شاهكارهاي معماري و سنگتراشي
پيامهائي از عظمت گذشته
دكتر محمد حسن رضوانيان (پاريس)
ايران بسب قدمت تاريخ وتمدني كه دارد، به عنوان يك مركز پژوهش در زمينه باستانشناسي شناخته شده است و تحقيق پژوهشگران و دانشمندان همواره جلوههائي از اين سرزمين كهنسال را از پشت غبار قرون بيرون آورده و به جهانيان مينماياند.
در اين ميان بناهاي معظم دوره اسلامي مخصوصاً عصر صفوي (قرنهاي 16 تا 18) به دانشمندان در زمينه شناساندن آثار تاريخي و معماري كهن ايران، كمكهاي شايان ميرساند.
اين بناها نمودار ويژگيهاي پايدار روح وانديشه ايراني است. اگر اين بناها وجود نداشت خود فقدان بزرگي براي جهان هنر بشمار ميرفت، ولي سنگهاي تمدن كهن ضمن فروريختن از بين نميرود. هنوز در ويرانهها و در روي دامنه ديوارها چه پيامهاي اعجابانگيزي از قريحه و عظمت كه بگوش ما نميرسد و چه درسهائي كه در پيش ديدگان ما جلوهگر نميشود.
نفوذ هنر آشور و مصر در ايران
فرزانگان ايراني از دوره ماقبل تاريخ در زمينه هنر مانند بسياري از شئون ديگر به انجام كشفياتي چند كه نمايشگر قريحه بارور آنان است نائل آمدهاند. در هزاره چهارم قبل از ميلاد مسيح پيشرفتهاي كاملي در دنباله پژوهشهاي هنري كهن در آثار سفالگران، مفرغكاران و جواهرسازان پديدار شد و هنرمندان ايراني عقايدي را كه از ازمنه پيش بيان شده و انديشههائي كه تا آنزمان تنها بوسيله خط نمايش داده ميشد در روي لوحههائي از گل رس نقش كردند.
ترديدي نيست كه در آن عصر دور دست استادكاران، معماران وبنايان با ساختن بناهائي كه اكنون هيچگونه اطلاعي از آن در دست نداريم زمينه رابراي شكوفائي خارقالعاده تمدن هخامنشي آماده كرده بودند. ظهور ناگهاني اين مكتب نبايد موجب اين توهم شود كه مقدماتي براي بنيانگذاري آن در كار نبوده است. در آن هنگام هنر ايراني تحت تأثير عوامل متعددي قرار داشته است ولي ايرانيان توانستند آنچه را كه از پيشينيان خود اقتباس كرده بودند، بنحو شايستهاي با ذوق شخصي و آداب و طبيعت شرقي خويش تطبيق دهند. آنان اين توانائي را داشتند – و اين از مختصات هر تمدن بزرگ است- كه از اين عوامل مختلف تركيب موزوني بوجود آورند.
با اينكه نميتوان در زمينه اشتقاق سبكهاي حجاري دوره هخامنشي از حجاري آشوريان ترديد نمود، ذوق و استعداد ايراني از همان هنگام برروي ضوابط زيبائي شناسي بينالنهرين اثر گذاشت و آنرا به تحول واداشت. دامنه اين تحول در طي قرنها بتدريج گسترش يافت و بعدها در اثر تعاليم قرآن مجيد و روحيه اعراب كه هنرمندان را از ساختن تنديس جانداران بازداشته و به كاهش شماره برجستگيها در آثار هنري و نيز به تجريد سوق داد نيرو و توان بيشتري گرفت. در حاليكه در آشور نمايش زندگي خشن و بيدادگرانه ضمن تقليد كوركورانه و زيادهروي در نمايش حركات و برجستهكاري شكل ثابتي بخود ميگرفت، در اين عواطف انساني و وقار و عظمت همراه با آرامش و سكون، هنرمند را به ملاحظهكاري و نيز ابراز نوعي ترحم برانگيخت. برداشت بهتري در زمينه معماري سنگتراشان را بر آن داشت كه آثار خود را به ضروريات زمان تطبيق دهند.
هنرمند ايراني ميدانست كه حجاري تزييني بايد با توجه به بنائي كه روي آن بكار برده ميشود مورد مطالعه قرار گيرد. برجستگي باز هم در آثار سنگتراشان و جود دارد، ولي فقط در بخشهاي بالاي ساختمان ديده ميشود. افريزهاي درازي كه در قسمتهاي پائين و در لاي درگاهها بچشم ميخورد تنها عبارت از نقش بسيار سطحي و تعدادي تصاوير نيمرخ كمضخامت است. با وجود فراواني شماره تصاوير انساني، اثر زندگي كمتر احساس ميشود و اگر انديشه تجسم جزئيات بهنگام خلق اين آثار در ذهن هنرمند نبود، خطر كممايگي تمام آنها را تهديد ميكرد، ولي نشانههاي اين انديشه يكي از ويژگيهاي هنر اسلامي است با حدت كمنظيري در تمام آن آثار مشاهده ميشود. در عين حال هنرمند به استعمال رنگ توسل ميجويد و رنگ در سايه تزيينات روي سفال جاي خود را پيروزمندانه در ميان هنر باز ميكند. افريز كمانداران شوش كه در موزه «لوور» نگاهداري ميشود، نشانه بارزي است از ذوق وسليقه هنري كه هرگز از بين نخواهد رفت.
