گذري در تاريخ پوشاك ايرانيان

گذري در تاريخ پوشاك ايرانيان
مهشا ضیا پور
مهشا ضياءپور فارغ‌التحصیل مقطع فوق لیسانس دانشگاه آزاد اسلامی واحد تهران در رشته مردم‌شناسی است. تز فوق‌لیسانس وی با موضوع «بررسي مردم شناختی سرپوش و پای افزار جماعات ایرانی از کهن ترین زمان تا دوره مادها» به عنوان تحقیق برتر شناخته شده است. در این پژوهش ضیا پور ابتدا به بررسی کلی تاریخ پوشاک ایرانیان می‌پردازد و بعد به طور تخصصی به سر پوش و پای افزار جماعت ایرانی از کهن‌ترین زمان تا دوره مادها را بررسی می‌کند.

خلاصه‌ای از پژوهش وی را در دو قسمت در این بخش بخوانید:


گذري در تاريخ پوشاك ايرانيان
سرزمين ايران از ديرباز به دليل موقعيت خاص جغرافيايي و همچنين مهاجرت يا حملات اقوام و ملل ديگر به آن و نيز رسوخ فرهنگ ايراني و آميزش آن با فرهنگ سرزمينهاي مجاور و ظهور نمونه هاي فرهنگي جديدتر، خود بستر لازم و مناسبي براي مطالعه و بررسي فراهم كرده است. البته از آنجا كه بسياري از مورخان بيشتر تلاش خود را صرف ضبط وقايع و حوادث سياسي- حكومتي و ذكر نبردها و مانند آن كرده اند كمتر به پديده هاي مربوط به حيات فرهنگي پرداخته اند.
يكي از ديداري ترين و در عين حال زنده ترين نمونه هاي حيات فرهنگي يك جامعه، پوشاك و نوع لباس مردم آن جامعه است. آشنايي با تاريخ لباس و پوشاك ايرانيان، نه تنها اطلاعاتی در خصوص ظاهر مردماني كه در ادوار مختلف تاريخي زندگي مي كرده اند در اختیارمان می گذارد ، بلکه ما را با انواع سليقه ها، نوع دوخت و رنگ ، مدلهاي مختلف لباس، بافت انواع پارچه ها، صادرات و واردات پوشاك، تأثير پذيري و تقليد از لباس مردمان نواحي ديگر، اختصاص پوشاكي خاص به گروه يا طبقه اي اجتماعيآشنا می سازد و همچنين دربارة چگونگي روند و تكامل انواع پوشش ها، اطلاعات مفيد و جالب توجهي ارائه مي نماید.
حال، با عنايت به اين که موضوع رساله و هدف آن «بررسي مردم شناختي سرپوش و پاي¬افزار جماعات ايراني از كهنترين زمان تا دورة مادها» است، لذا مروري بر تاريخ پوشاك ايرانيان خواهيم داشت.



تاريخچه پوشاك

استفاده از پوشاك در طول تاريخ:

از آنجا كه لباس عمري همزاد بشر دارد، به مثابه همراه هميشگي انسان از اهميت فراواني برخوردار است. چنانچه در صدد يافتن آغازي براي پوشش و تزئين آن باشيم بايد شرايط بشر را از ابتدا تاكنون مورد بررسي و كنكاش قرار دهيم و فراز و نشيبهاي آن را دريابيم. انسان همواره با نيروي تفكر و انديشه خويش در تمام دوران زندگي خود در صدد شناخت خويش و محيط پيرامونش بوده است، آغاز اين شناخت از جسم و سپس به مسائل روحي و رواني و ارتباط آن به جسم مي رسد و بر همين اساس انسان قسمت ها و يا تمام بدن خود را مي پوشانده است. حفاظت بدن از سرما و مقابله با آن، از ابتدايي ترين مواردي بوده است كه از برگ درختان و الياف گياهان آغاز و سپس به پشم و پوست حيوانات مي رسد. بهره گيري از محيط و امكانات موجود در آن بدون ايجاد تغيير در آن، مرحله اي است كه تنها جنبة حفاظتي پوشاك مد نظر بوده است.
تصاوير به دست آمده از غارها بشر اوليه را بدون پوشش يا با قطعه پوستي از حيواني و يا برگ درختي كه روي شانه اش انداخته يا دور كمرش بسته و نيز گردن آويزهايي از استخوان، دندان و يا شاخ حيوانات را نشان مي دهد. پوشيدن پوست حيوانات و انداختن اين قبيل گردن آويزها يا براي ترساندن دشمن و گاه نيز براي دفاع از خود و جلوگيري از ضربه دشمن بوده است. استفاده از پوست حيوانات در شكار و جنگ براي ترساندن حيواناتي كه مورد شكار قرار گرفته اند و نيز به دست آوردن خصلت قوي و نيروي آن جانور بوده تا از اين راه بتواند روح آنها را تسخير كند و يا اين كه با آنها ارتباط معنوي برقرار كند. عدم آگاهي انسان اوليه از ماهيت پديده هاي طبيعي مرتبط دانستن اين پديده ها با نيروي ماوراءالطبيعي و استفاده از پوست حيوانات به عنوان واسطه اي در اين ميان نشان داد كه پديد آمدن پوشاك، خواسته اي فردي و امري تصادفي نبوده است. آدمي از اين پوشش، همچون يك پشتيبان جادويي بهره گرفت. اين مسئله مي تواند در ارتباط با پديد آمدن اديان ابتدايي چون فتيشيزم و آنيميسم قرار گيرد. بدين ترتيب با سير تكاملي انسان جنبه هاي ديگري به جز پوشش صرف، مد نظر انسان قرار مي گيرد.
پديد آمدن و تشكل تمدنهاي بزرگ باستاني در سرزمينهاي حاصلخيز و گرمسير كرانه هاي نيل و فرات كه از شرايط مناسب و مساعد آب و هوايي و جنگل برخوردار بودند، نشان مي دهد كه انگيزه ابتدايي انسان براي پوشيدن لباس علاوه بر جنبة حفاظتي آن علل ديگري نيز داشته است.
اقوام مختلف روي زمين، هر يك بنا به مقتضيات اقليمي خود، آداب و رسوم، سنن و عادات، فرهنگ و تمدنشان در دوخت و شكل و تزئين پوشاك خود ابتكار خاصي را به وجود آوده اند. استفاده از نقش و نگارهاي ساده در تزئين پوشاك، استفاده از زيور آلات خاص و تزئين صورت انسان كه براي به تصوير كشيدن آمال به كار مي رفت، ريشه اعتقادي مي يابد و سبب پديد آمدن فرهنگ و تمدن خاص منطقه اي و قبيله اي مي شود.
بنابراين پوشاك به عنوان يكي از عناصر فرهنگ مادي، طرح هاي گوناگون، تزئينات متنوع و رنگارنگ را به خود مي گيرد و پس از رفع نياز انسان ابتدائي، حالت تفنني به خود گرفته و در چارچوب محدوديت هاي فرهنگ قرار مي گيرد، تا آنجا كه مظهر ذوق و سليقه اقوام شده است . بدین ترتیب از طريق پوشاك مي توان به روحيات و ويژگي هاي يك قوم پي برد و به اين نتيجه رسيد كه بخشي از فرهنگ هر جامعه در پوشاك مردم آن جامعه نمود پيدا مي كند.
« تاريخ پوشاك بخشي از تاريخ تمدن است كه در آن از تحولات، شكل و فرم لباس از زمانهاي دور تا كنون گفتگو مي كند و اين تحولات با تحولات ديگر تاريخي، اجتماعي و معيشتي مردم ارتباط مستقيم دارد.» (مشير پور، 1345، ص 2)
در هر حال منشاء لباس هر چه باشد نكته آن است كه استفاده از لباس يك ضرورت است، منتهي در هر موقعيتي يكي از اين ضرورت ها (زيبايي شناسي، يا حفاظت در مقابل طبيعت)، اهميت بيشتري پيدا مي كند و بنابراين وضعيت پوشاك نيز بر همين اساس دچار تغييرات مي شود.


