شهر سوخته اما پیشرفته

شهر سوخته اما پیشرفته





شهر سوخته در ۵۶ کیلومتری زابل در استان سیستان و بلوچستان و در حاشیه جاده زابل - زاهدان واقع شده است



این شهر در ۳۲۰۰ سال قبل از میلاد پایه گذاری شده است



«کلنل بیت» یکی از ماموران نظامی بریتانیا از نخستین کسانی است که در دوره قاجار و پس از بازدید از سیستان به این محوطه اشاره کرده و نخستین کسی است که در خاطراتش این محوطه را شهر سوخته نامیده و آثار باقیمانده از آتش سوزی را دیده است



شهر سوخته دارای نظام مرتب و منظم آب‌رسانی و تخلیه‌ی فاضلاب بوده است



اولین جراحی بروی مغز در این شهر و بروی سر یک دختر بچه انجام گردیده است



بر مبنای یافته‌های باستان شناسان شهر سوخته ۱۵۱ هکتار وسعت دارد



برای نخستین بار در شهر سوخته یك چشم مصنوعی متعلق به 4800 سال پیش كشف شد. این چشم مصنوعی متعلق به زنی 25 تا 30 ساله بوده که در یکی از گور های شهر سوخته مدفون شده بوده است.










کشف اولین خط کش جهان با قدمت بیش از پنج هزار سال



این خط کش به طول 10 سانتیمتر با دقت نیم میلیمتری و از جنس چوب آبنوس است. کشف خط کش در شهر سوخته زابل نشانگر این است که ساکنان این شهر باستانی دارای پیشرفت های زیادی در زمینه علم ریاضیات بوده اند



قدیمی ترین تخته نرد جهان



از گور باستانی موسوم به شماره 761 کهن ترین تخته نرد جهان به همراه 60 مهره ی آن در شهر سوخته پیدا شد. این تخته نرد بسیار قدیمی تر از تخته نردی است که در گورستان سلطنتی «اور» در بین النهرین پیدا شده بود.



مخترع انیمشین در جهان ما بوده ایم نه چینی ها



نخستین انیمیشن جهان




باستان شناسان هنگام کاوش در گوری 5 هزار ساله جامی را پیدا کردند که نقش یک بز همراه با یک درخت روی آن دیده می شود. آن ها پس از بررسی این شی دریافتند نقش موجود بر آن برخلاف دیگر آثار به دست آمده از محوطه‌های تاریخی شهر سوخته، تکراری هدفمند دارد، به گونه‌ای که حرکت بز به سوی درخت را نشان می دهد. هنرمندی که جام سفالین را بوم نقاشی خود قرار داده، توانسته‌ است در 5 حرکت، بزی را طراحی كند كه به سمت درخت حركت و از برگ آن تغذیه می کند.







حاصل انیمیشن و باز سازی آن بروی کامپیوتر



به گفته این باستان‌شناس، بز از جمله حیواناتی است كه در رسیدن به ارتفاعات تبحر داشته و می‌تواند با یك حركت جهشی به سمت بالا حركت كند. هنرمند نقاش شهر سوخته‌ای، با دقت و زبردستی موفق به تصویر كردن جهش این بز شده است.








از دیگر اشیای مهم از میان هزاران شی یافت شده، می‌توان از سفال با امضای سفال‌گر بر روی آن، چکش، سوزن، شهرک‌های مسکونی و ساختمان‌های همه‌گانی هم‌چون آپارتمان، بذر خربزه، حبوبات، ماهی خشک کرده، برنج، زیره، کوره‌های سفالگری، کوره‌های ذوب فلزات، دکمه، تبر، بندکفش، قلاب، شانه سر، طناب، سبد، گل مو، قاب‌های چوبی، کفش، کمربند و ... نام برد.