خاصيت سنگتراشي – با توجه بمقام و موقعيتي كه در بناها دارد –هر چه باشد هنر حقيقي ايراني در عهد هخامنشيان معماري است و اين هنر اهميت خود را پيوسته نگاه خواهد داشت. مدت زيادي نيست كه ما به اين امر پي بردهايم. ما ساليان دراز ايران را از روي كلكسيونهاي غني و زيباي متعلق به ادوار مختلف (از ظروف مفرغي لرستان گرفته تا فرشهاي دوره معاصر، منسوجات، ظزوف سفالين و مينياتورها) كه در موزههاي سراسر جهان جمعآوري شده است ميشناختيم. البته اين اشياء خود گواه بر وجود استعدادهاي متنوع و درخشان يك ملت است، ولي امروزه ناگزيريم با تعيين ارزش واقعي اين اشياء آنها را در زمره كارهاي هنري درجه دوم بشمار آوريم.
با وجود اين بايد به اين حقيقت اذعان داشت كه هنر معماري دوره هخامنشي در تاريخ عمومي هنر ايران حادثه زودگذري بيش نيست. ايرانيان روشها و اسلوب ويژهتراش سنگ را كه در كشورهاي بيگانه در مورد آجر بكار ميرفت، اساساً در ساختمان تالارهاي ستوندار بزرگي كه سقف آن پوشيده از چوب بستهاست بكار ميبردند. هنر معماري پس از دست يافتن – دستكم در ظاهر – به مهارتي كه در بناهاي اوليه ديده ميشود، بيآنكه آثار بزرگي برجاي نهد از بين رفت و نفوذ آنرا تا حدودي كه باقيمانده است بايد در بيرون از مرزهاي ملي ايران يعني در بينالنهرين و از راه اين سرزمين از بركت وجود اعراب در تالارهاي مساجد سوخته مديترانه جستجو كرد. چون ايرانيان پيش از اسلام نميخواستند مورد پرستش خود را با تنديسها در معابد محبوس كنند هنر معماري بهيچوجه جنبه كيش و آئين بخود نگرفت و ترديدي نيست كه آتشگاهها را بايد يگانه آثار متأثر از كيش آن دوره بشمار آورد.
بعدها اماكن بزرگتري براي پرستش اتش و حتي معابد راستين بنا گرديد (قرن دوم ميلاد مسيح) ولي در دوره ساسانيان مانند عهد هخامنشي جالبترين قسمت بنا همان كاخ سلطنتي و يا بهتر بگوئيم تالار پذيرائي اين كاخ بوده است. هنر، دليل وجودي خود را پيوسته در ابراز ستايش نسبت به شاهنشاه يافت. تالار پذيرائي آپادانا مانند جنگلي است با ستونهاي بلند دوسر كه از هم فاصله دارند. رعايت اين فاصله برخلاف آنچه در مصر – بالاي در و پنجره تالارهاي ستوندار اين كشور داراي يك تخته سنگ به درازاي كمي است – ديده ميشود با استفاده از تيرهاي درازي از چوب سدر لبنان امكانپذير گشته است.
در اطراف آپادانا و اغلب در كنار تالار ديگري كه براي تشكيل جلسات رؤساي آرتش در نظر گرفته شده است مانند تالار صد ستون تخت جمشيد ساختمانهاي ديگر، قرارگاه سپاهيان، خزانهداري، مخازن، انبارها، اصطبلها و جايگاه عرابهها، تالارهاي مخصوص اقامت شاه و درباريان گرد هم جمع شده است. مجموع اين ساختمانها كه كم و بيش در شوش و پازارگاد بنا شده در تخت جمشيد كه در حدود 540 پيش از ميلاد مسيح بفرمان داريوش اول، خشايارشاه اول و خشايارشاه دوم ساخته شده به اوج شكوفائي خود رسيده است. اين كاخ بر روي پايهاي از تخته سنگهاي بزرگ به بلندي نزديك بيست متر بنا شده و مساحت پشتبام آن از 13 هكتار كمتر نيست.