عوامل مؤثر در تغيير و تحولات پوشاك:

در سرزمين ما ايران، استفاده از پوشاك، سابقه اي ديرينه و كهن دارد. وجود چنين پيشينه و اهميتي، ما را بر آن مي دارد كه در پي انگيزه هاي استفاده از پوشاك باشيم. جدا از ضرورتهاي اساسي و بنياديني مثل مقابله با طبيعت كه سبب توجه انسان به پوشاك شده است. اوبه ضرورتهاي مختلف فرهنگي، اجتماعي، سياسي و اقتصادي كه محيط تحميل مي كند، تن داده است.
بنابراين، عواملي را كه بر انتخاب ، نوع و شكل پوشاك مؤثر است، مي توان در قالب كلي عوامل اجتماعي- اقتصادي، فرهنگي و اقليمي دسته بندي نمود.

عوامل اجتماعي- اقتصادي:
يكي از عوامل بسيار مهمي كه بر ساخت، نوع و شكل پوشاك هر جامعه تأثير مي گذارد عوامل اجتماعي است. منظور از عامل اجتماعي موارد مهمي چون روابط اجتماعي افراد يك جامعه با جوامع ديگر و تأثيراتي است كه از نظر فرهنگي و اعتقادات بر هم دارند و بدون ترديد، تأثيرات خاص خود را بر پوشاك خواهد گذارد.
با توجه به فرهنگ و آداب و رسوم خاص هر جامعه، تا زماني كه افراد آن جامعه در حوزه فرهنگي و قومي خود باقي مانده اند، فرهنگ و اعتقادات آنها پا بر جاي خواهد ماند اما به محض اين كه به مكان ديگري مهاجرت مي كنند و يا با جوامع غير بومي مراودتي به وجود مي آيد، تغييراتي در زمينه هاي مختلف زندگي افراد آن جامعه به وجود خواهد آمد.
در هر جامعه اي قشر بندي خاصي از نظر موقعيت اجتماعي و اقتصادي افراد وجود دارد. طبيعي است كه هر كدام از اين اقشار در رده و جايگاه خاص خود قرار مي گيرند.
نوع فعاليت هاي اقتصادي، ميزان درآمد، نوع مسكن ، نوع تفريحات، موقعيت طبقاتي فرد در اجتماع و زندگي اش از جمله مسائل و عوامل تعيين كننده اي هستند كه در طبقه اجتماعي مطرح شده و حائز اهميت مي باشند.
چگونگي وضعيت اقتصادي و درآمد افراد، در نوع و شكل پوشاك تأثير شگرفي دارد.


عوامل فرهنگي:
يكي از عوامل مهمي كه بر جنبه هاي مختلف زندگي افراد يك جامعه اثر كاملاً مستقيمي دارد، عوامل فرهنگي است. رنگ ها، نقش و نگارها، طرز دوختن و تزئين لباس و به طور كلي پوشيدن لباس در هر جامعه اي با توجه به ويژگي هاي فرهنگي آن جامعه است.

