.
نوروز، جشن ايرانيان
نوروز، جشن ايرانيان از روزگاران كهن پر شكوه ترين جشن بهاری در جهان بوده است. نوروز بهارانه ای است كه روايت های تاريخ درباره پيدايش آن بسيار گوناگون است نوروز جشن شروع فروردين يا « فرودگان » است كه ياد آور اجداد و نياكان ما بود و چنان مي پنداشتند كه در پنج شب ، ارواح پاك مردگان ، برای ديدار وضع زندگي و احوال بازماندگان به زمين فرود مي آيند و در خانه و آشيانه خويش سرگرم تماشا وسركشي مي شوند . اگرخانه روشن و پاكيزه و ساكنان آن راحت وشاد باشند ، ارواح مسرور و سر افراز برمي گردند. اما درغير اينصورت ، آنان غمگين وناراحت به منزلگاه خويش باز مي گردند وتا سال آينده به انتظار مي نشينند .
درباره پيدايش نوروز در روايتي ديگر چنين آمده است كه نيشكر را جمشيد در اين روز يافت و مردم از كشف خاصيت آن متحير شدند . پس جمشيد دستور داد تا از ( شهد آن ) شكر ساختند و به مردم هديه دادند . از اين رو ، آن را نوروز ناميدند .
همچنين روايت شده كه اهريمن ، بلای خشكسالي و قحطي را بر زمين فرو نشانيد . اما جمشيد به جنگ با اهريمن پرداخت و عاقبت او را شكست داد . آنگاه خشكسالي، قحطي ونكبت را بر روي زمين از ريشه بخشكانيد و به زمين بازگشت با بازگشت ويدرختان و هر نهال و چوب خشكي سبز شدند . پس مرد م اين روز را « نوروز » خواندند و هر كس به يمن و مباركي در تشتي جو كاشت و اين رسم سبزه نشانيدن در ايام نوروز از آن زمان به امروز باقي مانده است . در خيام نامه آمده است :
چون از اميري جمشيد 421 سال گذشت ، جهان از او يكسره راست همي آمد .ايران و ايرانيان هم مطيع و مريد او شدند تا بفرمود گرمابه های بسيار ساختند و سيم و زر از معادن بر آوردند و ديبای ابريشمي بافتند كه آن روز ، روز اول « حمل » بود . پس جشني بر پا ساخته و نوروزش نام نهاد تا هر سال چو فروردين آيد ، آن روز را جشن گيرند . در ميان اقوام آريايي كه وارد ايران شدند ، جشن سال نو در اصل به دو شكل زير بوده است :
آرياييها در روزگاران باستاني دارای دو فصل گرما و سرما بودند . فصل سرما شامل دو ماه و فصل گرما شامل ده ماه مي شد . ولي پس از مدتي ، تابستان داراي هفت ماه و زمستان داراي پنج ماه شد . در هر يك از اين دو فصل جشني برگزار مي كردند كه هر دو اين جشنها را آغاز سال نو تلقي مي كردند . در جشن اول كه به هنگام آغاز فصل گرما يعني به هنگامي كه گله ها را از آغل به چمنهاي سبز و خرم مي كشانيدند و از ديدن چهره گرمابخش خورشيد شاد مي شدند. جشن دوم با شروع سرما آغاز مي شد . در اين ايام گله را به آغل باز مي گرداندند و با توشه هاي اندوخته از آنها نگهداري مي كردند . بر اساس شواهد و قرا ئن ، جشن نوروز حتي به هنگام تدوين بخش كهن اوستا نيز در آغاز بهار بر پا مي شده و شايد به نحوی كه اكنون بر ما معلوم نيست آن را در برج مزبور ثابت نگاه مي داشتند .
عيد نوروز شش روز متوالي دوام داشت و در اين روزها ، سلاطين بار عام مي دادند و نجبای بزرگ و اعضای خاندان خود را به ترتيب مي پذيرفتند و به حاضران عيدی مي دادند . در روز اول سال مردم زود از خواب برمي خواستند ، به كنار نهرها و قناتها و خود را مي شستند و به يكديگر آب مي پاشيدند و شيريني تعارف مي كردند . صبح قبل از آنكه كلامي گويند ، شكر يا عسل مي خورند و برای حفظ بدن از نا خوشي ها و بدبختي ها روغن به تن مي ماليدند.
اما نوروز ، پس از مرگ جمشيد نيز به حيات خود ادامه داد . در معنا ، نوروز ، از هجمه ها و حمله هاي يونانيان ، اعراب ، تركها ومغول ها جان به در برد . و نوروز ثابت كرد كه مهم ترين جشن فرهنگي ميليون ها ايراني است كه در درون ايران زندگي مي كنند
هفت سين
هفت سين ، هفت واژه كه با حروف « سين » شروع مي شوند نيز از سنت های جالب نوروز است . در زمان امروز ، هفت سين مشخصاً معاني استعاره اي خاص خود را دارد : سمنو ، جوانه هاي گندم كه طي مراسم خاصي پخته مي شود . سيب ، سنجد ، سير . زرتشتيان ، اوستا ، كتاب مقدس آسماني خود را در رأس سفره هفت سين قرار مي دهند . تخم مرغ های رنگين ، گلاب ، سكه ، طلا ، ماهي قرمز در آب ، آينه ، شمع و هر يك از اين موارد سمبل و نماد تولد ديگر باره بهاران است . در اساطير ايراني در ارتباط با نوروز ، جوانه ي گندم و عناب ، نشانه و سمبل زايش ديگر باره بهاران است و سبزی ، سكه ، و سركه سمبل و نماد افكار نيك ، كردار نيك ، خدا پرستي ، نيك بختي ، جاودانگي و داد و دهش است كه به باور زرتشتيان ، زرتشت پيامبر، آنها را از جمله صفات اهورا مزدا دانسته است .
به نقل از سایت: http://www.yataahoo.com/
جشن شب يلدا
دکتر «فریدون جنیدی» :جشن شب يلدا، جشن بزرگداشت علم است
ميراث خبر، گروه فرهنگ، هستي پودفروش _ جشن شب چله، جشن بزرگداشت علم در دوران باستان است. نياكان ما، در 7000 سال پيش، به گاهشماري خورشيدي دست پيدا كردند و با تفكر و تامل دريافتند كه اولين شب زمستان بلندترين شب سال است.
دكتر «فريدون جنيدي»، بنيانگذار بنياد فرهنگي نيشابور و متخصص اسطورهشناسي و تاريخ باستان، روز سهشنبه در سخنراني همايش شب چله به شناخت علوم گاهشماري و جغرافيايي در دوران باستان پرداخت و گفت: «هزاران سال است كه جشن شب چله در خانه ايرانيان برگزار ميشود. اين جشن حتي در زمان حمله مغول و تركان بيتمدن هم برگزار ميشد.
استمرار و ادامه برگزاري اين جشن و جشنهاي امثال آن نشانه پيوند ناگسستني ايرانيان امروز با فرهنگ نياكانشان است. اما آنچه باعث تعجب انسان متمدن و پيشرفته امروزي است، چگونگي دستيابي ايرانيان باستان به گاهشماري است كه اين چنين دقيق طلوع و غروب خورشيد را بررسي كرده است.
نياكان ما هزاران سال پيش دريافتند كه گاهشماري بر پايه ماه نميتواند گاهشماري درستي باشد. پس به تحقيق درباره حركت خورشيد پرداختند و گاهشماري خود را بر پايه آن گذاشتند. آنها حركت خورشيد را در برجهاي آسمان اندازهگيري كردند و براي هر برجي نام خاصي گذاشتند. آنها دريافتند هنگامي كه برآمدن خورشيد با برآمدن برج بره در يك زمان باشد، اول بهار است و روز و شب با هم برابر است. آنها مانند ما ميتوانستند در شب 6 برج را ببينند. از سر شب يكييكي برجها از جلوي چشمها عبور ميكنند. برج بره سپس برج گاو و ... آنها ميدانستند 6 برج ديگر كه ديده نميشوند در آن سوي زمين هستند و مردماني در آنسوي زمين 6 برج ديگر را نظاره ميكنند. آنها دريافتند كه اول پاييز و بهار روز و شب برابر و در اول تابستان روز بلندتر از شب است. آنها گاهشماري خود را بر اساس چهل روز، چهل روز تقسيم كردند. در فرهنگ ايرانيان و نياكان ما عدد چهل مانند عدد شش و دوازده قداست خاصي دارد. واژههاي «چله نشستن»، «چل چلي» و در طبرستان واژههاي «پيرا چله، گرما چله» نشانه اهميت اين عدد در ميان فرهنگ ايراني است. آنها در اصل ماه را به چهل روز تقسيم كردند و نه ماه داشتند. اما پس از مدتي اين روزها به سي روز تغيير پيدا كرد و ماه سي روزه شد.
در شاهنامه آمده است:
نباشد بهار و زمستان پديد نيارند هنگام رامش نويد
اين بيت اشاره به گاهشماري سرزمينهاي ديگر دارد. گاهشماري سرزمينهاي ديگر براي بهار و فصلهاي ديگر سرآغازي نداشتند و اين نشان ميدهد كه گاهشماري ايرانيان همواره كاملترين گاهشماري بوده است. گاهشماري ايرانيان تا زمان دانشمند بزرگ خيام ادامه داشت. با ورود اسلام گاهشماري قمري اعراب نيز يكي از گاهشماريهاي مورد استفاده سرزمين ايران شد. وزراء ايراني خلافت عباسي هر پيشنهادي را كه براي اصلاح تقويم نياكانشان مطرح ميكردند از طرف پادشاهان عباسي رد ميشد. آنها ميگفتند اگر تقويم شما اصلاح شود باز به آيين و فرهنگ پيشين خود بازميگرديد. اما در زمان خيام شرايط تغيير كرد. او در سن 28 سالگي هنگامي كه وارد دربار شاه خوارزم ميشد، شاه از جاي خود بلند ميشد و او را كنار خود مينشاند. احترامي كه پادشاهان به خيام ميگذاشتند باعث شد دست او در اصلاح گاهشماري ايرانيان باز شود. با اصلاح گاهشماري بار ديگر فرهنگ و آيين ايراني زنده شد. سامانيان كه دوستار فرهنگ ايراني بودند، دانشمندان و وزرای ايراني را بدون ممانعت نگهبان ميپذيرفتند. اين نشانه فرهنگ غني ايراني است. ما شب چله را جشن ميگيريم تا ياد بزرگاني همچون خيام و نياكان دورتر از خيام را گرامي بداريم.»
مير جلال الدين کزازي: كريسمس همان شب چله است
ميراث خبر، گروه فرهنگ، هستي پودفروش _ همايش «کاوشی در شب چله» روز سه شنبه در دانشكده داروسازي دانشگاه تهران برگزار شد. در اين همايش دكتر «ميرجلال الدين كزازي» استاد زبان و ادبيات فارسي، به نقش ايزدمهر در مراسم شب چله و تقليد مسيحيان از اين آيين در شب كريسمس اشاره كرد. از دكتر كزازي تاكنون بيش از 38 كتاب و 80 مقاله به چاپ رسيده است.
متن زیر برگرفته از سخنرانی دکتر کزازی در این همایش است:
«شب يلدا، درازترين شب سال و يكي از بزرگترين جشن هاي ايرانيان است. ايرانيان همواره شيفته شادي و جشن بوده اند و اين جشن ها را با روشنايي و نور مي آراستند. آنها خورشيد را نماد نيكي مي دانستند و در جشن هايشان آن را ستايش مي كردند. در درازترين و تيره ترين شب سال، ستايش خورشيد نماد ديگري مي یابد. مردمان سرزمين ايران با بيدار ماندن، طلوع خورشيد و سپيده دم را انتظار مي كشند تا خود شاهد دميدن خورشيد باشند و آن را ستايش كنند. خوردن خوراكي ها و مراسم ديگر در اين شب بهانه اي است براي بيدار ماندن يكي از دلايل گرفتن جشن دراين شب زاده شدن ايزدمهر است.
مهر به معناي خورشيد و يكي از بغان ايراني و هندي است و تاريخ پرستش به سال ها پيش از زرتشت مي رسد. پس از ظهور زرتشت، اين پيامبر ايراني خداي بزرگ را اهوارمزدا معرفي كرد. ايزدان و بغان را به دو دسته اهورايي و ديواني تقسيم كرد. در باور زرشتي، بغان تيره اهورايي ستوده و تيره ديواني نكوهيده شود. يكي از ايزدان اهواريي مهر ايراني و هني بود. مهر ايزدي نيك است و قسمتي از اوستا به نام او، نام گذاري شده است. در مهريشت اوستا آمده است: «مهر از آسمان با هزاران چشم بر ايراني مي نگرد تا دروغي نگويد.»
ايزد مهر در يكي از شهرهاي خاوري ايران از دوشيزه اي به نام ناهيد زاده شد. پس از مدت اندكي كشور به كيش مهرپرستي گرويد. مهرپرستي از مرزهاي ايران فراتر و به رم رفت. پادشاهان رم به آن گرويدند و دين رسمي رم شد. «يوليانوس» يا «ژوليان» يكي از پادشاهان رومي گروه گروه مردم ترسا را به دين مهر مي كشاند و دعوت مي كرد. هنوز هم نيايش هاي اين شاه رومي با مهر برجاست. «اي پدر در آسمان نيايش مرا بشنو» «يوليانوس» در اين نيايش خدا را پدر مي نامد. اين اسمي بود كه ترسايان به تقليد از مهرپرستان بر خداي خود گذاشتند. روميان سال هاي بسيار تولد مهر و شب چله را جشن مي گرفتند و آن را آغاز سال مي دانستند. حتي پس از گسترش دين مسيحيت، باز كشيشان نتوانستند از گرفتن اين جشن ها جلوگيري كنند و به ناچار مجبور شدند به دروغ اين شب را زادروز تولد عيسي معرفي كنند تا روز 25 دسامبر را به بهانه تولد عيسي جشن بگيرند نه تولد ايزدمهر، هنگامي كه به آيين و مراسم مسيحيان در كريسمس نگاه مي كنيم بسياري از نشانه هاي ايراني اين مراسم را در مي يابيم. ايرانيان قديم در شب چله درخت سروي را با دو رشته نوار نقره اي و طلايي مي آراستند. بعدها مسيحيان درخت كاج را به تقليد از مهرپرستان و ايرانيان تزيين كردند. مهر از دوشيزه با كره اي به نام آناهيتا در درون غاري زاده شد كه بعدها مسيحيان عيسي را جايگزين مهر و مريم را جايگزين آناهيتا قرار دادند. يكي ديگر از وام گيري هاي مسيحيان از مهرپرستان، روز مقدس مسيحي يعني يكشنبه است.
Sunday به معني روز خورشيد يا مهر است كه روز مقدس مهرپرستان بود. ارنست رنان درباره آيين مهرپرستي گفته است: «اگر عيسويت به هنگام گسترش خود بر اثر بيماري مرگ ماري باز مي ايستاد، سراسر جهان به آيين مهر مي گرويد.»
یلدای ایرانی، شبی که خورشید از نو زاده می شود
یلدا در افسانه ها و اسطوره های ایرانی حدیث میلاد عشق است که هر سال در «خرم روز» مکرر می شود.
میراث خبر، گروه فرهنگ، کیان مهر احمدی_ «ماه دلداده مهر است و این هر دو سر بر کار خود دارند که زمان کار ماه شب است و مهر روزها بر می آید. ماه بر آن است که سحرگاه، راه بر مهر ببندد و با او در آمیزد، اما همیشه در خواب می ماند و روز فرا می رسد که ماه را در آن راهی نیست. سرانجام ماه تدبیری می اندیشد و ستاره ای را اجیر می کند، ستاره ای که اگر به آسمان نگاه کنی همیشه کنار ماه قرار دارد و عاقبت نیمه شبی ستاره، ماه را بیدار می کند و خبر نزدیک شدن خورشید را به او می دهد. ماه به استقبال مهر می رود و راز دل می گوید و دلبری می کند و مهر را از رفتن باز می دارد. در چنین زمانی است که خورشید و ماه کار خود را فراموش می کنند و عاشقی پیشه می کنند و مهر دیر بر می آید و این شب، «یلدا» نام می گیرد. از آن زمان هر سال مهر و ماه تنها یک شب به دیدار یکدیگر می رسند و هر سال را فقط یک شب بلند و سیاه وطولانی است که همانا شب یلداست. »
یلدا در افسانه ها و اسطوره های ایرانی حدیث میلاد عشق است که هر سال در «خرم روز» مکرر می شود.
در زمان ابوریحان بیرونی به دی ماه، «خور ماه» (خورشید ماه) نیز می گفتند که نخستین روز آن خرم روز نام داشت و ماهی بود که آیین های بسیاری در آن برگزار می شد. از آن جا که خرم روز، نخستین روز دی ماه، بلندترین شب سال را پشت سر دارد پیوند آن با خورشید معنایی ژرف می یابد. از پس بلندترین شب سال که یلدا نامیده می شود خورشید از نو زاده می شود و طبیعت دوباره آهنگ زندگی ساز می کند و خرمی جهان را فرا می گیرد.
پیوند یلدا با میترائیسم
از آنچه که از منابع و متون کهن برمی آید، یلدا زاد روز ایزد مهر یا میترا است. ایزدی که در کیش میترائیسم پرستش می شد و این دین، یکی از تاثیر گذارترین مذاهبی بود که نخست در شرق و بعدها در غرب و در دین مسیحیت رد پای بسیاری از خود به جای گذاشت.
ریشه کلمه یلدا متعلق به زبان سریانی است و به معنای تولد یا میلاد است. در برخی منابع آمده است که پس از مسیحی شدن رومیان، سیصد سال پس از تولد عیسی مسیح، کلیسا جشن تولد مهر را به عنوان زاد روز عیسی پذیرفت، زیرا زمان دقیق تولد وی معلوم نبود. در واقع یلدا یک جشن آریایی است و پیروان میترائیسم آن را از هزاران سال پیش در ایران برگزار می کرده اند. وقتی میترائیسم از تمدن ایران باستان به سایر جهان منتقل شد در روم و بسیاری از کشورهای اروپایی روز 21 دسامبر به عنوان تولد میترا جشن گرفته می شد ولی پس از قرن چهارم میلادی در پی اشتباه محاسباتی، این روز به 25 دسامبر انتقال یافت و از سوی مسیحیان به عنوان روز کریسمس جشن گرفته شد. از این روست که تا امروز بابا نوئل با لباس و کلاه موبدان ظاهر می شود و درخت سرو و ستاره بالای آن هم یادگاری از کیش مهر است.
تنوع برگزاری یلدا
یکی از آیین های شب یلدا در ایران، تفال با دیوان حافظ است. مردم دیوان اشعار لسان الغیب را با نیت بهروزی و شادکامی می گشایند و فال دل خویش را از او طلب می کنند. در برخی دیگر از نقاط ایران نیز شاهنامه خوانی رواج دارد. نقل خاطرات و قصه گویی پدر بزرگ ها و مادر بزرگ ها نیز یکی از مواردی است که یلدا را برای خانواده ایرانی دلپذیرتر می کند. اما همه این ها ترفندهایی است تا خانواده ها گرد یکدیگر جمع شوند و بلندترین شب سال را با شادی و صفا سحر کنند.
در سراسر ایران زمین، جایی را نمی یابید که خوردن هندوانه در شب یلدا جزو آداب و رسوم آن نباشد. در نقاط مختلف ایران، انواع تنقلات و خوراکی ها به تبع محیط و سبک زندگی مردم منطقه مصرف می شود اما هندوانه میوه ای است که هیچ گاه از قلم نمی افتد، زیرا عده زیادی اعتقاد دارند که اگر مقداری هندوانه در شب چله بخورند در سراسر چله بزرگ و کوچک یعنی زمستانی که در پیش دارند سرما و بیماری بر آنها غلبه نخواهد کرد.
مردم شیراز در شب یلدا به شب زنده داری می پردازند و بعضی نیز بسیاری از دوستان و بستگان خود را دعوت می کنند. آنها در این شب سفره ای می گسترانند که بی شباهت به سفره هفت سین نوروز نیست و در آن آینه و قاب عکس حضرت علی (ع) را جای می دهند. انواع و افسام آجیل و تنقلاتی چون نخودچی، کشمش، حلوا شکری، رنگینک و خرما و میوه هایی چون انار و به و بخصوص هندوانه خوراکی های این شب را تشکیل می دهند.
در آذربایجان مردم هندوانه چله (چیله قارپوزی) می خورند و باور دارند که با خوردن هندوانه لرز و سوز و سرما به تن آنها تاثیری ندارد.
در اردبیل رسم است که مردم، چله بزرگ را قسم می دهند که زیاد سخت نگیرد و معمولا گندم برشته (قورقا) و هندوانه و سبزه و مغز گردو و نخودچی و کشمش می خورند.
در گیلان هندوانه را حتما فراهم می کنند و معتقدند که هر کس در شب چله هندوانه بخورد در تابستان احساس تشنگی نمی کند و در زمستان سرما را حس نخواهد کرد. «آوکونوس» یکی دیگر از میوه هایی است که در این منطقه در شب یلدا رواج دارد و به روش خاصی تهیه می شود. در فصل پاییز، ازگیل خام را در خمره می ریزند، خمره را پر از آب می کنند و کمی نمک هم به آن می افزایند و در خم را می بندند و در گوشه ای خارج از هوای گرم اطاق می گذارند. ازگیل سفت و خام، پس از مدتی پخته و آبدار و خوشمزه می شود. آوکونوس ازگیل در اغلب خانه های گیلان تا بهار آینده یافت می شود و هر وقت هوس کنند ازگیل تر و تازه و پخته و رسیده و خوشمزه را از خم بیرون می آورند و آن را با گلپر و نمک در سینه کش آفتاب می خورند.
دکتر محمود روح الامینی روایت جالبی از یلدای مردم کرمان ذکر می کند. بنا به روایت او مردم کرمان تا سحر انتظار می کشند تا از قارون افسانه ای استقبال کنند. قارون در لباس هیزم شکن برای خانواده های فقیر تکه های چوب می آورد. این چوب ها به طلا تبدیل می شوند و برای آن خانواده، ثروت و برکت به همراه می آورند.
