز با نام پرآوازه حكومتها و اقوامي در غرب فلات و منطقه اي كه بعد مركز عمده دولت بزرگ ماد را تشكيل دادند، برخورد مي كنيم كه همه در جريان يك رويداد مهم تاريخي دنياي كهن ، از دهه آخر قرن هفتم پيش از ميلاد به بعد ، با نام دولت و تمدن ماد به زندگي خود ادامه داده اند. عمده آنان عبارت بودند از : اورارتوها ، مانايي ها ، سكاها و سيمري ها . از اين چهار گروه ، اورارتوها از نظر تشكل سياسي و سازماندهي به صورت يك دولت و به جاي گذاردن آثار تمدني ، به ويژه معماري ، از ديگران شرايط ممتازتري داشته اند . اين دولت در حدود سده نهم ق.م. از اتحاد تعدادي از طايفه ها در پيرامون درياچه وان با مركزي به نام " توشيا " سامان گرفت . در زمانهاي بعد ، از يك سو تا درياچه وان و از سوي جنوب تا حوضه هاي رودخانه هاي دجله و بخش بالاي فرات و گه گاه بخش هايي از آذربايجان كنوني را در برداشت . <br />زبان اورارتويي را از گروه زبانهاي " آسياني " دانسته اند كه با زبان " هوريها " همگروه بوده است . مهمترين ايزد آنان " خالدي " نام داشت . اورارتوها در كار معماري ، فلزكاري و ايجاد كانالهاي آبياري توانمنديهاي بسيار داشتند . ساكنان سرزمين اورارتو در شكل بخشيدن به هنر دوران ماد و سپس هخامنشي ،چون ديگر اقوام ساكن فلات نقش موثري را بر عهده داشته اند . دولت اورارتو ، در آغاز دهه آخر قرن هفتم پيش از ميلاد به اطاعت اتحاديه مادها در آمد . <br /><br />مانايي ها <br /><br />مانايي ها از اقوام صاحب نام و نشاني بودند كه در ناحيه ماد آتروپاتن يا آذربايجان كنونی، در سده هاي نخستين هزاره اول پيش از ميلاد تا زماني كه جزيي از دولت بزرگ ماد گرديدند، از جمله دولتهاي منطقه اي به شمار مي رفتند. ويژگيهاي قومي جامعه مانايي را چنين دانسته اند : مقارن هزاره نخست ، مخلوطي از طوايف مهاجر و بومي – قفقازي و آريايي – به نام ماناي در نواحي جنوب شرقي درياچه اورميه تا حدود جنوب غربي خزر ، به خصوص بين حدود مراغه تا بوكان و سقز امروزي سكونت داشتند . <br />بيشتر پژوهشگران برآنند كه مانايي ها شامل اتحاداي از طوايف منطقه بودند و خود از گذشته جزئي از سازمانهاي حكومتي لولوبي – گوتي را تشكيل مي دادند . آنان با پيروزي بر ديگر اتحاديه هاي منطقه، دولت مانا را پايه گذاري كردند . آشوريها به طور بي امان ، در فرصتهاي مختلف براي حمله و غارت ، به سرزمين مانا حمله مي بردند و در هر يورش در پي ويرانگري خود ، جمعي را به اسارت مي گرفتند كه حضور صنعتگران و هنرمندان مانايي در ميان آنان، غنيمتي گرانبها براي آشوريان به شمار مي رفت. آنان از وجود اين اسرا در كار رونق شهرهاي آشور ، به ويژه نينوا بهره مي جستند . ميان مانايي ها و اورارتوها نيز با وجود پيوندهاي بسيار نزديك فرهنگي ، بر سر گسترش منطقه نفوذ سياسي درگيريهايي وجود داشت . <br />مانايي ها ، هم از نظر اقتصادي ، هم از نظر آفرينش آثار هنري ، صاحب توان و رشد فرهنگي والايي بودند . به همين دليل ، در زمان ايجاد حكومت قدرتمند ماد ، سرزمين مانا به اعتباري قلب و مهمترين كانون فرهنگ و تمدن امپراتوري را در بر گرفت . <br />مسلماً ماناي پيشين ، مركز اقتصادي و فرهنگي حكومت ماد بود . اين ناحيه از ديگر نواحي ماد از لحاظ اقتصادي پررونق تر بود و در آن ، آبادترين كشتزارها و بيشه ها وجود داشت .<br />مبناي اقتصاد مانا را دامپروري و گله داري تشكيل مي داد . مانايي ها در خلق آثار هنري ، در زمينه معماري و فلزكاري وسفالگري و به ويژه آثار تزيين طلا و آجرهاي نقش دار ، از اعتبار و هنروالايي برخوردار بودند . تاكنون ، در سه محل با انجام كاوشهاي باستان شناسي آثار با ارزشي كه به نام مانايي شهرت دارد به دست آمده است . اين سه محل ، عبارت اند از : زيويه ، حسنلو وقلايچي . قلعه زيويه در 54 كيلومتري جنوب شرقي سقز و در شمال روستايي به همين نام ، حسنلو در 9 كيلومتري شمال شرقي نقده و 12 كيلومتري جنوب غربي درياچه اوروميه و قلايچي در حومه بوكان واقع شده اند. <br />آثار هنري پرارزش و مشهور به دست آمده در زيويه و حسنلو ، از نظر نشان دادن پيشرفتهاي خيره كننده فرهنگ و تمدن فلات ايران در هزاره اول ق.م. داراي اهميتي بنيادين هستند . كاوشهاي انجام شده چند سال اخير در قلايچي و به دست آمدن بنايي كه به احتمال نيايشگاه مردم منطقه بوده است ، از نظر بيان ارزشهاي هنر معماري ، از جمله كاربرد آجرهاي نقش دار گوناگون، حكايت از تواناييهاي آفرينش هنري ساكنان بخش غربي ايران در هزاره اول ق.م. دارد. در حقيقت ، اين شيوه را از تمدن كهن تري در فلات، ( ايلاميان ) به ارث برده و آن را به اوج شكوفايي رسانده بودند . <br />دولت مانا دردهه نخست سده هفتم ق.م. جزئي از دولت بزرگ ماد به شمار مي رفت . دو گروه ديگر يعني سكاها و سيمري ها از نظر نژادي و زباني ، با مادها از يك بن و ريشه بودند . در حال حاضر با توجه به اطلاعات كمي كه در دست داريم ، غير ممكن است بتوانيم مادي ها را از سكايي ها و سيمري ها جدا نماييم . زيرا فرهنگ و تمدن اين اقوام كاملا" به هم بستگي داشته است . اين عقيده را هر تسفلد پس از مطالعه نقوش برجسته تخت جمشيد اظهار كرد و از آن دفاع نموده ، ولي امروزه ما با كمال اطمينان مي توانيم آن را بيان كنيم .abadehhttp://www.blogger.com/profile/14261761834292237824noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-7448820565606441906.post-34739937168479967652010-02-28T13:38:00.000-08:002010-02-28T13:39:47.654-08:00لباس ایرانیان باستان و نبرد ترموبیللباس ایرانیان باستان و نبرد ترموبیل <br />بطور كلي لباس ایرانیان باستان عبارت بود از يك بالا پوش شبيه شنل و يك دامن پرچين ، كه بالا پوش و دامن در محل كمر داراي يك كمربند چرمي بوده است. بالا پوش پوششي مانند شنل بوده است در بعضي جلوي آن باز و در بعضي بسته بوده است. بلندي بالا پوش به اندازه بالا تنه است.در قسمت كمر به شكل ليفه تمام چينهاي پشت بالا پوش جلو باز روي چال گردن بوسيله دكمهاي به هم وصل مي شود. دامن ایرانیان بر دو نوع است: نوع اول يك راسته چين و دومي داراي دوراسته چين. <br />ایرانیان لباس خودرا ازپارچه هاي نقش و نگاردار با رنگهاي گيرا و پرشكوه تهيه ميكردهاند. كلاه ایرانی از جنس نَمد بوده است.(مگر كلاه هاي جنگي كه از آهن و مُفرُغ ساخته مي شده است.)<br />داریوش بزرگ پس از 36 سال سلطنت در دی ماه 486 پیش از مبلاد درگذشت و جایش را به پسر 35 سالهاش خشایارشا یا خشیارشا (خشئی ارشه) داد که مادرش آتوسا ، دختر کوروش بزرگ بود. خشایارشا شاهزادهای تحصیلکرده ، خوشاندام و زیباروی بود. ابهتی که کوروش و داریوش برای دستگاه سلطنت ایران به وجود آورده بودند ، خشایارشا را نیز در نظر ایرانیان و اقوام زیر سلطه در همان شکوه کوروش و داریوش قرار داد. <br />دوران داریوش و خشایارشا ، دوران آغازین شکوفایی تمدن یونان بود و یونانیان نیز میرفتند که جایگاه خودشان را در تمدن جهانی مشخص سازند. شماری از نویسندگان یونانی در دهههای بعد از داریوش و خشایارشا در جستجوی راهی برای ایجاد یک هویت ویژه برای اقوام یونانی داستانهای حماسی مقاومت یونان در برابر ایران عهد داریوش و خشایارشا را ساختند و نشر دادند ، این نوشتهها بعدها برای یونانیان ماند تا گواه عظمتی برای آتن و و یونان آن روزگار باشد و یونانیان و غربیان بتوانند بگویند که اگر ایران «بوده است» ، ما هم «بوده ایم». <br />داستانهایی که یونانیان آن زمان درباره بودن خودشان ساختند ، هر چه بود ، شنیدنش برای یونانیها دلکش بود. نویسندگان غربی نیز که مثل یونانیان آن روزگاران علاقه دارند ، که یونان را محور تمدن بشری معرفی کنند ، این داستانها را با شاخ و بال بسیار زیادی در کتابهای تاریخی می نویسند و برای اثبات آنها دلیل و شاهد عقلی میتراشند. <br />نکته جالبی که در بسیاری از نوشتههای این مورخان غربی به چشم میخورد این است که گویا با استواری آتن در برابر ایران تمدن غربی نجات یافت. مانند اینکه دولت دولت هخامنشی با تمدن بشری در ستیز بود و چون نتوانست با آتن کاری بکند ، تمدن آتنی از تخریب رهید تا برای بشریت باقی بماند. و از این جالبتر آنکه میبینیم عموم مورخین غربی قرن ما دولت هخامنشی را میستایند و اعتراف دارند که دولت ایران از تمدن بشری پاسداری کرد و فرهنگ خاورمیانهای در دوران هخامنشی متحول گردید و به اوج ارتقا رسید ، ولی وقتی به یاد یونان میافتند به یکباره سخنانشان عوض میشود. این دولت پاسدار تمدن بشری ، چه خطری برای تمدن یونانی داشت ، موضوعی است که باید از این خودشیفتگان پرسید و پاسخش را نزد خود آنها یافت. <br />در سال 480 پیش از میلاد ، خشایارشا به یونان لشکر کشید ، داستان لشکرکشی خشایارشا را داستانپردازان یونانی چنان پرداختهاند که گویا خشایارشا تمام آسیا را بر ضد شهر آتن بسیج کرده بوده است. هرودوت برای انکه بنمایاند که آتن خیلی اهمیت و ابهت داسته ، این داستان را در کتاب هفتم تاریخش به تفصیل شگفتآور و دلانگیزی به رشته نتحریر درآورده است. او بندهای 305 و 310 کتابش را به آمار سپاهیان ایران اختصاص داده و مینویسد که شمار ناوهای خشایارشا در این جنگ افزون بر 5200 فروند بوده و افراد نیروی دریاییاش از 517 هزار نفر بیشتر بودند ، کل تعداد جنگندگان خشایارشا از نیروی زمینی و دریایی که در داستان دلکش هرودوت به جنگ آتن بسیج شده بودند بالغ بر 2 