1-2- رنگ :
نماد گرايي رنگ در فرهنگ عامه (فولكلور) يكي از مهمترين مباحث مربوط به عوامل فرهنگي است. فولكلور موجب آشنايي ما با گذشتگان، نحوه ادراك، فرهنگ، روش و منش زندگي آنان و شناسايي رمزها و شباهت هاي معنايي (بين گذشته و حال) در ارتباط انساني مي گردد.
رنگ از جمله موارد شباهتهاي انساني است كه در زندگي روزمرة مردم مفهومي روشن و آشكار داشته ودر سطحي گسترده به كار مي رود.
تمام افرادي كه به يك تمدن وابسته اند در مورد يك رنگ عكس العمل تقريباً مشابهي دارند. از اين رو از طريق شناخت رنگ هاي حاكم بر يك جامعه مي توان به سنجش شخصيت فردي و اجتماعي آنها پرداخت.
انتخاب رنگ ها در جامعه ما براي پوشاك نيز از قديم مطرح و مد نظر بوده است، به طوري كه با توجه به سن و جنس و موقعيت اجتماعي و اقتصادي افراد ،رنگ پوشاك نيز تغيير مي كرده است. همانطور كه پادشاهان ايران باستان از رنگ هاي خاصي مثل ارغواني و طلايي كه بنا به اعتقاداتشان منحصر به اين قشر و طبقه اجتماعي بوده است استفاده مي كردند و ساير طبقات نيز از رنگ هاي متنوع و متفاوت ديگر.
بدين ترتيب ريشة فرهنگي انتخاب رنگ ها از قديم تاكنون در جامعه ما باقي مانده است و هر جامعه اي با توجه به خرده فرهنگ هاي خود، باورها و اعتقادات خاصي در اين باره دارد.
انتخاب رنگ پوشاك براي زنان و مردان نيز از همان ادوار با يكديگر متفاوت بوده است. تنوع رنگ در لباس زنان بيش از لباس مردان مشاهده شده است. زنان از نظر روحي و رواني به رنگ ها، اهميت و توجه بيشتري نشان مي دهند، در نتيجه رنگ هاي متنوع تر و شادتري را براي لباس شان در نظر مي گيرند. در اين ميان، رنگ پوشاك مورد استفاده در مقاطع سني مختلف با توجه به سن افراد متفاوت است.
در مراسم مختلف و رسمي مانند عروسي، اعياد، جشن ها، سوگواري و... اين كه افراد از چه نوع لباس و رنگ هايي استفاده مي كنند، اعتقادات و باورهاي آنها در اين زمينه، از جمله موارد بحث و تفحص در زمينه عوامل فرهنگي است.


2-2 سمبول يا نشانه :
از نظر لغوي به معناي نماد و نشانه است كه معروف و نمايانگر چيزي مبهم، ناشناخته و پنهان از ماست كه در واقع بيانگر تجربيات دروني و احساس و افكار به شكل پديده هاي حسي و وقايعي در دنياي خارج است.
آنچه ما سمبول مي ناميم عبارت است از يك اصطلاح، يك نام و حتي تصويري كه ممكن است نماينده چيز مأنوسي در زندگي روزانه باشد، با اين حال علاوه بر مفهوم آشكار و معمول خود، معناي تفريحي به خصوص نيز داشته باشد. چون اشياء بيشماري در وراي فهم انساني قرار دارند، ما پيوسته اصطلاحات سمبوليك را بكار مي بريم تا مفاهيمي را نمودار سازيم كه نمي توانيم تعريف كنيم يا بفهميم. از نقوش به جا مانده بر ديواره غارها چنين استنباط مي شود كه وقتي بشر براي اولين بار خواست تا از اشياء موجود در طبيعت نقاشي كند گر چه كافي بود تا آنچه را كه مي بيند عيناً و بدون دخل و تصرف به روي صفحه نقاشي بياورد اما در نقوشي كه از اقوام اوليه ساكن در فلات ايران به دست آمده چنين بر مي آيد كه نقاش عمداً از طبيعت منحرف شده، مطابق سليقه و ميل خود و براي خوشايندي چشم در اشكال دخل و تصرف زيادي نموده است. استفاده از نقوش تمثيلي، قديمي ترين وسيله اي است كه انسان از آن براي انتقال مفاهيم ذهني خود بهره گرفته است و به موازات بهره گيري از نشانه ها، به دليل آن كه شديداً تحت تأثير وحشت از عوامل طبيعي ناشناخته نظير طوفان، رعد و برق، سيل، زلزله و آتشفشان قرار داشته اند، براي مصون ماندن از اين آفات، شروع به تهية تعويذ و طلسم هايي كرده، به همين اعتبار، بسياري از محققان، هنر را ناشي از اعتقاد انسان هاي اوليه به نيروهاي ماوراءالطبيعه دانسته و اظهار نظر كرده اند كه بشر از هنر براي بنيان ديدگاه هاي مذهبي و معتقدات خود بهره گرفته است.
تاريخ همبستة مذهب و هنر كه به ادوار پيش از تاريخ مي رسد سابقه اي است از سمبول هايي كه اجداد ما به جاي گذاشته اند و هر يك از اين سمبول ها براي آنها هيجان انگيز و معني دار بوده است.
« در حقيقت تمامي جهان يك سمبول بالقوه است. انسان با تمايلي كه به سمبول سازي دارد اشياء و اشكال را به سمبول ها تبديل مي كند و بدين وسيله، اهميت روان شناسي به سزايي به آنها مي دهد و آنها را هم در مذهب و هم در هنر بصري خويش استفاده و بيان مي كند.
تاريخ سمبوليسم نشان مي دهد كه هر چيز مي تواند اهميت سمبوليك پيدا كند، اشياء طبيعي مانند سنگ ها، گياهان، حيوانات، كوه ها، دره ها، خورشيد، ماه، باد، آتش و آب و يا چيزهايي كه ساخته انسان است مثل خانه، قايق و يا حتي اشكال مجرد مثل اعداد، مثلث، مربع، دايره.» (يونگ، 1352، ص 22)
رنگ ها و سمبول ها، به صورت نمادين در قالب آداب و رسوم، باورها و خرافات وهنر مثل تصاوير و سوزن دوزي ها ، انديشه و طرز تلقي اعضاء يك گروه اجتماعي را نشان مي دهند و از ديگر سو، صور ذهني را به واقعيت ها پيوند مي دهند.
بدين ترتيب توجه خاص نسبت به مقولة نمادگرايي رنگ در فرهنگ عامه، بازيابي تأثيرات روانشناختي فولكلور رنگ در جامعه و نيز توجه به معاني و جايگاهي كه سمبول ها دارند، بسيار حائز اهميت است.
با توجه به اين كه فرد فطرتاً موجودي اجتماعي است، براي اين كه از جامعه طرد نشود و ساير افراد جامعه اش نيز او را پذيرفته و قبول داشته باشند، سعي مي كند كه ارزش ها و باورهاي فرهنگي، اعتقادي جامعه اش را بپذيرد، به آنها احترام بگذارد و به زندگي خود ادامه دهد. اين تطبيق و سازگاري علاوه بر اين كه نشان دهندة پذيرفتن هنجارها و ارزش هاي فرهنگي – اجتماعي جامعه است، هماهنگي فرد را با ساير افراد جامعه نيز نشان مي دهد.