«جمشید کیومرثی» مردم شناس زرتشتی درباره یلدا می گوید:« نزد ایرانیان، زمستان به دو چله کوچک و بزرگ تقسیم می شود. چله بزرگ از اول دیماه تا 10 بهمن ماه را در بر می گیرد و از 10 بهمن به بعد را چله کوچک می گویند. یلدا، شب نخست چله بزرگ است.»
بنا به روایت او زرتشتیان در این شب جشن می گیرند و فدیه می دهند:« فدیه، سفره ای است که در هر خانه گسترده می شود و در آن خوراکی های مرسوم شب یلدا چیده می شود. زرتشتیان در این شب دعایی به نام «نی ید» را می خوانند که دعای شکرانه نعمت است. خوراکی هایی که در این جشن مورد استفاده قرار می گیرند، گوشت و 7 میوه خشک شده خام (لورک) را شامل می شوند.»
آشوریان ایران نیز در جشن یلدا با سایر اقوام ایرانی شریک هستند. «آلبرت کوچویی» رئیس سابق انجمن آشوریان تهران ضمن تایید این نکته می گوید:« ما معتقدیم یلدا، سنت دیرینه آشوری است. یلدا یعنی تولد و آشوری ها معتقدند به دلیل نزدیکی عید میلاد مسیح و شب یلدا، آشوری ها بعد از مسیحیت، یلدا را به عنوان شب تولد مسیح جشن می گرفتند ولی بعدها به علت تغییراتی که در گاهشماری ها پیش آمد و سال های کبیسه را هم محسوب کردند، این تاریخ تغییر کرد و شب یلدا سه روز عقب تر آمد و ما این سال ها در 4 دی ماه میلاد مسیح را جشن می گیریم.»
وی در ادامه می افزاید:« آشوریان نیز در شب یلدا آجیل مشکل گشا می خرند و تا پاسی از شب را به شب نشینی و بگو بخند می گذرانند و در خانواده های تحصیل کرده آشوری تفال با دیوان حافظ نیز رواج دارد.»
يلدا در روسیه
یلدا که جشنی ایرانی است در کشور روسیه همسایه شمالی ما نیز رواج دارد. دکتر «داریوش کیانی هفت لنگ» مدیر سازمان اسناد ملی ایران درباره برگزاری یلدا در روسیه چنین روایت می کند:« این جشن در روسیه نیز از دیر باز، از روزگاری که هنوز مسیحیت به آن جا راه نیافته بود، به مدت 12 روز پر سرور و پر آئین با آداب ویژه ای برگزار می شده است و گویا هنوز هم در میان دهقاناان و روستائیان معمول است. در روسیه جشن یلدا، عید سالانه دهقانان و روستائیان بود. پختن نان شیرینی محلی به صورت موجودات زنده، بازی های محلی گوناگون، کشت و بذر پاشی به صورت تمثیلی و باز سازی مراسم کشت، پوشانیدن سطح کلبه با چربی، گذاشتن پوستین روی هره پنجره ها، آویختن پشم از سقف، پاشیدن گندم به محوطه حیاط، ترانه خوانی و رقص و آواز و مهم تر از همه قربانی کردن جانوران از آیین های ویژه این جشن بوده و هست....یکی دیگر از آیین های شب های جشن، فالگیری بود و پیشگویی رویدادهای احتمالی سال آینده. همین آیین ها در روستاهای ایران نیز کم و بیش به چشم می خورند که نشان از همانندی جشن یلدا در ایران و روسیه دارند.»
http://www.oshihan.org/
يلدا و هوم
نویسنده: لیدا آیلار
در پارسي، شب يلدا به شبي ميگويند كه درازترين شب سال است. شب اول ديماه كه زمين در مدار گردش به دور خورشيد در موقعيت 270 درجه قرار ميگيرد و طول شب قريب 14 ساعت است و از روز بعد روزها درازتر ميشود تا خرداد كه درازترين روزها فرا ميرسد. ايرانيان باستان به كمك ساخت چهارتاقي ها، زاويه قرارگرفتن زمين را نسبت به خورشيد محاسبه ميكردند. بقايايي از اين چهارتاقيهاي قديمي از زمانهاي دور برجاي مانده كه دليل مستندي است بر اين ادعا كه تقويم شمسي ايرانيان باستان طبيعيترين و ثابتترين گاه شمار جهان است.
يلدا كلمهاي است سرياني، به معناي زايش، وقت و ولادت. بر پايه اساطير كهن، در شب يلدا "مهر" در كوه البرز در يك غار از فروغ زاييده ميشود و بواسطه وجود او از روز بعد بر طول مدت روز و روشنايي افزوده ميشود. پارسيان همواره ميترا (مهر) و ناهيد (آناهيتا) را به عنوان دو فرشته مقرب درگاه ايزد، مقدس دانسته و احترام ميگذاردند. در آيين ايرانيان باستان ميترا فرشتهاي است كه سمبل پشتيباني از راستگويان و درستكاران است. همينطور ناظر بر عهدها و پيمانها، معاهدات و قراردادها. آنها بر اين اعتقاد بودند كه اگر كسي عهدي ببندد و بر آن وفادار نماند، ميترا از او انتقام خواهد گرفت. نبايد تصور كرد كه اين دو فرشته، همچون الهه هاي يوناني هستند، چرا كه اگر اين چنين بود، ايرانيان كه مهارت بسزايي در كار سنگ تراشي و مجسمهسازي داشتند چون يونانيان از آنها مجسمه ميساختند. ميترا و آناهيتا تنها نمادي از راستي، درستي، نيكي و حقيقت بودند و ايرانيان آنها را در فكر و انديشه خود ميپروراندند. از كارهايي كه به ميترا منسوب ميدارند، غلبه بر گاو خشكسالي (نماد اهريمن) است. گفته شده ميترا گاو شرور را از آسمان به زمين كشانده، بر گردهاش سوار گشته و دشنهاي در كتفش فرو كرده است. از اصابت دشنه به كتف گاو "سه قطره خون" بر زمين چكيده كه منشأ روييدن سه گياه گرديده است.
از اولين قطره گندم، دومين انگور و سومين، گياه شفابخش "هوم" روئيد. بدين ترتيب زمين بارور و حاصلخيز شد. يكي از مواردي كه باعث جشن گرفتن در شب يلدا ميگردد، شكرگزاري بابت اين پيروزي و بركت حاصل از آن است. هنگامي كه ميترا بر گاو خشكسالي (اهريمن) غلبه كرد از يارانش با نان و شراب (بركت و شادي) پذيرايي نمود و به آنها نويد داد كه هرگاه اهريمن بر جهان مستولي گردد، باز خواهد گشت و با او به ستيز و مقابله خواهد پرداخت و حتماً بر او پيروز خواهد گشت. سپس به آسمان عروج كرد.
ايرانيان باستان خورشيد را نمادي از نيروهاي خداوندي مي دانستند و محترم ميشمردند و به رنگهايي كه تداعي كننده خورشيد به خصوص در طلوع و غروب است، دلبستگي داشتند. از اينروست كه ميوههايي مثل هندوانه، انار، خرمالو و مركبات (به صرف رنگشان) از ميوههاي اصلي بوده كه در شب يلدا تناول ميشده است. به نظر ميرسد ميتراي اسطورهاي ايران زمين تأثير بسزايي در فرهنگ اروپائيان داشته است.
تولد ميترا در روز 20 يا 21 دسامبر است. در برخي از منابع آمده است كه پس از مسيحي شدن روميان، سيصد سال پس از تولد عيسي مسيح، كليسا جشن تولد مهر را به عنوان زادروز عيسي پذيرفت، زيرا زمان دقيق تولد وي معلوم نبود. وقتي ميترائيسم از تمدن ايران باستان به ساير جهان منتقل شد در روم و بسياري از كشورهاي اروپايي، در پي اشتباه محاسباتي اين روز به 25 دسامبر انتقال يافت و از سوي مسيحيان به عنوان روز كريسمس جشن گرفته شد.
در تصاوير و كندهكاريهاي باقي مانده از گذشتههاي دور، ميترا بر روي درخت كاج نشسته است. همان كاجي كه مسيحيان در شب ميلاد مسيح با چراغي نوراني (نماد ميترا) آذين ميبندند. قبلاً ماههاي رومي در طول سال، موقعيت ثابتي نداشتند (همچون تقويم قمري) بنابر اين اعياد، مراسم و آيينهاي هر سال زمانش تغيير ميكرد. گاه زمستان بود و گاه تابستان. منجمين آنها پس از تقليد و كپي برداري از گاه شمار مهري (شمسي) ايرانيان، تقويم خود را اصلاح كردند. اما در اين ميان فراموش كردند كه نام ماهها را - كه براساس شمارش بود - عوض كنند.!
منابع :
1- ديدي نو از آئيني كهن (دكتر فرهنگمهر)
2- نظام گاهشماري در چهارتاقيهاي ايران
3- فرهنگ عميد
4- فرهنگ معين
5- گاهشماري و جشنهاي ايران باستان (هاشم رازي)
6- مقاله دكتر طلعت بصاري
7- مجله رسانه چاپ كانادا
مهرگان عامه
مهرگان است. همه جا پر از نور وصفا. پر از رنگهای شاد وزنده. همه جا آب و جارو کشیده.پاک و پاکیزه. آتش از شاخه های هوم زبانه می کشد. بوی آش هفت غلهء مخصوص مهرگان همراه بوی اسپند، عود وعنبر مشام را پر می کند. دخترکان مو خرمایی با گیس بافته و آزین بسته با گلهای وحشی، ردای ارغوانی، زرد یا نارنجی به تن،همرنگ برگهای الوان پائیزی در میدان اصلی قصبه جمع شده اند. جوانان برنا متناسب با لیاقتشان در تیراندازی واسب سواری مورد توجه، تکریم وتشویق ریش سفیدان قرار می گیرند، چه بر خلاف ایام نوروز که بیشتر به سالخوردگان بها داده میشود در مهرگان محوریت با جوانان است. مردم سرودهایی از مهریشت را به آواز می خوانند. در دستان همه به تعداد کسانی که دوستشان دارند دست نبشته های شادباش معطر پیچیده شده در لفافه های زرین قرار دارد. نوازندگان وخنیاگران نوای جدیدی می نوازند. مردم همراه این نوا به جهت سپاسگزاری از نعمات یزدان به پایکوبی ودست افشانی می پردازند. کم کم همه با هم محل تجمع را رها کرده و ساز وسرنا ودف زنان به سمت اولین خانه می روند. در میان این خانه هم مثل خانه های دیگر سفره ای گسترانده شده است. سفرهء مستطیل شکل سپید همراه پارچهء گرد ارغوانی در وسط آن. هفت میوهء مخصوص سفرهء مهرگان (سیب، لیمو، ترنج، انگور سپید، نیشکر،به وعناب) همراه با میوه های دیگری که به رنگ خورشید هستند مثل خرمالو و زالزالک داخل آن قرار دارند. در مرکز سفره شمعدانی با دوازده پره ودوازده سپندار(شمع) روشن قرار دارد. همچنین یک ترازو که هم برای تاکید بر دادگری ایزدمهر است وهم به نشانه برابرشدن ساعات روز وشب درمیان سفره وجود دارد. گرداگرد سفره شش شمع بلند وفروزان که نمادی از شش امشاسپندان است، گذاشته اند. همینطور سه گلدان سرو(درخت همیشه سبز ،زیبا و سرافراز)، انواع غذاهای لذیذ و اشربه های گوارا همراه نان مخصوص مهرگان که از مخلوط هفت غله (گندم، جو، برنج،نخود، عدس، ماش،ارزن) طبخ شده، داخل سفره است.بانوی خانه با آیینه و گلاب به استقبال می آید و از میهمانانش با نقل و نبات و آجیل مخصوص که حاوی انجیر، سنجد، بادام، فندق، پسته، گردو، کنار و نوشیدنی مخصوص اعیاد عصارهء گیاه هوم(اکسیر جاودانگی) که با شیر رقیق شده است پذیرایی می کند. حاضرین به نشانهء هم پیمان بودن از یک جام می نوشند واجداد آن خانه را تا هفت نسل گذشته اسم می برند و از ایزد مهر می خواهند که آنها را قرین رحمت و آمرزش خود قرار دهد. سپس دستان خود را به نشانهء تاکید بر پیمان ومودت می فشرند و به سوی خانهء بعدی می روند...
نام اصلی مهرگان "متراکانا" یعنی "متعلق به مهر" بوده است. مهر به معنای فروغ خورشید، مهربانی ودوستی است.جشن مهرگان به مدت پنج رور از شانزدهم تا بیست ویکم مهر برگزار می گردیده است که این تاریخ بر طبق تقویم های خورشیدی مصادف می شود با دهم تا پانزدهم مهر. زیرا در قدیم تمام ماههای سال سی روز بوده است. شانزدهم مهرماه، صد ونودو ششمین روز سال بوده که مطابق تقویم های خورشیدی مصادف مهرماه می شود.در کتابها ومقالاتی که در مورد مهرگان خوانده ام، کمتر جایی را دیده ام که اشاره ای به چرایی پنج روزه بودن جشن مهرگان داشته باشند. بعضی ها هم تفاوت تقویم شهریاری وخوارزمی را دلیل چند روزه بودن این جشن می دانند. اما در حقیقیت جشن مهرگان در روز اول که "مهرگان" نام داشته جنبه دینی داشته ودر روز ششم که "رام روز" نام داشته جنبه تاریخی واسطوره ای. البته در این میان نباید جنبه نجومی این جشن بزرگ را به فراموشی سپرد که در واقع به دلیل اعتدال پاییزی وفرا رسیدن فصل برداشت کشاورزان بوده است.
مهرگان عامه به دلیل تولد ایزد مهر جشن گرفته می شده است و مهرگان خاصه به سبب بزرگداشت پیروزی فریدون بر ضحاک یا عدل بر داد.آورده اند که زرتشت ایرانیان را امر کرد که که باید مهرگان ورام روز را به یک اندازه محترم بدارند وعید بگیرند. هرمز پسر شاپور میان این دو را بهم پیوست چنان که میان نوروز وسیزده بدر را و از آن پس هر پنج روز را عید گرفتند.
مهر در اصل ایزدی است شریک در فرمانروایی جهان، برکت بخشنده، حامی پیمان و هشدار دهنده به پیمان شکنان. مهر پیش از ظهور زرتشت خدا بوده است. اولین خدای مینوی. زرتشت چون اعتقاد واحترام مردم را به این خدا دریافت او را بعنوان فرشتهء آفریدهء اهورا مزدا گرامی داشت. مایه مباهات است که نخستین خدای مافوق الطبیعهء مینوی جهان متعلق به ایرانیان بوده است. در یشت دهم آمده است: "او نخستین خدای مافوق الطبیعه است که پیشاپیش خورشید نامیرای تیز اسب از این سر به آن سر هرا (البرز) می رسد... نخستین خدایی است که قله های زیبای زرگون را فرا می گیرد و از آن جا این نیرومندترین (خدایان) بر سراسر سرزمینی که ایرانیان در آن جایگزین هستند، نظارت دارد."
میترا نمادی برای پیمان و سخن راست ودرست کرداری است. ایرانیان معتقد بودند که پایبند بودن به عهد و پیمان اساس تمام زندگی نظام یافته در کیهان، دین وجامعه است. با مراعات "پیمان" مردمان با هم پیوستگی می یابند و ریشه دروغ وتزویر وریا خشک می گردد. هنوز دعای داریوش برسنگ نبشته های تخت جمشید است که گفته: "خداوندا این کشور را از دشمنی، خشکسالی ودروغ محفوظ بدار." آریاییها ایران را سرزمین پیمان می دانستند وفقط جنگ با کشورهای پیمان شکن را مباح می دانستند. آنها هنگام عزیمت به جنگ از فراز اسب با یکدیگر هم قسم شده و به درگاه مهر برای مدد به گسترش داد دعا می کردند. کم کم در کنار وظائف برکت بخشی مهر، حمایت او از پیمان توسعه یافت و وظائف جنگی بسیاری نیز بر عهدهء وی گذاشته شد.
مهر پرستی از ایران به اروپا رفت وحتی هنوز آیین های مسیحیان تحت تاثیر مهرپرستان ایران زمین است. این نغز تاریخ است که خدای محبوب ملتی، مورد پرستش دشمنش (روم) قرار بگیرد. در حالیکه خود ما پس از آنکه غرب را به صورت مطلق پذیرفتیم با شتاب وبی محابا آنچه داشتیم وبودیم را از بیخ وبن کندیم و به فراموشی سپردیم!
مهر همچنین نمادی برای عدل وداد بوده است. آرزوی احقاق عدالت از دیرباز بر زندگی مردم ایران سایه افکنده وبینش وجهان بینی آنها را متاثر کرده بود. آریاییها معتقد بودند که مهر دارای هزار چشم و هزار گوش است و هیچ خطا وگناهی از دید او مخفی نمی ماند.جالب است بدانیم معاد رکن اساسی در جهان بینی آنان بوده است. بسیاری از دانشمندان معتقدند اعتقاد ایرانیان به زندگی پس از مرگ بر عقاید شرق (آیین های هندی وبودایی) و غرب (آیین های یهودی ومسیحی) تاثیر گذاشته است. آنها تمایل به اعتقاد بر جاودانگی را تنها نویدی جهت پاداش اخروی نمی دانستند بلکه اولین دلیل آنها برای زندگی پس از مرگ این بوده است که چون خداوند خالق انسان وجهان است و هدفمند جهان را آفریده پس نیستی و پوچی در قاموس او جایی ندارد. آنها اهریمن را دشمن انسان می دانستند و بر این اعتقاد بودند که اگر فرضا مرگ سخن آخر باشد و دلیلی برای پایان افسانهء آفرینش او، در این صورت اهریمن پیروزمند نهایی است نه خداوند! زندگی پس از مرگ را چنین توصیف می کردند: پس از مرگ روان به مدت سه شب پیرامون تن می گردد. در شب نخست به سخنان خود، شب دوم به اندیشه هایش و شب سوم کردارش در زندگی دنیوی اش می اندیشد. روان برای پشت سر نهادن این مرحله وترس وعذاب ناشی از آن، به پشتیبانی سروش نیازمند است و این حمایت اتفاق نمی افتد مگر به مدد تقدیم هدایا، خیرات ونیایش های بستگان متوفی. به استنباط من فلسفه مراسم گرفتن وخیرات و مبرات دادن در روزهای نخست و ختم گرفتم در روز سوم برای اموات از این عقیده منشا می گیرد. در سپیده دم (روز چهارم) هر روانی می رود تا دربارهء اعمالش داوری شود. مهر عادل مردگان را داوری می کند و میزان پیمان شکنی، خلاف کاری و دروغ گویی هر فرد را می سنجد. بعد از قضاوت روانها باید از روی پل چینود عبور کنند. این پل برای روانهای پاک عریض وبرای روانهای شرور به صورت تیغهء شمشیر باریک وریز است که باعث می شود بدکرداران در میانه راه به قعر جهنم بیفتند.جالب است بدانید که در فرهنگ ایران باستان آنقدر گریه وشیون و زاری قبیح بوده است که معتقد بودند روانهای نیک وبد، هر دو در هنگام عبور از روی پل چینود با مانعی روبرو خواهند شد و آن رودخانه ای است که از اشکهای سوگواران در زیر چینود جاری می باشد. گریه وفغان بیش از حد رودخانه را به طغیان می آورد وبرای عبور روانها مشکل ایجاد می کند. آنها می گفتند زاری نشانه ناسپاسی است و آنچه به راستی مفید است اجرای مناسک صحیح ونیایش به درگاه یزدان جهت آمرزش روان است.
با الهام از داوری مهر در روز حسابرسی ایرانیان محکمه های خاص واستثنایی در روز مهرگان بر پا می کردند و در آن به دادخواهی مظلومین می پرداختند. قبل از همه شاه تاج از سر بر می گرفت. از تخت به زیر می آمد وبا لباسی مبدل در میان تودهء مردم وپیش روی مه مغان(سرکردهء روحانیون زرتشتی) دو زانو می نشست و می گفت: "همهء کسانی که با من خصومتی دارند، به یک سو بایستند تا نخست به کار ایشان رسیدگی گردد." سپس روی به موبد یا مغ می کرد و می گفت: "نقش تو در اینجا به مثابهء نقش مهر است در سرای ابدی. پس مراقب باش که چون او همه را به یک چشم بنگری و توانگر را بر ناتوان برنگزینی، زیرا هر چه مهر فردا از من پرسد از تو پرسم وبر گردن تو اندازم." شاه پس از پاسخ دادن به شکوائیه های مردم بر تخت می نشست و رو به بزرگان ونزدیکان خود می گفت: "من آغاز از خویشتن بدان کردم که شما را طمع بریده شود از ستم بر کسی." هر آن کس که به من نزدیک است در آن روز دورتر بود، و هرکه قوی تر، ضعیف تر! این رسم از زمان اردشیر به قوت برقرار بود تا اینکه یزدگرد دوم آن را برانداخت و به همین دلیل به عنوان "بزه گر" ملقب گردید.
جشن مهرگان بعد از نوروز بزرگترین جشن ایرانیان بوده است. حتی برخی مهرگان را بر نوروز ارجح تر می دانند همانطور که پاییز را به بهار و هنگام آوردن دلیل به این گفته ازسطو استناد می کنند: "در بهار حشرات وهوام آغاز به رشد ونمو می نمایند در حالیکه در پاییز آغاز ذهاب آنهاست. بنابراین پاییز بر بهار برتری دارد.دلیل دیگر بزرگ داشتن این روز آن بوده است که همانطور که ایرانیان باستان نوروز را روز نخست آفرینش می دانستند، مهرگان را پایان زندگی دنیوی (قیامت) و آغاز زندگی مینوی و هنگام پر کشیدن به سوی "یزدان" می دانستند.