میلیون و 317 هزار نفر بود ، که یک میلیون و هفتصد هزار نفرشان افراد پیادهنظام بودند. <br />هرودوت آنقدر در فکر بزرگ جلوه دادن لشکرکشی خشایارشا و اهمیت تراشیدن برای نیروی آتن بوده که با وجود آنکه مردی با تجربه و دقیق بوده ، فراموش کرده بوده که فکر کند چنین انبوهی از انسانها چگونه قادر بوده خواربار مورد نیازش را در سرزمین کوچکی چون کرانههای دریای ایژه و غرب آسیای صغیر تأمین کند. <br />نبرد ترموپیل و تصرف آتن <br />به ابتکار خشایارشا پلی از قایق بر روی بغاز داردانل ساختند که نیروی زمینی ایران توانست از روی آن عبور کرده و وارد خاک یونان شود. در ابتدا خشایارشاه با پادشاه کارتاژ(Carthage)صلح کرد تا وی یونانیان را همراهی نکند. علاوه بر این، تعداد زیادی از یونانیان به ارتش خشایارشاه پیوستند از جمله مردم منطقه تسالی(Thessaly) اما در همین هنگام طوفانی سهمگین وزید و به کشتیهای ایران خسارت وارد کرد. سرانجام در دریای آرتمزیوم(Artemisium) بین کشتیهای دو سپاه جنگ درگرفت و یونان شکست خوردند. نبرد دیگر در تنگه ترموپیل(Thermopylae) در گرفت که به علت تنگی جا نیروی ایران با مقاومت آتنیها و اسپارتیها که برای نخستین بار باهم متحد شده بودند مواجه شد. سرانجام یک یونانی به ایرانیان که در آستانه شکست بودند راهی را معرفی کرد که به پشت تنگه میرفت. یونانیان با آگاهی از این خیانت گریختند و فقط لئونیداس(Leonidas)(حاکم اسپارت) بهمراه سیصد اسپارتی برجای ماندند و همگی کشته شدند. سپاه ایران بعد از این جنگ آتن را به تصرف درآورد و کاخ آکروپولیس در زمان جنگ نابود شد ولی معبد آکروپولیس و خانه های شهر به دستور خشایارشاه به سربازانش سالم ماندabadehhttp://www.blogger.com/profile/14261761834292237824noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-7448820565606441906.post-53169564776566128482010-02-28T13:37:00.000-08:002010-02-28T13:38:43.409-08:00معرفی تاریخ تمدن ویل دورانتمعرفی تاریخ تمدن ویل دورانت<br /><br />جهات تالیف<br /><br />ویل دورانت هدف خود را از تالیغ دوره تاریخ تمدن چنین بیان میکند:تاریخی پیرامون تمدن بنویسم با حداقل جا حداکثر مطالب را درباره سهم نبوغ و کار مردان بزرگ بر میراث فرهنگی بشر بیان کنم.ودر جایی دیگر چنین میگوید:در این کتاب قصد ما آن است که به اختصار هر چه بیشتر معلوم داریم که نبوغ وکوشش بشری در ساختن میراث فرهنگی ما تاچه حد موثر بوده است. <br /><br />محتویات کتاب:<br /><br />جلد اول از این تاریخ تمدن با عنوان میراث شرقی ما که خود کتابی مستقل و کامل است به نگارش در آمد.این کتاب اول به پیدایش تمدن میپردازد بعد با نگاهی تفصیلی غنی و جذاب شرح رشته حوادث پرشوروپیچیده ای را که بر خاور نزدیک هند وهمسایگانش وخاور دور رفته است به عهده میگیرد.<br /><br />جلد دوم: در پنج بخش به نامهای" پیش درآمد اژه ای" "تکامل یونان" "عصرطلایی" "انحطاط تمدن یونان" "تجزیه یونان" نوشته شده است.این کتاب همچون نمایشی عظیم نقطه اوج خود را در آتن قرن پنجم میابد وتصویرویل دورانت از شهر پریکلس شاهکاری است در تالیف که در 200صفحه نکات والا و ارجمندیهایی ابدی دوره ای را گنجانده است که بسیاری شکوفاترین دوران تاریخ نامگذاریش کرده اند. <br /><br />جلد سوم :قیصر ومسیح ؛ که در پنج بخش به نامهای 1جمهوری 2انقلاب 3امارت 4امپراطوری 5شباب مسیحیت نوشته شده است.در این جلد ماجرای باشکوه پیدایش روم ورسیدن ای شهرک سر راهی به سروری جهان را باز میگوید.همچنین از دستاوردهای رم در طی دوقرن امنبت وآرامش از کریمه تا جبل طارق واز فرات تا دیوار هادریانوس از گسترش تمدن کلاسیک آن در سرتاسر جهان مدیترانه ای و اروپای باختری و…سخن میگوید.<br /><br /> جلد چهارم :عصر ایمان ؛ در پنج بخش به نامهای :1اوج اعتلای بیزانس 2 تمدن اسلامی 3تمدن یهودی 4عصر ظلمت 5اوج مسیحیت نوشته شده است.این کتاب دستاوردهای قرون وسطایی واهمیت امروزین حیات وفرهنگ مسیحی اسلامی ویهودی را از زمان قسطنتین تا زمان دانته یعنی از 325تا 1300میلادی شرح میدهد.این کتاب در بر گیرنده سرگذشت پر ماجرای آگوستینوس قدیس هیپاتیا محمد(ص) هارون الرشید عمرخیام شارلمانی ویلیام فاتح صلاح الدین وبسیاری از افراد دیگر در چشم اندازی کامل از کل تاریخ است<br /><br /> جلد پنجم :رنسانس؛ که در 6بخش به نامهای :1پیش درآمد 2رنسانس فلورانس 3شکوه ایتالیا 4رنسانس رومی 5تبه روزی ایتالیا 6موخره طرح ریزی و آماده ونوشته وباز نویسی شده است.در این جلد ویل دورانت با ترسیم واپسین تابشهای غروب فلورانس ونیز پس از غارت وحشتناک رم در1527 به اوجی حزین میرسد.اما ویل دورانت نشان میدهد که چگونه حتی زوال رنسانس هم با وجود شخصیتهایی چون تیسین آرتینو ورونزه بنونوتوچلینی وبه اصطلاح حیات دوباره میکالنژغنی و پربار بوده است.<br /><br /> جلد ششم:اصلاح دینی؛ که در پنج بخش به نامهای :1 از ویکلیف تا لوتر 2 انقلاب دینی 3 بیگانگان بر دروازه 4 پشت صحنه 5اصلاحات کاتولیکی گرد آوری ونوشته شده است.در این جلد از مجموعه تاریخ تمدن به ارزیابی انسانها اندیشه ها باورها تضادهای جهان آشوب عصر اصلاح دینی میپردازد.این جلد در عین آنکه مطالعه ای است مستقل و کامل در مورد اصلاح دینی که شاید مهمترین واقعه در تاریخ عصر جدید باشد در عین حال ادامه منطقی جلد های پیشین مجموعه عظیم تاریخ تمدن است.<br /><br /> جلد هفتم :آغازعصرخرد؛ در این جلد که کار مشترک ویل دورانت وهمسرش آریل است ادامه مطالب قبل است. این جلد یک قرن طوفانی مملو ا زستیزه های مذهبی وپیشرفت علمی را از به تخت نشستن الیزابت اول در انگلستان در سال 1558 تا مرگ دکارت در1650در بر میگیرد –قرنی که نام چهره های برجسته ای چون بیکن شکسپیر رامبران زینتش میدهد .این کتاب در سه بخش به نامهای :1وجد انگلستان 2 ایتالیا در مبارزه بر سر قدرت 3 آزمایش خرد جمع آوری ونوشته شده است.<br /><br />جلد هشتم :عصر لویی چهاردهم ؛در پنج بخش به نامهای 1 اعتلای فرانسه 2 انگلستان 3 پیرامون 4 بلند پروازی هایی در عرصه اندیشه 5 فرانسه در برابر اروپا نوشته شده است.این کتاب آنچه را در سالهای 1648-1715 رخ داده است را نشان میدهد.در پایان این جلد نویسندگان خود را حریصانه به دست موضوع دلخواهشان یعنی فلسفه میسپرند ویک فصل تمام را با عشق و علاقه ای خاص به اسپینوزا اختصاص میدهند<br /><br /> جلد نهم :عصر ولتر که در پنج بخش به نامهای 1)انگلستان2)فرانسه3)اروپای مرکزی4)پیشرفت دانش و5)حمله به مسیحیت،جمع آوری شده است.این کتاب با شرح دوران جوانی ولتر آغاز میشود وآنگاه به دوره نیابت سلطنت در فرانسه می پردازد. فصول پایانی کتاب گزارشی است از حمله ی فیلسوفان فرانسوی بر مسیحیت:الحاد و کمونیسم کشیش ملیه ماترالیسم لامتری و مبارزه ولتر و همدستانش برای «در هم شکستن آن رسوا»،مبارزه ای که پیروزی خود را در سقوط یسوعیان و «عقب نشینی مذهب» در دهه های پیش از انقلاب یافت.<br /><br />جلد دهم : که در هفت بخش اصلی به نامهای:1)پیش درآمد2)فرانسه قبل از طوفان3)جنوب کاتولیک4)اسلام و شرق اسلاوی5)شمال پروتستان6)انگلستان جانسون و7)سقوط فرانسه ی فئودال،نوشته شده است.این جلد به نام «روسو و انقلاب»میباشد که ضمن گزارشی از اروپای در حال غلیان وجوشش،ژاک ژان روسو،فیلسوف عصیانگر را مرکز توجه خحود قرار میدهد. در این کتاب بار دیگر مبارزه ی کهن یهودیان را برای حفظ موجودیت و موقعیت خود از نزدیک لمس می کنیم وبا رنجهای جمهوریهایی چون سوئیس،هلند،دانمارک وسوئد آشنا می شویم.<br /><br />جلد یازدهم: این جلد که به نام عصر ناپلئون نامگذاری شده است در پنج بخش به نامهای:1)انقلاب فرانسه2)اعتلای ناپلئون3)بریتانیا4)پادشاهان در گیر ودار ستیز و5)پایان نوشته شده است.دراین جلد مطالبی چون زمینه های انقلب ،زندگی در دوره انقلاب،فرانسه در عصر ناپلئون ،علم وفلسفه وهنر در عصر ناپلئون و...وجود دارد. این کتاب جلد یازدهم وپایانی مجموعه ی تاریخی تاریخ تمدن است که در عین حال هم یک شاهکار و اثر کلاسیک به یاد ماندنی و هم در عین اینکه اطلاعات جامعی میدهد،چنان گیرا وخواندنی است که میتوان آنرا یک نفس تا پایان خواند.*** <br /><br />ترجمه ها: متن انگلیسی مجموعه تاریخ تمدن ویل دورانت یازده مجلد بزرگ است که قبل ازانقلاب اسلامی توسط موسسه ی فرانکلین ده جلد اول آن ترجمه شد .پس از انقلاب سازمان انتشارات وآموزش انقلاب اسلامی جانشین موسسهی فرانکلین سابق شدوآنرا ترجمه وچاپ شایسته ویراسته ای از تمامی این مجموعه عرضه کند .ده جلد اول این کتاب توسط 18مترجم مختلف به فارسی ترجمه شد وطی22سال (1337-1359)در 27 مجلد کوچک وبزرگ به چاپ وتجدید چاپ رسیده بود. <br /><br /> تحقیق از آقای محمد قربانیabadehhttp://www.blogger.com/profile/14261761834292237824noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-7448820565606441906.post-36232300742996638972010-02-28T13:35:00.000-08:002010-02-28T13:36:41.665-08:00متن کامل استوانه کوروش بزرگمتن کامل استوانه کوروش بزرگ<br /><br />منم کورش، شاه جهان، شاه بزرگ، شاه دادگر، شاه بابل، شاه سومر و اکد، شاه<br />چهارگوشه جهان<br /><br />من برده داری را برانداختم، به بدبختی های آنان پایان بخشیدم . فرمان دادم که همه<br />مردم در پرستش خدای خود آزاد باشند و آنان را نیازارند، فرمان داد م که هیچ کس<br />اهالی شهر را از هستی ساقط نكند<br /><br />فرمان دادم تمام نیایشگاه هایی را که بسته شده بود، بگشایند . همه خدایان این<br />نیایشگاه ها را به جاهای خود بازگرداندم . همه مردمانی را که پراکنده و آواره شده<br />بودند به جایگاه های خود برگرداندم، خانه های ویران آنان را آباد کردم<br /><br />متن کامل منشور کورش هخامنشی<br />... .