عوامل اقليمي:
از جمله عوامل مهمي كه بر ساخت، تركيب و تعداد پوشاك در هر جامعه اي تأثير دارد، شرايط و عوامل آب و هوايي و جغرافيايي است.
انتخاب پوششي كه متناسب با آب و هواي منطقه و محيط زيست باشد از مهمترين تدابيري است كه انسان در طي زندگي خود براي سازش با محيط زندگي خويش انديشيده است. بدين ترتيب بلندي و كوتاهي لباس، تعدد اجزاء پوشاك، رنگ، جنس و ضخامت پوشاك با توجه به نوع آب و هوا شكل مي گيرد.
پوشاك مردماني كه در نواحي سرد سيري زندگي مي كنند اصولاً از نظر نوع و جنس، ساخت و تعدد اجزاء لباس، با مردمانی كه در نواحي گرمسيري زندگي مي كنند فرق مي كند. همانطور كه نوع و شكل و ساخت لباس مردم اسكيمو و قطب جنوب داراي خصوصيات خاص خود و تحت تأثير آب و هواي آن منطقه است. اسكيموها جهت محافظت بدنشان در مقابل سرماي شديد قطب از پوست حيوانات به دليل ضخامت كافي آن استفاده مي كنند، حتي نوع محل سكونت اين جوامع با ساير جوامع متفاوت است.
مردماني هم كه در منطقه استوا در نواحي گرمسيري زندگي مي كنند نوع و ساخت و تركيب لباسشان كاملاً متفاوت است و به نسبت، اجزاء پوشاك آنها كمتر و نازك تر از ساير مناطق است، چرا كه هر انساني سعي بر اين دارد كه با شرايط محيطي و اقليمي خود را وفق دهد و جز اين نمي تواند ادامة زندگي دهد.
و بطور خلاصه عوامل مؤثر در فرم پوشاك عبارتند از:
1- شرايط جغرافيايي، محيطي و آب و هوا.
2- نحوة زندگي، اسكان و اوضاع اجتماعي.
3- جنگها، اوضاع سياسي و نوع حكومت.
4- شرايط اقتصادي و پيشرفتهاي تكنولوژي.
5- اعتقادات مذهبي و آداب و رسوم.
6- نظام طبقاتي حاكم بر جامعه.
7- روابط فرهنگي، اقتصادي و سياسي با سرزمينهاي مجاور.




تاريخچه سرپوش و پاي¬افزار در ايران
آنچه در زمانهاي مختلف در ميان زنان و مردان رايج بود، كلاه و دستاري است در اندازه هاي گوناگون و به اشكال متفاوت كه همواره با يكديگر بوده اند؛ گاه كلاه كوچك و دستار بزرگ، گاه كلاه بزرگ و دستار ظريف، گاه هر دو بزرگ، گاه هر دو كوچك، گاه يكي از آن دو گويي ديگري را از سر بيرون مي راند و گاهي نيز هر دو به گونه اي با هم كنار آمده اند تا سر را بپوشانند، محفوظ دارند، نشانه اي از عقايد صاحب آن باشند يا موقعيت سياسي- اجتماعي او را نمودار سازند.
اين اهميت در مورد استفاده از كفش نيز صادق است. بدون شك يكي ازنخستين چيزهايي كه توسط بشر اوليه ساخته شد پوششي براي پاها بوده است. نياز اوليه آنها را وادار نمود تا روشي براي مصون ماندن پاهايشان در برابر آسيبهاي گوناگون بيابند. آنها هزاران سال پوست حيوانات و گياهان را به دور پاهايشان پيچيدند و كم كم در اثر تكامل مغز و ابزار به تكنولوژي كفش دست يافتند وكفش به عنوان جزئي از پوشاك در ميان فرهنگ مردم جاي گرفت


دورة پارسي

« سرپوش »

دربارة كلاه پارسيان همگي تاريخ نويسان هم داستانند كه از جنس نمد بوده است مگر كلاههاي جنگي كه از آهن و مفرغ ساخته شده است.
« براي پارسيان هشت نوع كلاه و تاج مي توان عرضه كرد؛ ولي نوع اصلي ، معمولي و مشخص كلاه پارسي، كلاه خياره دار است، كه به نام كلاه پارسي شناسا است.
تا 22 تا شمرده شده است، برگرداگرد لبة پائين خود نواري دارد كه اساساً براي باز نشدن چينهاي خياره ها از هم تعبيه شده است و به نظر مي رسد كه جنس اين نوار، نيز از خود نمد باشد.

« پاي¬افزار »

صرفنظر از نوشته هاي تاريخ نويسان كه دربارة كفش پارسيان كم و بيش تذكراتي نا روشن داده اند، با توجه به نقوش سنگي تخت جمشيد و پاسارگاد كه مستقيم ترين و درست ترين مدرك مي باشند، براي آنان دو نوع كفش مي توان در نظر گرفت:
« 1- يك نوع، كفشي است كه از لحاظ شكل بسيار ساده است و چون جوراب به پا كشيده مي شود و به نظر مي رسد كه درزي براي دوخته شدن جز از راه پشت پاشنه و روية كفش ندارد.»

