كورش

كورش
كورش فرزند «كبوجيه»‌ي يكم Kabûjiya I [به تلفظ يوناني:Cambyses ] شاهِ انشان (559 ـ
585 پ.م.) بود برخي مدارك مدعي‌اند كه «ماندانه» Mandane دختر ارشتي‌وييگَ (آستياگ)، همسر كبوجيه‌ي‌يكم و مادر كورش‌بزرگ بوده است اما تحقيقاً كورش حدود 601 پ.م. زاده شده است و از اين رو، در آن زادسال برآورده شده، كورش در واقع هجده سال داشته است كه پس از پدر به مقام امارت انشان (پارسَ) دست يافت: 559 پ.م. [كهن‌ترين اسنادي كه به پادشاهي كورش بر «انشان» تصريح مي‌كنند، كورش در آستانه‌ي برپايي امپراتوري جهان‌گير خود، استوار و متكي بر سازمان دولتي و اجتماعي، ديوان‌سالاري، سپاه و مدنيتي درخشان و پيش‌رفته و نه بَدوي بود كه در پي سده‌هايي ميان‌كُنش با تمدن‌هاي برجسته‌ي نَجد ايران و ميان‌رودان، و به ويژه ايلام به دست آمده بود در رويارويي و ارتباط با دولت‌هاي مقتدر مجاور، از اعتماد به نفس و اراده‌ي برتري‌جويانه‌ي والا و بي‌مانندي برخوردار بود و اين امر، نَويد تحولات و روي‌دادهاي جديدي را در منطقه مي‌داد.
كورش پس از نزديك به يك دهه فرمان‌روايي بر انشان و سامان‌دهي امور داخلي دولت و سرزمين خويش، در خود آن توانايي را ديد كه به توسعه‌جويي ارضي بپردازد و با مجموعه اقداماتي سياسي‌ ـ نظامي، پايگاه و جايگاه پوياتر و فعال‌تري را به امارت خود در عرصه‌ي خاورميانه ببخشد. بدين ترتيب بود كه كورش نخست در رويارويي با دولت ماد قرار گرفت. و شايد تلاش وي براي اعمال سلطه بر قلم‌رو پارس‌ها، زمينه‌ها و انگيزه‌هاي نخستين درگيري گزارش شده‌ي كورش را با دولتي ديگر (ماد) پديد آورد. تهاجم طولاني مدت ماد به انشان و درگيري ظاهراً سه ساله‌ي آن دو هيچ دست‌آورد مثبتي براي دولت ماد نداشت تا سرانجام در 550 پ.م. هنگامي كه ارشتي‌وييگَ شخصاً رهبري لشكركشي بزرگي را عليه انشان به دست گرفته بود، گروهي از فرمان‌دهان خسته از جنگِ سپاه وي كه گويا از پيش با كورش تباني كرده بودند، او را بازداشت و تحويل كورش نمودند با دست‌گيري پادشاه ماد، سپاه وي تاب ايستادگي نياورد و در اندك زماني شكسته و پراكنده، و راه پاتك كورش تا قلب سرزمين ماد گشوده شد. اما وجود پيوند و نزديكي قومي‌ ـ فرهنگي ميان مردم پارس و ماد و تبليغات متكي بر آن كه به منظور مشروعيت‌زايي و ايجاد مقبوليت و ثبات سياسي براي شاه جديد و فاتح ترتيب داده شده بود، كورش را به عنوان وارث قانوني و مشروع حكومت ماد، در پي عزل ارشتي‌وييگ، نمودار و معرفي سجابه‌جايي قدرت سياسي در داخل نَجد ايران در پي فتوح كورش، برخي دولت‌هاي ديگر را بدين گُمان انداخت كه در منطقه بي‌ثباتي و تزلزل سياسي پديد آمده و لذا مي‌توان با بهره‌برداري از فرصت به دست آمده، به تحركات و عمليات كشورگشايانه و توسعه‌جويانه پرداخت. چنين بود كه «كرزوس» Croesus پادشاه ليديه (546 ـ 568 پ.م.) لشكري آراست و با گذر از رود مرزي هاليس، كاپادوكيه (Cappadocia) را كه تا آن زمان بخشي از خاك ماد بود، به تصرف درآورد
كورش كه متكي به هوشياري و اراده‌اي والا و برخوردار از سپاهي ورزيده و سازمان‌يافته بود، در واكنش به تجاوز و تهاجم دولت نيرومد ليديه به سرزمين‌هاي غربي ماد درنگ نكرد و با سپاهيان خود ره‌سپار كاپادوكيه شد. كورش در زمستان 547 پ.م. در ناحيه‌ي پتريا (Pteria) با سپاه خود كه براي نخستين بار در آن دوران مجهز به ارابه‌هاي داس‌دار و بُرج‌دار و داراي شتر بود با نيروهاي متجاوز و مهاجم ليديه درآويخت. اما كرزوس كه سپاه‌اش در آستانه‌ي شكست و فروپاشي كامل قرار گرفته بود، ادامه‌ي نبرد را به سود خود نديد و لذا سريعاً‌ تا سارد (Sard) پاي‌تخت ليديه واپس نشست، كورش بي‌درنگ به سوي سارد روانه گشتاخت. كرزوس كه از حمله‌ي نامنتظر كورش سخت يكه‌خورده و از ياري متحدان‌اش نيز خبري نبود، كورش براي يك‌سره نمودن كار كرزوس، سارد را به محاصره گرفت و سرانجام با رخنه‌ي سپاه‌اش به داخل شهر (به روايت هردوت) و يا با تسليم شده اهالي سارد (به روايت كتزياس)، آن شهر گشوده شد و به تصرف فاتحان پارسي درآمد. با گشوده شدن سارد، گنجينه‌ها و ثروت‌هاي عظيم و پرآوازه‌ي آن در اختيار كورش فاتح قرار گرفت و اينك او سرمايه‌هاي انبوهي را براي سامان‌دهي امپراتوري رو به گسترش خود در دست داشت.