١<br />٢. ... همه جهان.<br />٣. ... .مرد ناشایستی (بنام نبونید) به فرمانروایی کشورش رسیده بود.<br />٤. ... .او آیین های کهن را از میان برد و چیزهای ساختگی به جای آن گذاشت.<br />٥. معبدی به تقلید از نیایشگاه ازگیلابرای شهر اورو دیگر شهرها <br />ساخت.<br />٦. او کار ناشایست قربانی کردن را رواج داد که پیش از آن نبود... هر روز کارهایی<br />ناپسند می کرد، خشونت و بدکرداری.<br />٧. او کارهای ... روزمره را دشوار ساخت، او با مقررات نامناسب در زندگی مردم<br />دخالت می کرد، اندوه و غم را در شهرها پراکند . او از پرستش مردوك<br />خدای بزرگ روی برگرداند.<br />٨. او مردم را به سختی معاش دچار کرد، هر روز به شیوه ای ساکنان شهر را آزار<br />می داد، او با کارهای خشن خود مردم را نابود می کرد... همه مردم را.<br />از ناله و دادخواهی مردم، انلیل.٩<br />خدای بزرگ (= مردوك) ناراحت شد ... دیگر<br />ایزدان آن سرزمین را ترك کرده بودند (منظور آبادانی و فراوانی و آرامش).<br />١٠ . مردم ا ز خدای بزرگ می خواستند تا به وضع همه باشندگان روی زمین که زندگی و<br />کاشانه اشان رو به ویرانی می رفت، توجه کند . مردوك خدای بزرگ اراده کرد تا<br />ایزدان به بابل بازگردند.<br />11. ساکنان سرزمین سومرو اکد مانند مردگان شده بودند . <br />مردوك به سوی آنان متوجه شد و بر آنان رحمت آورد.<br />١٢ . مردوك به دنبال فرمانروایی دادگر در سراسر همه کشورها به جست وجو پرداخت،<br />به جست وجوی شاهی خوب که او را یاری دهد . آنگاه او نام کورش پادشاه آنشان<br />را برخواند، از او به نام پادشاه جهان یاد کرد. <br />. ١٣ . او تمام سرزمین گوتی و همه مردمان ماد را به فرمانبرداری کورش درآورد <br />کورش با هر سیاه سر (منظور همه انسان ها) دادگرانه رفتار کرد.<br />١٤ . کورش با راستی و عدالت آشور را اداره می کرد . مردوك خدای بزرگ با شادی از<br />کردار نیك و اندیشه نیك این پشتیبان مردم خرسند بود.<br />١٥ . بنابر این او کورش را بر انگیخت تا راه با بل را در پیش گیرد، در حالی که خودش<br />همچون یاوری راستین دوشادوش او گام بر می داشت.<br />١٦ . لشكر پرشمار او که همچون آب رودخانه شمارش ناپذیر بود، آراسته به انواع جنگ<br />افزارها در کنار او ره می سپردند.<br />١٧ . مردوك مقدر کرد تا کورش بدون جنگ و خونریزی به شهر بابل وارد شود . او بابل<br />را از هر بلایی ایمن داشت. او نبونیدشاه را به دست کورش سپرد.<br />١٨ . مردم بابل، سراسر سرزمین سومر و اکد و همه فرمانروایان محلی فرمان کورش را<br />پذیرفتند. از پادشاهی او شادمان شدند و با چهره های درخشان او را بوسیدند.<br />١٩ . مردم سروری را شادباش گفتند که به یاری او از چنگال مرگ و غم رهایی یافتند و<br />به زندگی بازگشتند. همه ایزدان او را ستودند و نامش را گرامی داشتند.<br />٢٠ . منم کورش، شاه جهان، شاه بزرگ، شاه دادگر، شاه بابل، شاه سومر و اکد، شاه<br />چهارگوشه جهان.<br />٢١ . پسر کمبوجیه، شاه بزرگ، شاه آنشان، نوه کورش، شاه بزرگ، شاه آنشان، نبیره<br />چیش پیش، شاه بزرگ، شاه آنشان.<br />٢٢ . از دودمانی که همیشه شاه بوده اند و فرمانروایی اش را بل (خدا) و نبو<br />گرامی می دارند و با خرسندی قلبی پادشاهی او را خواهانند.<br />آنگاه که بدون جنگ و پیكار وارد بابل شدم؛<br />٢٣ . همه مردم گام های مرا با شادمانی پذیرفتند . در بارگ اه پادشاهان بابل بر تخت<br />شهریاری نشستم . مردوك دل های پاك مردم بابل را متوجه من کرد ، زیرا من او را<br />ارجمند و گرامی داشتم.<br />٢٤ . ارتش بزرگ من به آرامی وارد بابل شد . نگذاشتم رنج و آزاری به مردم این شهر و<br />این سرزمین وارد آید.<br />٢٥ . وضع داخلی بابل و جایگاه های مقدسش قلب مرا تكان داد ... من برای صلح کوشیدم .<br />نبونید مردم درمانده بابل را به بردگی کشیده بود، کاری که در خور شان آنان نبود.<br />٢٦ . من برده داری را برانداختم، به بدبختی های آنان پایان بخشیدم . فرمان دادم که همه<br />مردم در پرستش خدای خود آزاد باشند و آنان را نیازارند، فرمان داد م که هیچ کس<br />اهالی شهر را از هستی ساقط نكند، مردوك از کردار نیك من خشنود شد.<br />٢٧ . او بر من، کورش، که ستایشگر او هستم و بر کمبوجیه پسر من و همچنین بر همه<br />سپاهیان من ،<br />٢٨ . برکت و مهربانی اش را ارزانی داشت . ما همگی شادمانه و در صلح و آشتی مقام<br />بلندش را ستودیم. به فرمان مردوك همه شاهان براورنگ پادشاهی نشسته اند.<br />٢٩ . همه پادشاهان سرزمین ها ی جهان، از دریای بالا تا دریای پایین (دریای مدیترانه تا<br />، خلیج فارس )، همه مردم سرزمین های دور دست، همه پادشاهان آموری<br />همه چادرنشینان.<br />٣٠ . مرا خراج گذاردند و در بابل بر من بوسه زدند. از ... تا آشور و شوش.<br />من شهرهای آگاده متورنو ،زمبان، اشنونا،دیر31. <br />سرزمین گوتیان و همچنین شهرهای آن سوی دجله که ویران ، ، <br />شده بود را از نو ساختم.<br />٣٢ . فرمان دادم تمام نیایشگاه هایی را که بسته شده بود، بگشایند . همه خدایان این<br />نیایشگاه ها را به جاهای خود بازگرداندم . همه مردمانی را که پراکنده و آواره شده<br />بودند به جایگاه های خود برگرداندم، خانه های ویران آنان را آباد کردم.<br />٣٣ . همچنین پیكره خدایان سومر و اکد را آکه نبونید بدون واهمه از خدای بزرگ به بابل<br />آورده بود، به خشنودی مردوك به شادی و خرمی،<br />٣٤ . به نیایشگاه های خودشان بازگرداندم، باشد که دل ها شاد گردد . بشود که خدایانی که<br />آنان را به جایگاه های مقدس نخستین شان بازگرداندم،<br />٣٥ . هر روز در پیشگاه خدای بزرگ برایم خواستار زندگانی بلند باشند . بشود که سخنان<br />پربرکت و نیكخواهانه برایم بیابند، بشود که آنا ن به خدای من مردوك بگویند :<br />کورش شاه، پادشاهی است که تو را گرامی می دارد و پسرش کمبوجیه.<br />٣٦ . بی گمان در روزهای سازندگی، همگی مردم بابل پادشاه را گرامی داشتند و من برای<br />همه مردم جامعه ای آرام مهیا ساختم و صلح و آرامش را به تمامی مردم اعطا کردم.<br />. ... .٣٧<br />٣٨ . ... .باروی بزرگ شهر بابل را استوار گردانیدم...<br />٣٩ . ... .دیوار آجری خندق شهر را،<br />٤٠ . که هیچیك از شاهان پیشین با بردگان به بیگاری گرفته شده به پایان نرسانیده بودند ،<br />٤١ . ... به سرانجام رسانیدم.<br />٤٢ . دروازه هایی بزرگ برای آنها گذاشتم با درهایی از چوب سدر و روآشی از مفرغ...abadehhttp://www.blogger.com/profile/14261761834292237824noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-7448820565606441906.post-81275495379508656182010-02-28T13:33:00.000-08:002010-02-28T13:35:13.389-08:00ماجرای هزار سرباز هخامنشی کشف شده در مصرماجرای هزار سرباز هخامنشی کشف شده در مصر<br /> <br />هرچند نخستینبار نبود که خبر کشف ارتش گمشده کمبوجیه در مصر و لیبی بهگوش میرسد اما خبر این بار برخلاف دو بار گذشته بهسرعت از سوی خبرگزاریهای رسمی و روزنامههای سراسری کشور با استقبال روبهرو شد. همچنین خبرگزاریها و روزنامههای معتبر جهانی هم واکنشهای متفاوتی بهپیدایش ۵۰ هزار سرباز هخامنشی در مصر نشان دادند.<br />به نوشته «تهران امروز»، مساله تا جایی پیش رفت که «حمید بقایی» رئیس سازمان میراث فرهنگی، صنایعدستی و گردشگری از رئیسجمهور خواست تا اجازه اعزام باستانشناسان ایرانی را در قالب یک تیم باستانشناسی بینالمللی بهکشور مصر بدهد که با موافقت او روبهرو شد اما بهیکباره زاهی حواس، دبیرکل شورایعالی آثار باستانی مصر اطلاعیه مطبوعاتی صادر کرد و ماجرای کشف بقایای ارتش کمبوجیه را از اساس تکذیب کرد. اینبار هم مطبوعات ایران بدون کوچکترین تردیدی واکنش نشان دادند تا ارتش کمبوجیه دوباره در صحرای مصر گم شود.<br /><br />دوقلوهای افسانهای<br />در زمانی که بسیاری از محوطههای تاریخی کشور در سکوت خبری بهسر میبردند، دو برادر ایتالیایی بهنام آنجلو و آلفردو کستیگلیونی که بهخاطر کشف مشهور خود در ۲۰ سال پیش در شهر تاریخی مصر، «شهر طلا»، معروفیت جهانی پیدا کرده بودند، ادعا کردند که گمشدگان ایرانیان در دو هزار سال پیش را پیدا کردند. فیلمی از آنها در فستیوال «روورتو» نشان داده شده که بیانگر تحقیق ۱۳ ساله و همچنین پنج سال اعزام هیات باستانشناسی بهاین منطقه بود.براساس این فیلم، آنها در سال ۱۹۹۶ شروع بهاین فعالیت کردند. هیات باستانشناسی در کاوشهای خود آهنآلاتی را در نزدیکی «سیوا» پیدا کردند. کاوش ادامه مییابد و آنها بهاجساد و استخوانهای انسانی در یک گودال میرسند. آنها بهاین نتیجه میرسند که این گودال یک پناهگاه بود در برابر توفانهای شن. کاوشها آنها را به تعدادی خنجر برنزی و چندین کمان میرساند. آنها همچنین حدود یک چهارم مایل دورتر از پناهگاه تیم باستانشناسی یک بازوبند نقرهای، گوشآویز و چندین حلقه که شبیه تکههای گردنبند بودهاند پیدا میکنند. تجزیه و تحلیل گوشوارهها آنها را بهاین نتیجه میرساند که این اشیا متعلق بهدوران هخامنشی هستند. آنها همچنین گورهای دسته جمعی با هزاران استخوان سفید پیدا کردهاند و میگویند که بقایای لشکر «کامبیز» – کمبوجیه- نیز باید در این منطقه موجود باشد.