قدیمی ترین تاس جهان :











سرزمین های جدا شده از ایرا ن در طول 196 سال گذشته







آخرین نقشه بین المللی ایران پیش از جدا شدن سرزمینهای تاریخی آن ، انتشارات تامسون (1814)




با توجه به تهدید های مرزی موجود علیه تمامیت ارضی ایران بد نیست به این نکته اشاره کنیم که سرزمین کنونی ایران، تنها سی درصد از ناحیه‌ای وسیع است که در تاریخ با نام‌های‎ «ایران‌زمین»،«ایران‌بزرگ » یا «ایرانشهر» و در ‏جغرافیا با نام «فلات ایران» شناخته می شود. ترفند ها و دسیسه های بیگانگان و سستی پادشاهان بی کفایت گذشته بخش های زیادی ازاین سرزمین کهن را در طول فاصله کوتاه 196 ساله از ایران بزرگ جدا نمود که مروری بر چگونگی هر یک از این جدایی ها به رغم تلخی بسیار برای میهن گرایان ایرانی جهت الزام جدیت و حساسیت ما دست کم برای حفظ سرزمین های باقیمانده موجود بسیار آموزنده خواهد بود..



گستره سرزمین‌های جدا شده از ایران در قراردادهای ترکمانچای،گلستان،آخال،پار یس و... به قرار زیر است:



سرزمین های جدا شده قفقاز بر اساس قرارداد های گلستان و ترکمانچای با روسیه(1813 و 1828 م.)

آران و شروان: ۸۶۶۰۰ کیلومتر مربع؛

ارمنستان: ۲۹۸۰۰ ک .م؛

گرجستان: ۶۹۷۰۰ ک.م؛

‎داغستان: ۵۰۳۰۰ ک.م؛

اوستیای شمالی: ۸۰۰۰ ک.م؛

چچن: ۱۵۷۰۰ ک .م؛

اینگوش: ۳۶۰۰ ;ک.م‎

جمع ‏کل: ۲63700 کیلومتر مربع



سرزمین‌های جداشده ایران شرقی براساس پیمان پاریس و پیمان منطقه ای مستشاران انگلیسی



هرات وافغانستان: ۶۲۵۲۲۵ ک.م؛

بخش‌هایی از بلوچستان و مکران: 3۵۰۰۰۰ ک.م؛

جمع کل: ۹۷۵۲۲۵ کیلومتر مربع



سرزمین‌های جداشده ‏ورارود(ماوراءالنهر) بر اساس پیمان آخال با روسیه(1881 م.)



ترکمنستان: ۴۸۸۱۰۰ ک.م؛

ازبکستان: ۴۴۷۱۰۰ ک.م؛

تاجیکستان: ۱۴۱۳۰۰ ک.م؛

‎بخش‌های ضمیمه شده ‏به قزاقستان: ۱۰۰۰۰۰ک.م؛

بخش‌های ضمیمه شده به ‎قرقیزستان: ۵۰۰۰۰ ک.م؛

جمع کل: 1226500 کیلومترمربع



‏‎ سرزمین های جداشده جنوب خلیج فارس بر اساس پیمان منطقه ای مستشاران انگلیس



امارات:83600ک.م:

بحرین:694 ک.م:

قطر:11493ک.م:

عمان:309500ک.م:

جمع کل: 405287کیلومتر مربع



مساحت سرزمین‌های جدا شده از ایران درونی به همراه دو سوم کردستانات (که در دوره صفویه به اشغال عثمانی در آمد و بعد ها در بین سه کشور ترکیه،عراق و سوریه تقسیم شد) به مساحت تقریبی 200000ک.م. و نیز عراق به مساحت 438317ک.م. در جمع حدود 3.5 میلیون کیلومتر مربع بالغ می شود که