اما پادشاه پارسي چون گذشته ـ و آينده ـ كوشيد تا براي استقرار و ثَبات مشروعيت حاكميت خود، سرزمين‌هاي مفتوح شده را از درون و با حفظ سنت‌هاي بومي اداره كند: وي ـ و به همين گونه، ديگر هخامنشيان ـ براي جلب رضايت و حمايت نهادهاي مذهبي اقوام مغلوب، در جهت نهادينه ساختن مشروعيت حاكميت خويش در پي تأييد و تصريح نهادهاي مذكور، خدمات و توجهات بسياري به معابد محبوب و مشهوري چون «دِلف» و «آپولون» ىاشت و از سوي ديگر، مديريت سطوح ميانه‌ي دولت و ديوانِ شهرهاي مفتوح را نيز به بوميان شايسته واگذار كرد در بهار 546 پ.م. با ناآرام شدن اوضاع در مرزهاي شرقي امپراتوري در منطقه‌ي سكاها و باختر، كورش تداوم تثبيت سياسي و فتوح نظامي را به سرداران‌اش سپرد و خود به سوي مرزهاي‌هاي آن سوي امپراتوري ره‌سپار گرديد در اين حين، فردي ليديايي به نام پكتياس (Paktyas) كه از جانب پادشاه فاتح به شهرباني (ساتراپي) سارد گماشته شده بود، سر به شورش برداشت و پادگان‌هاي پارسي را در سارد به محاصره گرفت. كورش ، بي‌درنگ سرداري مادي به نام مازارِس (Mazares) را به سركوبي اين شورش گماشت و گسيل داشت. پكتياس كه در خود توان ايستادگي در برابر مازارس را نمي‌ديد، با دررسيدن آن سردار، سريعاً از مواضع خود واپس‌نشست و گريخت اما به زودي دست‌گير و مجازات گرديى
مازارس از آن پس مأموريت يافت كه فتوح امپراتوري را در آسياي صغير گسترش دهد. تا آن زمان برخي از اقوام ساكن در شهرهاي يوناني‌نشين اين ناحيه، بدون درگيري و خون‌ريزي، فرمان‌بُرداري از امپراتور فاتح را پذيرفته بودند. هم‌چون ميلت (Milet) و نيز اهالي جزاير سامُس (Samos) و خيوس (Chios) كه در هيچ اتحادي عليه كورش وارد نشدند. مازارس در دوران فرمان‌دهي خود بر عمليات فتوح، مناطق يوناني‌نشين پرين (Prien)، مِ‌آندر (Meandre) و مگنزيا (Magnesia) را گشود. پس از وي، «هارپاگ» سردار ديگر مادي فرمان‌دهي عمليات را بر عهده گرفت و يونيه (Ionie)، اِاُليان(Eolien)ها و دُريان(Dorien)ها را زير فرمان آورد و با استفاده از جنگ‌جوياني كه از اين اقوام دريافت داشته بود، بر كاريه(Carie)، ليكيه(Lycie) و پِداسيان(Pedasien)ها نيز چيره گشت و اهالي ثِ‌اُس (Theos) و فوسه (Phocce) را كه گروهي از آنان تهديد و تبليغ كرده بودند كه در برابر اشغال سرزمين‌شان دست به مهاجرت گروهي خواهند زد، با روش‌هاي سياسي وادار به تسليم كرد. بدين ترتيب تمامي سرزمين‌هاي آسياي صغير و يونانيان قاره‌اي ضميمه‌ي قلم‌رو امپراتوري كورش شدند حضور كورش در مرزهاي شرقي و شمال شرقي و مجموعه عمليات نظامي وي در اين نواحي، منجر به گسترش مرزهاي امپراتوري در اين پهنه گرديد و پادگان‌هاي بسياري براي حفظ امنيت و استقرار حاكميت امپراتوري در اين ايالات نوگشوده برپا گرديد. به نظر مي‌رسد سرزمين‌هاي مفتوح كورش در نواحي شرقي و آسياي‌ميانه همان‌هايي باشد كه زماني بعد، داريوش بزرگ ميراث‌بَر حاكميت بر آنان شد: زَرَنگ، هرات، خوارزم، بلخ، سُغد، قندهار، سكاييه، ثَتَگو (θatagu) و رُخَج ظاهراً پس از يك‌سره شدن كار سارد بود كه كورش شهر «پاسارگاد» را به عنوان پاي‌تخت، جاي‌گزين شهر باستاني «انشان» نمود و به برآوردن كاخ‌ و پرديس و مجتمع‌هاي دولتي و مذهبي و مسكوني در آن پرداخت . وجود وضعيت نه‌جنگ‌ ـ نه‌صلح در روابط ميان دولت‌هاي بابِل و پارس(انشان)، تنش‌ها و اختلافاتي را پديد آورده بود كه پيشينه‌ي آن به چندين سال قبل از فتح نهايي بابِل در 539 پ.