نویسنده :لیدا آیلار
فصلنامه پزشکی اجتماعی هوم
http://www.e-hoom.com/Magzine/Show_Item.aspx?Item_No=173&catNo=23
دستنوشته آتشکده
http://weblog.zendehrood.com/atashkadeh
شهریورگان
نویسنده:آرزو رسولی
شهريور؛ آيينه آفتاب و سرور فلزات
امروزه وقتي ماه شهريور فرا مي رسد، كمتر كسي ممكن است به ياد بياورد كه شهريور نام يكي از امشاسپندان دين قديم ايرانيان بوده است و روز چهارم شهريور ماه كه نام شهريور را بر خود دارد، جشني به نام «شهريورگان» در ستايش اين امشاسپند كه تجلي شهرياري مطلوب اهورامزدا بر روي زمين است، برگزار مي شده است.
جشني چنان فراموش شده كه ديگر حتي هموطنان زردشتي ما نيز آن را برگزار نمي كنند. شهريورگان از سلسله جشن هاي همنام شدن روز و ماه بوده است كه در هر ماه، يك نمونه از اين گونه جشن ها را شاهد بوديم.
برخي از اين گونه جشن ها همچنان از اهميت و اعتبار زيادي برخوردارند، مانند جشن مهرگان. اما برخي به فراموشي سپرده شده اند و از اين ميان، جشن هاي مربوط به امشاسپندان بيشتر به چشم مي آيند. امشاسپندان به معني «جاودانان مقدس» را شايد بتوان معادل با فرشتگان در دين اسلام دانست. با اين تفاوت كه امشاسپندان هر يك تجلي يكي از صفات باريتعالي هستند: بهمن (= انديشه نيك)، ارديبهشت (= بهترين راستي)، شهريور (= شهرياري و سلطنت مطلوب)، سپندارمد (= اخلاص و بردباري مقدس)، خرداد (= تماميت و كمال)، امرداد (= بي مرگي) كه همراه با سپندمينو (= روح افزايش بخش و مقدس)، نماد اصلي اهورامزدا و روح و انديشه او، هفت امشاسپند دين زردشت را تشكيل مي دهند و در اوستا، يشتي به نام «هفتن يشت» به ستايش آنان اختصاص دارد. گرچه برگزاري جشن هاي مربوط به امشاسپندان امروزه كمرنگ شده است اما اين امر از اعتبار آنان در دين زردشت نمي كاهد. اهميت امشاسپندان را در بازماندن نام آنان در تقويم ايرانيان مي توان دريافت. تعدادي از ماه هاي سال به نام آنان نامگذاري شده است. در تقويم زردشتيان نيز كه هر روز ماه نامي دارد، روز اول ماه به نام اهورامزدا و شش روز بعدي به نام امشاسپندان نامگذاري شده است.
و در اين ميان، ماه ششم سال و روز چهارم هر ماه نام شهريور را بر خود دارد. و روز شهريور از ماه شهريور جشني بوده به نام شهريورگان كه بنا به قولي آن را «آذرجشن» نيز مي گفتند (آثار الباقيه ابوريحان بيروني).
شهريور با نام اصلي خْشَثْرَه وَئيريَه (Xšaθra – Vairya) به معني شهرياري و سلطنت مطلوب است. اين امشاسپند نرينه مظهر توانايي، شكوه، سيطره و قدرت آفريدگار است. در جهان مينوي، او نماد فرمانروايي بهشتي و در گيتي نماد سلطنتي است كه مطابق ميل و آرزو باشد، اراده آفريدگار را مستقر كند، بيچارگان و درماندگان را در نظر داشته باشد و بر بدي ها چيره شود. فرّ و پيروزي پادشاهان دادگر نيز از اوست. «ز شهريورت باد فتح و ظفر / بزرگي و تخت و كلاه و كمر» (فردوسي)
از اين جهات مي توان گفت شهريور انتزاعي ترين امشاسپندان است. همكاران او ايزد مهر، ايزد خورشيد و ايزد آسمان هستند و ايزدان هوم، بُرز، اردوي سوره اناهيتا و سوك (ايزد همكار ماه كه خواسته و سود مي بخشد) نيز جزو ياران او به شمار آمده اند. او پشتيبان فلزات است و فلزات نماد زميني او هستند. اوست كه در پايان جهان همه مردمان را با جاري كردن فلز گداخته اي خواهد آزمود.
دشمن اصلي شهريور سَوْروَه Saurva (سَروَه / ساوول) است كه درواقع سَرديوِ «حكومت بد» و «ستمكاري» و «هرج و مرج» و «مستي» است.
در اوستا، از شهريور به عنوان كشور جاوداني اهورامزدا، سرزمين فناناپذير و بهشت برين نام برده شده است و انسان بايد چنان زندگي كند كه پس از مرگ، شايسته اين مملكت شود. در انديشه زردشت، انسان به واسطه «انديشه نيك» است كه «راه راستي» را دنبال مي كند و به «كمال» و «بي مرگي» دست مي يابد و بدان وسيله به «شهرياري» مي رسد. بدين گونه است كه انسان مي تواند در سرشت خدا سهيم باشد. در حقيقت، وظيفه ديني انسان اين است كه با منبع غايي يا آفريدگار يكي باشد.
در بند هفتم هفتن يشت كوچك آمده است: «... شهريور امشاسپند را ما مي ستاييم، فلز گداخته را ما مي ستاييم، رحم و مروت را كه غمخوار بيچارگان است ما مي ستاييم.» چون شهريور نگهبان فلزات است، از اين رو، او را دستگير فقرا و فرشته رحم و مروت نيز خوانده اند. يكي از وظايف شهريور نيز شفاعت درويشان نزد هورمزد است. همچنين گفته شده شهريور آزرده و دلتنگ مي شود از كسي كه سيم و زر را بد بكار اندازد يا بگذارد كه زنگ بزند.
در كتاب پهلوي بُند هشتن آمده است كه هر گُلي از آنِ امشاسپندي است و «شاه اِسپَرغم» مختص شهريور است. همچنين در اين كتاب، درباره تن مردمان نيز آمده است: «اين نيز پيداست كه هر اندامِ مردمان از آنِ مينويي است؛ جان و هر روشنيِ با جان از آنِ هورمزد است. گوشت (از آنِ) بهمن، رگ و پي (از آنِ) ارديبهشت، استخوان (از آنِ شهريور)، مغز (از آنِ) سپندارمد، خون (از آنِ) خرداد و پشم و موي (از آنِ) امرداداند.» به اين ترتيب، استخوان هاي بدن متعلق به شهريور است.
در كيهان شناسي ايرانيان، آسمان بلورين كه گيتي را چون دُري فرا گرفته است و بر زمين مسلط است، به شهريور، شهريار آرماني، آيينه آفتاب و سرور فلزات تعلق دارد. و از آنجا كه آسمان و زمين به نوعي با هم جفت اند، پاسداران آنان، شهريور و سپندارمد نيز بيشتر اوقات با هم مي آيند. دور نيست زردشت در آسمان بلورين و افراشته كه ارباب وار گرد زمين را به منظور حفاظت فرا گرفته است، رابطه معقولي با اطاعت فرودستانه زمين مي ديده است. اما با وجود عظمت آسمان به عنوان نماد، از آنجا كه آسمان پديده اي غير ملموس و دور از دسترس بوده است، ناچار خصوصيت ديگر شهريور، بستگي او با فلز روي زمين، آدمي را با آفرينش متعلق به او مربوط مي سازد. به اين ترتيب، شهريور با آسمان فلزي بالا گرفته، رود فلز مذاب و زره و سلاح رزمندگان (كه معقول است به شهريار نيرومند تعلق داشته باشد) مربوط است. اما در گات ها، انديشه هاي زردشت درباره شهريور بيشتر گرد مفهوم «شهرياري» يا «ملكوت» خداوند دور مي زند.
ظاهرا تصوري كه از اين ملكوت وجود دارد، هم شامل بهشت مي شود كه آن سوي آسمانِ پيدا واقع است، و هم شهرياري خداوند را روي زمين در بر مي گيرد. لقب Vairya كه به شهريور مي دهند دلالت بر چيزي «مطلوب» يا «خواستني» مي كند. همان گونه كه مسيحيان مي گويند: «ملكوت خداوند خواهد آمد»، زردشتيان نيز آرزومند گسترده شدن شهرياري خداوند بر روي زمين هستند.
اما شهريور امشاسپند نقش مهمي نيز در پايان جهان ايفا مي كند. هنگامي كه سوشيانس، موعود زردشتي، ظهور مي كند تا بدكاران را عقوبت كند و دينِ به را بگستراند، سپاهي بر مي انگيزد و به كارزار ديو اَشموغي (اَهلَموغي)، ديو بدعت، مي رود. آن ديو به بالا و پايين زمين مي دود و سرانجام در سوراخي فرو مي رود و شهريور امشاسپند بر اين سوراخ فلز گداخته مي ريزد و او را محبوس مي كند تا سرانجام به دوزخ افتد. با توجه به مفاهيمي كه شهريور امشاسپند در بر دارد و با توجه به نقشي كه در آفرينش و نيز در پايان جهان ايفا مي كند، مي توان به اهميت اين امشاسپند و در نتيجه اهميت جشن مربوط به آن پي برد. اما همان طور كه گفته شد، اين جشن به نوعي با آتش نيز پيوند خورده است. مي دانيم كه مهم ترين جشن آتش ميان ايرانيان جشن سده بوده است كه امروز نيز زردشتيان آن را به طور مفصل برگزار مي كنند. اما سده تنها جشن آتشي نيست كه در ميان ايرانيان رايج بوده است. ابوريحان بيروني جشن هاي مختلفي را به نام «آذرجشن» (= جشن آتش) ذكر مي كند كه نخستين آن جشن روز چهارم (روز شهريور) ماه شهريور بوده و «شهريورگان» ناميده مي شده است. بيروني از قول زادُويه بن شاهُويه (مولف كتابي درباره مبدا جشن هاي ايراني) نقل مي كند كه مي گويد: «اين جشن، آذرجشن ناميده شده يعني جشن آتش هايي كه در خانه هاي مردم است. زمان اين جشن در آغاز زمستان بوده، و رسم بر اين بود كه در درون خانه ها آتش هاي بزرگ بيفروزند و شوق بسياري در ستايش و پرستش خدا نشان دهند، و مردم گردهم مي آمدند كه غذا درست كنند و به شادماني بپردازند. آنان بر اين باورند كه هدف از اين كار راندن سرما و ستروني زمستان است، و اين كه گرمايي كه آتش پخش مي كند، اثر زيبانبخش همه آن چيزهايي را كه به گياهان در جهان آسيب مي رساند، دور مي كند. و روش آنان در اين مورد مانند روش مردي است كه با سپاهي گران براي نبرد با دشمن به راه مي افتد.» ...
بر گرفته از خبرگزاری میراث فرهنگی
چهارشنبه سوری يا شب سوری
مقدمه:
در روز شمار ايرانيان باستان هريك از سيروز ماه را نامي است كه نام دوازده ماه سال نيز در ميان آنهاست ، ايرانيان باستان در هر ماه كه نام روز با نام ماه برهم منطبق و يكي ميشدند آن را به فال نيك گرفته و آن روز را جشن ميگرفتند ، اغلب جشنهاي ايرانيان آريايي چه آنهايي كه امروز برگزار ميشوند و چه آنهايي كه فراموش شدهاند ريشه در آئين كهن زرتشتي دارد، به قول پرفسور مري بريس شادي كردن، تكليفِ دلپذيرِ ديني اين جماعت است. در كتيبههاي هخامنشي هم شادي و جشن وديعهاي الهي «اهورايي» خوانده شده است. پيوند ايرانيان آريايي قبل از اشو زرتشت با ايزدان خود نه پرپايه جهل و ترس از آنان بلكه بر اساس مهر و دوستي استوار بود و مردم در مقابل نعمات و سلامتي عطا شده به آنان به جشن (يَزَشْنْ = نيايش شادمانه) ميپرداختند و آنان بايستي با خشنودي و شادي و پايكوبي (نه غم و سوگ و گريه و زاري كه از صفات و علامات اهريمني ميباشد) و در عرصه روشنايي و آگاهي به نيايش و ستايش ايزدان ميپرداختند.
در گذشتههاي دور آرياييان به گرد آتش جمع ميشدند و با نوشيدن شيره گياه هوم (هَئومَه haoma) و با پايكوبي و هلهله و شادي به قرباني حيواني (معمولاً گاو) ميپرداختند و بخشي از آن گوشت را به آتش ميافكندند زرتشت غريوهاي مستانه و افكندن گوشت قراباني در آتش و الوده كردن آن را نفي كرد و كشتن جانوران را به رنج، و تباه كردن گوشت آن را كاري اهريمني به شمار آورد و در برابر اينها خشنودي و پايكوبي و شادماني از هستي و آفرينش را در گرد آتش درست و برابر با اَرْتَة (فضيلت، سامان و نظم هستي ) و نيكوكارانه شمرد.مطابق قول و حدس استاد ذبیح بهروز چهارشنبه سوری جشنی است مانند بیشتر جشنهای ایرانی که با ستاره شناسی بستگی تام داشته ومبدإ همه ی حسابهای علمی تقویمی بشمار می رود. در آن روز در سال 1725 پیش از میلاد زرتشت بزرگترین حساب گاه شماری جهان را نموده و کبیسه پدید آورده و تاریخ های کهن را درست و منظم کرده است؛ پس به نظر ایشان در سال 1725 پیش از میلاد،شبی که در روز آن زرتشت تاریخ را اصلاح کرده است، به یادبود آن ، همه ساله مردم ایران جشن بزرگی بر پا کرده و با آتش افروزی،شادی خود را آشکار و اعلام کرده اند و آن رصد و اصلاح تاریخ تا کنون در هیأت و یادمان چهارشنبه سوری ( شب جشن سوری) یا جشن سوری باقی و جاری مانده است.
يك رشته از جشنهاي آريايي،که عمر هر کدام از آنها برابر با عمر ملت اهورایی ایران و آریاییها می باشد، از اقوام هند و ايراني و هند و اروپايي ، جشنهاي آتش يا سده ميباشد و جشنهايي است كه با افروختن آتش جهت سور و سرور و شادماني آغاز و اعلام ميشد.
در ايران از جمله جشنهاي باقيمانده از جشنهاي آتش و جشنهاي سده، جشن سوري و در پايان سال و يا همان چهارشنبه سوري ميباشد؛ در وهلهي نخست بايستي گفت كه گروهي چهارشنبه سوري را مستحدثات جشنهاي ايراني ميدانند و اينكه در تاريخ باستان ايران پايه و نشان و ريشهاي براي آن وجود ندارد، و عدهاي نيز آن را كاملاً آريايي و ايراني ميپندارند كه بدعتها و انحرافاتي در آن واقع شده است. آقاي هاشم رضي پژوهشگر برجسته اوستا و گاثاهاي زرتشت در كتاب گاهشماري و جشنهاي ايران باستان بدرستي اشاره ميكند كه در اواسط سدة چهارم هجري از اين جشن و چگونگي برپاي و هنگام آن بوسيله ابوجعفر نَرْشًحي مورخ سده سوم آگاهيم كه در زمان منصور بن نوح ساماني در ميانه سده چهارم هجري اين جشن برقرار بوده است و چنين آورده شده است كه «... و چون امير منصور بن نوح به مُلك نشست اندر ماهِ شواليّه سال سيصد و پنجاه به جوي موليان، فرمود تا آن سراهاي ديگر بار عمارت كردند و ... آن گاه امير سديد به سراي نشست و هنوز سال تمام نشده بود كه شب سوري چنانكه عادات قديم است، آتشي عظيم افروخته ، پـارههاي آتش به جست و سقف و سراي درگـرفت و ديگر بـاره جملهسـراي بسوخت و ...»
همانطور كه ملاحظه ميشود نكاتي چند در اين سند تاريخي كه بسيار با اهميت ميباشد وجود دارد از جمله اينكه در اين سند تاريخي شب سوري ذكر شده است و از چهارشنبه سوري نامي برده نشده است دوم اينكه گفته شده برسم عادات قديم ايرانيان و اين نشان از برگزاري اين جشن قبل از تسلط اعراب و اسلام بر ايران و كهن بودن آن ميدهد و سوم اينكه آتش افروختند بطوريكه عمارت و سراي سلطان سوخته است. چهارم اينكه هنگام برگزاري آن ، كه گفته شده هنوز سال تمام نشده است.
اما زمان و هنگام اجراي جشن سوري برپايه مستندات گاهشماري ، چهارشنبه نبوده است چون در تقويم و روزشماري ايرانيان، شنبه و چهارشنبه ،آدينه و جمعه وجود نداشته است و هر سال به 12 ماه تقسيم ميگشته است و هر ماه دستكم، بي كم و كاست 30 روز داشته است و هر روز هم براي خودش نامي داشته است و جهت حساب كبيسه پنج روز افزون را كه سال شمسي 365 روز كسري بود به پنج نام از عنوان گاثاها كه سرودها و نيايشها زرتشت بود ميناميدند و اين پنج روز مجموعاً پنج خمسه، پنجة دزديده و ... ميناميدند.از جمله اظهارات آقای کوروش نیکنام موبد زرتشتی را که گفته است ما زرتشتیان در کوچه آتش روشن نمی کنیم و پریدن از روی آتش را ( به نیّیت فریضه دینی) زشت می شماریم و این مراسم مربوط به زمان بعد از اسلام و تسلط اعراب می باشد، می تواند دلیل بر خلط و انحراف این مراسم به نام چهار شنبه سوری با شب سوری آریایی باشد.
با اين مقدمه ميتوان مدعي شد كه در يكي از چند شب آخر سال ايرانيان جشن سوري را كه عادات و سنتي قديم آنان بود، با آتش افروزي همگاني بر پا ميكردند، اما چون تقسيم آنان در روزشماري بر آن پايه نبود كه ماه را به چهار هفته با نامهاي كنوني روزها بخش كنند و بخوانند لاجرم در شب چهارشنبه آخر سال تحقيقاً چنين جشني برگذار نميشده است و روزشماري كنوني بر اثر ورود اعراب به ايران باب شده است، بي گمان سالي كه اين جشن به شكلي گسترده و فراگير برقرار بود، مصادف با شب چهارشنبه شده و چون در روزشماري و فرهنگ تازيان ، چهارشنبه نحس و نامبارك و بديمن محسوب ميشده است از آن تاريخ به بعد شب چهارشنبه آخر سال را با جشن سوري به شادماني پرداخته و به اين وسيله سعي داشتند كه نحوست چنين شب و روزي را منتفي كنند. چنانكه جاحظ نويسنده مشهور عرب در رساله المحاسن و الاضداد آورده است «الأربعاء يوم ضنك و نحس» چهارشنبه روز شوم و نحس نزد اعراب بوده است. البته در چگونگي تطبيق جشن شب سوري با چهارشنبه سوري تازي، داستانها و دلايلي را ذكر نمودهاند كه به ذكر يكي از آنها اكتفا ميشود. يكي از دلايل آن اين بوده است كه مختار سردار شيعيِ معروف عرب همان كسي كه به خونخواهي امام حسين و يارانش قيام كرد، هنگام آزاد شدن از زندان به خونخواهي شهداي كربلا قيام نموده و براي اينكه موافق و مخالف خود را از هم تمييز دهد اعلام نمود كه شيعيان بربالاي بامهاي خود آتش بيفروزند تا موافق و مخالف از هم تمييز داده شود و اين شب مصادف بود با شب چهارشنبه سوري آخر سال، واز آن به بعد مرسوم شد كه ايرانيان مراسم آتشافروزي را در شب چهارشنبه آخر سال برپا كنند.
بيگمان فلسفه انطباق جشن سوري با چهارشنبه سوري و اينكه جشن سوري ايراني چگونه نحوست و شومي چهارشنبه سوري را از بين ميبرد، ميتواند اين باشد كه آتش در نزد ايرانيان آريايي مظهر روشني، پاكي ، طراوت ، سازندگي و تندرستي و در نهايت مظهر اهورا مزدا «خداوند» است، بيماريها ، زشتيها ، بديها و همة آفات و بلايا در عرصه تاريكي و ظلمت مظهر و نماد اهريمن ميباشند؛
به اعتقاد ايرانيان هرگاه آتش افروخته شود، بيماري ، فقر، بدبختي، ناكامي و بدي محوّ و ناپديد ميگردد چرا كه از آثار وجودي ظلمت و اهريمن هستند. پس افروختن آتش و بطوركنايه، راه يافتن روشنيِ معرفت در دل و روح است كه آثار اهريمني و نحوست و نامباركي را از ميان برميدارد به همين جهت جشن سوري پايان سال را به شبِ آخرين چهارشنبه سال منتقل كردند تا با طليعة سالنو خوشي و خرم و شادكام گردند. چنانكه از آثار فرهنگي و رسوم كهن ايرانيان برپا كردن جشن و سرور و شادي بوده است و البته اين جشن و سرور و شادي كاملاً جنبه ديني، اجتماعي و فلسفي بخود گرفته است و هدف از آن ارتقاي روح و روان و همچنين شادي تن و جسم براي تلاش، كوشش و سازندگي بيشتر بوده است. ايرانيان مردماني جشن باره بودهاند چنانكه ميتوانيم آثار آن را در كتيبههاي داريوش مشاهده نمود، كه بسيار به، شادي و شادماني ايرانيان آريايي و باورمنديهاي که جزوه آيين زرتشتي بوده، اشاره شده است واز شادي آفريدهي اهورا مزدا و سوگ، اندوه و غم آفريدهي اهريمن نام برده شده است؛ مانند: «خداي بزرگ است ، اهورا مزدا كه آسمان را آفريد، كه اين زمين را آفريد، كه مردم را آفريد، كه شادي را از براي مردم آفريد » استاد پورداود جشن پريدن از روي آتش و خواندن ترانههايي در آن خصوص را زشت ميپندارد چنانكه در كتاب آناهيتا ميگويد:« در جشن چهارشنبه سوري از روي شعله آتش جستن و ناسزاي چون سرخي تو از من و زردي من از تو گفتن، از روزگاراني است كه ديگر ايرانيان مانند نياكان خود آتش را نماينده فروغ ايزدي نميدانستند آن چنانكه در آتش افروزي جشن سده كه به گفته گروهي از پيشينيان ، پرندگان و چارپايان را به قير و نفت اندوده، و آتش ميزدند، از دوران پس از اسلام است».