سلوكيها و پارتها
شيوه هنري ويژه يونان كه بوسيله اسكندر به ايران راه يافت، شيوه سنگتراشي و معماري دوره هخامنشي را تحت تأثير قرار داد. در دوره اشكانيان قشري از شيوههاي هنري يونان بر روي هنر ايران كشيده شد و آنرا از جاده اصلي خود منحرف ساخت و فقط عكسالعمل ملي و سنتگراي پارتها بود كه سبب شد اين كشور دوباره با سرنوشت هنري خود پيوند حاصل كند. اگر مكتب سنگتراشي حيات خود را در دوره ساسانيان تقريباً از صفر آغاز كرد و در سده سوم و بويژه پايان سده چهارم ميلاد مسيح در طاق بصره و سپس در آغاز قرن هفتم در غار خسرو آثار درخشاني بوجود آورد، هنر معماري بيترديد با وجود پيروي از سبك شاهكارهاي دوره هخامنشي بسبب اينكه امكان برتري بر آنها وجود نداشت به مسير ديگري گرائيد و به ويژه با ساختن طاقهاي نيمدايره و گنبدي با آن شاهكارها به رقابت پرداخت.
سلوكيها و پارتها با ترويج كامل سبك طاق كه هنر راستين ايران در زمينه معماري است آنرا براي اين رقابت آماده كرده بودند. پارتيها بويژه ايوان را كه عبارت از يك تالار بلند طاقدار است و از يكسو در تمام پهنا و سرتاسر درازاي خود به سردر بنا باز ميشود ابداع و يا اقتباس كرده بودند. در دوره ساسانيان ايوان، تالار پذيرائي پادشاهان گشته و با آپادانا كوس رقابت زد. نمونهاي از آنرا ميتوان در طاق كسري در تيسفون كه طاق آن به بلندي 34 متر و پهناي 5/25 متر و عمق 430 متر است مشاهده كرد. در دوره اسلام ايوان بعنوان زينت سردرهاي مجتمعهاي بزرگ معماري يعني مساجد و مدارس بكار رفت.
هنر دوره ساساني كه در عين حال سنتي و پيشرفتگراست تأثير قابل ملاحظهاي بر روي هنر اسلامي ايران و بطور كلي بر روي مجموعه هنرهاي اسلامي تا مرزهاي كشور مغرب نموده است. معالوصف اسلام روشهاي تجربي دوره ساساني را به اسلوب دانشمندانه و مدوني تبديل كرد. البته ايران بعد از اسلام ديگر شباهتي به ايران دوره پيش از آن نداشت. اولاً همانگونه كه در هنگام فتح اسكندر نيز ديده شد اين كشور تحت نفوذ كشورگشايان قرار گرفت. در مدت چندين قرن يك نوع مسجد كه عنوان مسجد عربي به آن اطلاق ميشود و نمونهاي از آن در سوريه بوجود آمده بود، پيوسته در شهرهاي مختلف ايران ساخته شد. آثار كمي از اين گونه مسجد برجاي مانده است. نمونه بازار آن مسجد وكيل شيراز است كه دوام آنرا مديون رواج مجدد اين سبك در قرن هيجدهم هستيم. آنچه جالب توجه است اينست كه در ايران يكبار ديگر خود را از تسلط بيگانگان (كه در اينمورد عبارت از نفوذ معنوي اعراب بود) رها ساخته و مليت خود را بطور كامل نگاهداشت. آنچه را در بنيان نهاد دنباله مستقيم بناهائي كه پيش از دوره اسلام ساخته بود نبود. توجه بسمت مكه، آداب نماز، تحريم تجسم جانداران، ابراز تمايل به كتيبه شناسي عرب، استفاده از منارهها كه تنها چند مثالي است از مثالهاي بيشمار سبب طرح عمارات جديدي گرديد.
در بسياري از موارد (بناي ايوان، هموار ساختن برجستگيها، استعمال زياد سفال روكشدار در سطح ديوارها) هنر دوره اسلامي چيزي جز نقطه پايان تحول چندين هزار ساله هنر ايران نبود. با اينكه اين تحول در دوره سلطنت شاه عباس كبير (1628-1587) به شكوفائي و كمال نهائي خود نرسيد، بناي شهر اصفهان با ميدان بزرگ و منظم آن، مسجد شاه كه يكي از عبادتگاههاي سلطنتي است، كاخها، باغچهها، پلها و خيابان وسيع آن بطول 3 كيلومتر بر رويهم مجموعهاي را تشكيل ميدهند كه هنوز زنده و جاودان است ميتوان در آن كيفيات شهرسازي، برداشت نسبتها و جلوه و درخشندگي تزيينات را كه نشانههاي بسيار گويائي از نبوغ جاوداني ايران در زمينه معماري است به ديده تحسين نگريست.
0 نظرات:
ارسال یک نظر