م. بازمي‌گشت. از ريشه‌ها و عوامل اين تنش و اختلاف مي‌توان به مواردي چون فتح شوش و برخي نواحي شرقي دجله مانند گوتيوم‌ ـ كه دولت‌هاي آن‌ها دست‌نشانده‌ي بابِل بودند ـ به دست كورش و نيز به قصد بابِل براي هم‌دستي با ليديه در جنگ عليه پارسي‌ها اشاره نمود.
سرانجام، افزايش تدريجي تنش‌ها اين دو دولت را به يك رويارويي تمام‌عيار كشانيد. در پاييز 539 پ.م. كورش نيروهاي رزمنده‌ي خود را در ايالت گوتيوم (واقع در ميانه‌ي رود‌هاي دياله و دجله) گردآورد و از آن جا به سوي مواضع «نَبونيد»Nabu-naid [به تلفظ يوناني: Nabonidus] پادشاه بابِل (539 ـ 556 پ.م.) در اُپيس (Opis) واقع در كرانه‌ي دجله پيش‌روي كرده و نيروهاي بابِل را در آن منطقه يك‌سره شكسته و تارومار ساخت. با ادامه‌ي پيش‌روي كورش به سوي بابل، جنگ‌جويان ديگري از بابِل در سيپَر (Sippar) موضع گرفتند ولي با نزديك شدن و دررسيدن لشكر كورش، توان ايستادگي را در خود نديدند و از آن شهر عقب‌نشيني كردند. سيپَر بدون خون‌ريزي تسليم پادشاه فاتح گرديد: 10 اكتبر 539 پ.م. كورش براي فتح نهايي بابِل، «گَوبَروَ» Gaubarva (به تلفظ بابِلي: Gubaru و به تلفظ يوناني: Gobryas) فرمان‌دار ايالت گوتيوم را كه سپاه‌ او در خدمت‌اش بود براي اين منظور گزيده و به سوي شهر بابِل گسيل داشت. نيروهاي نبونيد در پاي باروهاي شهر با سپاه گَوبروَ درآويختند اما به سختي شكست يافته و به داخل دژهاي شهر پناه جُستند كه در پي آن، بابِل به محاصره گرفته شد. كورش در 29 اكتبر به بابِل آمد و پس از ورود با استقبال و احترام گسترده‌ي انبوه مردم شهر و ساير نواحي روبه‌رو شد. وي براي برقراري آرامش و صلح در شهر، مؤكداً فرمان ممانعت از هر گونه غارت و تعدّي را داد و حتی به منظور پاس‌داشتن معابد و اماكن مقدس، به ويژه معبد بزرگ «اساگيلا» Esagila از هر تجاوز و دست‌بُردي، سربازان گوتي را به محافظت از آن‌ها برگماشت هم‌چنين، كورش فرمان داد تا پيكره‌هاي خداياني كه در زمان نبونيد از معابد خود در سومر و اكّد به بابِل آورده شده بودند، به جايگاه‌هاي اصلي خود بازگردانند.با فروپاشي دولت نبونيد در بابِل، حكم تبعيد اقوام بازداشته شده در بابِل ـ مانند يهوديان ـ نيز لغو و منتفي گرديد و آنان توانستند به فرمان شاه جديد و فاتح، آزادي بازگشت به سرزمين‌هاي خويش را به دست آورند