آقاي هاشم رضي تاريخ برگزاري جشن سوري را در ايران باستان از سه مرحله بيرون نميداند يا در شب بيست و ششم از ماه اسفند، يعني در نخستين شب از پنجة كوچك يا نخستين شب از دهشب و روز فروردگان قراردارد، يا در اولين شب پنجه بزرگ يا پنجة«وه» كه پنج روز كبيسه است و نخستين شب و روز جشن هَمَسْپتْمَدَم و آخرين گاهنبار و جشن آفرينش انسان است.
يكي از واجبات و سنتهاي معمول آتش افروختن بر سر بامها و در كوي و برزن بوده است جشن دهروز فروردگان مطابق با هر جشن ديگر، با افروختن آتش و نيايشهاي ويژهاي معمول بوده است، اما علت اصلي برافروختن آتش كه نشانه شادماني، ستايش اهورا مزدا و آغاز جشن بود تا ارواح را راهنما باشد ودر روشني و فروغ اتش به خانههاي خود در آيند، البته در پشت بام در كنار آتش خوراكهاي ويژهاي نيز ميگذاشتند.
جشن سوري در قدمت برابر است با اعتقاء آرياييها و به ويژه مردم ايرانزمين به فروهرها يعني ارواح پاكنیاکان.
که البته بايد ريشه آن را در اوستا و گاثاهاي زردتشت پيدا كرد چنانكه در فروردين يشت پاره 49 آمده « فروهرهاي نيك تواناي پاك در هنگام (جشن گهنبار) همسپتمدم از آرامگاه خود به سوي زمين فرود آيند و ده شب پي در پي از براي آگاهي يافتن از بازماندگان در اين سرا بسر برند».
« آتش را ميستايم كه آفريدهي پاك اهورا مزدا ميباشد» پس تقدس آتش به دلیل آفریده شدن ان توسط اهورامزدا بوده و خودِاتش به منظور یاری و استمداد جُستن ستايش نميشده است.
شب سوري بيگمان شكل درست تلفظ اين جشن «جشن سوري يا چهارشنبه سوري» است؛ در دوران ساسانيان واژه سوري فارسي، در پهلوي به گونه سوريك صفت اسـت چون سـور به معـني سـرخ و « يكِ» پسوند صفت ميباشد به معني سرخ و سرخرنگ، و شب سوري يعني شب سرخ، چرا كه عنصر اصلي اين مراسم برافروختن آتش سرخ بوده است. در اوستا كلمه سور با واژه سوئيريه يا« suirya » به معني چاشت آمده است ،که ان را در معني مهماني بزرگ گرفته و بكار برده اند؛ البته كردهاي امروزي هنوز هم به آذر(واژه اوستايي) آگِر و به شب سرخ، شَوِْ سور ميگويند و آگِرَه سوره همان آتش سُرخ و يا آذر سوئيريه اوستايي ميباشد.
بسياري از مراسم كنوني كه در پايان سال يا چهارشنبه سوري باقي مانده است كنايه از اهداي نذور و فديه ارواح و فروهرها ميباشد ودر اين شب سال، به زيارت اهل قبور رفتن و نذري جهت اموات دادن و مراسم آتش افروختن بر بامها؛هنوز ميان زرتشتیان و بسياري از مردم روستاها جهت راهنمايي فروهرها مرسوم می باشد؛ اهداي آجيلِ مشكلگشا كه همان لُرْك lork يا آجيل هفت مغز زرتشتان است ،و مراسم فال كوزه و كجاوه بازي و شال اندازي و ... ميان مردم آذربايجان و ...، جاي پاي مشخصي در رسوم ايرانيان قديم دارد.
لُرْك يا آجيل مشكل گشا:
يكي از مراسم بسيار مورد توجه شب چهارشنبه سوري، تشريفات فراهم آوردن آجيل مشكلگشا ميباشد، اين آجيل وجهي تمثيلي دارد و هر كس كه مشكل و گرفتاري داشته باشد با تشريفاتي اين آجيل هفت مغز را تهيه و به عنوان نذر و فديه ميان ديگران پخش ميكند.
فال گوشي، فال كوزه:
فال كوزه و فالگوشي ايستادن نيز امروزه جاي پاي مشخصي در گذشتهها دارد بيگمان در روزگاران گذشته نه فقط دوشيزگان بلكه كليه جوانان به زير بامها در جاهاي خلوت ميايستاند به اميد اينكه در چنين ايامي كه فروهرها به زمين نزول كرده و ميان خان و مان خود وارد شدهاند آنان را به نجوا از آيندهشان آگاه سازند. چون بر آن بودند كه ارواح از آينده اطلاع دارند و امروزه اين رسم و سنت به شكل فالگوش ايستادن دوشيزگان باقي مانده است.
اهداي آجيل و شيريني در شب جشن سوري :
در آذربايجان رسم كجاوهاندازي و در روستاهاي نزديك تهران رسم شالاندازي از شبهاي نزديك عيد نوروز و شب چهارشنبه سوري كنايه از نياز و فديه به فروهرهاست و آن چنين است كه در اين شب جوانها جعبههاي كوچكي با كاغذهاي رنگين به شكل كجاوه ميسازند و ريسماني به آن ميبندند و بر بام خانهها ميبرند. و كجاوه را از كنار پنجرهها يا از سوراخ بالاي بام ميآويزند و صاحبخانه شيريني و خشكباري را كه قبلاً به همين منظور تهيه كرده است در كجاوه مياندازد. همچنين رسم قاشقزني در تهران و بسياري از جاهاي ايران كه شكلديگري از كجاوهاندازي است به يادگار مانده است.
مراسم چهارشنبهسوري در گيلان يكي از بزرگترين و مهمترين مراسم كهن است كه همهي مردم با اعتقادي بسيار، آن شب را شب برگشت روان درگذشتگان (فروهرها) ،شب درخواست و حاجت و رسيدن به آرزوها ميدانند. آنان معتقدند كه روانهاي درگذشتگانِ نياكانشان در آن شب به خانههاي خود باز ميگردند و افراد خانه براي خوشنودي آنان و كمك خواستن از آنان براي بسياري از امور زندگاني و برآوردن نيازها، خانه و پيرامون آن را پاكيزه كرده و هفت نوع غذا آماده ميكنند. از جمله مراسم ديگر مردم گيلان برافروختن آتش در بلندترين جاي خانه، خانهتكاني، خريد آينه و اسپندِ هفترنگ و گمَج (ظرف سفالي) جستجوكردن چهارشنبه خاتون در آبها، خرس بازي، برگذاري مراسم عمو نوروز ، تفأل و فال زني، قاشق زني و ... ميباشد. شبهاهت بسيار زياد اين مراسم و سنت در اين شب از آذربايجان تا خراسان و از شمال تا جنوب ايران در هر كوي و برزني نشان از ريشه تاريخي و باستاني و اهورايي و ديني اين جشن در ميان ايرانيان باستان و آريايي دارد.
در كردستان و ميان كردها، با وضوح بيشتري جشن سوري يا جشن آخر سال در همانندي با جشن سوري باستان و ايام فروردگان باقي مانده است. هماننديهاي آن به قول آقاي هاشم رضي شگفت آور و موارد آن چنين است كه مراسم در آخرين شب سال برگزار ميشود، كه جشن آخرين گاهنبار يا همستپتمدْم است كه جشن آفرينش انسان ميباشد و به نوروز مربوط نيست چون دءنای است و پيش از آغاز سال فصلي برگزار ميگردد. مراسم راز و ري و كنايت آميز با تاريك شدن آفتاب و با افروختن آتش شروع ميگردد . اين آتش را هم، در كوي و برزن ميافروزند و به گرد آن شادي و پايكوبي ميكنند. و در مرحلهي دوم به روي بامها ميافروزند كه هنوز در ميان زرتشتيان مرسوم است و در شب آخر سال سفرهي رنگيني ميگستردند با بهترين خوراكها و تشريفات، و لازم بود بوي بهترين خوراك در خانه پراكنده باشد و معتقد بودند و هستند كه روان درگذشتهگان (فَرْوَهَرها ) به خانههاي خود نزول كرده و از ديدن آن همه نعمتو فراواني و پاكيزگيِ بازماندگان شاد ميشوند و از اينكه آنان را فراموش نكرده و مراسم و آئين به جاي ميآورند در حق بازماندگان دعاي خير كرده و آنان را نيرو و بركت ميبخشند.
مراسم باستاني شب سوري(چهارشنبهسوري )در بيشتر شهرها و بطور ويژه در روستاهاي ايران در سطح وسيعي برگزار ميگردد چنان كه در خراسان هنگام جشن از روي آتش پريده و اين اشعار را زمزمه مينمايند:
زردي مـــا از تـو سـرخي تــو از مـــا
الا به دَر ، بلا به دَر دزدو حيز از دِها به دَر
مراسم و سُنّت های کهنِِ ِ به جا مانده از ایران باستان در این شب بسیارند که به اختصار نام آنها را می توان بشرح زیر برشمرد.
1. کوزه شکنی2. قاشق زنی 3. آجیل مشکل گشا4. آب پاشی 5. بر افروختن آتش6. سفره انداختن7.شال اندازی8. کجاوه اندازی9.آش نذری10.مراسم قفل« بخت» گشایی دختران11. فالگوش 12. قُلیا سودن13.رفع و دفع چشم زخم 14.کاسه زنی و دف زنی در شیراز 15. توپ مروارید در تهران زمان قاجار و ... 16.گره گشایی17.آش بیمار 18.کندر و خوشبوو ...
در خاتمه باید یادآور شد که عده ای از علماو روحانیون(به ویژه ایرانی) با برگزاری چنین جشنهای که ریشه در قبل از اسلام دارد، مخالفت می نمایند و آن رابرای جامعه اسلامی!خطرناک توصیف می نمایند؛ به عنوان مثال می توان از اظهارات آیت الله
لطف الله صافی گلپایگانی که نسخه ای از آن به ایرنا مخابره گردیده بود (24 اسفند 82) مطالبی را خاطر نشان کرد:
((برادران و فرزندان! علی(ع) ودختران! فاطمه چنانکه می دانید امسال (1382)
مراسم چهارشنبه سوری با ماه محرم و شب و روز 25محرم الحرام مقارن شده است بنابر این از عموم مسلمان مخصوصآ شیعیان انتظار می رود که تنفر خود را از مراسم و جشنها و فرهنگ خرافی (ایران باستان) جاهلییت آشکار و اعلام دارند ؛
همچنین در بخشی از بیانییّه آمده بود که چهارشنبه سوری مناسب با شأن، مقام،درک ، معرفت، مردم شریف و مسلمان ایران نمی باشد و اینها در گوشه و کنار دنیا با زنده کردن این مراسم در ایران و... به بهانه برگزاری مراسم خرافی جاهلییت باستانی
سعی در ضربه زدن به اسلام(نه فرهنگ عربی حاکم!) دارند و آنهای که در چنین مراسمی شرکت می کنند از افراد نادان و نا آگاه و بی اطلاع جامعه می باشند.))
ولی بایستی یادآوری نمود که یکی از دلایل مخالفت با چنین جشنهای( جدا از دلایل سیاسی روز و زمانه) بر افروختن آتش می باشد و چنین متشبه می گردد که آنان با پریدن از روی آن و خواندن اشعاری از آتش استمداد جُسته و گویی آتش را پرستش می نمایند؛ در حالی که باید اذعان کرد که آتش خود یکی از چهار عنصر آب ،بادو خاک که همگی مخلوق اهورا مزدا بوده ، می باشد و علت مقدس بودن آن جدا از دلایل فلسفی، پاک بودن و داشتن خاصیّت پاک کنندگی و روشنی بخش بودن آن می باشد و به صراحت می توان گفت که ایمان ایرانی با آن حرارت و پرتو افکنی بیشتری پیدا خواهد کرد.چنانکه یکی از راهای ورنیرنگ(آزمایش قضایی داوری به منظور اثبات راستی و حقیقت)بوسیله ی آتش بوده است.
بی گمان از تأثیر و همچنین کاربرد عناصر چهار گانه ایرانی ..
و زرتشتی بر فیلسوفان یونانی بطوریکه عده ای جهان را از آب،و
عده ای دیگر جهان را متشکل از آتش و انکسیمنس جهان را از هوا(باد) دانست و اعلام نمود که انگار جهان نفس( مشتقات باد) می کشد، وفلسفه ی آتش و گناه در یهود،مسیحییت و اسلام و قران نمی توان چشم پوشید؛در جای جای قران نیز از مقدس بودن آن نامی به میان آمده است بطوریکه خداوند خود را نور دانسته و حضرت موسی ذات باریتعالی را به صورت پرتوی سوزان و البته نورانی از نور و آتش ملاقات نموده است . و از آنجا که آتش نیز چون سایر مخلوقات اهورای تحت فرمان خداوند قرار دارد و نه جدا از خداوند ( چنانکه در داستان افکندن ابراهیم به آتش به فرمان الهی به گلستانی تبدیل گشت و ...) لذا دلیلی بر ترس و بدبینی با انگیزه های زود گذر سیاسی وجود نخواهد داشت./.
توضیح کلمات و واژهها:
1. بر اساس عقاید زرتشتی عمر اساطیری جهان به چهار دوره سه هزار ساله مجموعآ 12000 سال تقسیم می شود.
2. گاهنبار: تقسیم سال زرتشتی به شش فصل راکه یادآور شش مرحله آفرینش می باشد، را گاهنبار می گویند.فصل= گاهنبار
3. اهورا مزدا: خدای بزرگ
4. گاه شماری : تقویم و روز شماری در ماه و سال
دیًنا: واژه ی بکاررفته در اوستا به معنی دین. دین در زبان عربی از همین واژه گرفته شده است.ریشه اوستایی آن دا به معنی اندیشیدن،شناختن و آگاهی یا فتن می باشد. البته بعضی ها آن را از دای به معنی دیدن و نگریستن «شهودی» گرفته اند.
اشو: لقب زرتشت ،که از جانب اهورا مزدا فقط به ایشان بخشیده شده است ؛تقریبآ به معنی حضرت و قبل از اسم زرتشت قرار می گیرد.
منابع و مآخذ:
1-مجموعه قوانین زردشت یا وندیداد- دارمستتر. ترجمه دکتر موسی جوان
2- گاه شماری و جشنهای ایران باستان – نوشته و پژوهش ، هاشم رضی
3- مجله آناهید، شماره نخست، امرداد و اردیبهشت 83،مقاله ی سر کار خانم فرشته رفیع زاده(مقاله جاپ شده در آن مجله به نام چهارشنبه سوری در گیلان)
4-مبانی تاریخ اجتماعی ایران، نشر قومس،دکتر رضا شعبانی، چاپ اول سال 1379
5-آناهیتا،اثر زنده یاد ابراهیم پور داوود، به کوشش مرتضی گرجی
6. اوستا- ترجمه و پژوهش، هاشم رضی،چاپ فرنو 1383
7- خبر گذاری ایرنا_24/12/1382
و الســــــــــــلام
موّفق و پیروز باشید.
در پناه مهر و یزدان
زانيار – کردستانی
اِشِم وَُهو وَهیشتِم اَستی
راستی نیک{است} و بهترین است.
اشو زرتشت
برگرفته از سايت ميديا
http://www.mediya.net
روزهاي پاياني و رسم هاي آتشين؛ جشن سوري از کجا آمد
روزگاري است كه ديگر كسي به پايكوبي و دست افشاني نميپردازد و خبري از آتش افروزها و مير نوروزي و آيين كوسه برنشين به گوش نمي رسد از ياد ننه سرما و عمو نوروز شايد فقط لبخندي غريب به لبها مانده و حاجي فيروز و عروس گولهي(غوله)ها در پس تاريخ گم شدهاند...
تهران _ ۲۷ اسفند 1383 _ ميراث خبر
گروه تخصصي . سمانه عصری: زياد نميگذرد از روزگاري كه در روزهاي پاياني سال كهنه و چند روز پيش از نوروز و آغاز سال نو، پيام آوران بهار در خيابانها و كوچهها و گذرها ميگشتند و ترانه ميخواندند و با دست افشاني خود مژده رفتن زمستان و آمدن بهار و نوروز را به مردم ميدادند و آنان را به استقبال سال نو بر ميانگيختند. اما روزگاري است كه ديگر كسي به پايكوبي و دست افشاني نميپردازد و خبري از آتش افروزها و مير نوروزي و آيين كوسه برنشين به گوش نميرسد از ياد ننه سرما و عمو نوروز شايد فقط لبخندي غريب به لبها مانده و حاجي فيروز و عروس گولهي(غوله)ها در پس تاريخ گم شدهاند؛ چند گاهي است كه سنتهاي مدرن؛ مردم ما را با صداي ترقهها و انفجارهاي مهيب به استقبال سال نو فرا ميخوانند ... . قطعا همه از خود ميپرسيم چه ميشود كه سنتها و آداب و رسوم يك ملت كه از تفكر آنها سر چشمه ميگرفته است جاي خود را به هرج و مرجي ميدهد كه به هيچ آييني شباهت ندارد و هیچ اندیشه ای در آن نهفته نيست؟!
نوشته حاضر گذري است بر آيين چهارشنبهسوري كه محققان ارجمند كشورمان در سده اخير به گردآوري و نگارش آن پرداختهاند:
بخش كردن ماه به چهار هفته در ايران، ازبعد اسلام است و شنبه و يكشنبه و دوشنبه و … ناميدن روزهاي هفته، ا زآن زمان رواج يافته چرا كه در اصل شنبه واژه اي است سامي. در ايران باستان، سال دوازده ماه است و ماه سي روز. يك سال 360 روز داشت و هر سال 5 روز و اندي كمتر از يك سال خورشيدي درست. اين پنج روز در پايان سال افزوده ميشد و اندي آن پس از گذشتن هر يك صد و بيست سال، بصورت يك ماه در آخر دوازده ماه سال. يعني پس از هر صد و بيست سال، يك بار سال سيزده ماه داشت. پنج روز «اندرگاه» يا «وهيجك» يا «گاه» خوانده ميشدو بعد در فارسي به «پنجه دزديده» و در عربي به «خمسه مسترقه» معروف شد.
هر ماه ايراني نامي از ايزدان و فرشتگان داشت و هر روز از هر ماه هم نامي ويژه خود. فروردين و ارديبهشت و خرداد و امرداد و … نام ماهها بود. هرمزد و بهمن و ارديبهشت و … به ترتيب نام روزها. روزي كه نام آن با نام ماهش برابر ميافتاد آن روز، روز جشن بود و شادماني. فروردگان، ارديبهشتگان، خردادگان، تيرگان، امردادگان، شهريورگان، مهرگان، آبانگان، آذرجشن، دي جشن، بهمنگان و مردگيران يا مژده گيران جشنهاي دوازدهگانه سال بود از جهت برابر افتادن نام ماه با روز. نوروز، سده، جشن نيلوفر، خرم روز، آبريزگان و گاهنبارها و … هم جشنهاي ديگري از گاه شماره كهن بود.
يكي از اين گونه جشنها، جشني است كه در شب چهارشنبه آخر سال، پيش از فرا رسيدن نوروز و بهار، با مراسمي خاص برگزار ميشود و به نام «شب چهارشنبهسوري» معروف است.
در گويش امروزي تهران «سور» به معناي «جشن» و «مهماني» بكار ميرود. به معناي جشن در «ختنهسوران» و به معناي مهماني در «سور دادن». در برخي از گويشهاي ايراني نيز چون كردي، «سور» به معني سرخ ميدهد.
از تاريخ بخارا چنين برمي آيد كه در سده چهارم هجري قمري، در ايران جشني معمول بوده كه «شب سوري»ناميده ميشده و با آتش افروزي و آتش بازي و شادماني همراه بوده است ونيز «از عادات قديم» ايرانيان ميبوده. بنظر ميرسد كه جشني كه هم اكنون در شب آخرين شب چهارشنبه سال بنام «شب چهارشنبهسوري» برپا ميشود دنباله همان جشن ميباشد كه مولف كتاب تاريخ بخارا از آن به «شب سوري» ياد نموده است.
علت برگزاري اين جشن در شب چهارشنبه : عربها روز چهارشنبه هر هفته را مانند روز سيزده هر ماه نحس و بد شگون ميدانستند. جاحظ در كتاب «المحاسن و الاضداد» به تنگي و نحسي آن اشاره كرده و مينويسد: «و الاربعا يوم ضنك و نحس»اين اعتقاد عربي در زمان حكومت تازيان در ايران، در انديشه ايرانيان راه يافت و از آن روزگار تا كنون ايرانيان هم مانند عربها چهارشنبه را بدشگون و شوم پنداشته و از آن بلاهاي آن سخت پرهيختهاند و رو به جشن و شادماني و پايكوبي آوردهاند.