اين كفش را «كه در اصل از آن ماديان است» شاهان هخامنشي و همچنين قوم ماد به پا دارند. « دور دهانة كفش كوروش در پاسارگاد زركوب بوده و نيز از جلوي دهانة كفش به طرفين و به سوي كف پا از طلاي باريك كوبيده بوده اند و جاي ميخكوبي آن در نقش سنگي پاسارگاد برجاست.


«2-نوع دوم كفش دو تكة بنددار است، و مخصوص خود پارسيان بوده، همة بزرگان، امرا، سپاهان پارسي و شاهان از آن به پا دارند.


اين نوع كفش در زير خود تخت اضافي و پاشنه از بيرون ندارد و مانند كفش مادي پاشنة آن از داخل كار گذارده شده است. زبانه اي بلند در جلوي خود، در زير محل بند كفش دارد و به وسيلة سه بند و گل بند چرمي «كه از سوراخ هاي مقابل خود رد مي شوند روية كفش بر رويهم جمع مي شود. اين كفش ها اغلب به رنگهاي مختلف، حنائي و ارغواني تهيه مي شده است.»

چنانچه به نقوش فرش عهد هخامنشي كه از پازيريك سيبري به دست آمده است دقت كنيم، در مي يابيم كه روي اين فرش زناني را نقش كرده اند و آنها لباسي چون لباس مردان پارسي به تن دارند و كفشهايشان نيز همان است كه پارسيان به پا مي كرده اند. بنابراين لباس زنان اين دوره ممكن است كه اختلافي با لباس مردانشان نداشته، يا لباس مردان با اندكي اختلاف مورد استفاده زنان نيز قرار مي گرفته است.



دوره اشكاني

« سرپوش »

در كلاه و تاج عهد اشكاني بازتاب سبك هخامنشي به خوبي ديده مي شود. در تنديسي كه در لرستان ( ايذة مالمير) كشف شده، نوعي پوشش سر بر سر شاهان مشاهده مي شود كه مانند نوار دور سر پيچيده شده است. نيمرخ مرد ايلامي يا سورن اشكاني را نشان مي دهد كه سربندي از نوارهاي پيوسته به هم در هشت رج بر روي پيشاني و رستنگاه موي سر بسته و دو سر هر سمت سربند در پشت سر بهم قلاب است.


«از پوششهای سر اشکانی ، چیزی که در تاجهای دوره ساسانی تقلید شد ، نواری است که از پشت سر آویزان می باشد.

عادت مهم ديگري كه از زمان سلوكيان رواج داشته، جمع كردن مو به صورت قبه اي روي سر بوده است ، كه در دوره ساساني مانند گويي زرين به اندازه هاي گوناگون بر تاج شاهان مشهود است.


زنان درباري در عصر اشكاني با تاج مدوّر يا كنگره دار مشاهده مي شوند و پارچه اي نازك روي آن قرار مي دادند.»



نمونة ديگري كه سرپوش اين دوره را نشان مي دهد، مجسمة سر پادشاه اشكاني هاترا است . اين پادشاه، كلاهي بلند از نمد بر سر نهاده است كه بر دو پهلوي هموار شده اش، نقوش چهار گوش متشكل از گرديهاي ريز با يك گردي درشت در داخل آنها تعبيه نموده اند. اين كلاه در گرداگرد لبة خود حاشيه اي پهن دارد كه آن نيز بر دو كنارة خود گرديهائي برجسته دارد. در جلوي كلاه (بعد از حاشيه) حاشيه اي باريكتر و كنگره دار، بلندي كلاه را طي كرده به لبة پشت آن متصل مي شود. در پس كلاه نيز گردن پوش و گوش پوشي توأماً و هلالي شكل به آن پيوسته است. بر روي اين گردن پوش نيز تزئيناتي مانند خود كلاه تعبيه شده است.
جالبترين نقشي كه بخشي از پوشاك رزمي (كلاهخود) اشكانيان را نشان مي دهد، طرحي است كار يكي از مردم با ذوق «دورا اوروپوس» ، در اين طرح، سواري را ساخته اند كه كلاهخودي مخروطي مركب از پاره آهنهاي مستطيلي «در سه رج» بر سر نهاده و بر نوك مخروط، دنباله هاي نواري در اهتزاز است.


نوعي ديگر از كلاهخودهاي اشكاني بر سر بلاش سوم است كه جنس آن بايد از نمد باشد و در جلوي آن تا قبه اش تزئينات گردي به رديف به نظر مي رسد. گوش پوشهاي آن تا به راستاي چانه، بلند است و پائين لبة كلاهخود را دو نوار كه در پشت سر گل گره زده شده است، تزئين كرده و همچنين دو دنبالة پهن از پشت كلاهخود به سوي دوش ها آويخته است.


« پاي افزار »

كفش اشكاني به چهار شكل ديده شده است:
« 1- نوعي از آن ساده است و روية آن داراي دو تكه چرم است و به وسيلة يك بند در جلوي دهانة كفش، گل گره زده مي شود .
اين چنين كفشها، در پاي پارتياني است كه نقاشي آنها در« دورا اوروپوس» و نمونه هاي ديگر مشاهده مي شود.




نقاشي دورا اوروپوس. مردان اشكاني و كفش آنان را نشان مي دهد

2-نوع دوم، كفشي است كه در پاي مرد « شمي- ايلامي» يا« سورن» است، پنجه هاي كفش به سوي بيرون پا متوجه است و بر روية كفش، نيز درزي دارد .


