عصر اوستايى

عصر اوستايى
پس از عصر ودايى ، در حدود هزار سال ق .م . دوره اى مى آيد كه آن را به نام كتاب اوستا دوره يا عصر اوستايى مى نامند. اوستا منسوب به زرتشت بوده و تنها سندى است كه از آن عصر باقى مانده است زندگانى زرتشت خود از مهم ترين پديده هاى اين دوران است و كتاب او - اوستا - آيينه تمام نماى وضعيت آريائى ها در اين دوره است .
زندگانى زرتشت
زرتشت كه نام خانوادگى او اسپيتمه (در زبان پهلوى اسپيتمان يا سپنتمان شده است ) پيغمبر بزرگ آريايى ، در آغاز يكى از ريشى هاى عصر ودايى به شمار مى رفت . (15)
بعدها كه بر اثر مهاجرت آرياهاى ايرانى و پيدا شدن جامعه جديد و موجبات تازه ، لازم آمد كه در سنن قديم ودايى تجديد نظر شود، زرتشت به نام يك مصلح و پيغمبر از مقررات و سنن قديم ودايى آن چه كه موافق زمان و جامعه جديد آريايى مى دانست اخذ كرده و تغييراتى در مذهب آريايى قديم داد و دينى پديد آورد كه بعدها به نام او، آيين زرتشتى و مزديسنا خوانده شد. (16)
نام زرتشت در اوستا زرتوشتر zarathoshtera آمده كه به معنى دارنده شتر زرد است ، براى نام وى معنى ديگرى نيز ذكر كرده اند از جمله هوگ houg انگليسى ترجمه نام او را راهنماى اعلى دانسته است . لقب وى اسپيت مان spitman، نام پدرش پوروشسب pourvashaasp و نام مادرش دوغدو بوده است . زرتشت در 20 سالگى از مردم كناره گرفت و به رياضت پرداخت . در سى سالگى در كنار رود دايى تى از طرف اهورمزدا به او امر شد تا مردم را به خداشناسى دعوت كند.
پس از آن ، زرتشت به تبليغ عقايد خود در ميان مردم توران و سكستان پرداخت ؛ وليكن پيشرفتى نيافت ، زيرا روحانيونى كه كوى (kavi) نام داشتند بر او قيام نموده و بر ضد او شوريدند، سپس او به امر اهورمزدا به درگاه گشتاسب شاه رفت و او را به آيين خود آورد، وزير گشتاسب كه جاماسب نام داشت دختر زرتشت را به همسرى گرفت و برادرزاده خود هووى (huvi) را كه دخت فرشوستر بود به همسرى زرتشت درآورد. زمان حيات زرتشت در متون قديم مانند بندهشن daheshn-bon زادسپرم ، دينكرد، و ارداوبراف نامه ، با اندكى تفاوت چنين آمده است :
ارادوبراف ، زمان بعثت زرتشت را در سيصد سال پيش از اسكندر مى داند و بندهشن ، 258 سال پيش از بين رفتن سلطنت هخامنشى ذكر كرده است . ابو ريحان بيرونى با تاريخ بندهشن موافق است و مسعودى در مروج الذهب ، زمان رسالت زرتشت را با فتح اسكندر 358 سال فاصله مى دهد. شاهنامه فردوسى ، رسالت زرتشت را بيست و چهار سال پيش از تاسيس ‍ سلطنت هخامنشى و به شهريارى رسيدن كوروش دانسته است .
پروفسور هنينگ ، با در نظر گرفتن عمر زرتشت كه در روايات هفتاد و هفت سال آمده و بعثت زرتشت را كه در سى سالگى ذكر شده ، به سه تاريخ دست مى يابد.
(553 - 650؛ 551 - 638؛ 541 - 618 ق .م .): ضمنا او معتقد است كه مرگ زرتشت مى بايستى قبل از به سلطنت رسيدن كوروش رخ داده باشد.(17)
زرتشت و گات ها (18)
آرياييان زندگيشان را به گله دارى مى گذراندند و خود به دو دسته تقسيم مى شدند، تعدادى از آنان كه در جلگه هاى وسيع ، زندگى مى كردند استعداد و انعطاف بيش ترى در پذيرش تمدن تازه داشته و ديگران كه صاحب زمين هاى ناهموار بودند به همان زندگى چادرنشينى و شكار قناعت كردند. اينان به خدايان قديمى طبيعت ، مانند ديوها و دوهاى هنديان ، اعتقاد داشتند.