<br /><br />دوقلوهای ناقلا<br />زاهی حواس، دبیرکل شورای عالی آثار باستانی مصر اما بهیکباره همه چیز را کتمان کرد. البته نه دریک کنفرانس مطبوعاتی بلکه در یک وب سایت. او مینویسد: «آنچه در روزنامهها، خبرگزاریها و اخبار تلویزیون از کشف بقایای ارتش کمبوجیه از قول برادران دوقلو گفته شده، بیاساس و گمراهکننده است. آن برادران هیچ ماموریتی در منطقه نداشته و مجوزی نیز برای اینکار نداشتهاند.»<br />اما سربازانی که این دو برادر از کشف آنها خبر دادهاند براساس متون تاریخی در ۵۲۵ سال پیش از میلاد مسیح بر اثر گرفتار شدن در توفان شن، زنده در زیر لایههای شن صحرا مدفون شده بودند. این سربازان بعد از هفت روز راهپیمایی در بیابان به منطقهای میرسند که هماکنون با نام «الخرقه» شناخته میشود. پس از آن بود که سربازان ایرانی ناپدید شدند و هیچ کس اثری از آنها نیافت. هرچند این قصه از سوی بسیاری بهعنوان افسانه تعبیر میشود اما هرودت در تاریخ خود بهبادهای شدیدی اشاره میکند که همزمان با حضور ایرانیان از سمت جنوب وزیدن گرفت و گردبادها و توفانهای شن عظیم حاصل از آن سربازان ایرانی را در بر گرفت. از سوی دیگر، خبر کشف اجساد ۵۰ هزار سرباز هخامنشی از مصر بهایران رسید و دوباره تکذیب شد هیچکس سراغی از باستانشناسان نگرفت.<br /><br />مصر ۳۰۰ سال در سیطره ایران<br />شهریار عدل، باستانشناس نامآشنای ایران که بهتازگی از کاوش علمی در ترکمنستان بازگشته بهتهرانامروز میگوید: شکی وجود ندارد که کمبوجیه لشکرکشی کرده ومصر را بهتسخیر خود درآوردهاست. در این مسیر که چهارهزار کیلومتر بوده است قطعا سربازانی از بین رفتهاند. بنابراین پیدا شدن اجساد آنها کاملا طبیعی است. اما عدل روی یک مسالهای تاکید میکند که همگان باید بهآن توجه کنند. البته او اعتقاد دارد که آنچه دو برادر دوقلوی ایتالیایی روی آن انگشت گذاشتند همان ارتش کمبوجیه است. عدل میگوید: باید این مساله بررسی شود آنچه که باستانشناسان ایتالیایی میگویند واقعا متعلق بهحمله کمبوجیه بهمصر است یا خیر. او البته تنها خبر این کشف را شنیده و عکسهای آن را ندیده است اما میگوید: ما الان میدانیم که سرنیزههای دوره هخامنشی به چه شکلی بوده است. بنابراین این مساله میتواند ما را بهدرست یا غلط بودن آنچه این دو باستانشناس میگویند، برساند.<br />عدل هم از نحوه خبررسانی این کشف راضی نیست. او هم کمی مظنون است. میگوید: «مجموعه دادهها باید بررسی شود و پایه علمی داشته باشد. آنچه از نگاه او و سایر باستانشناسان واضح و غیرقابلانکار است، این است که مصر از زمان کمبوجیه تا داریوش سوم جزئی از شاهنشاهی ایران بوده است. او بهوجود آثار بازمانده از این تاریخ در کنار رود نیل و دریای سرخ اشاره میکند و میگوید طبیعا ایران باید با داشتن ارتشی بزرگ و مجهز مصر را بخشی از سرزمین خود کرده باشد. اما او اعتقاد دارد، این موضوع که این ارتش همان ارتش کمبوجیه باشد نیاز به بررسی دارد.<br />عدل گمشدن بخشی از ارتش کمبوجیه را استیلای ۳۰۰ ساله ایران برمصر در توفان شن اتفاقی عادی میداند.<br />سوال آخر<br />حاشیه پیرامون لشکر کمبوجیه بهجدال بین باستانشناسان مصری ختم نشد. سازمان میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری پس از این جدال بین برادران «کستیگلیونی» و «زهی حواس» مجبور بهواکنش شد. مسالهای که سازمان میراث فرهنگی، صنایعدستی و گردشگری روی آن انگشت گذاشت، احتمال فشارهای سیاسی وارده از سوی دولت مصر بهباستانشناسان برای تکذیب خبری است که واکنشهای متفاوتی از سوی پژوهشگران کشورهای مختلف را در پی داشت. احتمالی که در میان افکارعمومی و آشنایان بهحوزههای تاریخی و سیاسی هم قوت گرفت و دور از ذهن نیست با توجه بهروابط ایران و مصر و رقابتهای فرهنگی چنین فشاری بهتیم باستانشناسی وارد شود. آن هم زمانی که مدتهاست کشورهای عربی از خواب قیلوله ما سود میبرند وتلاش میکنند تا علاوه بر خلیج فارس، مشاهیر ایرانی را هم بهاسم خودشان مصادره کنند.<br />بههرحال آنچه مسلم است در مصر کتیبهای از داریوش هخامنشی وجود دارد که درباره حفر کانال سوئز و فتح مصر در مقاطعی از تاریخ باستان داد سخن داده است. بنابراین حضور ارتش ایرانیان در آن دوره تاریخی غیرقابل انکار است. برخی از روزنامهها همچنان که بدون گفتوگو با باستانشناسان بهدرج خبر پرداختند بدون کوچکترین تردیدی خبر کذب بودن آن را هم درج کردند. اما سوال اینجاست خبرنگارانی که نزدیک به یکدهه گذشته در حوزه میراث فرهنگی کشور تربیت شده و قدرتی دوباره بهسازمان میراث فرهنگی بخشیده بودند، در این ماجرا کجا بودند؟ چرا سازمان میراث فرهنگی بهجای دادن اطلاعیه و تکذیب و تردید هیچگاه از خبرنگاران شناختهشده این حوزه و باستانشناسان بهنام کشور دعوت نکرد تا در یک کنفرانس مطبوعاتی، این مساله را به چالش بکشانند.<br />چرا یک برنامهتلویزیونی با حضور باستانشناسان نامآشنای کشور ترتیب نداد تا بتواند از زدن گره روی گرههای گذشته جلوگیری کند. حتی اگر نتیجه نشان میدهد که ارتش کشف شده، کوچکترین ارتباطی با کمبوجیه و خاندان هخامنشی نداشت آیا از ارزش تاریخی ایران که روزگاری مصر را در سیطره خود داشته، کاسته میشد یا آنقدر باید بهحواشی این مساله پرداخته میشد تا اصل ماجرا بهفراموشی سپرده شود؟ سوال آخر اینکه چرا در مسائل علمی و باستانشناسی بهجای پاسخگو بودن باستانشناسان، روابطعمومی سازمان میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری پاسخگوست؟ چرا باب گفتوگو بین متخصصان باز نمیشود تا ارتشهای تاریخی ایران در توفان شن حواشی اتفاقهای علمی گم نشوند. <br />خبر گزاری فارسی در تاریخ ۸:۳۰ نوشت :<br />حسن محسنی، سخنگوی سازمان میراث فرهنگی و گردشگری در گفتوگو با خبرنگار اجتماعی فارس اظهار داشت: رئیس جمهوری درباره تعیین تکلیف وضعیت ۵۰ هزار سرباز هخامنشی که در مصر شناسایی شدهاند، وزارت امور خارجه و سازمان میراث فرهنگی و گردشگری را مکلف کرده است که در همین راستا جلسهای در هفته جاری با حضور معاون رئیس جمهوری و رئیس سازمان میراث فرهنگی و گردشگری، نماینده دفتر حافظ منافع مصر در ایران، نماینده وزیر امور خارجه، رئیس پژوهشگاه میراث فرهنگی، معاون حفظ و احیای سازمان میراث فرهنگی و تعدادی از کارشناسان مرتبط برگزار میشود.<br />وی در ادامه گفت: در این جلسه مذاکراتی بین طرفین انجام میشود که عمده مباحث حول دو محور است، نخست اینکه میزان اهمیت شناسایی ۵۰ هزار سرباز هخامنشی در مصر از لحاظ دانش علمی که اضافه خواهد کرد و دوم اینکه راهکارهای پیشنهادی ایران برای کسب اطلاعات بیشتر درباره این آثار ایرانی در این جلسه مطرح میشود.<br />سخنگوی سازمان میراث فرهنگی و گردشگری یکی از پیشنهادات ایران را که در این جلسه درباره آن تصمیمگیری خواهد شد اقدام برای اعزام هیئت باستانشناسی ایران به مصر اعلام کرد.<br />به گفته محسنی در حال حاضر سازمان میراث فرهنگی و گردشگری حتی اعضای هیئت باستانشناسی که احتمالاً به مصر اعزام خواهند شد را نیز تعیین کرده است و آمادگی کامل برای بررسیهای بیشتر درباره این ۵۰ هزار سرباز را دارد.<br />وی در ادامه اظهار داشت: سازمان میراث فرهنگی و گردشگری رایزنیهایی را نیز با دو باستانشناس ایتالیایی که این ۵۰ هزار سرباز هخامنشی را شناسایی کردهاند آغاز کرده است تا اطلاعات این افراد یا با حضور آنها در ایران به کشورمان منتقل شود یا اینکه تیم باستانشناسی که از ایران به مصر اعزام میشود آنها اطلاعات خود را در اختیار تیم ایرانی قرار دهند.<br />سخنگوی سازمان میراث فرهنگی و گردشگری تصریح کرد: در جلسهای که این هفته برگزار خواهد شد درباره نحوه تعامل ایران و مصر برای سرنوشت ۵۰ هزار سرباز هخامنشی، تصمیمگیری نهایی میشود.<br />محسنی افزود: در مرحله انعقاد تفاهم طرفین ایرانی و مصری، خبرنگاران رسانههای داخلی و خارجی نیز حضور خواهند داشت.<br />به گزارش فارس، طی هفته اخیر حمید بقایی، رئیس سازمان میراث فرهنگی و گردشگری در نامهای به رئیس جمهور اعلام کرد: “طی روزهای اخیر بخشی از آثار “ارتش افسانهای باستانی منتسب به کمبوجیه در کشور مصر ” توسط دو باستانشناس ایتالیایی به دست آمد.<br />سازمان میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری در اجرای یکی از مأموریتهای اصلی خود که حفظ، احیاء و ثبت آثار و معرفی دستاوردهای عظیم تمدن بزرگ ایرانی- اسلامی در راستای ” توسعه پایدار مبتنی بر دانایی “، کشور عزیزمان است و به منظور تنویر افکار عمومی و بهرهبرداری از فرصت پیش آمده برای ارتقای فعالیتهای باستانشناسی ایران اسلامی پیشنهاد میشود:<br />۱- با دستور حضرتعالی، وزارت امور خارجه طی مکاتبه با دفتر حافظ منافع کشور مصر در تهران، خواستار برگزاری جلسهای مشترک با مسئولان وزارت امور خارجه، نماینده تامالاختیار کشور مذکور و نماینده این سازمان نکات و مسائل مرتبط با این موضوع را از نقطه نظر سیاسی و دیپلماتیک بررسی کنند.