این مقدار تجزیه یک کشور در کل تاریخ ایران و دنیا بی سابقه است..
» ادامه مطلب

مناسبت عبد برگزیده پروردگار و پیامبر بزرگ الهی،

«هرگز نخورد آب، زمینی که بلند است»
روش تبليغى همه پیامبران الهی بر تواضع و فروتنى استوار گشته است؛ زیرا كسى كه مى‏خواهد پيامى، آن هم پيام پروردگار را به مردم برساند، بايد در مقابل مردم در نهايت درجه خضوع و فروتنی باشد. يعنى پرمدعايى نكند، اظهار منيت و خود ستایی ننماید، مردم را تحقير نكند و در نقطه مقابل، با مستکبران و فخر فروشان، برخورد نماید. چنین رفتاری الهی باعث آن می شود که حرف و کلام پیام آوران وحی بر دل و جان مردم نقش ببندد و اثر کند. پیامبر بزرگ الهی، حضرت عیسی مسیح(علیه السلام) نیز از این قاعده کلی مستثنی نبود و به پیروان خویش نیز می آموخت که این گونه باشند.
روزی مسیح (عليه السلام) به نزد حواريون(1) رفت و گفت: من خواهش و حاجتى دارم، اگر قول مى‏دهيد آن را برآوريد، بگويم.
حواريين گفتند: ای نبی خدا! هرچه امر كنى، اطاعت مى‏كنيم.
عيسى (عليه السلام) از جای خویش برخاست و سپس به طرف پای آنها خم شد و شروع به شستن پای يكايك آنها نمود. حواريون در خود احساس ناراحتى و خجالت ‏كردند، ولى چون قول داده بودند خواهش عيسى (عليه السلام) را بپذيرند، تسليم بودند و آن حضرت نیز پاى آنها را می¬شست. همين كه كار به پایان رسيد، حواريين گفتند: ای پیامبر خدا! تو معلم ما هستى، شايسته اين بود كه ما پاى تو را مى‏شستيم نه تو پاى ما را!
حضرت عيسى بن مریم (عليهما السلام) فرمود: اين كار را كردم براى اين كه به شما یاد دهم كه از همه مردم سزاوارتر به اين كه خدمت مردم را به عهده بگيرد، عالم است. اين كار را كردم تا تواضع كرده باشم و شما درس تواضع را فرا گيريد و بعد از من كه عهده‏دار تعليم و ارشاد مردم مى‏شويد، راه و روش خود را تواضع و خدمت خلق قرار دهيد. اساسا حكمت در بستر تواضع رشد مى‏كند نه در بستر تكبر، همان گونه كه گياه در زمين نرم دشت مى‏رويد نه در زمين سخت كوهستان.
(برگرفته از کتاب "داستان راستان"، تالیف: استاد شهید مرتضی مطهری (به همراه اندکی اضافات))
ـ تعدادی از یاران و شاگردان خاص حضرت مسیح (عليه السلام)
» ادامه مطلب