3-نوع سوم، كفشي است ساقه بلند با پنجة برگشته به روي خود، دو تختي، و داراي بندهاي فراوان تا بالا «كه بر گردنة پا بسته مي شود» (اين نوع كفش، در پاي اشكانيان ايلامي است و نمونة مفرغي آنها در موزة ايران باستان موجود است .

1- نوع چهارم، از كفشهائي است كه نقش برجسته اي از آنها متعلق به پالمير در موزة لوور قرار دارد..
2- اين لوح دو سپاهي اشكاني را نشان مي دهد كه هر يك نيم چكمه اي به پا دارند، از آنِ يكي، نيم چكمه اي است كه لبة ساقة آن نواري چرمي دارد كه دهانة كفش را جمع كرده به پا مي چسباند، و زبانة بلند كفش در روبرو نمايان است، و خود ساقه در نيمرخ هلالي شكل است.»


قابل ذكر است كه « زنان اشكاني كفش سادة مردان اين دوره را به پا مي كرده اند.» (همان، ص 194)



دوره ساساني


« سر پوش »

در منابع اين عصر چهارصد و اندي ساله، انواع سرپوش و تاج در نقوش متعدد مشاهده مي شود. اساساً تركيب لباس دربار ساساني تقليدي از لباسهاي عهد هخامنشي است كه به دلايل مذهبي از جلال و ابهت آن كاسته شده و وجه تمايز آن فقط در تاج شاهان است، چون هر شاه جديدي تاج جديدي براي خود ترتيب مي داده است.
« كلاه معمول ساسانيان، جز تاج ها در برخي مواقع از جنس نمد بوده و شكل آنها گرد است و سه نوع بلند و كوتاه و كوتاهتر دارد، و بر دورة لبة آنها نواري با دنبالة دراز در پشت مي بستند. گاهي در پشت كلاه ضميمه اي از جنس خود آن براي حفاظت پشت گردن تعبيه مي شده است.
دركلاه بلند و ضميمه اش اندك تنوع در شكل آنها از نظر انحناها كه گاهي گوش را مي پوشاند و يا پيشاني كلاه جلو آمده تر بوده وجود داشته است.
از انواع اين كلاهها در نقش رستم براي خويشاوندان بهرام دوم و در تنگ چوگان شاپور بر روي سنگها ساخته اند.»

« يكي از خصايص تاجهاي ساساني، كره اي است كه بر روي آن تعبيه مي شده و اندازه و وزن آن در تاجهاي مختلف متفاوت بوده است. اين شكل كروي از يك رسم شرقي (رايج در هندوستان تا شرق ايران) كه موهاي جمع شده را با دستمال ابريشمي مي پوشاندند و «اين دستمال از انتهاي بالا بيرون مي آمد» اقتباس شده است. »
اما با گذشت زمان، گوي جايگزين موي حقيقي گرديد و نماد قدرت و زمين و خورشيد شد. تنوعات تاجهاي ساساني بسيار زياد است، زيرا انواع و اقسام آنها بر روي سكه های فراوان اين دوره و نقوش سنگي و بشقابهاي فلزي ساخته شده است.
« كلاهخودهاي ساساني، به شكل كلاه نمدي ساده و چون كاسة مسي است. گاهي هم زوائدي از نظر نقشه و گل و بته، يا اضافاتي يكپارچه به منظور گوش و گردن دارد.

بر بالاي اين كلاهخودها اغلب جائي براي پر يا قبّه تعبيه كرده اند و بر دور لبة آن از زره زنجيري و گاهي صفحات چرمي يا آهني دارد و از آنها در نقش رستم روي سر اردشير بابكان و در سنگ عقيق بر سر شاپور اول كه با والرين سواره مي جنگد مي توان ديد.»

« پاي افزار »

« از كفشهاي اين دوره طبق مدارك موجود «جز كفش جنگي كه زره پوش بوده است» دو نوع ديگر ديده شده است .

1- نوعي از آن كفشی است ساده و ساقة آن تا قوزك پا است و از جلوي دهانه اش تا به سر پنجه، نوار از چرم دوخته دارد و كمي از جلوي دهانة كفش به پائين نواري ديگر از راست به چپ از رو يا زير نوار اولي رد شده است. اين دو نوار با هم صورت صليب پيدا مي كنند و گاهي بر روي نوارهاي كفش، مانند اشكانيان جواهر و زيورهائي كار گذارده اند.
2- نوع ديگر كفشي است ساقه بلند تا به زانو (چكمه) كه گاهي بر روي جلوي ساقة آن نقشهائي كار زده اند. از اين نوع كفش بر روي نقوش سنگي ديده نشده است ولي در بشقاب منتسب به خسرو اول در پاي ملتزمين طرفين شاه و نمونه هاي ديگر مي توان آن را ديد.»


دوره اسلامي

بسي مدارك وجود دارند كه به اوائل دورة اسلامي ايران منتسب اند ولي موضوعات مدارك، نمايندة دوره ساساني مي باشند؛ و اين امر مي رساند كه شيوة كار و بكار گرفتن ابزار زندگي و نمايش خواسته ها در اوائل دورة اسلام نيز در ايران همچنان مداومت داشته و زمينه هاي تازه، هنوز وقفة چشمگير در آنها ايجاد نكرده بوده است.
با اين زمينه، سرپوش و پاي افزار اوائل دورة اسلامي بدين شكل بوده است:


« سرپوش »

« نشان بارز سرپوش اين دوره نوكِ تيز، شياردار، با نوار و حاشيه است، و همچنين نواري داشتند كه مانند اشكانيان، موي سر را در بالاي پيشاني جمع مي كرده اند. و به احتمال (روي مداركي كه ارائه خواهد گرديد) كلاههاي نمدي كوتاه نيمگرد نيز داشته اند. كه پارچة ابريشمي منتسب به اوائل دورة اسلامي را نشان مي دهد، سواراني را روي آن در حال شكار بافته اند كه كلاه شياردار نوك تيز بر سر دارند. نظير اين كلاه بر روي پارچه اي منتسب به سدة ششم هجري كه در« بي بي شهر بانوي» شهر ري يافته اند، اين چنين كلاهي (بدون بلندي ولي شياردار) نقش شده است.