<br />۲- با توجه به اهمیت موضوع در سطح بینالمللی، سازمان متبوع پیشنهاد انجام کاوش باستانشناسی در قالب یک گروه متخصص را ارائه میکند تا با بررسی علمی و تخصصی موضوع توسط پژوهشگران و باستان شناسان نسبت به انعکاس توانمندیهای فنی و علمی میهن اسلامی در سطح بین المللی اقدام شود. ”<br />محمود احمدینژاد نیز در پاسخ به این نامه موافقت خود را اعلام کرده و دستوراتی نیز ارائه داد که متن این نامه به شرح زیر است:<br />” ثبت، ضبط و معرفی میراث مادی و معنوی ایران عزیز که عظمت و شکوه ملت بزرگ ما را در صحنه جهانی به نمایش میگذارد تکلیف مهم و تعیین کنندهای است که بر عهده یکایک هموطنان و به ویژه دولت جمهوری اسلامی ایران است.<br />سهم ایرانیان در پایه گذاری تمدن بشری، تکوین و گسترش فرهنگ و تمدن اسلامی بر جهانیان آشکار است و بدیهی است این نقش آفرینی بی بدیل جز از طریق حضور مؤثر و گسترده وسیعی از جغرافیای جهان میسر نیست و عمق دانش و بلندای بینش ایرانیان چندان است که در فرآیند توسعه قلمرو و حوزه نفوذ سیاسی ، آنکه پیش از همه درخشید و در تاریخ به یادگار ماند ادبیات خداجو، آزادیبخش و عدالت گستر ایرانیان است.<br />در موضوع کشف اخیر نیز لازم است تلاش کافی در جهت بازبینی زوایا و وقایع تاریخی آن صورت پذیرد و اطلاع رسانی مناسب به ملت ایران و عموم مردم علاقمند جهان انجام شود.<br />استفاده از ظرفیتهای کارشناسی ملی در موضوع میراث فرهنگی و بهره گیری از کارشناسان جهانی و ظرفیتهای دیپلماسی و بین المللی مورد انتظار است. ”<br />به گزارش فارس، این سربازان در ۵۲۵ سال پیش از میلاد مسیح بر اثر گرفتار شدن در توفان شن، زنده در زیر لایههای شن صحرا مدفون شده بودند.<br />این سربازان بعد از ۷ روز راهپیمایی در بیابان به منطقهای میرسند که هم اکنون با نام “الخرقه ” شناخته میشود پس از آن بود که سربازان ایرانی ناپدید شدند و هیچ کس اثری از آنها نیافت.<br />هرودوت در تاریخ خود به بادهای شدیدی اشاره میکند که همزمان با حضور ایرانیان از سمت جنوب وزیدن گرفت و گرد بادها و توفانهای شن عظیم حاصل از آن سربازان ایرانی را در بر گرفت.<br />داستان گم شدن ارتش کامبیز ـ کمبوجیه ـ اگر چه در خاطرها مفقود گشت و هیچ رد پایی از سربازان ایرانی بدست نیامد تا اغلب دانشگاهیان آن را داستانی خیالی بپندارند.<br />اما اکنون دو دانشمند باستان شناس ایتالیایی ادعا میکنند که شواهد برجسته ای یافته اند که ارتش ایران در توفان شنها دفن شده است. دو برادر ایتالیایی “آنجلو ” و “الفردو ” کستیگلیونی که به خاطر کشف مشهور خود در ۲۰ سال پیش در شهر تاریخی مصر، “شهر طلا ” ، معروفیت جهانی پیدا کرده بودند ادعای جدیدی را مطرح کردهاند.<br />فیلم باستان شناسی که در فستیوال “روورتو ” نشان داده شده، بیانگر تحقیق ۱۳ ساله و همچنین ۵ سال اعزام هیئت باستان شناسی به این منطقه است.آنها در سال ۱۹۹۶ شروع به این فعالیت کردند در ضمن اعزام هیئتهای باستان شناسی آنها آهن آلاتی را در نزدیکی “سیوا ” پیدا کردند و در حالیکه آنها برروی منطقه کار می کردند، اجساد و استخوانهای انسانهایی را در یک گودال یافتند و آنها این گودال را یک پناهگاه طبیعی در نظر گرفتند آن یک صخره به طول ۱۱۴٫۸ فوت و ۵٫۹ فوت عرض و ۹٫۸ فوت عمق یافتند از این پناهگاهای طبیعی زیاد در صحرا یافت می شود اما این یکی در آن منطقه تنها پناهگاه بوده است و اندازه آن برای پناه بردن و در امان ماندن از توفان شن مناسب است. اما فلزیابهای یک باستان شناس مصری تعدادی خنجر برنزی و چندین کمان پیدا کرد.<br />حدود یک چهارم مایل دورتر از پناهگاه تیم باستان شناسی یک بازوبند نقرهای پیدا کرد و همچنین گوش آویز و چندین حلقه که شبیه تکههای گردنبند بودهاند.<br />تجزیه و تحلیل گوشوارها بر اساس عکسهای بدست آمده نشان میدهد که آنها مطمئنا به دوران هخامنشیان تعلق داشتهاند و حلقههای کروی که از نقره ساخته شدهاند و یک آویز کوچک از نقره که در پنج قرن قبل از میلاد مسیح در ترکیه بدست آمده است مشابه همین آویز است. آنها همچنین گورهای دسته جمعی با هزاران استخوان سفید پیدا کردهاند و میگویند که بقایای لشکر “کامبیز ” ـ کمبوجیه ـ نیز باید در این منطقه موجود باشد.abadehhttp://www.blogger.com/profile/14261761834292237824noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-7448820565606441906.post-88352672218199565762010-02-28T13:07:00.000-08:002010-02-28T13:30:36.071-08:00لاشیدونلاشیدون<br />استان فارس، سرزمین غریبی است و بی گمان مام ایران. این خطه بیشتر با نام تخت جمشید و پاسارگاد و به طورکلی هخامنشیان عجین شده است در حالی که این استان آثار بی شمار باستانی مربوط به دوره های مختلف تاریخی را در دل خود حفظ کرده است.<br />علاوه بر بناهای تمدنی دوران زند و قاجار که شیراز را به شهر فاخری در زمینه میراث فرهنگی تبدیل کرده است می توان به آثار برجای مانده در شهرهایی چون اقلید،آباده و سورمق و... اشاره کرد که با آثار یگانه ای از دوران ساسانیان، جایگاه ویژه خود را می طلبد.<br />معلوم نیست چرا دوران ساسانیان در تاریخ ایران بعداز انقلاب مورد غفلت های فراوانی قرار گرفته است در حالی که این دوران بعد از هخامنشیان اوج دوران تمدنی ایران به شمار می رود.<br />نوروز امسال فرصتی شد تا از "سورمق" که به نام باستانی "سرمق" نیز شناخته شده است بازدیدی داشته باشیم. این شهر که در 250 کیلومتری شمال شیراز واقع شده آثاری از دوره ساسانیان را در خود جای داده است.<br />سورمق در همسایگی شهرهای آباده، اقلید، ابرکو یا ابرقو و خرم بید قرار دارد و غالب این شهرها در دوران باستان سکونتگاه زرتشتیان بوده است.<br />در شمال سورمق و بالاتر از روستاهای باقرآباد و دشت بیضا در بالای کوهی که در دوران ساسانیان موقعیتی استراتژیک داشته است بقایای قلعه ای نظامی به نام قلعه گبری به چشم می خورد که در اثر غارت باد و باران و جویندگان گنج در معرض نابودی کامل قرار دارد.<br />در دامنه همین کوه دو قبرستان و یک زیارتگاه وجود دارد که بر اساس نام و شواهدی که از آن پیداست قصه جنگی خونین را در دشت سبز زیر کوهپایه تداعی می کند. یکی از قبرستان ها به نام "شهدا" در نزدیکی آن قرار دارد که زیر زیارتگاه آن بشدت حفاری شده و هر چه بوده و نبوده به یغما رفته است. چند صدمتر دورتر قبرستان دیگری وجود دارد که "لا شهیدان "نام دارد و به گویش محلی به آن "لاشیدون "(lasheeidoon)گفته می شود که همه قبرهای آن مورد کاوش سوداگران اشیاء عتیقه قرار گرفته و چیزی در قبرها یافت نمی شود. <br />با توجه به وجود قبرستان که معلوم است آرمیدگان آن کشته شده اند که نام شهید و یا لا شهید بر آن نهاده اند به نظر می رسد در این محل میان سپاهیان ساسانی مستقر در قلعه گبری و لشگریان اعراب جنگی خونین رخ داده است که عده زیادی از دو طرف کشته شده اند و سربازان کشته شده ساسانی در شمال و سربازان عرب در جنوب قلعه نظامی به خاک سپرده شده اند. از آن جایی که پس از آن اعراب مسلمان حاکمیت را در آن منطقه به دست گرفته اند قبرستان اعراب با عنوان "شهیدان" نام گرفته است و بنایی نیز در کنار قبرستان شهیدان ساخته شده که به نظر می رسد مقبره یکی از کشته شدگان در جنگ باشد که جایگاه معنوی ویژه ای میان سربازان اعراب داشته است.<br /> به هر حال شهدا و لاشیدون، نام های آشنایی در این منطقه هستند و نکته جالب در نامگذاری قلعه و قبرستان سربازان ساسانی این است که قلعه به قلعه گبری مشهور است اما قبرستان را قبرستان گبرها نگفته اند و این نکته نشان دهنده وجود دو نگرش به کشته شدگان در جنگ و همچنین احترامی است که برای سربازان کشته شده ساسانی در نامگذاری قایل شده اند که دلیل آن احتمالاً ضرورت و احترامی بوده است که حکام محلی و اهالی منطقه برای سربازان ساسانی قایل بوده اند.<br /> میدانی را ترک می کنم که دیگر از آن صدای چکاچک شمشیرها به گوش نمی رسد.زیرا سالهاست که سربازان یزدگرد سوم وسربازان عمر در دامنه کوهی که قلعه گبری بر بالای آن قرار دارد در کنار هم خفته اند.<br />امروز که نگاه می کنیم کسی قبر سربازان عرب را نکاوید، اما همه قبرهای جنگجویان ساسانی که با زره و ساز و برگ دفن شده بودند، در نوردیده شده شده است .افسوس آنها تاریخ را غارت کردند.