نگاهی اجمالی به تاریخ هخامنشی

بسمه تعالی


نگاهی اجمالی به تاریخ هخامنشی
پارسیها وسلسله هخامنشی (500-330 قبل از میلاد)
به قدرت رسیدن پارسی ها یکی از وقایع مهم تاریخ قدیم است . اینان دولتی تاسیس کردند که دنیای قدیم را به استثنای دو ثلث یونان در تحت تسلط خود در آوردند و وقتی هم منقرض شدند از صحنه تاریخ خارج نشدند بلکه در طول مدت 25 قرن متوالی ، بلندی ها و پستی ها را پیمودند .
پارسی ها مردمانی آریایی نژاد بودند که مشخص نیست از چه زمانی به فلات ایران آمده بودند . برای نخستین بار در سالنامه های آشوری سلمانسر سوم در سال 834 ق.م نام کشور « پارسوآ» در جنوب و جنوب غربی دریاچه ارومیه برده شده است . بعضی از محققین مانند راولین سن عقیده دارند که مردم پارسوا همان پارسی ها بوده اند . البته کاملا ً محقق نیست که این نظریه درست باشد . تصور می شود اقوام پارس پیش از این از میان دره های جبال زاگرس به طرف جنوب و جنوب شرقی ایران بروند ، دزر ین نایحه توقف کوتاهی نمودند و در حدود 700 سال پیش از میلاد در ناحیه پارسوماش ، روی دامنه های کوههای بختیاری در جنوب و جنوب شرقی شوش در ناحیه ای که جزو کشور ایلام بود ، مستقر گردیدند . از کتیبه های آشوری چنین استنباط می شود که در زمان شلم نصر (731 -713 ق.م) تا زمان سلطنت آسارهادون (662ق.م) ، پادشاهان یا امراء پارسوا ، تابع آشور بوده اند . پس از آن زمان فرورتیش (655-633 ق.م) ،پادشاه ماد به پارس استیلا یافت و این دولت را تابع دولت ماد نمود . هرودوت می گوید پارسی ها به شش طایفه شهری و ده نشین و چهار طایفه چادر نشین تقسیم شده اند . شش طایفه اول عبارتند از : پاسارگادیان ، مرفیان ، ماسپیان ، پانتالیان ، دژوسیان و گرمانیان . چهار طایفه دومی عبارتند از : داییها ، مردها ، دروپیکها و ساگاریتها از طوایف مذکور سه طایفه اول بر طوایف دیگر ، برتری داشته اند و دیگران تابع آنها بوده اند .
طبق نوشته های هرودوت ، هخامنشیان از طایفه پاسارگادیان بوده اند که در پارس اقامت داشته اند و سر سلسله آنها هخامنش بوده است . پس از انقراض دولت ایلام به دست آشور بانی پال ، چون مملکت ایلام ناتوان شده بود پارسی ها از اختلاف آشوریها و مادیها استفاده کرده و انزان یا انشان راتصرف کردند . در اینجا این سئوال پیش می آید که در زمان کدام یک از نیاکان کوروش بزرگ این واقعه روی داده است . با توجه به بیانیه های کوروش در بابل ، می بینیم او نسب خود را به چیش پش دوم روی داده است . تصور می شود که انزان همان مسجد سلیمان کنونی است . پس از مرگ چیش پش ، کشورش میان دو پسرش « آریارمنه» پادشاه کشور پارس و کوروش که بعدا ً عنوان پادشاه بزرگ پارسوماش ، به او داده شد ، تقسیم گردید چون در آن زمان کشور ماد در اوج ترقی بود و کیاکسار در آن حکومت می کرد ، دو کشور کوچک جدیدالتاسیس ، ناچار زیر اطلاعت فاتح نینوا بودند ، کمبوجیه فرزند کوروش اول ، دو کشور نامبرده را تحت حکومت واحدی درآورد و پایتخت را از انزان ( مسجد سلیمان) به پاسارگاد منتقل کرد .
موافق نوشته های هرودوت ، لوحه نبونید پادشاه بابل ، بیانیه کوروش بزرگ (استوانه کوروش) ، کتیبه بیستون داریوش اول ، و کتیبه های اردشیر دوم و اردشیر سوم هخامنشی ، ترتیب شاهان این سلسله تا داریوش اول چنین بوده است .