سبب و عقيدههاي مربوط به آن چهارشنبهسوريبرگزاري جشن
كسي نميداند كه آيين اند كه اينآتش افروزي به قصد استقبال از سال نو چقدر قدمت دارد. ولي پيدا كرده یا رسيدگيآيين از هنگامي به غروب آخرين سه شنبة هرسال موكول شده است كه «زردشت كه تحويلحسابهاي گاهشماري به تنظيم وتدوين دقيق تقويم توفيق يافت. وآن سالي بود كهنه، ونيمةسال به سهشنبه ئي مصادف شد كه نيمة آن سهشنبه، تاظهر، جزئي از سال روزبعدازظهر، جزء سال نو به حساب ميآمد. وچون آغاز هر روز را نيمه شب همان ميدانستند، بنابراين، فرداي آن سه شنبه را نوروز شناخته وشبش را مطابق معهود چهارشنبهسوري قرار دادهاند1. به يكگرفته وآتش افروخته واز آن پس آن شب راجشن مراسم آتش افروزي در آستانه سال نو را پس از قبول اسلام درعقيدة ديگر، ايرانيان اند تا از عقيدة اعراب تأسي كرده باشند كه روزسال قرار داده چهارشنبه آخرين الاربعاء» را شوم ونحس ميدانستند2. به هر صورت. . . اين هر دويا «يومچهارشنبه كه مستقيماً از صاحبان عقيده نقل كرده ام – نه از پيروان عقيده –عقيدة متفاوت را ام تا براي آنچه كه مطلوب نظر اين نوشته است فرصت بيشتري باقيبه تلخيص گنجانده همينجا نكتهئي را يادآوري كنم كه ميدانم خالي از فائده نيست:مانده باشد. ولي در و نيز در نقاط كوهستاني ايران و از جمله در دهكدههايدر بسياري از ايلها آداب و سنن ايرانيان باستان دلبستگي بيشتركوهستاني گيلان و مازندران كه به افروزي را چنانكه در اين جا هم توصيفدارند، در استقبال از سال نو، مراسم آتش ميكنند و نه در شبي ديگر. مردمبرگزارخواهد شد در همين شب چهارشنبه سوري «فروردگان» و«تيرگان» را به نامهايدهكدههاي كوهستاني مازندران كه جشنهائي مثل سوري چهارشنبه در همين شب«بيست وشش» و «تيرماه سيزده» برگزار ميكنند (3) و يا مراسمقبرهاي امواتشان را با مشعلها و شمع و چراغها ميافروزند (4) نميدانستند و آن راآتش افروزي به قصد استقبال از سال نو را با عقيدة خرافي بيگانگان نيالايند بيگانهدر همان موقعي از سال كه معهود نياکانشان بود برگزار كنند؟ آيا عقيدة خرافي (والاربعاء يوم ضنك ونحس – جاحظ، در «المحاسن والاضداد») اين همه توانا بود كه مردم همة مناطق ايران، در ايلها، روستاها، شهركها و شهرهاي بزرگ آن را يك صدا بپذيرند؟( به نقل از هوشنگ پور كريم)
آيينهاي شب چهارشنبه سوري:
بوته افروزي ـ پيش از پريدن آفتاب از لب بام خانهها، هر خانواده بوتههاي كار و گزني را كه از پيش فراهم كردهاند روي بام يا زمين حياط خانه، در سه يا پنج يا هفت «گُله» كپه ميكنند. با پريدن آفتاب و نيم تاريك شدن آسمان، زن و مزد و پير و جوان گرد هم جمع ميآيند و بوتهها را آتش ميزنند. در اين هنگام از بزرگ تا كوچك هر كدام سه بار از روي بوتههاي افروخته ميپرند و در هر بار چنين ميخوانند: «زردي من از تو ـ سرخي تو از من».
فالگوش نشيني ـ آسمان كه تاريك شد و شناسايي دشوار. زنان و دختراني كه آروزي شوهر كردن دارند، يا آرزوي زيارت و چيزهاي ديگر، نيت ميكنند و از خانه بيرون ميروند و در سر راه و گذر مردم يا سر چهار سو ميايستد يا مينشيند و بي آنكه شناخته شوند گوش به سخنان رهگذران ميسپارند.
نيك و بد سخن رهگذران براي فالگوش نشينان فال است. اگر نخستين رهگذراني كه از برابر آنها ميگذرند، سخنان دلنشين و شاد بگويند، برآمدن حاجت و آرزوي خود را حتم ميدانند. اگر سخنان تلخ و اندوه زا بگويند، رسيدن به مراد و آرزوي خود را ممكن نخواهد دانست.
قاشق زني ـ زنان و دختران آرزومند و حاجت دار، قاشقي با كاسه اي مسي بر ميدارند و شب هنگام در كوچه و «پس كوچه» به راه ميافتند. در برابر در هفت خانه خاموش و بي سخن، قاشق را پي در پي بر كاسه ميزنند صاحب خانه كه با چنين رسمي آشناست و ميداند «قاشق زنان» چه ميخواهند، چيزي در كاسه آنان ميگذارند؛ اين چيز ممكن است پول باشد يا شيريني و آجيل و برنج و بنشن يا چيزهاي ديگر.
«قاشق زنان» اگر در قاشق زني چيزي بدست نياوردند از درآمدن آرزو و حاجت خود نااميد خواهند شد.
بخت گشايي – تهرانيها براي گشودن بخت دختران «در خانه مانده» «بخت بسته»، درشب چهارشنبه آخر سال كارهايي ميكردند كه سخت به سودمند بودن آنها باور داشتند. مثلاً پس از بوته افروزي، زني «نيم سوزي» از زير ديگ پلوي شب چهارشنبه برميداشت و با آن در پي دختر «در خانه مانده» ميكرد و او را از خانه بيرون ميراند.
پيش از «آفتاب غروب» زني به دباغخانه ميرفت و جامي از آب آن برميداشت و به خانه ميبرد و آن را در «تنگ غروب» روي سر دختر «ترشيده» ميريخت.
زني پيش دامن پيراهن دختر بخت بسته را بر ميچيد و با چاك پايين يقهاش با قفلي ميبست. شب هنگام او را به سر چهار راه ميبرد و ميايستادند. دختر خاموش ميايستاد و زني كه همراه او بود كليد قفل را به يكي از مردان رهگذر – البته بيشتر مردان جوان – ميداد و از او ميخواست تا قفل بسته جامه دختر را باز كند. جوان اگر در خواست زن را ميپذيرفت و قفل جامه دختر را ميگشود، به عقيده ايشان بخت دختر باز ميشد و بخت «گشاينده قفل» بسته.
تا چندين سال پيش، زنان سياه بخت و دختران بخت بسته براي سفيد بختي و گشايش بخت خود به ميدان ارك تهران، كه در آن توپي بنام «توپ مرواريد»0گذاشته شده بود، ميرفتند و نيت ميكردند و روي توپ مينشستند يا از زير لوله آن ميگذشتند. گاهي هم زنان حاجتمند براي رسيدن به مراد و برآمدن آرزو، تكه پارچه اي را به توپ «دخيل» ميبستند.
دختر با زن بخت بسته براي گشايش بخت خود، گوشهاي از چادر يا دامن يا پيراهن يا چهار قد خود را گره ميزد و به سر چهار راه چهارسو يا گذر ميرفت و ميايستاد و از نخستين رهگذري كه از برابرش ميگذشت، درخواست ميكرد تا گره جامهاش را بگشايد.
تنگ غروب شب چهارشنبه سوري دختر يا زن كاربسته و «سياه بخت»، براي خريدن «كُندر» و «وِشا» و اسپند به سه دكان رو به قبله ميرفت. از دكان اول و دوم سه چيز را تقاضا ميكرد ولي تا فروشنده سرگرم آماده كردن آنها ميشد، از دكان بيرون ميرفت و ميگريخت. سرانجام كندر و وشا و اسپند را از دكان سوم ميخريد و به خانه ميبرد و براي گشودن بخت و كار خود دود ميكردند.
كوزه شكني – تا چندين سال پيش كه در ميدان ارك تهران نقاره خانهاي بود، زنان تهراني به آنجا ميرفتند و كوزه نو و آب نديده اي را از بالاي سر در نقارهخانه به زمين ميافكنند و ميشكاندند. زناني هم كه نميتوانستند به ميدان ارك بروند كوزه را از سر بام خانه خود به زمين ميانداختند اين زنان چنين ميپنداشتند كه قضا و بلايي را كه در كوزه كردهاند با دور انداختن و شكاندن آن از ميان خواهند برد و براي مدت يك سال قضا و بلا را از خانواده خود دور خوا باطل كردن سحر و جادو – براي باطل كردن سحر و جادو از خانه و گشايش كار «قلياب» يا «قلياب سركه» درست ميكردند و آن را در چهار كنج خانه و اطاق و سر در كوچه ميپاشيدند و ميگفتند:
هر كس كرده جادو عادل – من ميكنم جادو باطل.
پختن آش ابودردا و آش بيمار – خانوادههايي كه بيمار يا حاجتي داشتند براي بر آمدن حاجت و بهبود يافتن بيمارشان نظر ميكردند و در شب چهارشنبه آخر سال «آش ابودردا» ميپختند و آن را اندكي به بيمار ميخوراندند و بقيه را هم درميان فقرا پخش ميكردند
تقسيم آجيل چهارشنبهسوري – زناني كه نذر و نيازي كرده بودند در شب چهارشنبه آخر سال، آجيلي هفت مغز بنام «آجيل چهارشنبهسوري» از دكان رو به قبله ميخريدند و پاك ميكردند و ميان خويش و آشنا پخش ميكردند و ميخوردند.
مراسم چهارشنبهسوري در نقاط مختلف ايران
جشن «گُل گُل چهارشنبه » و «مراسم عَروسي غُلِهْ» در روستاي جو پشت گيلان در اين مراسم فردي در نقش غول صورتش را سياه ميكند و ريشي بلند و سياه ميگذارد و جارو و دستههايي از ساقه برنج و زنگ و زنگوله به خود ميآويزد. او عاشق ناز خانم عروس كوسه ميشود و با كوسه نبردي ميكند و كشتي ميگيرد و سر انجام بر رغيب خود پيروز ميشود و با ناز خانم عروسي ميكند.
شايد اين مراسم نمادي باشد از پايان سياهي سرماي زمستان و فرا آمدن خورشيد گرم بهاري و باز زايي طبيعت و آغاز كار زراعي و دامداري.
آيين خاتون چهارشنبه ( بانوي آرزو) در گيلان
مردم گيلان به بانويی زيبا با نام چهار شنبه خاتين اعتقاد دارند و ميگويند اين زن زيبا در آب چاهها زندگي ميكند و از سر نوشت همه چيز و همه كس با خبر ااست. اگر كسي نيمه شب « گول گول چهار شنبه » (چها ر شنبه سوري) نيت كند و به قصد با خبر شدن از سر گذشت خود سر و گردنش را وارد چاه نمايد و چندين بار او را به نام بخواند، خاتون از شخصي كه او را خوانده ميخواهد تا گيسويش را بگيرد و از چاه بيرون بكشد. اگر شخص پاك باشد و جرات كند و به خواست او عمل نمايد، آرزويش بر آورده ميشود، ولي اگر پاك نباشد و بترسد، خاتون از چاه در آمده سيلي محكمي به او ميزند و پنهان ميشود.
زنان در صبح روز چهار شنبه گذر گاه خانههاي خود را ميروبند و باور دارند كه خاتون چهار شنبه با جامه اي سفيد بر آنان ظاهر ميشود و آرزويشان را بر آورده ميكند.
چهارشنبهسوري در آذر بايجان
هر قسمت از آذربايجان نيز اين جشن آيينهاي ويژهاي دارد كه شرح و تفسير يك يك آنها خود كتابي ميشود. آنچه در زير ميآيد گوشهاي است از اين مراسم در شهر اروميه:
از يك هفته مانده به عيد شهر وضعيت خاصي بخود ميگيرد. طراوت هوا كه طليعه نوروز است وصداي ترقه بچهها نويد فرارسيدن عيد را ميدهد. اين تازگي و شور و غوغا در آخرين چهارشنبه سال يا چهارشنبهسوري به اوج ميرسد. در اين روز با اينكه مدارس رسماً تعطيل نيست ولي عملاً تعطيل ميشود و با هجوم آوردن دانشآموزان و ساكنين دهات نزديك شهر به بازار، جاي سوزن انداختن پيدا نميشود. شهر در اين روز به طرز باشكوهي آزينبندي ميشود، صاحبان مغازهها هركدام با ذوق و سليقه مخصوصي دكان خود را با كاغذهاي الوان تزئين مينمايند و با امتعه خود دكورهاي جالبي در پشت ويترينها درست ميكنند. آجيل فروشها درين روز بازارشان از سايرين گرمتر است زيرا مردم عادت دارند بر طبق سنت چهارشنبه شب آجيل بخورند كه اصطلاحاً به آن « چهارشنبه يميشي» ميگويند. كه مخلوطي است از كشمش و بادام و گردو و نخود و تخمه و پسته و يك نوع شيريني مخصوص كه با انجير و امرود درست ميكنند و به آن «ميانپور» كه گويا همان ميانپر است ميگويند. زيرا انجير و امرود را خشك كرده و داخل آن را خالي نموده و با مواد شيرين مخصوص پر ميكنند كه بسيار جالب و خوردني است اكثر بچهها لياس تازه عيد خود را درين روز ميپوشند و هر پدر و مادري براي بچه خود درين روز هديه ميخرد و به آن « چهارشنبه لخ» ميگويند يعني هديه چهارشنبه . اغلب خانوادهها بخصوص خانوادههاي كم درآمد خريد يك كوزه سفالي را واجبتر ميدانند. تا ساعت نه شب خيابانها و بازار شلوغ است ولي ازين ساعت به بعد از رفت و آمد مردم كاسته ميشود و خيابانها خلوت ميشود. هوا كه تاريك شد در حياط منازل و پشتبامها آتش روشن ميكنند و از روي آن ميپرند و شعر «سرخي تو از من -- زردي من از تو» ميخوانند كه البته اين لفظ به تركيست. غذاي شام شب چهارشنبه حتماً بايد برنج باشد حتي فقيرترين خانوادهها هم اين رسم را حفظ كردهاند و بعد از شام پسران ميانسال طنابي برداشته و به بام همسايهها ميروند و آويزان ميكنند و صاحب خانه برايشان شيريني و آجيل و پول درين طناب ميبندد.
اين آيين مختصر شباهتي به «قاشق زني» دارد. داستان جالبي از شصت هفتاد سال پيش از اين سنت سينه به سينه نقل شده كه تكرار آن درينجا بيجا نيست. گويند پسري جوان به خانه نامزد خود براي «بلي بلي» ميرود صاحب خانه يا پدر دختر ميشناسد كه پشتبام كيست و دختر خود را به طناب ميبندد و فرداي آنروز مراسم عروسي آن دو را برگزار ميكنند.
تا نيمههاي شب صداي بزن و بكوب گوشها را نوازش ميدهد و سرانجام مردم خسته از يك تفريح يكروزه و لذتبخش به خواب ميروند و صبح روز بعد بر خلاف هميشه خيلي زود و پيش از طلوع آفتاب از خواب برميخيزند و با كوزه سفالي خريده شده به يكي از تفريحگاههاي نزديك شهر كه به «دوقوز پله» مشهور است ميروند. جوي كوچكي در اين محل روان است كه كوزه را از آب آن پر ميكنند و سه بار ازين جو ميپرند و اين شعر محلي را ميخوانند:
"آتل بوتول چارشنبه-بختيم آتل چارشنبه "يعني: - بپر، بپر، چهارشنبه -اي بخت من بازشو، چهارشنبه (صمدي، 1354: 70)
چهارشنبهسوري در كردستان
چهارشنبهسوري (چوارشمه كله) از ظهر روز سهشنبه تا بعدازظهر چهارشنبه به اين صورت اجرا ميشود.
در حدود ساعت3 – 2 بعد از ظهر از محلههاي شهر دسته دسته زنان و دختران و بچهها كه همه لباسهاي تازه و پر زرق و برق پوشيده و در حد متداول آرايش يا بهتر گفته شود سرخ آب سفيدآبي كردهاند راهي دباغخانه (بان دواخانه) ميشوند. هر كدام از زنان و دختران دم بخت يك تخم مرغ و يك شيشه خالي يا ظرف سفالي خاي همراه ميبرند و در منطقه وسيعي كه اطراف آن را باغات (گرياشان) در بر گرفته و نهر بزرگي از وسط آن ميگذرد پراكنده شده و بعد هر كسي سعي دارد خود را به مجراي خروجي فاضل آب دباغخانه (البته فرض از فاضل آب: همان آب است كه از حوضچههاي مخصوص دباغي چرم خارج ميشود) برساند كه در نتيجه سر و صدا و بيا و برو و قيل و قال برپا ميشود.
دود كردن اسپند
تقريبا آفتاب دارد غروب ميكند و هنگام دود كردن اسپند است. مقداري اسپند (بادانه وپوسته غلاف آن) روي آتش ميريزند و ضمن اينكه تمام افراد خانواده خود را روي دود آن ميگيرند، سعي ميكنند دود در تمام اطاقها و گوشه كنار خانه نفوذ كند و با دود و دم اسپند نيت خود را همانا كور شدن چشم حسود و كوتاه شدن دست جن و شياطين اززندگي شان و دور شدن بلا از جسم و جان خود و عزيزان با صداي بلند ادا كرده و با خواندن الحمد و قل هو الله در ميان دود فوت ميكنند و تا آخرين دمي كه دود هست، دست و صورت و دامن خود را روي آن ميگيرند.
زاج سوزي
اين رسم عموميت ندارد. اما اگر در طول بعد از ظهر سهشنبه تا آخر وقت چهارشنبه ، بر حسب اتفاق براي بزرگسال و يا كودكي حادثه و يا سانحه غير منتظرهاي پيش آيد و ي شئي قيميتي بشكند و ضرر و زياني به بار آيد معتقدند كه نحوست چهارشنبهسوري سبب آن بوده است.
نان و نمك
مقداري نان (معادل يك لواش) كه مقداري نمک طعام در آن ريخته و مچاله كردهاند، بدست يكي از بچهها ميدهند (معمولا دختران نابالغ را مامور اجراي اين كار ميكنند) در صورت نداشتن دختر، پسر بچه و در غير آن يكي از بزرگسالان نان را بدست ميگيرد. بدينوسيله باور دارند كه گشايش در كار و در آمدشان حاصل خواهد شد.
جاروسوزي (گز گه كوتره سوزانن)
هوا تاريك شده و چهارشنبه در جلد شب فرو رفته است. در هر خانه، يك دسته جاروي كار كرده و كهنه را كه به زبان محلي «گز گه كوتره» ميگويند (گزگ يعني جارو- ه آخر گ = علامت تعريف معال (ال) عربي – كوتره يعني = وارفته) مهيا ميكنند و يك سكه پول (سابق شاهي _ دهشاهي و … امروز شايد 10 ريال 20 ريالي) در داخل ميگذارند و آن را آتش زده از ديوار حياط به بيرون پرتاب ميكنند.
سفال شكني نيز از ديگر مراسم چهارشنبهسوري در ميان اقوام كرد است.
منابع:
بلوكباشي، علي(1380)، نوروز جشن نوزايي آفرينش، دفتر پژوهشهاي فرهنگي، تهران
پاينده لنگرودي، محمود( 1377)، آيينها و باور داشتهاي گيل و ديلم، پژو هشگاه علوم انساني و مطالعات فرهنگي، تهران
پورکریم هوشنگ.(1348) آیین چهارشنبه سوری در ایران .هنر و مردم شماره 7شماره 77و 78 صفحه 12-29 حسن زاده، علير ضا ( 1381)، افسانه زندگان، نشر بقعه، تهران
صمدي بيژن(1354) چهارشنبهسوري در رضاييه، ماهنامه هنر و مردم، دوره 14، شماره 161، ص 70
عسكري خانقاه، اصغر _ هنري، مرتضي (1351)، نگاهي به مراسم چهارشنبهسوري در جو پشت و خور، ماهنامه هنر و مردم، دوره 10، شماره 114، ص 28-34
فريقي، احمد (1356) مراسم چهارشنبهسوري و اعتقادات مردم كردستان، ماهنامه هنر و مردم، شماره 184 و 185، ص 116-120
برگرفته از سايت خبر گزاري ميراث فرهنگي
http://www.chn.ir/
جشن سوری(چهارشنبه سوری) در ايران باستان
جشن سوری(چهار شنبه سوری)
از جمله جشن هاي آريايي ، جشن هاي آتش است . امروزه تنها « جشن سوري » ، معروف به « چهارشنبه سوري » و نيز « جشن سده » برايمان به يادگار مانده است و در باره جشن هاي فراموش شده ي آتش ، به « آذرگان » در نهم آذر ماه و « شهريورگان » يا « آذر جشن » مي توان اشاره داشت . آتش نزد ايرانيان قدیم نماد روشني ، پاكي ، طراوت ، سازندگي ، زندگي ، تندرستی و در پايان بارزترين نماد خداوند در روي زمين بود .
مجموعه ي آيين هاي نوروزي از « جشن سوري » ( چهارشنبه سوري ) آغاز مي شود و با آيين سيزده بدر نوروز به سر انجام خود مي رسد .
( بهرام فره وشي ، ص 43 )
برخي را باور اين است كه با در نگر(نظر) آوردن واژه ي « چهارشنبه » كه بر آمده از فرهنگ تازي و سامي است ، پس « چهارشنبه سوري » ارمغاني از سوي تازيان است ، چرا كه همانگونه كه مي دانيم ، در ايران باستان هر روزي نامي ويژه داشته است ( هرمزدروز ، وهمن روز ، اردوهشت روز ، شهروَر روز ، خرداد روز ، سروش روز ، مهر روز ، زامياد روز و … ) و نشاني از بخش بندي امروزين چهارهفته ايي و نام هاي آنان به چشم نمي خورد .
اما مي بينيم كه در ميانه سده چهارم هجري ، از اين جشن و چگونگي بر پايي و هنگام آن و نيز ديرينگي اش سخن به ميان است . برابر اين آگاهي كه در نسک(كتاب) تاريخ بخاراي ابوبكر محمد بن جعفر نرشخي آمده ، در زمان منصور پسر نوح از شاهان ساماني ، در ميانه سده چهارم هجري ، اين جشن با شكوهي بزرگ برپا بوده و به نام « جشن سوري» ناميده مي شده است .
چون در روز شماري تازيان ، چهارشنبه و شب آن نحس و گجسته به شمار مي رفته شب چهارشنبه ي پايان سال را با « جشن سوري » به شادماني پرداخته و بدين گونه مي كوشيدند تا نحسي و نا خجستگي چنين شب و روزي را بر كنار كنند . همچنين جاحظ در نَسَک خود با نام المحاسن و الاضداد (ص 277 ) به گجستگی(نا مبارک)چهارشنبه نزد تازيان اشاره مي كند . منوچهري در اين روز مردمان را به شادماني مي خواند تا از نا خوبي و بد يمني آن رها شوند .