<br />webghalam.blogfa.comabadehhttp://www.blogger.com/profile/14261761834292237824noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-7448820565606441906.post-86672582385632375672010-02-12T05:18:00.001-08:002010-02-12T05:20:07.383-08:00مـعـمـاري ایران قـبـل از اسـلاممـعـمـاري ایران قـبـل از اسـلام<br />معـماري ايراني را بايد بطور صحـيح از اعـماق تاريخ ايـن سرزمـيـن کهـن مـورد بررسي قـرار داد. معـماري ايراني به شـش قـرن قـبل از ميـلاد مسـيح باز مي گـردد، که مـشـخـصات هـر دورهً معـماري را در دوره هاي مـخـتـلف تاريـخـي شـرح مي دهـيـم : <br /><br />1- معـماري دوران ماقـبـل تـاريخ تـا زمان حـکـومت مـادهـا. <br /><br />2- معـماري از زمان حکـومت مـادهـا تـا پـايان دوره حـکـومت سـاسـانـيـان. <br /><br />در رابـطه با معـماري ايران، بايـد به خـوانـنـدگـان يـادآوري شـود، تـغـيـيـراتي کـه در رابـطه بـا هـنـر پـيـشـيـنـيان ايـران در معـماري داده شـده و نـحـوهً ساخـتمان سازي آن دوران. در سخـني کـوتاه مـي تـوان به : حکـاکـي بـر روي سـنگ، گـچکـاري، نـقاشـي، آجرکـاري، آئـيـنه کـاري، کـاشـي کـاري، مـوزائـيـک کـاري و ديـگـر کـارهـاي تـزئـيـني اشـاره کرد. <br /><br />الـبـتـه مـا بايـد استـثـنـاهـايي هـم بـراي ساخـتـمان هـاي چـنـد شـکـلي کـه بـراي مـواردي خـاص اسـتـفـاده مي شد، قـائـل شـويم. اين گـونـاگـونـي بـرآمـده از نـيـازهـاي خـاص مـردم در زمـانـهـاي مـتـفـاوت بـوده است. <br /><br />هـنـرمـنـدان ايـراني بـه دنـيـا ثـابـت کـردن کـه تـوانائـي هـاي بالايي دارنـد و شـامـل احـتـرام بـسيار، بـخـاطر اثـرهـاي تـاريخـي مـنـحـصر بـفـرد فـراوانـي کـه از خـود بـجـاي گـذاشـتـه، هـسـتـند. <br /><br /><br /><br />بـنـظر مـشکـل مي رسد که بـتوان معـماري ايراني را از زمانـهـاي بـسـيـار دور تـا بـحـال طـبـقـه بـنـدي کرد. اما، تـرتـيـبات زيـر مـي تـواند چـشـم انداز وسـيـعـي از ايـن کـارهـا در اخـتـيـار شـمـا قـرار دهـد: کـلـبه هـاي ماقـبل تـاريـخ، شهـرهـا و قـصـبه هاي اولـيه، اسـتحـکـامات و دژهـاي نـظـامي، معـابـد و آتـشـکـده ها، مـقـبـره ها و آرامـگـاه هـاي بـزرگ، مـکـانهـاي عـظـيـم تـاريـخـي، سـدهـا و پـلـهـا، بـازارهـا، حـمام هـا، جـاده هـا، مسـاجـد عـظـيـم، بـرجـهـا و مـنـاره هـا، ساخـتـمانهـاي مـذهـبـي و محـلهـايي از دوران اسلامي، و هـمچـنـيـن بـنـاهـا و يـاد بـودهـاي گـسـتـرده در کـشـور ايران. از ديگـر چـيـزهـاي مهـمي که بـرروي معـماري ايراني تـاثـيـر گـذار بوده است، شـرايط مهـم آب و هـوائي در فـلات ايران بوده است. بطور مـثـال سـبک معـماري در شـمال کـشـور و کـوهـپـايـه هاي ايران بـا سـبک معـماري در جـنـوب و کـوير ايران تـفـاوت دارد. اکـنـون با مصـادف شـدن بـا اطاعـات تـمام نـشـدنـي و حـيرت آوري کـه امـکـان آن در هـيچ کـشور ديـگـري نـيـست، نگـاهـي داريم گـذرا بـه معـماري ايراني. <br /><br /><br /> صحـبت کردن در مـورد معـماري باستاني، بدون ايـنکـه نـمونه هايي از آن وجود داشتـه باشـد تـقـريـباً غـيـر مـمـکـن است. <br />يکي از قـديـمي ترين بـناهاي کـشف شده در فلات ايران مربـوط مي شود به بـناي رنگ شـده " زاغ تـپـه " در قـزوين. در تاريخ گـذشـته کـه مربوط مي شود به قـرن هـفـتم و اوايل قـرن شـشم قـبل از ميـلاد، بايـد بـسيار مورد رسيدگـي قـرار گـيرد که در آن زمان قـبل از تاريخ، چـگـونـه و با چـه وسائـلي اين بـنا را آراستـه کـرده اند. از اين بـنا بـراي جـمع شـدن و اجـتماعـات استـفاده مـي شده است. <br />در اين بـنا از شومـيـنه براي گـرم کـردن ساخـتمان در فـصلهاي سرد سال اسـتـفاده مي شده است. هـمـچـنـين محـلي بـراي درست کردن کـباب داشـتـه است. هـمچـنـين اين ساخـتمان دو محـل براي نگـهـداري ابزارها و وسائـل، بعـلاوه اتاقـي کـوچـک که از آن به عـنـوان نـشـيـمن استـفاده مي کردند. ديـوارهـا بـوسـيله نـقاشـي از بـز کـوهـي تـزئـيـن شـده است. بـه احـتـمال خـيـلي زيـاد از اين مـکـان براي انجـام مراستم مـذهـبـي خـود استـفاده مي کـردنـد. <br />تـپـه سـيالک در نـزديکـي کـاشان نـيـز يکي ديگـر از اين مکـانهـاي تـاريـخي است، که بـه قـرن شـشم و پـنجـم قـبل از مـيـلاد بـرمـي گـردد. <br /> <br /><br />اولين بار که مردم به منطقه سيالک رفـتـند، نمي دانستـند که چگـونه بايد خانه ساخت، و زير کـلبه هايي که با برگ درخـتان تهـيه شده بود زندگـي مي کردند. اما بزودي آنهـا فرا گـرفـتـند که چگـونه با گـل، خشت خام درست کرده و مورد مصرف در خانه سازي قرار دهـند. <br /><br />در قـرن چهـارم قـبل از مـيـلاد مسيح مردم سيالک بصورتي جامع شروع کردند به بنا نهادن بناهـاي جـديد، که بخوبي مشخص است. اين بناهـا بصورتي يکجا و توده، و تماما تهـيه شده از آجر خام بود. اين آجـرهاي اوليه کـه بـصورتي بـيـضـي شکـل تهـيه مي شد، در آفـتاب گـذاشته شده و خشک مي شدند؛ و بعـد از آن مورد استـفاده قـرار مي گـرفـتـند. معـماري اين دوره تـمام بـناهـا را با رنگ قـرمز تـزئـين کرده و تمام درهاي اين بـناهـا کوتاه و باريک بوده و قـد درها بـيشتر از 90 - 80 سانـتي مـتر نبود. <br /><br />تـپـه حسن در نزديکي دامغـان، تـپه ايلـبـليس در 72 کيلومتري کـرمان، و تـپه حسنـلو در آذربايجان غـربي از بـناهايي هـستـند که بوسيله حفاري هاي باستان شناسي از زير خاک بـيرون آورده شده اند. <br /><br /> <br /><br />در حفاري هاي تپه حسنلو، سه بناي عـظيم کـشف شد که تمام آنهـا با نـقـشه اي يکسان درست شده بودند. اين بـناها به 1000 - 800 سال قـبل از مـيلاد مسيح بـرمي گـردند. تمام آنهـا داراي دروازهً ورودي، حـياط سنگـفرش شده، اتـاقـهـا و انـبار بوده اند. <br /><br />در معـماري تـپه حسنلو، ساختمانهـا بـنـظر از چوب بنا شده اند؛ مربع و بصورت برج با پـايه هاي چـوبي که بدون برش بصورتي عمودي از آنهـا بعـنوان پايه و ستون استـفاده شده بود. يکي از اتاقـهـا بصورتي سنگـفرش شده با خشت خام کشف شد. نکـته جالب توجه اينکه اتاقي ديگـر را که بعـنوان آشپـزخانه از آن استـفاده مي شده داراي جاهاي مخصوص با شومينه دور آنها بود. <br /><br />يکي از معـماريهاي مهـم ايران مربوط است به قرن 13 قـبل از ميلاد؛ معـبد چـغـازنـبـيل ( 1250 قبل از ميلاد ) است که در کنار رودخانهً کرخه در استان خوزستان در جنوب ايران قرار گـرفـته است. اين معـبد بوسيله "هـونـتاش هـوبان" پادشاه ايلام بر روي خرابه هاي شهر باستاني "دور - آنـتـش" ساخته شده بود. <br /><br />اين معـبد نشانگـر اوج و شکوه معـماري در آن دوره است. اين بـنا بصورت چـهـارگـوش و به صورت يک ساخـتمان پـنج طبقه است، که هـر طبقه از طبقه قـبلي کوچکـتر است و نمائي بصورت مخروطي را نشان مي دهـد. معـبد اصلي در آخرين طـبـقـه ساختـه شده بود. موادي که در ساختمان اين معـبد بکـار رفـته است، بـيـشـتر از آجرهـاي پـخـته لعـاب دار هـمراه با ساروج بـسيار قـوي بوده است.<br /><br />گـنـبد غـربي معـبد چـغازنـبـيل که بصورتي ماهـرانه ساخته شده بود هـنوز هـم پس از گـذشت سـه هـزار سال از تاريخ آن بصورتي عـجـيب و حيرت آور در وضعـيتي خوب بسر مي برد. ساخـتـن طاقـهـاي هـلالي شکـل برروي راهـروهـا و پـلـکـان هـاي داخل معـبـد نـشـانگـر مـوفـقـيت فوق العـاده و شگـفت آور معـماري در ايران باستان است. چـيـزي که باعـث تعـجب و شوک بـسيار در معـماري چـغـازنبـيل است، اينکه ابـتـکار هـنـرمندان آن دوره در اخـتراع و ساختـن يک سيستم جديد که آب آشامـيدني ساخـتمان را تهـيه مي کرده است. آب تسويه شده بوسيله عبادتـگـران و پـرستـشگـران و ساکـنين آن منطقه مورد استـفاده قرار مي گـرفت.abadehhttp://www.blogger.com/profile/14261761834292237824noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-7448820565606441906.post-53286906297451194772010-02-12T05:18:00.000-08:002010-02-12T05:19:33.790-08:00معرفی تاریخ تمدن ویل دورانتمعرفی تاریخ تمدن ویل دورانت<br /><br />جهات تالیف<br /><br />ویل دورانت هدف خود را از تالیغ دوره تاریخ تمدن چنین بیان میکند:تاریخی پیرامون تمدن بنویسم با حداقل جا حداکثر مطالب را درباره سهم نبوغ و کار مردان بزرگ بر میراث فرهنگی بشر بیان کنم.ودر جایی دیگر چنین میگوید:در این کتاب قصد ما آن است که به اختصار هر چه بیشتر معلوم داریم که نبوغ وکوشش بشری در ساختن میراث فرهنگی ما تاچه حد موثر بوده است. <br /><br />محتویات کتاب:<br /><br />جلد اول از این تاریخ تمدن با عنوان میراث شرقی ما که خود کتابی مستقل و کامل است به نگارش در آمد.این کتاب اول به پیدایش تمدن میپردازد بعد با نگاهی تفصیلی غنی و جذاب شرح رشته حوادث پرشوروپیچیده ای را که بر خاور نزدیک هند وهمسایگانش وخاور دور رفته است به عهده میگیرد.<br /><br />جلد دوم: در پنج بخش به نامهای" پیش درآمد اژه ای" "تکامل یونان" "عصرطلایی" "انحطاط تمدن یونان" "تجزیه یونان" نوشته شده است.این کتاب همچون نمایشی عظیم نقطه اوج خود را در آتن قرن پنجم میابد وتصویرویل دورانت از شهر پریکلس شاهکاری است در تالیف که در 200صفحه نکات والا و ارجمندیهایی ابدی دوره ای را گنجانده است که بسیاری شکوفاترین دوران تاریخ نامگذاریش کرده اند. <br /><br />جلد سوم :قیصر ومسیح ؛ که در پنج بخش به نامهای 1جمهوری 2انقلاب 3امارت 4امپراطوری 5شباب مسیحیت نوشته شده است.در این جلد ماجرای باشکوه پیدایش روم ورسیدن ای شهرک سر راهی به سروری جهان را باز میگوید.همچنین از دستاوردهای رم در طی دوقرن امنبت وآرامش از کریمه تا جبل طارق واز فرات تا دیوار هادریانوس از گسترش تمدن کلاسیک آن در سرتاسر جهان مدیترانه ای و اروپای باختری و…سخن میگوید.<br /><br /> جلد چهارم :عصر ایمان ؛ در پنج بخش به نامهای :1اوج اعتلای بیزانس 2 تمدن اسلامی 3تمدن یهودی 4عصر ظلمت 5اوج مسیحیت نوشته شده است.این کتاب دستاوردهای قرون وسطایی واهمیت امروزین حیات وفرهنگ مسیحی اسلامی ویهودی را از زمان قسطنتین تا زمان دانته یعنی از 325تا 1300میلادی شرح میدهد.این کتاب در بر گیرنده سرگذشت پر ماجرای آگوستینوس قدیس هیپاتیا محمد(ص) هارون الرشید عمرخیام شارلمانی ویلیام فاتح صلاح الدین وبسیاری از افراد دیگر در چشم اندازی کامل از کل تاریخ است<br /><br /> جلد پنجم :رنسانس؛ که در 6بخش به نامهای :1پیش درآمد 2رنسانس فلورانس 3شکوه ایتالیا 4رنسانس رومی 5تبه روزی ایتالیا 6موخره طرح ریزی و آماده ونوشته وباز نویسی شده است.در این جلد ویل دورانت با ترسیم واپسین تابشهای غروب فلورانس ونیز پس از غارت وحشتناک رم در1527 به اوجی حزین میرسد.