زرتشت در گات ها از مريدان اين خدايان به نام هاى فرفسترهيزوا كه معنى آن افعى زبانان مى باشد (يسناى 33 بند 6) نام برده است . بيش ترين سطور گات ها اختصاص به مبارزه با طرفداران ديوان يا بهتر بگوئيم مبارزه با معتقدان قديم و طبيعت پرست داشته است ؛ به عبارت ديگر، گات ها، تاريخى است انباشته از برخورد با ديوپرستان .
زرتشت مى كوشيد كه با فلسفه اجتماعى خود كه فلسفه ى پيشرو بود، آرياييان را از زندگى چادرنشينى و شكارورزى بازداشته ، آنان را به زندگى در شهرها، كشاورزى و تمدن شهرى آشنا كند، و براى اتحاد آنان تك خدايى را جانشين خدايان متعدد و طبيعت پرستى نمايد.
بارتولومه مى نويسد: نو آورى زرتشت اين است كه بجاى خدايان متعددى كه وجود داشت ، يك خداى دانا يا اهورمزدا را جانشين ساخت . (19)
اغلب محققين ديگر كه پيام زرتشت را به دقت بررسى كرده اند دريافته اند كه در گات ها فقط يك خداوند و آفريدگار وجود دارد و زرتشت پيام آور يك توصيه خالص است . ديوهاى گات ها موجوداتى آسمانى نبوده و بر روى همين زمين زندگى مى كردند. اين ديوان كه زرتشت از آن ها به نام هاى بتدوا، كرپان ها، كاوى ها، كرنما و ديوسيجها نام مى برد مخالفين فلسفه زرتشت و خواهان شيوه زندگى قديمى خود يعنى چادرنشينى و شكارورزى بوده اند. در حقيقت گات ها تصويريست از جامعه ى بسيار كهن كه مرحله انتقالى جامعه شبانى به جامعه كشاورزى است .
دياكونوف ، نهضت دينى شرق ايران را كه در گات ها منعكس شده است ، نهضتى دموكرات مى داند. در گات ها نامى از طبقات و اصناف مختلف نيست ؛ زيرا در آن عصر هر كس مى توانسته هم كشاورز، هم چوپان و هم جنگجو باشد. (20)
روابط و مناسبات ارضى گات ها بيانگر ارتباط خانه ، كشتزار، ايالت ، يا: خانه ، ده ، و ايالت است . زرتشت پيوسته در تلاش براى حفظ اين نظام در برابر چادرنشينان بود چنان كه در (وهوخشترگات يسنا 5 بند 14) فرياد برمى دارد: كرپانان نمى خواهند كه در مقابل قانون زراعت سر اطاعت فرود آورند و يا در (يسنا 31 بند9) در ستايش كشاورزى مى گويد: از آن تو بود آرتنى ها، از آن تو بود نيروى آفريننده ستوران و فردى روشن كه ستور را آزاد گذاشته تا خويش نزد برزيگر و غير برزيگر اختيار كند و گاه در دفاع از شهر و زندگى شهرى و كشاورزى ، با اهورامزدا سخن مى گويد (و در يسنا 31 بند 16) مى گويد از تو مى پرسم اگر دانائى (زرتشت ) را به واسطه راستى آرزوى برترى بخشيدن به مال و شهرت بوده است و اگر مى خواهد كه مثل تو بشود، اى مزدااهورا، كى بدان رسد و چگونه بايد رفتار كند؟
در همين باب در (يسنا 45 بند9) مى گويد بشود كه مزدااهورا از قدرت ، خويش را بكشت و كار يارى كند تا آن كه بستوران و برزيگران نمو و ترقى دهيم بنظر مى رسد كه گاهى ديوان انسان نما - طرفداران چادرنشينى - بر زرتشت و ياران او پيروز مى شدند، زيرا در (اشتودگات يسنا 46 بند 1) گويد: به كدام خاك روى آورم ، به كجا رفته پناه جويم و در ادامه شكوه مى گويد: چگونه ترا خشنود توانم ساخت اى مزدا. (21)
كشور دلخواه زرتشت و حكومت دلخواه او كشور و حكومتى است كه آسايش مردمان در آن فراهم باشد چنان كه در (آبان يشت - كرده سى ام بند 120) مى گويد: اى ، ارديسور آناهيتا و اى نيك ، اى توانا، اينك از تو خواستارم اين كاميابيم كه با ارج فراوان به شهريارى بزرگى دست يابيم كه در آن خوراك بسيار ساخته مى شود و بهره و بخش هر كس بسيار است .