( عبدالعظيم رضايي ، صص 119 –118 )
اما بر پايه ي پژوهش هاي انجام شده ، زمان باستاني « جشن سوري» را مي توان در اين سه گاه باز جست :
۱. شب بيست و ششم از ماه اسفند ، يعني در نخستين شب از پنجه ي كوچك
۲. نخستين شب پنجه ي بزرگ يا پنجه ي وه كه پنج روز كبيسه است و نخستين شب و روز « جشن همسپهمديم» (آخرين گاهنبار سالانه)
۳. ديدگاه سوم ، شب پايانی سال است كه ارجمندترين روز « جشن همسپهمديم» و جشن آفرينش انسان است . ( هاشم رضي ، ص 149 ) .
افزون بر اين و بنا به سنتي كه براي برخي رويدادهاي بزرگ و جشن هاي باستاني ، برابر نهادي اسلامي نيز بدست داده شده است ، آتش افروزي و شادماني شب چهارشنبه ي آخر سال را برخي به قيام مختار ثقفي كه به خونخواهي امام حسين (ع)و فرزندانش قيام كرده بود ، نسبت مي دهند : « مختار وقتي از زندان خلاصي يافت و به خونخواهي كشتگان كربلا قيام كرد ، براي اين كه موافق و مخالف را از هم تميز دهد و بر كفار بتازد ، دستور داد كه شيعيان بر بام خانه ي خود آتش روشن كنند و اين شب مصادف با چهارشنبه آخر سال بود و از آن به بعد مرسوم شد» ( محمود روح الاميني ، ص 50 ) .
واژه « سوري » پارسي به چم(معني) « سرخ » مي باشد و چنان كه پيداست ، به آتش اشاره دارد . البته « سور » در مفهوم « ميهماني » هم در فارسي به كار رفته است. بر پا داشتن آتش در اين روز نيز گونه ای گرم كردن جهان و زودودن سرما و پژمردگي و بدي از تن بوده است . در گذشته جشن هاي آتش كاملا" حالت جادويي داشته و بسيار بدوي بوده است . چگونگي اين جشن ، همساني و مانندگي هاي فراواني به جشن سده دارد .
( مهرداد بهار ، ص 233 )
استاد پورداود ، پس از بزرگداشت اين جشن باستاني ، به جستار(مبحث)ويژه اي اشاره دارد و بر اين باور است كه رسم پريدن از روي آتش و خواندن ترانه هايي همچون « سرخي تو از من ، زردي من از تو و … » از افزونه هاي پسا – اسلامي است و از ديدگاهي ، بي احترامي به جايگاه ارجمند آتش به شمار مي رود . ( ابراهيم پور داود ، ص 75 )
اما به گفته يكی از دوستان به آسانی ميتوان اين نگره را رد كرد:
نخست ديدگاه مردم ايران نسبت به آتش؛خوب يكي از جنبه هاي تقدس آتش پاك نمودن بيماريها و دور كردن ارواح خبيثه (به تعبير آن دوران) بوده است؛ برای نمونه در صورت سرايت طاعون رخت و ابزار بيمار را در آتش مي ريختند تا از بدي ها پا ك شود؛ و ۱۰۰٪ اين بي احترامي به آتش بشمار نمی آيد.
همين امروز هم رسم اسفند دود كردن و گرد خانه تاب دادن رايج است(برای زدودن شر و بيماري و چشم زخم)كه باز مانده از گذشته است؛ هم اكنون پريدن از روي آتش هم مي توانسته با فلسفه پاك كردن نفس صورت گرفته باشد.
دوم گذر سياوش از آتش؛ خب بايد ببينيم سيا وش چگونه از آتش گذشته است!
فردوسي مي گويد:
ســيــاوش ســيــه را بــه تــنــدي بــتـــاخـــت
نــشــد تــنــگ دل جــنــگ آتــش بــســاخـــت
ز هــرســو زبــانــه هــمــي بـــركـــشـــيـــد
كــســي خـــود و اســـپ ســـيـــاوش نـــديـــد
خب آتش انبوهي بوده و سياوش هم تيز از آن گذشته است؛ و مي دانيم كه گامهاي اسب ريخت پرش دارد؛ پس سياوش به آرامي ونرمي از آتش نگذشته است.
برخي از آيين های جشن سوري
بوته افروزي ، آب پاشي و آب بازي ، فالگوش نشيني ، قاشق زني ، كوزه شكني ، فال كوزه ، آش چهارشنبه سوري ، آجيل مشگل گشا ، شال اندازي ، شير سنگی
( توپ مرواريد ) و … (علي بلوك باشي ، صص 63 – 57 ، بهرام فره وشي ، صص 49-44)
همچنين در جاهايی همچون شيراز ، كردستان و آذربايگان ، آداب و آيين ويژه و كهن تري وجود دارد . برای نمونه، سفره حضرت خضر ( ع ) و يا آب پاشي در سعديه كه ويژه ي شيراز است و يا سفره هاي خوراكي رنگيني كه در كردستان و آذربايگان آماده ميشود و نيز آيين آتش افروزي و شادماني همگاني مردم . برخي را عقيده بر اين است كه « جشن سوري » ( چهارشنبه سوري ) با مراسم مربوط به بزرگداشت فروهر درگذشتگان نيز پيوند و بستگي دارد. البته استاد مهرداد بهار با اين ايده ي فرجامين همداستان نيست. ( مهرداد بهار ، ص 234 )
مرحوم استاد سعيد نفيسی در مقاله ای به نام "چهارشنبه سوری" بخشی از مراسم چهارشنبه سوری را که سالها پيش در چند شهر مختلف ايران رواج داشت، اينگونه توضيح می دهد:
قاشق زنی يکی از تفريحات جوانترها در شب چهارشنبه سوری است
يکی از آئينهای سالانه ايرانيان چهارشنبه سوری يا به عبارتی ديگر چارشنبه سوری است. ايرانيان آخرين سه شنبه سال خورشيدی را با بر افروختن آتش و پريدن از روی آن به استقبال نوروز می روند.
مردم در اين روز برای دفع شر و بلا و برآورده شدن آرزوهايشان مراسمی را برگزار می کنند که ريشه اش به قرن ها پيش باز می گردد.
قاشق زنی، آجيل مشکل گشا، پريدن از روی آتش، فالگوش ايستادن و... از مراسم اصلی شب چهارشنبه سوری است.
ظاهرا مراسم چهارشنبه سوری برگرفته از آئينهای کهن ايرانيان است که همچنان در ميان آنها و با اشکال ديگر در ميان باقی بازماندگان اقوام آريائی رواج دارد.
اما دکتر کورش نيکنام موبد زرتشتی و پژوهشگر در آداب و سنن ايران باستان، عقيده دارد که چهارشنبه سوری هيچ ارتباطی با ايران باستان و زرتشتيان ندارد و شکل گيری اين مراسم را پس از حمله اعراب به ايران می داند.
دکتر نيکنام در اين باره می گويد:"ما زرتشتيان در کوچه ها آتش روشن نمی کنيم و پريدن از روی آتش را زشت می دانيم.
"در گاه شماری ايران باستان و زرتشتيان اصلأ هفته وجود ندارد. ما در ايران باستان هفت روز هفته نداشتيم. شنبه و يکشنبه و... بعد از تسلط اعراب به فرهنگ ايران وارد شد. بنابراين اينکه ما شب چهارشنبه ای را جشن بگيريم( چون چهارشنبه در فرهنگ عرب روز نحس هفته بوده ) خودش گويای اين هست که چهارشنبه سوری بعد از اسلام در ايران مرسوم شد."
"ما پيش از تسلط اعراب بر ايران هر ماه را به سی روز تقسيم می کرديم. و برای هر روز هم اسمی داشتيم . هرمز روز، بهمن روز،..."
آجيل چهارشنبه سوری
"برای ما سال ۳۶۰ روز بوده با ۵ روز اضافه ( يا هر چهار سال ۶ روز اضافه ). ما در اين پنج روز آتش روشن می کرديم تا روح نياکانمان را به خانه هايمان دعوت کنيم."
"بنابراين، اين آتش چهارشنبه سوری بازمانده آن آتش افروزی ۵ روز آخر سال در ايران باستان است و زرتشتيان به احتمال زياد برای اينکه اين سنت از بين نرود، نحسی چهارشنبه را بهانه کردند و اين جشن را با اعتقاد اعراب منطبق کردند و شد چهارشنبه سوری."
گرد آوردن بوته، گيراندن و پريدن از روی آن و گفتن عبارت "زردی من از تو، سرخی تو از من" شايد مهمترين اصل شب چهارشنبه سوری است. هر چند که در سالهای اخير متاسفانه اين رسم شيرين جايش را به ترقه بازی و استفاده از مواد محترقه و منفجره خطرناک داده است.
انداختن چادر بر سر و زدن قاشق برهم از ديگر رسوم اين شب است. معمولا جوانترها با انداختن چادری بر سر به در خانه همسايه ها رفته و با قاشق زدن، از آنها شيرينی يا مشتی آجيل می گيرند.
خوردن آجيل مشکل گشا که بی شباهت به آجيل شب يلدا نيست، از اصول چهارشنبه سوری است. که مردم با نيت دست يافتن به حاجتشان و يا رفع مشکلشان اين آجيل را می خورند.
در اواخر سلطنت سلسله قاجار در تهران در ميدان ارک توپی به نام " توپ مروارید" وجود داشت که در شبهای چهارشنبه سوری اطرافش مملو از دخترانی بود که در آرزوی پيدا کردن شوهر بودند.
آنها در اين شب به بالا اين توپ قديمی می رفتند و برای بر آورده شده حاجتشان بر روی اين توپ آرزو می کردند.
سعيد نفيسی در مقاله ای به نام "چهارشنبه سوری" بخشی از مراسم چهارشنبه سوری را که سالها پيش در چند شهر مختلف ايران رواج داشت، اينگونه توضيح می دهد:
شيراز: آتش افروختن در معابر و خانه ها، فالگوش، اسپند سوزاندن، نمک گرد سر گرداندن( در موقع اسفند دود کردن و نمک گردانيدن زنان اوراد مخصوصی می خوانند)؛ قلمرو چهارشنبه سوری در شيراز صحن بقعه شاه چراغ است و در آنجا نيز توپ کهنه ای است که مانند توپ مرواريد تهران زنان از آن حاجت می خواهند.
اصفهان: آتش افروختن در معابر، کوزه شکستن، فالگوش؛ گره گشائی و غيره کاملا متداول است.
مشهد: گره گشائی؛ آتش افروختن؛ کوزه شکستن و آتش بازی متداول است و علاوه بر آن در هر خانه يکی دو تير تفنگ می اندازند.
زنجان: آتش افروختن؛ فالگوش و کوزه شکستن متداول است. در مراسم کوزه شکستن در زنجان، پولی با آب در کوزه می اندازند و از بام به زير می افکنند.
ديگر از رسوم مردم اين شهر در چهارشنبه سوری اين که دخترانی را که می خواهند زودتر شوهر بدهند به آب انبار می برند و هفت گره بر جامه ايشان می زنند و پسران نابالغ بايد اين گره ها را بگشايند.
تبريز: آجيل و ميوه خشک از ضروريات است و ديگر اينکه در اين شب مردم از بام خانه ها بر سر عابرين آب می ريزند.
اروميه: شب جهارشنبه سوری بر بام خانه ها می روند و کجاوه ای را که زينت کرده و آرايش داده با طناب از بام به سطح خانه فرود می آورند و می گويند:" بکش که حق مرادت را بدهد." کسی که در خانه است مکلف است که در آن کجاوه شيرنی و آجيل بريزد وپس از آنکه در آن چيزی ريختند آن را بالا کشيده و به بام خانه ديگری می برند.
برگرفته از سايت آي-كتاب
http://www.persianbook.net/
غم برو *شادي بيا *زردي برو *سرخي بيا
فرهنگ مردم
افروختن آتش وپريدن ازروي آن "خوردن شيريني وآجيل واغذيه مختلف "تخم مرغ بازي "بخوراسفند واسفندانه درآتش انداختن "فال گوش ايستادن وكليدگذاردن وفال كوزه "قاشق زني وبا كاسه زني "شال اندازي "هديه دادن به خويشان ودوستان "خانه تكاني وشكستن ودور انداختن بعضي وسايل كهنه و......ازمهمترين آيين هاي چهارشنبه سوري است .
چهارشنبه آخر سال پيام آور نوروز است با نام ونشاني كهن كه چهارشنبه سوري مي ناميمش ونشان از شادي وشادماني وفرا رسيدن نوروز وبهاردارد. چون چهارشنبه سوري فرا مي رسد نه تنها خانه تكاني مي كنيم كه خانه دل را نيز ازكدورت ها وتيرگي ها مي پالاييم وپاك وروشن ودلشاد به استقبال نوروز اين خجسته روز "روز آغاز بهار مي رويم در اين شب ايرانيان در شهروروستا "از شمال تاجنوب به استقبال چهارشنبه سوري مي روند تانه تنها جشن وشادي خود را فراهم سازند بلكه سنتي را به جاي آورند كه بيش از صدها سال سابقه دارد گر چه آداب وآيين هاي مختلف ومتعددجشن چهارشنبه سوري اغلب كنار كذاشته شده وامروز مشغله هاي گوناگون به مردم فرصت قاشق زني "فالگوش ايستادن وكليد گذاردن نمي دهد اما اساس آيين جشن چهارشنبه سوري همچنان به قوت خود باقي است ومردم درآن شادي وخوشدلي را جستجو مي كنند وچون از روي آتش ميپرند "فرياد برمي آورند "غم برو شادي بيا زردي برو سرخي بيا
سابقه چهارشنبه سوري
نام چهار شنبه سوري از دو كلمه چهارشنبه وسور تشكيل شده است منظور چهارشنبه "چهارشنبه آخر سال است وسور در فارسي به معني سرخ يا گل سرخ وهمچنين به معني جشن است وچند معني ديگر نيز دارد .درباره پيدايي چهار شنبه سوري روايت هاي گوناگوني نقل شده است از جمله اينكه چون چهارشنبه آخر سال دربعضي روايتها نحس دانسته شده است آتش مي افروختند تا نحوست وپليدي ها را از ميان ببرند درروايتي ديگر
كه تا حدي منطقي تر به نظر مي رسد پس از شهادت امام حسين (ع) مختار ثقفي به خونخواهي امام ويارانش قيام كرد مختار بات انصارومتحدين خود قرارگذاشت با افروختن
آتش بربامها توجه مردم را به نهضت خود معطوف دارندوبراي سركوبي قاتلين امام مسلمانان را به ياري خود طلبند و چون آن آتش افروزي مصادف با چهارشنبه بود ومختارنيز در قيام خود موفق گرديد از آن پس آيين چنان شد كه در آخر ين شب چهارشنبه هر سال مسلمانان در بام خانه هاي خود آتش افروختنه وشادي كنند وچون ايرانيان دين اسلام را به طور قلبي پذيرفته بودند با تثبيت آيين آتش افروزي در شب چهارشنبه آخر سال موافقت كردند كتاب تاريخ بخاراي ترشحي درباره چهارشنبه در صفحه 32مي نويسد :وچون امير سديد منصور بن نوح به ملك بنشست اندر ماه شوال سال 35 به جوي موليان فرمود تا آن سرا ي ها را ديگر بار عمارت كردند .وهر چه هلاك وضايع شده بود بهترازآنچه به حاصل كردند آنگاه امير سديد به سراي بنشست هنوز سال تمام نشده بود كه چون شب سوري چنانكه عادت قديم است آتش عظيم افروختند پاره آتش سقف سراي در گرفت وديگر باره سراي بسوخت وامير درشب به جوي موليان رفت تا هم درآن شب خزينه ودفينه را بيرون برد.
استاد پورداودمي نويسد:
ايرانيان شنبه وآدينه نداشتند هر يك از دوازده ماه نزد آنان بي كم وكاست
سي روز بود وهر روز به نامي خوانده ميشد مانند هر فرد روز (بهمن روز)
ارديبهشت روز وجزاينها روز چهارشنبه با يوم الاربعاء نزد عربها روز شوم وبسيار
نحسي بود حافظ در المحاسن ئالاصدادچاپ مصر درصفحه 277مي نويسد
والاربعاءيوم صنك ونحس وبراي همين است كه ايرانيان آيين آتش افروزي
پايان سال را به شب آخرين چهارشنبه انداختند تا از آسيبها محفوظ بمانند.
همين طور ارمنيان ايراني درشب عيد سن سيمون كه پذيرفته شدن سيمون از
طرف حضرت مسيح (ع)است وبه زبان ارمني آن را تبارتان تاراج مي نويسند
وبرابر شب چهارشنبه فوريه است .آتش روشن مي كنند وشادي فراوان ميكنند
در تركيه ويونان نيز مراسمي مشابه جشن چهارشنبه سوري ايرانيان برپا مي شود
كه در تركيه اودگچه سي ودر يونان سن ژان ناميده مي شود .
آيين هاي چهارشنبه سوري با تفاوتهايي دراغلب نقاط ايران بركزار مي شود مهمترين اين آيين ها عبارتنداز:
فراهم آوردن بوته وبا ساقه هاي برنج وچيدن كپه هاي بوته ها با فاصله با
يكديگر براي آتش افروزي
افروختن آتش وپريدن ازروي آن *خوردن شيريني وآجيل واغذيه مختلف
وشال اندازي وقاشق زني .........
آقاي انجوي شيرازي مي نويسد :درروستا هاي آذربايجان بامدادآخرين چهارشنبه
سال مردم دهكده از كوچك وبزرگ به سر نهري روند وبا خودشان قيچي مي برند وقيچي را درآب تكان مي دهند ودرحقيقت آب را قيچي ميكنند يعني درواقع با اين رسم نمادين
غمها وكدورت ها وتلخي ها را قيچي ميكنند وبه آب روان مي سپرند شب هر
چهارشنبه اسفند ماه در بيشتر روستا هاي آذربايجان آتش روشن مي كنند
واين چهار تا چهارشنبه در بسياري مناطق آذربايجان اسامي عناصر اربعه رادادرند
يعني باد- خاك -آتش-آب چهارشنبه اول ئيل چهارشنبه يا چهارشنبه باد نام دادرد
ومعتقدند كه باافروختن آتش دراين روز بادي ميوزد كه زمين را گرم مي كند
وعلف وسبزه مي روياند چهارشنبه دوم اسفند توپراق چهارشنبه ومعتقدند كه
افروختن آتش دراين چهارشنبه باعث مي شود كه خاك جان بگيرد وزمين نفس بكشد
وناپاكي هاي خاك بسوزد .....
در طالقان هنگام آتش افروختن كوزه آب وسفره نان را به بالاي بام خانه به نيت بركت وفراواني وپرباري محصول سال آينده شان مي برند ودر چهارشنبه سوري لباس نو مي پوشند وزن ومرد كوچك وبزرگ به تاب بازي مشغول مي شوند.
درگيلان معتقدند كه شب چهارشنبه سوري حتما بايد آتش روشن كرد وبه چهارشنبه سوري مي گويند گل گل چهارشنبه *در اين روز خريد گمج وگمجدان وكاسه هاي
گلي هم رواج دارد وتقريبا درهمه شهرها وروستا هاي ايران رسم است
كه كوزه كهنه اي كمي آب مي ريزند ويكي دو سكه به نيت رفع قضا وبلا توي آن مي اندازند
وكوزه را به پشت بام مي برند واز بالاي سر در خانه به كوچه پرتاب ميكنند ومي گويند غم وغصه مان را به توسپرديم كوزه ميشكند وآن سكه را هم به فقيري مي دهند .
برگرفته از وبلاگ ماهي
http://weblog.zendehrood.com/dost
فلسفهی آيينهای نوروزی
سر آغاز جشن ِ نوروز، روز نخست ماه فروردين (روز اورمزد) است و چون برخلاف ساير جشنها برابری نام ماه و روز را به دوش نميكشد ، بر ساير جشنهای ايران باستان برتری دارد.
در مورد پيدايی اين جشن افسانههای بسيار است ، اما آنچه به آن جنبهی راز وارگی ميبخشد ، آيينهای بسياری است كه روزهای قبل و بعد از آن انجام ميگيرد.
اگر نوروز هميشه و در همه جا با هيجان و آشفتگی و درهم ريختگی آغاز ميشود ، حيرت انگيز نيست چرا كه بينظمی يكی از مظاهر آن است. ايرانيان باستان ، نا آرامی را ريشهی آرامش و پريشانی را اساس سامان ميدانستند و چه بسا كه در پارهای از مراسم نوروزی ، آنها را به عمد بوجود ميآوردند ، چنان كه در رسم باز گشت ِ مردگان (از 26 اسفند تا 5 فروردين) چون عقيده داشتند كه فروهرها يا ارواح درگذشتگان باز ميگردند ، افرادی با صورتكهای سياه برای تمثيل در كوچه و بازار به آمد و رفت ميپرداختند و بدينگونه فاصلهی ميان مرگ و زندگی و هست و نيست را در هم ميريختند و قانون و نظم يك ساله را محو ميكردند. باز ماندهی اين رسم ، آمدن حاجی فيروز يا آتش افروز بود كه تا چند سال پيش نيز ادامه داشت.
از ديگر آشفتگيهای ساختگی ، رسم مير نوروزی ، يعنی جا به جا شدن ارباب و بنده بود. در اين رسم به قصد تفريح كسی را از طبقههای پايين برای چند روز يا چند ساعت به سلطانی بر ميگزيدند و سلطان موقت ? بر طبق قواعدی ? اگر فرمانهای بيجا صادر ميكرد ، از مقام اميری بر كنار ميشد. حافظ نيز در يكی از غزلياتش به حكومت ناپايدار مير نوروزی گوشهی چشمی دارد:
سخن در پرده ميگويم ، چو گل از غنچه بيرونای
كه بيش از چند روزی نيست حكم مير نوروزی.