نمونه هاي ديگري از اين كلاه از طريق اسناد و مدارك موجود است، اين شكلها نشان مي دهند كه اين كلاهها از حدود اوايل اسلام تا دير زماني ميان مردم ما مرسوم بوده و بعلاوه، در دورة ساسانيان نيز مورد استعمال داشته است.
ولي بستن نوار موي سر را (اندكي پر پشت تر از نوار معمول دورة اشكاني) نقشي از كتاب اندرز نامه «يا قابوس نامه» نشان مي دهد.»

در اين نقش، مرداني را ايستاده در مكتبخانه اي مي بينيم كه عده اي اطفال نيز نشسته اند. اين مردان نواري پرپشت بر پيشاني براي نگاهداري موي سر خود دارند، و موي مجعد آنان از بالاي نوار پهن با طرز قلمزني خاص آن دوره نمايان است.

« پاي افزار »

« كفش اين دوره از نوع نيمه ساق بلند را (تصوير 39) به صراحت نشان مي دهد.» (ضياء پور، 1349، ص 214) در اين كه آيا پاي افزار از نوع ساق بلند نيز در اين چند سده مورد استعمال داشته يا نه؟ بايد گفت چون در دورة ساسانيان و همچنين در حدود سدة ششم هجري پوشيدن پاي افزار ساق بلند متداول بوده روي احتمال مي توان پذيرفت كه در ميانة اين دوره ممكن است كه متداول بوده باشد.



دوره سلجوقي

« سرپوش »

سرپوش اين دوره شامل: كلاه، نوار تزئيني و عمامه مي باشد.
نمونة بسيار جالب از نوارهاي زينتي دورةساساني نقش برجستة سنگي در بالاي طاق بزرگ بستان است كه در اين نقش،اين نوع نوار يا موبند را بر دور سر يك زن نشان مي دهد.


« پاي افزار »

« انواع ساق بلند و نيمه ساق بلند پاي افزار اين دوره را در مي توان ديد.»


دوره تيموري

« سرپوش »

در سده هاي گذشته، استعمال كلاه، زياد معمول نبوده، و عمامه بر سر مي نهادند و يا اكثراً از نوارهاي زينتي براي نگاهداري موي سر استفاده مي كردند، و برخي اوقات، از كلاههاي كوتاه مزين، بر سر مي نهادند كه آن را از پارچه هاي لفافدار (شايد هم پنبه دوزي شده) يا نمد مي ساختند و بر روي آن زينت مي كرده و در جلوي آن چيزي از نوع گل و برگ نصب مي نمودند. ولي در اين سده، انواعي كلاه بر سر دارند كه به احتمال، اين نوع كلاهها مورد استفادة لشكريان بوده است، و شكل كلاه، بيشتر يادآور مردم شرق دور است.
گاهي در ميان اين كلاهها، شيارها، قوسها و يا گردشي از طرح وجود دارد كه يادآور سده هاي اوائل اسلام و پيش از آن است.
ولي عمامه، سرپوش عمومي مردم اين سده بوده است.

« پاي افزار »

پاي افزار اين دوره به صورت ساق بلند، نيمه ساق بلند و بدون ساق بوده است كه ساق بلند آن در (تصوير 56) ، نيمه ساق بلند آن در و بدون ساق آن در ديده مي شوند.


دورة صفوي



« سرپوش »

در سده دهم و يازدهم در تزئينات و برخي قسمتهاي پوشاك تغييري پيدا مي شود، ولي اصل ساختمان پوشاك همچنان باقي مي ماند، و چون با پوشاك سدة گذشته مقايسه مي شود، بجز سرپوش كه متنوع بوده اختلاف چشمگيري نمي بينيم.
پوششهاي سر اين دوره ويژگي هاي مكتب هنري تيموري را به اضافة ذوق و نبوغ و هنر ايراني داراست و از تنوع زيادي برخوردار مي باشد.
در اينجا به جهت دور نشدن از موضوع اصلي رساله، صرفاً بر نوع اصلي تر سرپوش اين دوره مروري خواهيم داشت و از ارائه مدارك براي معرفي انواع ديگر آن صرفنظر مي نمائيم.
اين سرپوش،« كلاه نمدي نوك تيزي است كه وقتي عمامه را به دور آن مي پيچيدند، نوك كلاه، به بلندي يك چهره، در بيرون از عمامه افراشته مي مانده است.»

بجز مدرك ارائه شده براي شناسايي سرپوش اين دوره، نوشته هاي دو سياح مشهور فرانسوي «شاردن و تاورنيه» (كه هر دو، زمان صفويه را درك كرده و دربارة پوشاك مردم ما در آن زمان شرح داده اند) مفيد خواهد بود.
«شاردن» دربارة تاج قزلباش نوشته است: « اين كلاهها را از كتان زمخت سفيدي تهيه مي كنند كه جزو اساس و زير كار آن به شمار مي رود، و روي آن پارچة لطيف و گرانبهاي ابريشمي و يا ابريشم زربفتي مي كشند.
روحانيان، معمولاً از روي كتان زمخت، آقا بانوئي سفيد و بسيار نازك مي پيچيدند. اين پارچه ها در منتها اليه خود داراي يك قطعه پارچة گلدار به پهناي 6 تا 7 شست است كه هنگام بستن كلاه، آن را به مانند جيقه اي از لاي آنها در مي آورند. در زير كتان زمخت، يك عرقچين كتاني كركدار، يا مرقع و منقش و گاهي ماهوت و پشمي هم برسر خويش مي گذارند. »
«ژان باتيست تاورنيه» سياح ديگر فرانسوي نوشته است:« پوشش سر آنها، دستاري از ابريشم زربفت است كه مانند كدوي مدور پيچيده شده و بالايش قدري مسطح است، و يك سر پارچة آن بيرون آمده و به يك دسته منگوله وريشه منتهي مي شود.»