اما ویل دورانت نشان میدهد که چگونه حتی زوال رنسانس هم با وجود شخصیتهایی چون تیسین آرتینو ورونزه بنونوتوچلینی وبه اصطلاح حیات دوباره میکالنژغنی و پربار بوده است.<br /><br /> جلد ششم:اصلاح دینی؛ که در پنج بخش به نامهای :1 از ویکلیف تا لوتر 2 انقلاب دینی 3 بیگانگان بر دروازه 4 پشت صحنه 5اصلاحات کاتولیکی گرد آوری ونوشته شده است.در این جلد از مجموعه تاریخ تمدن به ارزیابی انسانها اندیشه ها باورها تضادهای جهان آشوب عصر اصلاح دینی میپردازد.این جلد در عین آنکه مطالعه ای است مستقل و کامل در مورد اصلاح دینی که شاید مهمترین واقعه در تاریخ عصر جدید باشد در عین حال ادامه منطقی جلد های پیشین مجموعه عظیم تاریخ تمدن است.<br /><br /> جلد هفتم :آغازعصرخرد؛ در این جلد که کار مشترک ویل دورانت وهمسرش آریل است ادامه مطالب قبل است. این جلد یک قرن طوفانی مملو ا زستیزه های مذهبی وپیشرفت علمی را از به تخت نشستن الیزابت اول در انگلستان در سال 1558 تا مرگ دکارت در1650در بر میگیرد –قرنی که نام چهره های برجسته ای چون بیکن شکسپیر رامبران زینتش میدهد .این کتاب در سه بخش به نامهای :1وجد انگلستان 2 ایتالیا در مبارزه بر سر قدرت 3 آزمایش خرد جمع آوری ونوشته شده است.<br /><br />جلد هشتم :عصر لویی چهاردهم ؛در پنج بخش به نامهای 1 اعتلای فرانسه 2 انگلستان 3 پیرامون 4 بلند پروازی هایی در عرصه اندیشه 5 فرانسه در برابر اروپا نوشته شده است.این کتاب آنچه را در سالهای 1648-1715 رخ داده است را نشان میدهد.در پایان این جلد نویسندگان خود را حریصانه به دست موضوع دلخواهشان یعنی فلسفه میسپرند ویک فصل تمام را با عشق و علاقه ای خاص به اسپینوزا اختصاص میدهند<br /><br /> جلد نهم :عصر ولتر که در پنج بخش به نامهای 1)انگلستان2)فرانسه3)اروپای مرکزی4)پیشرفت دانش و5)حمله به مسیحیت،جمع آوری شده است.این کتاب با شرح دوران جوانی ولتر آغاز میشود وآنگاه به دوره نیابت سلطنت در فرانسه می پردازد. فصول پایانی کتاب گزارشی است از حمله ی فیلسوفان فرانسوی بر مسیحیت:الحاد و کمونیسم کشیش ملیه ماترالیسم لامتری و مبارزه ولتر و همدستانش برای «در هم شکستن آن رسوا»،مبارزه ای که پیروزی خود را در سقوط یسوعیان و «عقب نشینی مذهب» در دهه های پیش از انقلاب یافت.<br /><br />جلد دهم : که در هفت بخش اصلی به نامهای:1)پیش درآمد2)فرانسه قبل از طوفان3)جنوب کاتولیک4)اسلام و شرق اسلاوی5)شمال پروتستان6)انگلستان جانسون و7)سقوط فرانسه ی فئودال،نوشته شده است.این جلد به نام «روسو و انقلاب»میباشد که ضمن گزارشی از اروپای در حال غلیان وجوشش،ژاک ژان روسو،فیلسوف عصیانگر را مرکز توجه خحود قرار میدهد. در این کتاب بار دیگر مبارزه ی کهن یهودیان را برای حفظ موجودیت و موقعیت خود از نزدیک لمس می کنیم وبا رنجهای جمهوریهایی چون سوئیس،هلند،دانمارک وسوئد آشنا می شویم.<br /><br />جلد یازدهم: این جلد که به نام عصر ناپلئون نامگذاری شده است در پنج بخش به نامهای:1)انقلاب فرانسه2)اعتلای ناپلئون3)بریتانیا4)پادشاهان در گیر ودار ستیز و5)پایان نوشته شده است.دراین جلد مطالبی چون زمینه های انقلب ،زندگی در دوره انقلاب،فرانسه در عصر ناپلئون ،علم وفلسفه وهنر در عصر ناپلئون و...وجود دارد. این کتاب جلد یازدهم وپایانی مجموعه ی تاریخی تاریخ تمدن است که در عین حال هم یک شاهکار و اثر کلاسیک به یاد ماندنی و هم در عین اینکه اطلاعات جامعی میدهد،چنان گیرا وخواندنی است که میتوان آنرا یک نفس تا پایان خواند.*** <br /><br />ترجمه ها: متن انگلیسی مجموعه تاریخ تمدن ویل دورانت یازده مجلد بزرگ است که قبل ازانقلاب اسلامی توسط موسسه ی فرانکلین ده جلد اول آن ترجمه شد .پس از انقلاب سازمان انتشارات وآموزش انقلاب اسلامی جانشین موسسهی فرانکلین سابق شدوآنرا ترجمه وچاپ شایسته ویراسته ای از تمامی این مجموعه عرضه کند .ده جلد اول این کتاب توسط 18مترجم مختلف به فارسی ترجمه شد وطی22سال (1337-1359)در 27 مجلد کوچک وبزرگ به چاپ وتجدید چاپ رسیده بود. <br /><br /> تحقیق از آقای محمد قربانیabadehhttp://www.blogger.com/profile/14261761834292237824noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-7448820565606441906.post-89119582053012990372010-02-12T05:17:00.001-08:002010-02-12T05:18:38.279-08:00معرفي رشته تاريخ برای ادامه تحصیل در دانشگاهمعرفي رشته تاريخ برای ادامه تحصیل در دانشگاه<br /> <br /><br />موضوع اين رشته تحصيلي:<br />علم تاريخ تحولات گذشته جامعه انساني که مي تواند زمينه سياسي، اقتصادي، اجتماعي يا فرهنگي داشته باشد را مورد مطالعه قرار مي دهد. به همين دليل رشته بسيار گسترده اي است و اشتباه است که آن را صرفا مطالعه مواد خام تاريخي بدانيم بلکه دانشجو فرا مي گيرد که چگونه از تحليل و تلفيق مواد خام تاريخي به نتايج علمي برسد. به عبارت ديگر آموختن روش تاريخي به مورخ کمک مي کند تا از ميان انبوهي از مواد خام، مواد خام معتبر را جدا کند و بر اساس روش تاريخي از بررسي آنها به نتيجه علمي برسد. در حالي که حتي مطالعه کنندگان جدي تاريخ که غيرحرفه اي هستند، هيچ معياري براي تشخيص و تعيين صحت و سقم رويدادهاي يک کتاب تاريخي ندارند و گاه از آثار غير موثق و غير معتبر استفاده مي کنند.<br />توانايي هاي لازم:<br />دانشجوي تاريخ بايد نظم و دقت فراوان و توان به تصوير و نقد کشيدن وقايع تاريخي را داشته باشد. پايه علم تاريخ، فلسفه، زمين آن جغرافيا و ديوارهاي آن جامعه شناسي، اقتصاد، سياست و فرهنگ است و دانشجوي تاريخ بايد با اين علوم آشنا باشد و از نتايج آنها بهره ببرد. فردي مي تواند در رشته تاريخ موفق شود که از پوسته رويي رويدادها عبور کرده و مسائل عميق تري را درباره ي آنها بفهمد و از ارتباط بين دو رويداد پي به رويداد سوم ببرد و با ديدن يک رويداد به علل پنهان و آشکار آن اشاره کند. همچنين دانشجو بايد با ادبيات فارسي، آمار و رياضي آشنايي داشته باشد تا بتواند به ياري ادبيات فارسي هم از منابع گذشته که رنگ ادبي دارند، استفاده کند و هم مفاهيم تاريخي را بخوبي بيان نمايد و به ياري آمار و رياضي نيز، هرچه بيشتر زبان دستاوردهاي علم تاريخ را کمي کند و داده هاي تاريخ را در قالب اعداد بيان نمايد.<br />موقعيت شغلي در ايران:<br />فارغ التحصيلان دوره کارشناسي تاريخ در وزارت آموزش و پرورش، وزارت امور خارجه، وزارت علوم، تحقيقات و فناوري، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، سازمان موزه ها، مراکز اسناد ملي و صدا و سيما براي بررسي مسائل تحقيقي تاريخ در حد تحقيقات بين المللي به کار مشغول مي شوند.<br />درس هاي اين رشته در طول تحصيل:<br />دروس پايه:<br />کليات و مباني علم تاريخ، متون تاريخي به زبان فارسي، عربي و خارجي، روش تحقيق، تاريخنگاري و تحولات آن در ايران و جهان، گاهشماري و تقويم، مباني تاريخ اجتماعي ايران، تاريخ انديشه هاي سياسي در ايران و اسلام، کليات جغرافيا، مباني جامعه شناسي، مباني علم سياست، فلسفه تاريخ. <br />دروس اصلي و تخصصي:<br />تاريخ ايران از ايلاميها و آريايي ها تا پايان دوره هخامنشي، دوره ي سلوکي و اشکاني، تاريخ ايران در دوره ي ساسانيان، تاريخ تحولات سياسي، اجتماعي، اقتصادي و فرهنگي ايران( از ورود اسلام تا پايان حکومت علويان طبرستان، دوره ي سلجوقيان، دوره ي سامانيان، ديلميان، غزنويان، دوره ي غوريان و خوارزمشاهيان، دوره ي حمله مغول و ايلخانان، از زوال ايلخانان تا آغاز حکومت صفويان، دوره ي افشاريان و زنديان، آغاز دوره ي قاجار تا انقلاب مشروطيت، انقلاب مشروطيت تا انقراض حکومت قاجاريه، از انقراض قاجاريه تا کودتاي 28 مرداد 1332، انقلاب اسلامي و ريشه هاي آن، تاريخ تحولات سياسي، اجتماعي، اقتصادي و فرهنگي جهان اسلام(از ميلاد پيامبر اکرم(ص) تا سال 41 هجري، از سال 40 هجري تا 227 هق، از سال 227 هق تا سقوط بغداد از قرن هفتم تا دهم هجري)، تاريخ تشيع، تاريخ تحليلي زندگاني ائمه معصومين(ع)، تاريخ عثماني و خاورميانه، تاريخ يونان و رم، تاريخ بيزانس، تاريخ اروپا در قرون وسطي، تاريخ اروپا در قرون جديد، تاريخ اروپا از انقلاب فرانسه تا جنگ جهاني اول، تاريخ اروپا از جنگ جهاني اول تا کنون.