خانه تكانی هم به اين نكته اشاره دارد ؛ نخست درهم ريختگی ، سپس نظم و نظافت. تمام خانه برای نظافت زير و رو ميشد. در بعضی از نقاط ايران رسم بود كه حتا خانهها را رنگ آميزی ميكردند و اگر ميسر نميشد ، دست كم همان اتاقی كه هفت سين را در آن ميچيدند ، سفيد ميشد. اثاثيهی كهنه را به دور ميريختند و نو به جايش ميخريدند و در آن ميان شكستن كوزه را كه جايگاه آلودگيها و اندوههای يك ساله بود واجب ميدانستند. ظرفهای مسين را به رويگران ميسپردند. نقرهها را جلا ميدادند. گوشه و كنار خانه را از گرد و غبار پاك ميكردند. فرش و گليمها را غاز تيرگيهای يك ساله ميزدودند و بر آن باور بودند كه ارواح مردگان ، فروهرها (ريشهی كلمهی فروردين) در اين روزها به خانه و كاشانهی خود باز ميگردند ، اگر خانه را تميز و بستگان را شاد ببينند خوشحال ميشوند و برای باز ماندگان خود دعا ميفرستند و اگر نه ، غمگين و افسرده باز ميگردند. از اين رو چند روز به نوروز مانده در خانه مُشك و عنبر ميسوزاندند و شمع و چراغ ميافروختند.
در بعضی نقاط ايران رسم است كه زنها شب آخرين جمعهی سال بهترين غذا را ميپختند و بر گور درگذشتگان ميپاشيدند و روز پيش از نوروز را كه همان عرفه يا علفه و يا به قولی بی بی حور باشد ، به خانهای كه در طول سال در گذشتهای داشت به پُر سه ميرفتند و دعا ميفرستادند و ميگفتند كه برای مرده عيد گرفته اند.
در گير و دار خانه تكانی و از 20 روز به روز عيد مانده سبزه سبز ميكردند. ايرانيان باستان دانهها را كه عبارت بودند از گندم ، جو ، برنج ، لوبيا ، عدس ، ارزن ، نخود ، كنجد ، باقلا ، كاجيله ، ذرت ، و ماش به شمارهی هفت- نماد هفت امشاسپند - يا دوازده ? شمارهی مقدس برجها ? در ستونهايی از خشت خام بر ميآوردند و باليدن هر يك را به فال نيك ميگرفتند و بر آن بودند كه آن دانه در سال نو موجب بركت و باروری خواهد بود. خانوادهها بطور معمول سه قاب از گندم و جو و ارزن به نماد هومت (= انديشهی نيك) ، هوخت (= گفتار نيك) و هوو.رشت (كردار نيك) سبز ميكردند و فروهر نياكان را موجب بالندگی و رشد آنها ميدانستند.
چهار شنبه سوری كه از دو كلمهی چهارشنبه ? منظور آخرين چهارشنبهی سال ? و سوری كه همان سوريك فارسی و به معنای سرخ باشد و در كل به معنای چهارشنبهی سرخ ، مقدمهی جدی جشن نوروز بود. در ايران باستان بعضی از وسايل جشن نوروز از قبيل آينه و كوزه و اسفند را به يقين شب چهارشنبه سوری و از چهارشنبه بازار تهيه ميكردند. بازار در اين شب چراغانی و زيور بسته و سرشار از هيجان و شادمانی بود و البته خريد هركدام هم آيين خاصی را تدارك ميديد.
غروب هنگام بوتهها را به تعداد هفت يا سه (نماد سه منش نيك) روی هم ميگذاشتند و خورشيد كه به تمامی پنهان ميشد ، آن را بر ميافروختند تا آتش سر به فلك كشيده جانشين خورشيد شود. در بعضی نقاط ايران برای شگون ، وسايل دور ريختنی خانه از قبيل پتو ، لحاف و لباسهای كهنه را ميسوزاندند.
آتش ميتوانست در بيابانها و رهگذرها و يا بر صحن و بام خانهها افروخته شود. وقتی آتش شعله ميكشيد از رويش ميپريدندو ترانههايی كه در همهی آنها خواهش بركت و سلامت و بارآوری و پاكيزگی بود ، ميخواندند. آتش چهار شنبه سوری را خاموش نميكردند تا خودش خاكستر شود. سپس خاكسترش را كه مقدس بود كسی جمع ميكرد و بی آنكه پشت سرش را نگاه كند ، سر ِ نخستين چهار راه ميريخت. در باز گشت در پاسخ اهل خانه كه ميپرسيدند:
"كيست؟"
ميگفت: "منم."
- " از كجا ميآيي؟"
- "از عروسی... "
- "چه آوردهاي؟"
- "تندرستی..."
شال اندازی از آداب چهارشنبه سوری بود. پس از مراسم آتش افروزی جوانان به بام همسايگان و خويشان ميرفتند و از روی روزنهی بالای اتاق (روزنهی بخاری) شال درازی را به درون ميانداختند. صاحب خانه ميبايست هديهای در شال بگذارد. شهريار در بند 27 منظومهی حيدر بابا به آيين شال اندازی و در بند 28 به ارتباط شال اندازی با بركت خواهی و احترام به درگذشتگان به نحوی شاعرانه اشاره دارد:
برگردان بند 27:
عيد بود و مرغ شب آواز ميخواند
دختر نامزد شده برای داماد ،
جوراب نقشين ميبافت...
و هر كس شال خود را از دريچهای آويزان ميكرد
وه... كه چه رسم زيبايی است ? رسم شال اندازی ?
هديه عيدی بستن به شال داماد...
برگردان بند 28
من هم گريه و زاری كردم و شالی خواستم
شالی گرفتم و فوراً بر كمر بستم
شتابان به طرف خانهی غلام (پسر خالهام) رفتم ،
و شال را آويزان كردم...
فاطمه خالهام جورابی به شال من بست
"خانم ننهام" را به ياد آورد و گريه كرد...
شهريار در توضيح اين رسم ميگويد: "در آن سال مادر بزرگ من (خانم ننه) مرده بود. ما هم نميبايست در مراسم عيد شركت ميكرديم ولی من بچه بودم ، با سماجت شالی گرفتم و به پشت بام دويدم."
از ديگر مراسم چهارشنبه سوری فالگوش بودو آن بيشتر مخصوص كسانی بود كه آرزويی داشتند. مانند دختران دم بخت يا زنان در آرزوی فرزند. آنها سر چهار راهی كه نماد گذار از مشكل بود ميايستادند و كليدی را كه نماد گشايش بود ، زير پا ميگذاشتند. نيت ميكردند و به گوش ميايستادند و گفت و گوی اولين رهگذران را پاسخ نيت خود ميدانستند. آنها در واقع از فروهرها ميخواستند كه بستگی كارشان را با كليدی كه زير پا داشتند ، بگشايند.
قاشق زنی هم تمثيلی بود از پذيرايی از فروهرها... زيرا كه قاشق و ظرف مسين نشانهی خوراك و خوردن بود.
ايرانيان باستان برای فروهرها بر بام خانه غذاهای گوناگون ميگذاشتند تا از اين ميهمانان تازه رسيدهی آسمانی پذيرايی كنند و چون فروهرها پنهان و غير محسوس اند ، كسانی هم كه برای قاشق زنی ميرفتند ، سعی ميكردند روی بپوشانند و ناشناس بمانند و چون غذا و آجيل را مخصوص فروهر ميدانستند ، دريافتشان را خوش يُمن ميپنداشتند.
اما اصيل ترين پيك نوروزی سفرهی هفت سين بود كه به شمارهی هفت امشاسپند از عدد هفت مايه ميگرفت. دكتر بهرام فره وشی در جهان فروری مبنای هفت سين را چيدن هفت سينی يا هفت قاب بر خوان نوروزی ميداند كه به آن هفت سينی ميگفتند و بعدها با حذف (يای) نسنت به صورت هفت سين در آمد. او عقيده دارد كه هنوز هم در بعضی از روستاهای ايران اين سفره را ، سفرهی هفت سينی ميگويند. چيزهای روی سفره عبارت بود از آب و سبزه ، نماد روشنايی و افزونی ، آتشدان ، نماد پايداری نور و گرما كه بعدها به شمع و چراغ مبدل شد ، شير نماد نوزايی و رستاخيز و تولد دوباره ، تخم مرغ نماد نژاد و نطفه ، آيينه نماد شفافيت و صفا ، سنجد نماد دلدادگی و زايش و باروری ، سيب نماد رازوارگی عشق ، انار نماد تقدس ، سكههای تازه ضرب نماد بركت و دارندگی ، ماهی نماد برج سپری شدهی اسفند ، حوت (= ماهی) ، نارنج نماد گوی زمين ، گل بيد مشك كه گل ويژهی اسفند ماه است ، نماد امشاسپند سپندار مز و گلاب كه باز ماندهی رسم آبريزان يا آبپاشان است ( بر مبنای اشارهی ابو ريحان بيرونی چون در زمستان انسان همجوار آتش است ، به دود و خاكستر آن آلوده ميشود و لذا آب پاشيدن به يكد يگر نماد پاكيزگی از آن آلايش است. ) نان پخته شده از هفت حبوب ، خرما ، پنير ، شكر ، بَرسَم (= شاخههايی از درخت مقدس انار ، بيد ، زيتون ، انجير در دستههای سه ، هفت يا دوازده تايی) و كتاب مقدس.
بعضی از مؤمنان مسلمان نوروز را مقارن با روز آغاز خلافت علی عليه السلام ميدانستند چنانكههاتف اصفهانی ميگويد:
نسيم صبح عنبر بيز شد ، بر تودهی غبرا
زمين سبز نسرين خيز شد چون گنبد خضرا
همايون روز نوروز است امروز و به فيروزی
بر اورنگ خلافت كرده شاه لافتی مأوا
بد نيست اشاره شود كه در زمان شاهی ِ فتحعليشاه قاجار و به فرمان او دستور داده بودند كه شاعران به جای مدح ، حقيقت گويی كنند. شاعری با تكيه بر اين فرمان شعر زير را سرود و آن را در حضور شاه خواند و صلهی قابل توجهی هم دريافت نمود !
مگر دارا و يا خسرو ست اين شاه
بدين جاه و بدين جاه و بدين جاه
ز كيخسرو بسی افتاده او پيش
بدين ريش و بدين ريش و بدين ريش
ز جاهش مُلك كيخسرو خراب است
ز ريشش ريشهی ايران در آب است
در پايان با آرزوی سالی خجسته با ترجمهی شعری از ابونواس شاعر اهوازی نوشتار را به انجام ميبريم:
مگر نميبينی كه ؛
خورشيد به برج بره
اندر شده
و اندازهی زمانه برابر گرديده؟
مگر نميبينی كه ؛
مرغان پس از زبان گرفتگی
به آواز خوانی پرداختهاند؟
مگر نميبينی كه ؛
زمين از پارچههای رنگين گياهان
جامه بر تن كرده؟
پس بر نوشدن زمانه
شاد كام ميباش...
فلسفهی آيينهای نوروزی. پيرايه يغمايی
والنتاين يا اسپندار مذگان؟!
وقتي به شروع و چگونگي وقوعش فكر مي كنم، بنظرم همه چيز گيج و پيچيده مي آيد! اما ظاهرا اين گيجي چندان هم عجيب ودور از انتظار نيست،چون عبارت "ضربه فرهنگي" را چنين تعريف كرده اند: "تغييراتي در فرهنگ كه موجب به وجود آمدن گيجي، سردرگمي و هيجان مي شود."
اين ضربه چنان نرم و آهسته بر پيكر ملت ما فرود آمد كه جز گيجي و بي هويتي پي آمد آن چيزي نفهميديم!
شايد افراد زيادي را ببينيد كه كلمات Hi و Hello را با لهجه غليظ Americanاش تلفظ مي كنند. اما تعداد افرادي كه از واژه درود استفاده مي كنند، بسيار نادر است!
همينطور كلمه Thanks بيش از سپاسگزارم و Good bye بسيار راحت تر از «بدرود» در دهان ها مي چرخد. ما حتي به اين هم بسنده نكرده ايم!
اين روزها مردم برگزاري جشن ها و مناسبت هاي خارجي را نشانه تجدد، تمدن و تفاخر مي دانند.
سفره هفت سين نمي چينند، اما در آراستن درخت كريسمس اهتمام مي ورزند!
جشن شب يلدا كه به بهانه بلند شدن روز، براي شكرگزاري از بركات و نعمات خداوندي برگزار مي شده است را نمي شناسند، اما همراه و همزمان با بيگانگان روز شكرگزاري برپا مي كنند!
همه چيز را در مورد Valentine و فلسفه نامگذاريش مي دانند، اما حتي اسم "سپندار مذگان" به گوششان نخورده است.
چند سالي ست حوالي26 بهمن ماه (14 فوريه) كه مي شود هياهو و هيجان را در خيابان ها مي بينيم. مغازه هاي اجناس كادوئي لوكس و فانتزي غلغله مي شود. همه جا اسم Valentine به گوش مي خورد. از هر بچه مدرسه اي كه در مورد والنتاين سوال كني مي داند كه "در قرن سوم ميلادي كه مطابق مي شود با اوايل امپراطوري ساساني در ايران، در روم باستان فرمانروايي بوده است بنام كلوديوس دوم. كلوديوس عقايد عجيبي داشته است از جمله اينكه سربازي خوب خواهد جنگيد كه مجرد باشد. از اين رو ازدواج را براي سربازان امپراطوري روم قدغن مي كند.كلوديوس به قدري بي رحم وفرمانش به اندازه اي قاطع بود كه هيچ كس جرات كمك به ازدواج سربازان را نداشت.اما كشيشي به نام والنتيوس(والنتاين)،مخفيانه عقد سربازان رومي را با دختران محبوبشان جاري مي كرد.كلوديوس دوم از اين جريان خبردار مي شود و دستور مي دهد كه والنتاين را به زندان بيندازند. والنتاين در زندان عاشق دختر زندانبان مي شود .سرانجام كشيش به جرم جاري كردن عقد عشاق،با قلبي عاشق اعدام مي شود...بنابراين او را به عنوان فدايي وشهيد راه عشق مي دانند و از آن زمان نهاد و سمبلي مي شود براي عشق!"
اما كمتر كسي است كه بداند در ايران باستان، نه چون روميان از سه قرن پس از ميلاد، كه از بيست قرن پيش از ميلاد، روزي موسوم به روز عشق بوده است!
جالب است بدانيد كه اين روز در تقويم جديد ايراني دقيقا مصادف است با 29 بهمن، يعني تنها 3 روز پس از والنتاين فرنگي! اين روز "سپندار مذگان" يا "اسفندار مذگان" نام داشته است. فلسفه بزرگداشتن اين روز به عنوان "روز عشق" به اين صورت بوده است كه در ايران باستان هر ماه را سي روز حساب مي كردند و علاوه بر اينكه ماه ها اسم داشتند، هريك از روزهاي ماه نيز يك نام داشتند. بعنوان مثال روز اول "روز اهورا مزدا"، روز دوم، روز بهمن ( سلامت، انديشه) كه نخستين صفت خداوند است، روز سوم ارديبهشت يعني "بهترين راستي و پاكي" كه باز از صفات خداوند است، روز چهارم شهريور يعني "شاهي و فرمانروايي آرماني" كه خاص خداوند است و روز پنجم "سپندار مذ" بوده است. سپندار مذ لقب ملي زمين است. يعني گستراننده، مقدس، فروتن. زمين نماد عشق است چون با فروتني، تواضع و گذشت به همه عشق مي ورزد. زشت و زيبا را به يك چشم مي نگرد و همه را چون مادري در دامان پر مهر خود امان مي دهد. به همين دليل در فرهنگ باستان اسپندار مذگان را بعنوان نماد عشق مي پنداشتند. در هر ماه، يك بار، نام روز و ماه يكي مي شده است كه در همان روز كه نامش با نام ماه مقارن مي شد، جشني ترتيب مي دادند متناسب با نام آن روز و ماه. مثلا شانزدهمين روز هر ماه مهر نام داشت و كه در ماه مهر، "مهرگان" لقب مي گرفت. همين طور روز پنجم هر ماه سپندار مذ يا اسفندار مذ نام داشت كه در ماه دوازدهم سال كه آن هم اسفندار مذ نام داشت، جشني با همين عنوان مي گرفتند.
سپندار مذگان جشن زمين و گرامي داشت عشق است كه هر دو در كنار هم معنا پيدا مي كردند. در اين روز زنان به شوهران خود با محبت هديه مي دادند. مردان نيز زنان و دختران را بر تخت شاهي نشانده، به آنها هديه داده و از آنها اطاعت مي كردند.
ملت ايران از جمله ملت هايي است كه زندگي اش با جشن و شادماني پيوند فراواني داشته است، به مناسبت هاي گوناگون جشن مي گرفتند و با سرور و شادماني روزگار مي گذرانده اند. اين جشن ها نشان دهنده فرهنگ، نحوه زندگي، خلق و خوي، فلسفه حيات و كلا جهان بيني ايرانيان باستان است. از آنجايي كه ما با فرهنگ باستاني خود ناآشناييم شكوه و زيبايي اين فرهنگ با ما بيگانه شده است. نقطه مقابل ملت ما آمريكاييها هستند كه به خود جهان بيني دچار مي باشند. آنها دنيا را تنها از ديدگاه و زاويه خاص خود نگاه مي كنند. مردماني كه چنين ديدگاهي دارند، متوجه نمي شوند كه ملت هاي ديگر شيوه هاي زندگي و فرهنگ هاي متفاوتي دارند. آمريكاييها بشدت قوم پرستند و خود را محور جهان مي دانند. آنها بر اين باورند كه عادات، رسوم و ارزش هاي فرهنگي شان برتر از سايرين است. اين موضوع در بررسي عملكرد آنان بخوبي مشهود است. بعنوان مثال در حالي كه اين روزها مردم كشورهاي مختلف جهان معمولا به سه، چهار زبان مسلط مي باشند، آمريكاييها تقريبا تنها به يك زبان حرف مي زنند. همچنين مصرانه در پي اشاعه دادن جشن ها و سنت هاي خاص فرهنگ خود هستند.
"اطلاع داشتن از فرهنگ هاي ساير ملل" و "مرعوب شدن در برابر آن فرهنگ ها" دو مقوله كاملا جداست.با مرعوب شدن در برابر فرهنگ و آداب و رسوم ديگران، بي اينكه ريشه در خاك، در فرهنگ و تاريخ ما داشته باشد، اگر هم به جايي برسيم، جايي ست كه ديگران پيش از ما رسيده اند و جا خوش كرده اند!
براي اينكه ملتي در تفكر عقيم شود، بايد هويت فرهنگي تاريخي را از او گرفت. فرهنگ مهم ترين عامل در حيات، رشد، بالندگي يا نابودي ملت ها است. هويت هر ملتي در تاريخ آن ملت نهاده شده است. اقوامي كه در تاريخ از جايگاه شامخي برخوردارند، كساني هستند كه توانسته اند به شيوه مؤثرتري خود، فرهنگ و اسطوره هاي باستاني خود را معرفي كنند و حيات خود را تا ارتفاع يك افسانه بالا برند. آنچه براي معاصرين و آيندگان حائز اهميت است، عدد افراد يك ملت و تعداد سربازاني كه در جنگ كشته شده اند نيست؛ بلكه ارزشي است كه آن ملت در زرادخانه فرهنگي بشريت دارد.
شايد هنوز دير نشده باشد كه روز عشق را از 26 بهمن (Valentine) به 29 بهمن (سپندار مذگان ايرانيان باستان) منتقل كنيم.
برگرفته از وبلاگ آتشكده
جشنهاي ماهانه
در هر ماه، يك بار نام روز و ماه يكي هستند. زرتشتيان اين روزها را جشن ميگرفتند و شادي ميكردند اين دوزاده جشن به نام ماهها، فروردينگان (19 فروردين)، ارديبهشتگان (2 ارديبهشتگاهنامه كنوني ايران و 3 ارديبهشت گاهنامه زرتشتي)، خردادگان (4 خرداد كنوني 6 خرداد زرتشتي) تيرگان (10 تير كنوني و 13 تير زرتشتي)، امردادگان (3 امرداد كنوني و 7 امرداد زرتشتي)، شهريورگان (30 امرداد كنوني و 4 شهريور زرتشتي)، مهرگان (10 مهر كنوني و 16 مهر زردتشتي)، آنگان (4 آبان كنوني و 10 ابان زرتشتي)، آذرگان (3 آذر كنوني و 9 آذر زرتشتي)، ذيگان (25 آذر، 2 و 9 دي كنوني و 8، 16 و 24 دي زرتشتي)، بهمنگان (26 دي كنوني و 2 بهمن زرتشتي) و اسفندگان(29 بهمن و 5 اسفند زرتشتي) خوانده ميشود.
از ميان اين جشنها جشن مهرگان جنبه ملي دارد كه در بخش جشنهاي ملي درباره آن سخن ميگوييم. بزرگترين جشنهاي زرتشتيان (ايران باستان)، نوروز بود كه با اعتدال ربيعي همراه است. هنگامي كه خورشيد روي مدار استوار قرار ميگيرد و روز و شب برابر ميشوند. اين روز اول فروردين برابر، 21 مارچ است. جشن مهرگان كه دومين جشن بود كه با اعتدال پاييزي همزمان بود. (اين اعتدال در روز 23 سپتامبر برابر با اول مهر است و مهرگان ده روز ديرتر يعني روز مهر از مهرماه كه دهم مهر باشد جشن گرفته ميشود. بعد از اين دو جشن، جشنهاي تيرگان و ديگان مهم بودند. جشن تيرگان برابر روزي است كه خورشيد در دورترين نقطه شمالي از استوا قرار دادرد و بزرگترين شب و كوتاهترين روز است (اين روز در حدود 22 دسامبر و جشن ديگان در روز 23 ديماه روز دي به آذر دي ماه برابر 23 دسامبر برگزار مي شود.)