« پاي افزار »

همانطور كه ذكر شد، پوشاك سدة يازدهم همان پوشاك سده هاي نهم و دهم هجري بوده و اختلاف چشمگيري در ميان پوشاك اين سده ها نمي بينيم.
پوشاكي همانند پوشاك سده هاي پيش دارد و پاي افزار بدون ساقه اش همان است كه در سده هاي اخير اين دوره معمول بوده است.


براي آشنايي با پاي افزار اين دوره مي توان به نوشتة سياح مشهور فرانسوي «شاردن» نيز اشاره كرد. او نوشته است:« كفش ايرانيان گوناگون است ... همه را از پاشنه نعل مي كنند و پنجة تختش را با ميخهاي ريزي مجهز مي نمايند، و يا گلميخ هایی مي زنند كه تا مدتي دوام يابد.
شكل كفشهاي اشخاص عاليمقام به مانند پانتوفل (دم پائي- راحتي) بانوان است. اين كفشها ساغري سبز و يا به رنگهاي ديگر است.
تخت كفش هميشه ساده و به مانند مقوائي نازك مي باشد، ولي از حيث استحكام بهترين چرم جهان است. فقط اين قسم كفش داراي پاشنه مي باشد. بقيه، هموار و بدون پاشنه هستند.
روية بعضي، چرمين و برخي پارچه اي پنبه اي است و به مانند جورابهاي ما اروپائيان با ميله بافته مي شود ولي بسيار محكمتر است و اين نوع كفشها را گيوه مي نامند.» (شاردن، 1336، ص 213)
دورة افشاريه

« سرپوش »

از اين دورة كوتاه 12 سالة تاريخ ايران مطلب مهمي براي عرضه كردن در دست نيست و مدارك بسيار كم است، به نحوي كه تنها راه رسيدگي به پوشاك اوائل اين سده، توجه داشتن به پوشاك نادرشاه است كه تعدادي نقاشي، آن را به شكلهاي مختلف نشان مي دهند، و اين نقاشي ها مطمئن ترين وسيله اي هستند كه راهنماي ما به چگونه بود سرپوش در دورة افشاريه مي باشند.
« پاي افزار »
همانطور كه توضيح داده شد، در اين سده، مدارك بسيار كم و دسترسي به پوشاك نيز مشكل است. طبق تصااویری كه نادرشاه را نشان مي دهد، او پاي افزاري ساق بلند پوشيده است و اين تنها مدركي است كه مي تواند چگونگي پاي افزار در اين دوره را نشان دهد.
دوره زنديه

« سرپوش »

« كلاه اين دوره از جنس نمد، استوانه اي (به شكل تخم مرغي ناقص) و با كلگي نيمگرد بوده كه با دستاري از جنس شالهاي مخطط پوشيده مي شده است.
يك نوع ديگر كلاه را ارائه مي دهد كه پوستي بوده و كلگي آن داراي پارچة (شايد رنگي) مي باشد و بايد شروع نوع تازه اي باشد كه در دورة قاجاريه مورد استفاده قرار گرفته است.» (ضياء پور، 1349، ص 381)


« پاي افزار »

پاي افزار اين دوره بدون ساق و با نوك پنجة تيز و پاشنه دار بوده است و آن را نشان مي دهد.

دورة قاجاريه

« سرپوش »

سرپوش اين دوره عبارت است از:« كلاه پوستی نوك بلند كه كلگي فرو رفتة آن با حفظ وضعيت مخروطي خود، از ماهوت الوان و اغلب قرمز رنگ پوشيده شده و شكل عمومي كلاه چنان است كه از بعد از پيشاني تدريجاً به عقب و بالاي سر بلندي گرفته است.»
سابقه و زمينة اينگونه كلاه را دورتر از دورة زنديه نمي توان جست و كلاه مرد دورة زنديه را در يادآور و مقدمه اي براي اين قبيل كلاه مي توان دانست.
از سياحان معروف، مادام «ديولافوآ» كه اواخر دورة قاجاريه را درك كرده، عكس هائي از مردم مناطق مختلف در سفرنامة خود ارائه داده است كه توجه را به اختلاط پوشاك قديم و جديد (يا به پوشاك قديم در حال تحول) جلب مي كند.
تغيير كلاه پوستي نوك تيز به كلاه تخم مرغي و گرد، يا استفاده از كلاه با كلگي هموار، نتيجة تحول تدريجي در اواخر دورة قاجار است.

« پاي افزار »

پاي افزار اين دوره، از نوع بدون ساق، با پنجة نوك تيز و گاهي برگشته به بالا و پاشنه دار بوده است. و ضمناً نوع پنجه برگشتة آن را نشان مي دهد. از پاي افزارهاي پارچه اي (گيوه) نيز استفاده مي شده است.

سرهنگ «گاسپار دروويل » كه از سياحان معروف است و در اوائل اين سده به ايران آمده بود راجع به پاي افزار اين دوره در سفرنامه خود نوشته است:« در شهر، كفش راحتي سبز رنگي نظير كفشهاي زنانة سي سال پيش فرانسه به پا مي كنند. اما طبقات پائين كه مجبورند غالباً پياده راه بروند نيم چكمه هاي دراز و پنجة باريكي شبيه پاپوش چيني ها به پا مي كنند.
مردان ايراني، به هنگام سواري، چكمه هاي محكم چرم بلغار پنجه باريك (كه ساقه شان تا بالاي زانو مي رسد) به پا مي كنند. پاشنة اين چكمه ها بسيار بلند است.»

0 نظرات:

ارسال یک نظر