مختلف امتيازبندي مي شوند.abadehhttp://www.blogger.com/profile/14261761834292237824noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-7448820565606441906.post-25251060054728818792010-02-12T05:17:00.000-08:002010-02-12T05:18:02.881-08:00معادله 1 معادله 1 <br />انسان = خواب + خوراک + کار+ تفریح <br />الاغ = خواب + خوراک <br />پس <br />انسان = الاغ + کار + تفریح <br />وبنابرین <br />تفريح – انسان = الاغ + کار <br />بعبارت دیگر <br />انسانی که تفریح ندارد = الاغی که فقط کار می کند <br /> <br />***** <br />معادله ۲ <br />مرد = خواب + خوراک + درآمد <br />الاغ = خواب + خوراک <br />پس <br />مرد = الاغ + درآمد <br />و بنابرین <br />درآمد – مرد = الاغ <br />بعبارت دیگر <br />مردی که درآمد ندارد = الاغ <br /> <br />***** <br /> <br /> معادله ۳ <br />زن = خواب + خوراک + خرج پول <br />الاغ = خواب + خوراک <br />پس <br />زن = الاغ + خرج پول <br /> وبنابرین <br />خرج پول – زن= الاغ <br />بعبارت دیگر <br />زنی که پول خرج نمی کند = الاغ <br />***** <br />نتیجه گیری: <br />از معادلات ۲و۳ داریم: <br />مردی که درآمد ندارد = زنی که پول خرج نمیکند <br />پس: <br /> فرض منطقی ۱: مردها درآمد دارند تا نگذارند زنها تبدیل به الاغ شوند.. <br /> و <br /> فرض منطقی ۲: زنها پول خرج می کنند تا نگذارند مردها تبدیل به الاغ شوند. <br />بنابرین داریم ... <br />مرد + زن = الاغ + درآمد + الاغ + خرج پول <br />و ازفرضهای۱و۲ نتیجه منطقی میگیریم که: <br />مرد + زن = ۲ الاغی که با هم بخوشی زندگی میکنند!abadehhttp://www.blogger.com/profile/14261761834292237824noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-7448820565606441906.post-20047628037639842072010-02-12T05:16:00.000-08:002010-02-12T05:17:31.205-08:00مطهری در کتاب حق و باطل جملاتی به این مضمون نوشته :مطهری در کتاب حق و باطل جملاتی به این مضمون نوشته :<br />از کودکی همیشه این سوال برایم مطرح بود که : <br />چرا قطار تا وقتی ایستاده است کسی به او سنگ نمی زند.... <br />اما وقتی قطار به راه افتاد سنگباران می شود... <br />این معما برایم بود تا وقتی که بزرگ شدم و وارد اجتماع شدم دیدم این قانون کلی زندگی ما ایرانیان است که هر کسی و هر چیزی تا وقتی که ساکن است مورد احترام است .. <br />تا ساکت است مورد تعظیم و تبجیل است <br />اما همینکه به راه افتاد و یک قدم برداشت نه تنها کسی کمکش نمیکند ، بلکه سنگ است که بطرف او پرتاب میشود <br />و این نشانه یک جامعه مرده است <br />ولی یک جامعه زنده فقط برای کسانی احترام قائل است که : <br />متکلم هستند نه ساکت ، متحرکند نه ساکن ، باخبرترند نه بیخبرتر abadehhttp://www.blogger.com/profile/14261761834292237824noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-7448820565606441906.post-77875064315354106902010-02-12T05:15:00.003-08:002010-02-12T05:16:56.468-08:00متن کامل استوانه کوروش بزرگمتن کامل استوانه کوروش بزرگ<br /><br />منم کورش، شاه جهان، شاه بزرگ، شاه دادگر، شاه بابل، شاه سومر و اکد، شاه <br />چهارگوشه جهان <br /> <br />من برده داری را برانداختم، به بدبختی های آنان پایان بخشیدم . فرمان دادم که همه <br />مردم در پرستش خدای خود آزاد باشند و آنان را نیازارند، فرمان داد م که هیچ کس <br />اهالی شهر را از هستی ساقط نكند <br /> <br />فرمان دادم تمام نیایشگاه هایی را که بسته شده بود، بگشایند . همه خدایان این <br />نیایشگاه ها را به جاهای خود بازگرداندم . همه مردمانی را که پراکنده و آواره شده <br />بودند به جایگاه های خود برگرداندم، خانه های ویران آنان را آباد کردم <br /> <br />متن کامل منشور کورش هخامنشی <br />... .١ <br />٢. ... همه جهان. <br />٣. ... .مرد ناشایستی (بنام نبونید) به فرمانروایی کشورش رسیده بود. <br />٤. ... .او آیین های کهن را از میان برد و چیزهای ساختگی به جای آن گذاشت. <br />٥. معبدی به تقلید از نیایشگاه ازگیلابرای شهر اورو دیگر شهرها <br />ساخت. <br />٦. او کار ناشایست قربانی کردن را رواج داد که پیش از آن نبود... هر روز کارهایی <br />ناپسند می کرد، خشونت و بدکرداری. <br />٧. او کارهای ... روزمره را دشوار ساخت، او با مقررات نامناسب در زندگی مردم <br />دخالت می کرد، اندوه و غم را در شهرها پراکند . او از پرستش مردوك <br />خدای بزرگ روی برگرداند. <br />٨. او مردم را به سختی معاش دچار کرد، هر روز به شیوه ای ساکنان شهر را آزار <br />می داد، او با کارهای خشن خود مردم را نابود می کرد... همه مردم را. <br />از ناله و دادخواهی مردم، انلیل.٩ <br />خدای بزرگ (= مردوك) ناراحت شد ... دیگر <br />ایزدان آن سرزمین را ترك کرده بودند (منظور آبادانی و فراوانی و آرامش). <br />١٠ . مردم ا ز خدای بزرگ می خواستند تا به وضع همه باشندگان روی زمین که زندگی و <br />کاشانه اشان رو به ویرانی می رفت، توجه کند . مردوك خدای بزرگ اراده کرد تا <br />ایزدان به بابل بازگردند. <br />11. ساکنان سرزمین سومرو اکد مانند مردگان شده بودند . <br />مردوك به سوی آنان متوجه شد و بر آنان رحمت آورد. <br />١٢ . مردوك به دنبال فرمانروایی دادگر در سراسر همه کشورها به جست وجو پرداخت، <br />به جست وجوی شاهی خوب که او را یاری دهد . آنگاه او نام کورش پادشاه آنشان <br />را برخواند، از او به نام پادشاه جهان یاد کرد. <br />. ١٣ . او تمام سرزمین گوتی و همه مردمان ماد را به فرمانبرداری کورش درآورد <br />کورش با هر سیاه سر (منظور همه انسان ها) دادگرانه رفتار کرد. <br />١٤ . کورش با راستی و عدالت آشور را اداره می کرد . مردوك خدای بزرگ با شادی از <br />کردار نیك و اندیشه نیك این پشتیبان مردم خرسند بود. <br />١٥ . بنابر این او کورش را بر انگیخت تا راه با بل را در پیش گیرد، در حالی که خودش <br />همچون یاوری راستین دوشادوش او گام بر می داشت. <br />١٦ . لشكر پرشمار او که همچون آب رودخانه شمارش ناپذیر بود، آراسته به انواع جنگ <br />افزارها در کنار او ره می سپردند. <br />١٧ . مردوك مقدر کرد تا کورش بدون جنگ و خونریزی به شهر بابل وارد شود . او بابل <br />را از هر بلایی ایمن داشت. او نبونیدشاه را به دست کورش سپرد. <br />١٨ . مردم بابل، سراسر سرزمین سومر و اکد و همه فرمانروایان محلی فرمان کورش را <br />پذیرفتند. از پادشاهی او شادمان شدند و با چهره های درخشان او را بوسیدند. <br />١٩ . مردم سروری را شادباش گفتند که به یاری او از چنگال مرگ و غم رهایی یافتند و <br />به زندگی بازگشتند. همه ایزدان او را ستودند و نامش را گرامی داشتند. <br />٢٠ . منم کورش، شاه جهان، شاه بزرگ، شاه دادگر، شاه بابل، شاه سومر و اکد، شاه <br />چهارگوشه جهان. <br />٢١ . پسر کمبوجیه، شاه بزرگ، شاه آنشان، نوه کورش، شاه بزرگ، شاه آنشان، نبیره <br />چیش پیش، شاه بزرگ، شاه آنشان. <br />٢٢ . از دودمانی که همیشه شاه بوده اند و فرمانروایی اش را بل (خدا) و نبو <br />گرامی می دارند و با خرسندی قلبی پادشاهی او را خواهانند. <br />آنگاه که بدون جنگ و پیكار وارد بابل شدم؛ <br />٢٣ . همه مردم گام های مرا با شادمانی پذیرفتند . در بارگ اه پادشاهان بابل بر تخت <br />شهریاری نشستم . مردوك دل های پاك مردم بابل را متوجه من کرد ، زیرا من او را <br />ارجمند و گرامی داشتم. <br />٢٤ . ارتش بزرگ من به آرامی وارد بابل شد . نگذاشتم رنج و آزاری به مردم این شهر و <br />این سرزمین وارد آید. <br />٢٥ . وضع داخلی بابل و جایگاه های مقدسش قلب مرا تكان داد ... من برای صلح کوشیدم . <br />نبونید مردم درمانده بابل را به بردگی کشیده بود، کاری که در خور شان آنان نبود. <br />٢٦ . من برده داری را برانداختم، به بدبختی های آنان پایان بخشیدم . فرمان دادم که همه <br />مردم در پرستش خدای خود آزاد باشند و آنان را نیازارند، فرمان داد م که هیچ کس <br />اهالی شهر را از هستی ساقط نكند، مردوك از کردار نیك من خشنود شد. <br />٢٧ . او بر من، کورش، که ستایشگر او هستم و بر کمبوجیه پسر من و همچنین بر همه <br />سپاهیان من ، <br />٢٨ . برکت و مهربانی اش را ارزانی داشت . ما همگی شادمانه و در صلح و آشتی مقام <br />بلندش را ستودیم. به فرمان مردوك همه شاهان براورنگ پادشاهی نشسته اند. <br />٢٩ . همه پادشاهان سرزمین ها ی جهان، از دریای بالا تا دریای پایین (دریای مدیترانه تا <br />، خلیج فارس )، همه مردم سرزمین های دور دست، همه پادشاهان آموری <br />همه چادرنشینان. <br />٣٠ . مرا خراج گذاردند و در بابل بر من بوسه زدند. از ... تا آشور و شوش. <br />من شهرهای آگاده متورنو ،زمبان، اشنونا،دیر31. <br />سرزمین گوتیان و همچنین شهرهای آن سوی دجله که ویران ، ، <br />شده بود را از نو ساختم. <br />٣٢ . فرمان دادم تمام نیایشگاه هایی را که بسته شده بود، بگشایند . همه خدایان این <br />نیایشگاه ها را به جاهای خود بازگرداندم . همه مردمانی را که پراکنده و آواره شده <br />بودند به جایگاه های خود برگرداندم، خانه های ویران آنان را آباد کردم. <br />٣٣ . همچنین پیكره خدایان سومر و اکد را آکه نبونید بدون واهمه از خدای بزرگ به بابل <br />آورده بود، به خشنودی مردوك به شادی و خرمی، <br />٣٤ . به نیایشگاه های خودشان بازگرداندم، باشد که دل ها شاد گردد . بشود که خدایانی که <br />آنان را به جایگاه های مقدس نخستین شان بازگرداندم، <br />٣٥ . هر روز در پیشگاه خدای بزرگ برایم خواستار زندگانی بلند باشند . بشود که سخنان <br />پربرکت و نیكخواهانه برایم بیابند، بشود که آنا ن به خدای من مردوك بگویند : <br />کورش شاه، پادشاهی است که تو را گرامی می دارد و پسرش کمبوجیه. <br />٣٦ . بی گمان در روزهای سازندگی، همگی مردم بابل پادشاه را گرامی داشتند و من برای <br />همه مردم جامعه ای آرام مهیا ساختم و صلح و آرامش را به تمامی مردم اعطا کردم. <br />. ... .٣٧ <br />٣٨ . ... .باروی بزرگ شهر بابل را استوار گردانیدم... <br />٣٩ . ... .دیوار آجری خندق شهر را، <br />٤٠ . که هیچیك از شاهان پیشین با بردگان به بیگاری گرفته شده به پایان نرسانیده بودند ، <br />٤١ . ... به سرانجام رسانیدم. <br />٤٢ . دروازه هایی بزرگ برای آنها گذاشتم با درهایی از چوب سدر و روآشی از مفرغ...abadehhttp://www.blogger.com/profile/14261761834292237824noreply@blogger.com0