اين چهار جشن را در جشنهاي ملي شرح ميدهيم. جز اين روزها، زرتشتيان روز خرداد فروردين ماه (روز ششم فروردين) را كه روز توليد اشوزرتشت است جشن ميگيرند و اين همان روزي است كه ابوريحان از آن به عنوان نوروز بزرگ نام ميبرد.
برگرفته از کتاب "ديدي نو از آييني کهن"
نظرات دیگران (2 نظر)
مهرگان
سه شنبه بيست و چهارم خرداد ماه 1384 ساعت 14:48
دومين جشن بزرگ ملي- ديني ايرانيان "مهرگان" بودكه در روز 10مهر، روزي كه نام روز و ماه يكي بود، جشن گرفته ميشد و مانند نوروز سه جنبه نجومي (طبيعي)، تاريخي و ديني داشت.
از نظر نجومي، مهرگان چند روز پس از اعتدال پاييزي جشن گرفته ميشود (اعتدال پاييزي اول مهر صورت ميگيرد) و جشن برداشت محصولات كشاورزي است.
از نظر تاريخي در اين روز نيروي داد و راستي به سركردگي كاوه آهنگر بر آرتش دروغ و ستمگري آژيدهاك پيروز شد و فريدون به شاهي رسيد. مبارزه راستي و دروغ، داد و ستم در ايران ريشه ديني دارد و همه جشنهاي ملي هم به گونهاي اين مبارزه و پيروزي نهايي حق بر ناحق را نشان ميدهد. ولي،در تاريخ مهرگان اين جنبه درخشندگي ويژهاي دارد.
ابوريحان بيروني در كتاب "آثار الباقيه" ميگويد:
در روز "مهرگان" فرشتگان به ياري كاوه آهنگر شتافتند و فريدون به تخت شاهي نشست و ضحاك را در كوه دماوند زنداني كرد و مردمان را از گزند او برهانيد،
از نظر دين در فرهنگ ايراني مهر يا ميترا به معناي فروغ خورشيد و مهر و دوستي است. همچنين مهر نگهبان پيمان و هشدار دهنده به پيمان شكنان است.
جشن مهرگان همانند نوروز از فروغمندترين نمودهاي فرهنگ ايراني است. مهر يكي از خدايان پيش از زرتشت بود كه پس از زرتشت به فرشته آفريده اهورا مزدا درآمد.روشنايي و مهر، هميشه با روشنايي بي پايان خدايي يكي بودهاند
چون نور كه از مهر جدا هست و جدا نيست /عالم همه آيات خدا هست و خدا نيست
ما يرتو حقيم و هم اوييم و نه اوييم /چون نور كه از مهر جدا هست و جدا نيست
به روايتي تاجگذاري اردشير بابكان، هم مقارن با جشن مهرگان بود. بدون دو دلي پادشاهان هخامنشي، اشكاني و ساساني جشن مهرگان را بزرگ ميداشتند، در روزگار ما به مناسبت آغاز سال تحصيلي و گشايش آموزشگاهها در آغاز مهر، جشن مهرگان جشن فرهنگي اعلام شده بود. همچنين ميتوان آن را به عنوان جشن كشاورزان، جشن ملي نگاهداشت. زرتشتيان ايران هميشه اين جشن را با شكوه ويژهاي برگزار كرده و ميكنند.
بنياميه با تعصب ضد ايراني در روز مهرگان، زرتشتيان را مجبور ميكردند هدايايي تقويم كنند و مقدار اين هدايا را جرجي زيدان در كتاب تمدن اسلامي، پنج تا ده ميليون درهم ذكر كرده است.
الومسلم خراساني، برمكيان و دولت مردانزمان عباسيان، در گرفتن جشن مهرگان پافشاري داشتند،
روز مهر و ماه و جشن فرخ مهرگان مهرافزا اي نگار مهر چهر مهربان
مهرباني كن به جشن مهرگان و روز مهر مهرباني به، به روز مهر و جشن مهرگان
برگرفته از کتاب "ديدي نو از آييني کهن"
جشن مهرگان
قبل از تسلط اعراب بر ايران، در انتهاي سلسلة ساساني در زمان يزدگرد سوم ( قرن 7 ميلادي ) دين رسمي کشور ايران، دين زرتشت بود. پيامبر اين دين يعني اشو زرتشت براي قدر نهادن ايزدان، که سمبلهاي نيروهاي سودمند به حال آدمي در طبيعت بودند، مراسم آييني فراواني از جمله جشن هايي را پايه گذاري کرد.
اين جشنها شامل 2 بخش بودند، گاه انبارها و جشنهاي ماهانه .
گاه انبارها، جشنهايي بودند که براي تقديس اهورامزدا و شش روان جاويدان ( امشا سپندان ) که همواره نزداومتوطن هستند، برگزار مي شدند. اهورامزدا و شش امشا سپندان، حافظان هفت مخلوق مي باشند. آسمان، آب ها، زمين، آتش، گياهان، حيوانات و آدمي. بعدها شش امشا سپند را در زبان فارسي با اندکي تغيير به نامهاي شهريور، خرداد، اسفند، اردي بهشت، امرداد و بهمن خواندند.
به نظر مي رسد پايه گذار اين جشن ها، زرتشت پيامبر باشد. اما گفته شده است که اين جشن ها به خصوص گاه انبارها در زمانهاي بسيار دورتر از زمان زرتشت هم جشن گرفته مي شده اند.
گاه انبارها هر يک به مدت پنج روز برگزار مي شدند و به ترتيب عبارت بودند از : 1- ميديوزرم، در نيمة بهار هنگام برداشت خرمن 2- ميديوشهم، در نيمة تابستان 3- پيتي شهم، در ماه شهريور 4- اياترم، در ماه مهر 5- ميديارم، در نيمة زمستان 6- همسپتمدم، در ماه اسفند 7- آخرين گاه انبار، روز آخر سال بود و به جشن نوروز متصل مي شد.
هزينة اين جشنهاي هفتگانه را ثروتمندان تامين مي کردند. مردم در اين روزها در کنار همديگر مي خوردند، مي نوشيدند و پايکوبي مي کردند و در پايان جشن، آنچه از خوردني ها باقي بود، به خانة افراد نيازمند فرستاده مي شد.
در کنار گاه انبارها، جشن هاي ماهانه هم از اهميت خاصي برخوردار بودند. در هر ماه يک روز نام ماه با نام روز يکي ميشد. مردم اين روز را جشن ميگرفتند و در آن طي مراسمي به تقديس نام اهورامزدار ميپرداختند.
از مهمترين جشنهاي ماهانه ميتوان مهرگان و تيرگان را نام برد که جزء پنج جشن بزرگ ايرانيان بودهاند. (در کنار نوروز، سده و يلدا) و در سرتاسر امپراطوري مراسم مربوط به آنها با شکوه تمام برگزار ميشده است.
از ميان جشنهاي ماهانه، مهرگان بي شک مهمترين و با شکوه ترين جشن بوده است. روز مهر از مهرماه. اين جشن سابقهاي پيش اوستايي دارد.
در باور مردمان آن زمان، اين خورشيد بوده است که به طبيعت زندگي ميبخشيده. آنان خورشيد را مهر نام نهادند و مهر نامي است که براي مفهوم دوستي و محبت برگزيدهاند و به اين ترتيب نشان داده اند که اساس هستي و آنچه که به عالم هستي، بودن ميبخشد "مهر" است.
"مهر" از مهمترين عناصر "اشا" قانون حاکم بر طبيعت است و همواره بر ضد "دروژ" در مبارزه.
آنان که راه مهر را پيمايند به مبدأ ميرسند. در سنت ميترائيسم، ميترا، ايزد نگهبان خورشيد، حافظ پيمان و سمبل مهر ورزيدن است.شخصيت مسيح گونه ميترا را در متن هاي مقدس دوره پيش اوستايي مي توان يافت. ميترا هنگامي که جهان را "دروژ" فرا گرفته بود و از "اشا" تقريباً خبري نبود، به صورت گاو نر سفيدي به زمين متجلي شد و به عنوان فديه گناهان بشر خود را قرباني کرد تا جهان از تباهي مصون بماند و خورشيد مهر دوباره بر تارک هستي فروزان گردد و اين همان است که در مورد مسيح از کتاب مقدس ميخوانيم.
مسيح - که درود خدا بر او باد- به روي صليب جان داد تا نوع بشر از تباهي رها شود، مسيح که سمبل مهرورزيدن ميگويد، راه منم، راستي منم، زندگي منم، هيچ نميتواند به خدا برسد مگر به وسيلة من و اين چيزي نيست جز باور مردمان بدوي زمانهاي دور که تنها راه رسيدن به مبدأ، پيمودن راه مهر است.
از نقطه نظر اسطورهاي در روز مهر از ماه مهر، نيروي راد و راستي (اشا) به سرکردگي کاوه بر آتش دروژ ضحاک به پيروزي رسيد و فريدون پادشاه شد. بنابراين مهرگان سمبلي از پيروزي نهايي مزدا بر اهريمن است.
بر اساس منابع يوناني در جشن مهرگان پادشاهان لباس ارغواني ميپوشيدند و به همراه مردم در مجالس عمومي باده گساري ميکردند. اين تنها روز در ايران باستان بوده که مردم ميتوانستند در ملا عام باده گساري کنند. از جشن مهرگان در کتاب تلمود، از کتب مقدس يهود هم سخن رفته است و اين نشان ميدهد که اين جشن مختص ايرانيان نيست و در بسياري از مناطق دنياي باستان برگزار ميشده است.
در متون تاريخي زرتشتي آمده است که مهرگان روزي است که در آن انسان نر و ماده از کيومرث که در باور زرتشتي مثال نوع بشر است آفريده شد. همچنين آمده است که خورشيد براي اولين بار درخشندگي خود را در اين روز شروع کرد و در واقع اين روز، روز آغاز جهان بوده است.
با سپاس از آقاي امير جعفري
شب يلدا
شب يلدا يا «شب چله» شب اول زمستان و درازترين شب سال است. و فرداي آن با دميدن خورشيد، روزها بزرگ تر شده و تابش نور ايزدي افزوني مي يابد. اين بود که ايرانيان باستان، آخر پاييز و اول زمستان را شب زايش مهر يا زايش خورشيد مي خواندند و براي آن جشن بزرگي بر پا مي کردند.
اين جشن در ماه پارسي «دي» قرار دارد که نام آفريننده در زمان قبل از زرتشتيان بوده است که بعدها او به نام آفريننده نور معروف شد،همان که در زبان انگليسي "day"خوانده ميشود.
يلدا و جشنهاي مربوطه که در اين شب برگزار مي شود،يک سنت باستاني است.يلدا يک جشن آريايي است و پيروان ميتراييسم آن را از هزاران سال پيش در ايران برگزار مي کرده اند.يلدا روز تولد ميترا يا مهر است.اين جشن به اندازه زماني که مردم فصول را تعيين کردند کهن است.
نور،روز و روشنايي خورشيد،نشانه هايي از آفريدگار بود در حالي که شب ،تاريکي و سرما نشانه هايي از اهريمن. مشاهده تغييرات مداوم شب و روز مردم را به اين باور رسانده بود که شب و روز يا روشنايي و تاريکي در يک جنگ هميشگي به سر مي برند.روزهاي بلندتر روزهاي پيروزي روشنايي بود درحالي که روزهاي کوتاه تر نشانه اي از غلبه تاريکي.
براي در امان بودن از خطر اهريمن،در اين شب همه دور هم جمع مي شدند و با برافروختن آتش از خورشيد طلب برکت مي کردند.
از منابع رومي مي دانيم که پيران و پاکان به تپه اي رفته ، با لباس نو و مراسمي از آسمان مي خواستند که آن «رهبربزرگ» را براي رستگاري آدميان گسيل دارد و باور داشتند که نشانه زايش آن ناجي ، ستاره ايست که بالاي کوهي – به نام کوه فيروزي- که داراي درخت بسيار زيبايي بوده است، پديدار خواهد شد. و موبد بزرگ براي اين موضوع دعايي مي خوانده که قسمتي از آن هنوز در کتاب بهمن يشت بر جاي مانده و اين گونه است :
آن شب که سرورم زايد
نشانه اي از ملک آيد
ستاره از آسمان ببارد
هم آنگونه که رهبرم در آيد
ستاره اش نشان نمايد
ظاهرا پس از مسيحي شدن روميان، سيصد سال بعد از تولد عيسي مسيح، کليسا جشن تولد مهر را به عنوان زادروز عيسي پذيرفت، زيرا، موقع تولد او دقيقا معلوم نبود. ازين روست که تا امروز بابانوئل با لباس و کلاه موبدان ظاهر مي شود و درخت سرو و ستاره بالاي آن هم يادگار مهري هاست،
جالب اين است که يلدا کلمه ايست سرياني به معناي تولد و به گفته ابوريحان آن را شب زادن ترجمه کرده اند.
همچنين گفته ميشود وقتي ميتراييسم از تمدن ايران باستان در جهان گسترش يافت،در روم وبسياري از کشورهاي اروپايي ،روز ?? دسامبر به عنوان تولد ميترا جشن گرفته ميشد.ولي پس از قرن چهارم A.D در پي اشتباهات محاسباتي اين روز به ?? دسامبر انتقال يافت و در آن زمان مسيحيان روز ? ژانويه را روز تولد مسيح جشن مي گرفتند.اما با گسترش مسيحيت در آن زمان به دليل اينکه نمي توانستند مردم را از برپاداشتن اين جشن منع کنند بنابراين روز کريسمس را به روز ?? دسامبر جابه جا کردند.
آيين شب يلدا يا شب چله، خوردن آجيل مخصوص ، هندوانه، انار و شيريني و ميوه هاي گوناگون است که همه جنبه نمادي دارند و نشانه برکت، تندرستي، فراواني و شادکامي هستند. در اين شب هم مثل جشن تيرگان، فال گرفتن از کتاب حافظ مرسوم است. حاضران با انتخاب و شکستن گردو از روي پوکي و يا پري آن، آينده گويي مي کنند.
بر گرفته از کتاب " ديدي نو از آييني کهن " نوشته دکتر فرهنگ مهر و "گاهشماري و جشنهاي ايران باستان" نوشته هاشم رازي
مراسم شب چله
روز انارم از ماه آذر / 24 آذر ماه
در ايران باستان و گذشته هاي دور پيش از اشو زرتشت پيامبر قوم آريا مردماني كه زندگي خود را با كشاورزي و دامپروري مي گذراندند با تضادهاي طبيعي مانند سپيدي و سياهي روشنايي و تاريكي روز و شب و گرما و سرما و تضادهايي در خوي انساني مانند خوبي و بدي دوستي و دشمني آشنا شده بودند و در باور خود آن چه را كه براي زندگي مفيد قرار مي گرفت ازجلوه هاي خداي خوب و آن چه را كه بد و زيان آور بود از جلوه هاي خداي بد مي پنداشتند .
به همين انگيزه آنها روز و روشنايي را بيشتر دوست مي داشتند چون هنگام كار و كوشش خوشي و بالندگي بود وبا فرا رسيدن شب آتش مي افروختند تا جلوه هاي بد زندگي پديدار نگردد و در شبهاي دراز زمستان دور آتش گرد مي آمدند تاروشنايي را افزون سازند و چون دراز ترين شب سال يعني آخرين شب از ماه آذر فرا مي رسيد به انگيزه اين كه از فرداي آن شب روشنايي بيشتر خواهد شد و روزها درازتر شادي مي كردند .
در گذشته ايرانيان ميوه هايي كه تا آن زمان سالم مانده بود با آجيل و خوراكي هاي ديگر فراهم مي نمودند و همه باهم تا پاسي از شب را با شادي و سرور ميگذراندند و با اين شيوه به پيشباز چله بزرگ مي رفتند كه از فرداي آن روز شروع مي شد و تا جشن سده يعني چهل روز ادامه داشت و زماني بود كه سرماي واقعي زمستان فرا مي رسيد .
پس از آن چله كوچك آغاز مي گشت يعني سرماي زمستان كاهش مي يافت و تا چهل روز ادامه داشت و اين هنگامي بود كه سرماي زمستان به آرامي كاهش مي يافت و پس از آن شكفتن شكوفه ها فرارسيدن بهار را نويد مي دادند .
اكنون نيز زرتشتيان در شب چله كه آخرين شب از ماه آذر است گرد هم مي آيند خويشان و آشنايان در يكي از خانه ها كه اغلب خانه بزرگترها به ويژه مادربزرگ يا محل مناسب ديگري است باهم ديدار ميكنند .
هر خانواده ميوه هايي مانند انار هندوانه خربزه سيب به و انگور را تهيه ميكنند و با خود به جشن شب چله مي آورند .
در بين ميوه ها هندوانه از اهميت بيشتري برخوردار است زيرا بعضي باور دارند كه اگر مقداري هندوانه در شب چله بخورند در سراسر چله بزرگ و كوچك يعني زمستاني كه در پيش دارند سرما و بيماري بر آنها اثر نخواهد گذاشت .
غير از ميوه گاهي آجيل و شيريني و شربت نيز در خوراكي هاي شب چله وجود دارد . تا پاسي از شب همه دور هم مي نشينند . گاهي مادربزرگ داستان هاي شيرين روزگارهاي گذشته را تعريف ميكند . پدر بزرگ يا شخص ديگري شاهنامه مي خواند و از حماسه هاي افتخار آفرينان ايران زمين سخن ميگويد .
همه با شادي و خرمي شب چله را مي گذرانند و با نيايشِ « گاه ا’شَهِن» شب را همراهي مي كنند و آن را به سپيده دم تبديل مي نمايند.
بر گرفته از دستنوشته رادآيين
جشن سده
جشن سده جشن پيدايش آتش است. سد روز از پاياين تابستان گذشته و يا سد شب و روز به نوروز مانده است و كهن بودن آن به پايه جشنهاي نوروز و مهرگان ميرسد.
از نظر نجومي (طبيعي) نياكان ما در روزگاران بسيار كهن، سال را به دو پاره (فصل) بخش ميكردند.تابستان كه هفت ماه به درازا ميكشيد، در نخستين روز فروردين ماه آغاز و آخرين روز مهر ماه پايان مييافت. زمستان از آغاز آبان ماه شروع ميشد و تا پايان اسفندبه طول ميانجاميد.جشن سده، سومين روز از آغاز زمستان و يا سد روز و شب (پنجاه روز و پنجاه شب) به اول تابستان بود.
از نظر تاريخي نسبت اين جشن به هوشنگ شاه داده شده است. در شاهنامه آمده است كه روزي هوشنگ شاه با همراهانش در كوهي ميرفتند ناگهان چيزي دراز، تيره تن، و سياه رنگ ديد كه ماري بود و هوشنگ باهوش و هنگ، سنگي گرفت و سوي مار پرتاب كرد كه آن را به كشد. سنگ به سنگ ديگري برخورد كرد و چون هر دو سنگ چخماق بودند، فروغ (جرقهاي) پديدار شد، به بوته گرفت و مار فار كرد. از اين رويداد هوشنگ شاه شادمان شد و خداوند را نيايش كرد كه راز آتش را به او آشكار كرده است. شادمان و پيروز، هوشنگ شاه آتش را از همان هنگام قبله قرار داد، آن روز را جشن اعلام كرد و اين سنت تا امروز برجاست، به گفته فردوسي:
برآمد به سنگ گران سنگ خرد هم آن و هم اين سنگ گرديد خرد
فروغي پديد آمد از هر دو سنگ دل سنگ گشت از فروغ آذرنگ
جهاندار پيش جهان آفرين نيايش همي كرد و خواند آفرين
كه او را فروغي چنين هديه داد همين آتش آنگاه قبيله نهاد
يكي جشن كرد آنشب و باده خورد "سده" نام آن جشن فرخنده كرد
از نظر ديني: اين جشن به ياد آورنده اهميت نور، آتش و انرژي است. نوري كه از خداوند جداست و از خدواند جدا هم نيست. قبله اي كه در همه جا هست، دروني دل و جان همه نشانههايي از فروغ اهورامزدا هستند، بهشت د راوستا به نام روشنايي بيپايان خوانده شده است.
آيين جشن سده
حكيم عمر خيام در كتاب نورزنامه مينويسد:
"هرسال تا به امروز جشن سده را پادشاهان نيك عهد در ايران و توران به جاي ميآوردند، بعد از آن به امرور، زمان اين جشن به دست فراموشي سپرده شد و فقط زرتشتيان كه نگهبان سنن باستاني بوده و هستند اين جشن باستاني را برپا ميداشتند."
هر چند نوشته شده است كه مردآويج زياري به سال 323 هجري (سده دهم ميلادي) اين جشن را در اصفهان با شكوه برگزار كرد. همچنين در زمان غزنويان اين جشن دوباره رونق گرفت و عنصري شاعر نامدار ايران در يكي از جشنهاي سده در برابر سلطان محمود قصيدهاي درباره سده خواند كه آغاز اين است :
سده جشن ملوك نامدار است زافريدون و از جم يادگار است
در ايران باستان، و در ميان زرتشتيان ايران، اين جشن نزديك غروب آفتاب، با آتش افروزي آغاز ميشد و امروز هم با همان سنت كوههايي از بوته و خار و هيزم در بيرون شهر فراهم شده، در حالي كه موبدان لاله به دست اوستا زمزمه ميكنند، بوتهها را روشن كرده و مردمي كه در ان جا جمع شدهاند نماز آتش نيايش خوانده، و سپس دست يكديگر را گرفته به دور آتش ميچرخند، شادي و پايكوبي ميكنند اين مراسم وسيله انجمن زرتشتيان كرمان سدههاست كه بيرون از شهر انجام شده و همه مردم زن و مرد، زرتشتي و مسلمان، كليمي در ان جا گرد آمده و در شادي شركت ميكنند. در تهران اين جشن بيست و پنج سال با شكوه بوسيله سازمان فروهر در باغ ورجاوند برگزار شد.
بر گرفته از کتاب "ديدي نو از آييني کهن"
0 نظرات:
ارسال یک نظر