تبليغات طولاني مدت و كارآمد كورش عليه نبونيد، در فتح آرام و بدون خون‌ريزي بابِل و روي‌دادهاي پس از آن، بسيار مؤثر بود. نبونيد در دوران پادشاهي خود با ابراز توجهات فراوان به «سين»SIN خداي ماه «حَرّانيان» و نيز انتقال پيكره‌هاي خدايان شهرهاي «اور»Ur، «اوروك»Uruk و «اريدو»Eridu به بابِل، مردم و نهادهاي مذهبي بابِل را كه معتقد به «مردوك»Marduk خداي بزرگ بابِليان بودند، تا حدودي نسبت خود بدگُمان ساخت .با توجه به همين زمينه‌ها و وقايع بود كه كورش در تبليغات خود در پيش و پس از فتح بابِل، خويشتن را برگزيده‌ي دادگرِ خداوند (مردوك) اعلام نمود كه اينك با عزل شاه نالايق و نامؤمن بابِل (نبونيد) بر آن است تا به بهترين وجه، خدمت‌گزاري مردوك و نهادهاي مذهبي آن را به جاي آورده و شكوه و عظمت درخور بابِل را بدان بازگرداند. بدين گونه بود كه كورش با هم‌آهنگ كردن خويش با سنّت‌ها و مذهب بابل، مشروعيت مطلوبي را براي حاكميت و حكومت خود به دست آورد و به عنوان پادشاه قانوني و مشروع و خودي بابل ـ و نه بيگانه ـ معرفي و شناخته شد و در طي مراسم آييني شكوه‌مندي، مقام سلطنت بابل را به طور نمادين از دست پيكره‌ي مردوك، خداي بزرگ، دريافت داشت و به لقب «شاهِ كشورها، شاهِ بابل» خوانده شد و قانوناً و شرعاً در شمار پادشاهان بابل درآمد .با وجود فتح بابل به دست كورش، چون موارد ديگر، هيچ تغيير و تصرف عمده‌اي در اوضاع اجتماعي و اقتصادي آن ايجاد و اِعمال نشد بل كه نهادهاي مذهبي تأييد و مقامات محلي در سمت‌هاي خود ابقا گرديدند و از نخبگان بومي براي هم‌كاري با فرمان‌رواي جديد به گستردگي استفاده شد و گردش امور شهر به روال عادي و سابق خود ـ در عين مسالمت و امنيت ـ ادامه يافت .اكنون با تصرف بابل و برافتادن دولت آن، سرزمين‌هايي گسترده از مرزهاي مصر تا دامنه‌هاي زاگرس كه زير فرمان دولت نو‌ ـ‌ بابلي نبونيد بود، چون ميراثي در اختيار كورش قرار گرفت و اقوام گوناگون و پُرشماري مانند آرامي‌ها، عبري‌ها، فلسطيني‌ها، سوري‌ها، عرب‌ها و… كه در اين پهنه سكونت داشتند، به قلم‌رو امپراتوري پارس پيوستند و بدين ترتيب كورش بر يكي از مهم‌ترين كانون‌ها تجاري و توليدي جهان باستان دست يافت .البته نبايد از نظر دور داشت كه تسلط قطعي وكامل پارسي‌ها بر بخش‌هايي از اين منطقه ، تا زمان كبوجيه مقدور نگشت و همين امر باعث شد كه مسير و ره‌گذر لشكركشي كورش به مصر گشوده و آماده نباشد و اين عمليات گسترده‌ي نظامي در زمان حيات وي به انجام نرسدآن چه كه از مجموع روايت‌هاي مورخان باستان برمي‌آيد، آن است كه واپسين عمليات نظامي كورش در اين زمان، عليه گروهي از سكاهاي آسياي ميانه و به ويژه «ماساگِت» (Massaget)هاي ساكن ماوراي سيحون بوده است. هر چند گفته مي‌شود كه كورش در يكي از اين نبردها جان‌باخته است، ليكن روشن است كه وي در طي اين لشكركشي، پيروزي‌هايي در سركوبي و فرونشاندن سركشي‌ها و ناآرامي‌ها و گسترش فتوح در آسياي ميانه داشته و چندين قوم سكايي را به زير فرمان آورده است. به هر حال، طبق روايتي [كتزياس (همان جا)؛ كُخ، ص13] كورش در يكي از اين نبردها ـ كه شايد با ماساگت‌ها بوده ـ مجروح گرديد وپس از سه روز درگذشت: اوت530 پ.م.

0 نظرات:

ارسال یک نظر