نهضت زرتشت ، نهضتى اجتماعى بود كه پايه هايش را بر يكتاپرستى (اهورامزدا) قرار داده است تا همانطور كه ذكر شد اتحاد ايرانيان را تامين كند. در گات ها دويست بار به كلمه مزدا برمى خوريم ، اهورامزدا قدرتى يكتا و آسمانى ، توصيف شده است كه مانع طرفداران و پيروان راستى و زندگى شهرى و كشاورزى ، و خصم چادرنشينان و خدايان آنان است . اهورامزدا خداى بخشايش و آمرزش و ترحم و شفاعت است و نه خداى جبر و قهر و مكر و خشم ، بلكه خداى پاكى ، راستى ، مردانگى ، راستگويى و پيمان شناسى است و ياران و آفريدگان وى نيز بايد چنين باشند. اهورامزدا خواست و اراده خود را برتر از همگان نمى داند، بلكه با امشاسبندان و ايزدان و فروهرها، آدميان را در كار آفرينش و پيكار، با اهريمن به يارى مى خواند و در اين پيكار فرقى ميان ميان زن و مرد نيست به آناهيتا همان اندازه ارج مى گذارد كه به مهر.
در سراسر گات ها موجودى به نام اهريمن وجود ندارد. كلمه اهريمن اولين بار در زمان ساسانيان و در زمان نگارش دوباره اوستا و تفسير آن (زند) و (پازند) در مقابل اهورامزدا قرار گرفت . در گات ها انسان آزاد آفريده شده و اوست كه به اختيار سرنوشت خود را شكل مى دهد. حتى پيروان دروغ نيز آزادانه راه خود را انتخاب مى كنند. در يسنا (5/30) تاكيد مى كند كه مزدا را نيز بايد برگزيد و داوطلبانه و به اختيار از او اطاعت كرد. در يسنا (2/52) و يشتاسب و دو عضو خانواده هوكره ، دختر و داماد زرتشت بايد به اختيار و با ميل اطاعت و پرستش اهورا را بپذيرند.
پروفسور گيگر، انتخاب آزاد را جالب ترين اصول زرتشت مى داند.
در سه بند گات ها (9/31) آمده است از آن توست خرد مينوى جهان آفرين تو به بندگان خويش نيروى اختيار راه نيك و بد، بخشودى تا اين كه راهى برگزينند كه راهنما به آن گرويده و يا رهبر غيرواقعى شان داده است .
آن چه اصل و هدف واقعى زرتشت است ، بسط راستى و راست كردارى و پرهيز از ريا و دروغ و فريب است .
خانواده و حكومت در اوستا
شكل حكومت به طورى كه از اوستا دانسته مى شود، به صورت پراكنده و (ملوك الطوايفى ) بود خانواده در اوستا با كلمه نافه nafa، و خانه با كلمه مان مشخص شده است . پدر، رييس خانواده و زن كدبانوى آن بود. از چند خانواده ، تيره يا تئوما تشكيل مى شد كه آن را زنتو مى خواندند و محل سكناى آن بلوك بود كه آن را گئو مى گفتند. چند عشيره يا قوم ، مردمى را تشكيل مى دادند كه محل سكونت آنان دهيو يا ولايت بود. روساى خانواده ها و رييس تيره يا وبس پت ها، رييس عشيره را انتخاب مى كردند. خود دهيوپيت يا رييس ولايت هم انتخابى بود چون چند قوم در زير اداره يك شخص واقع مى شد او را شاه بزرگ مى خواندند. دهيوپات ها امرا و پادشاهان محلى بودند كه از شاه بزرگ اطاعت مى كردند. اقتدار اين شاهان محدود بود، ولى بعدها به واسطه آن كه به هنگام جنگ فرماندهى را نيز عهده دار بودند به اختيارات خود افزودند.
پدر، رييس خانواده و مراقب اجاق (دودمان ) خانواده بود تا نگذارد آتش آن خاموش شود. فرزندان تابع محض پدر بودند، وقتى دخترى را شوهر مى دادند، آن دختر از خانواده و تيره پدر خارج شده داخل خانواده و تيره شوهر مى شد.
طبقات
تا زمانى كه آرياها در سرزمين اصلى بودند، رسم طبقاتى يا كاست caste معمول نبود و پس از مهاجرت به هند و فلات ايران و برخورد با بوميان آن دو كشور و نيز توسعه ى نژاد ايشان رسم طبقاتى نيز در ميان آنان معمول گرديد. نزد ايرانيان ، مردم به چهار گروه يا (پيشترا) كه همان اشكال ابتدايى طبقه باشد منقسم گرديدند كه نخستين گروه موبدان و هيربدان و آموزگاران و همه اهل هنر و دانش بودند كه در اوستا - اتروان خوانده شده اند؛ گروه دوم ، جنگجويان و سپهبدان و دلاوران بودند كه رته ئشترو (ارتش داران : دارنده گردونه و ارابه ى جنگى ) خوانده مى شدند. گروه سوم ، كشاورزان بودند كه واستر يا (برزيگران ) نام داشتند. گروه چهارم ، پيشه وران و كارگران بودند كه آنان را هوئيتى (هوتخشان ) ناميده اند. (22)
در نوشته هاى پهلوى اين چهار طبقه ، اتروان ، ارتشتاران ، وستريوشان و هوتخشان آمده است . در كتاب ودا نيز هندوان را به چهار طبقه (varna) قسمت كرده اند:
1 - برهمانا brahmana، كه طبقه ى روحانيون و دانشوران باشند؛ 2 - كشتريا kashtaria كه طبقه ى جنگجويان و رزمندگان هستند؛ 3 - وئيسياvaisiya كه طبقه ى كشاورزان و برزيگرانند، 4 - سودرا sudra، كه طبقه ى دست ورزان و كارگران هستند.





1- ايران و تمدن ايرانى ، ص 4.
2- فرهنگ معين ، ج 5. - و.
3- جغرافياى مفصل ايران ، ج 1، ص 46 - 47.
4- تاريخ سياسى ايران ، ص 43.
5- ريگ ودا، ص 3
6- ايران ويچ ، ص 16
maspiens -phiens mara -pasargades
germanies -derousieens -panthialeens
sagartiens -dropique -mardes -daens
strouchates -pareraceniens -bouses
.mages -boudiens -arizantes
7- تاريخ ماد، ص 134 - 137.
8- تاريخ ايران باستان ، ص 62
9- همان ماخذ، ص 64
10- راز بقاياى تمدن ايران ، ص 3

11- 118.5l.p.iii.vol .history ancient cambridge the .2
12- تاريخ ماد، ص 319 - 323
13- pcid.o.history ancient cambridge the.1
14- گيلان از آغاز تا انقلاب مشروطيت ، ص 22 - 23، همچنين نگاه كنيد به كتاب تاريخ گيلان ، ص 18 - 23.
15- اوستا نامه مينوى ، آئين زرتشت ، ص 3
16- ايران در عهد باستان ، ص 64
17- گات ها، زرتشت - اوستا، ص 28: هم چنين نگاه كنيد به كتاب زرتشت مزديسنا و حكومت ، ص ‍ 80
18- گات ها: بخشى از يسناهاست كه مهم ترين بخش اوستاست و داراى (72) فصل يا (هات ) مى باشد.
19- از گات ها تا مشروطيت ، ص 71
20- تاريخ ماد، ص 87
21- يشتها، ج 1، ص 2
22- ايران در عهد باستان ، ص 71 - 72

0 نظرات:

ارسال یک نظر