سلطنت کوروش بزرگ (599-539 ق.م)
هرودوت و کتزیاس ، افسانه های عجیبی درباره تولد و ترتیب کوروش روایت کرده اند ، اما آنچه از لحاظ تاریخی قابل قبول است این است که کوروش پسر حکمران انشان ، کمبوجیه اول است و مادر او ماندانا دختر آستیاگ پادشاه ماد می باشد .
هنگامی کمبوجیه با ماندانا ازدواج کرد ، شبی آستیاگ در خواب می بیند که شکم دخترش درخت تاکی روییده است خوابگزاران ، این خواب را این طور تعبیر می کنند که ماندانا پسری به دنیا می آورد که سلطنت آستیاگ را از بین می برد ، آستیاگ دختر خود را از همدان احضار کرد و او را مانند مهبوسی نگهداشت . بعد از مدتی ماندانا پسری به دنیا آورد شاه ماد او را به یکی از خویشاوندان خود به نام « هارپاگ» سپرد تا وی بچه را از بین ببرد ، اما هارپاگ طفل را به چوپان خود « مهرداد» می سپارد و او کوروش را به جای فرزند مرده خود نگه می دارد ، کوروش بعد از مدتی مجدداً به دربار آستیاگ راه یافت و به نزد پدر و مادرش کمبوجیه و ماندانا در همدان بازگشت . هارپاگ که از طرف آستیاگ به دلیل نافرمانی شدیدا ً توبیخ شده بود و پسر دوازده ساله اش به دستور آستیاگ کشته شده بود ، کینه پادشاهه ماد را به دل گرفت . او که همواره ، درصدد بود انتقام پسر خود را از شاه بگیرد ، هنگامی که خبر شکوه و قدرت کوروش در دربار کمبوجیه را شنید در نهان با او مکاتبه کرد ، هدایایی برای او می فرستاد و دائما ً او را بر ضد شاه ماد تحریک می کرد در اثر این تحریکات و زمینه سازی هایی که هارپاگ در بین سران و بزرگان مادی انجام داده بود ، کوروش مصمم شد پارس را بر ضد ماد بشوراند . در سال 553 ق.م کوروش همه پارسها را بر علیه ماد برانگیخت در جنگ بین لشکریان کوروش و ماد ، عده ای از سپاهیان مادی به کوروش پیوستند و در نتیجه سپاه ماد شکست خورد پس از شکست مادها ، کوروش در پاسارگاد شاهنشاهی پارسها را پایه گذاری کرد ، سلطنت او از 559-539 قبل از میلاد است .
کوروش که سلطنت ماد را به دست آورد و بعضی از ایالات را به وسیله نیروی نظامی مطیع خود ساخت ، همان سیاست کشورگشایی را که هوخشتره آغاز نموده بود ادامه داد .
کوروش دارای دو هدف مهم بود : در غرب تصرف آسیای صغیر و ساحل بحرالروم که همه ی جاده های بزرگی که از ایران می گذشت به بنادر آن منتهی می شد ، از سوی شرق ، تامین امنیت .
در جنگی که بین کوروش و کرزوس پادشاه لیدی در گرفت ، کوروش در « کاپادوکیه» به کرزوس پیشنهاد کرد که مطیع پارس شود ، کرزوس این پیشنهاد را قبول نکرد و جنگ بین طرفین آغاز گردید . در اولین برخورد ، فتح باکرزوس بود ، بالاخره در جنگ شدیدی که در محل « پتریوم » پایتخت هیتها اتفاق افتاد ، کرزوس شبانه فرار کرد و سپاهیان خود را متفرق کرد . او در سر راه خود ، آبادیها را خراب کرد تا مانع حرکت کوروش شود و به طرف سارد پایتخت لیدی رفت . کرزوس تصور می کرد کوروش به واسطه رسیدن فصل زمستان ترک مخاصمه می کند ، اما برعکس ، کوروش به پیشروی خود ادامه داد و در مقابل سواره نظام لیدی از شتر استفاده کرد ، اسبهای لیدی از مقابله با شتران ، متوحش گردیده و گریختند کرزوس به سمت سارد فرار کرد و در آنجا متحصن شد ، کوروش شهر را محاصره کرد و کروزس را دستگیر کرد . لیدی تسخیر شد و به عنوان یکی از ایالات ایران به شمار آمد . پس از تسخیر لیدی کوروش متوجه شهرهای یونانی شد و از آنها نیز ، تسلیم به قید و شرط خواست که یونانیان رد کردند ، در نتیجه شهرهای یونانی یکی پس از دیگری تسخیر شدند . کوروش فتح آسیای صغیر را به پایان رساند و سپس متوجه سرحدات شرقی شد ، زرنگ و رخج مرو و بلخ یکی پس از دیگری در زمره ایالات جدید درآمدند . کوروش از جیحون عبور کرد و به سیحون که سرحد شمال شرقی کشور تشکیل می داد رسید و در آنجا شهرهایی مستحکم ، به منظور دفاع از حملات قبایل آسیای مرکزی بنا کرد . کوروش در بازگشت از سرحدات شرقی ، عملیاتی در طول سرحدهای غربی انجام داد . ضعف بابل ، بابل بدون دفاع سقوط کرد و پادشاه آن دستگیر شد . کوروش در همان نخستین سال سلطنت خود در بابل ، فرمانی مبنی بر آزادی یهودیان از اسارت و بازگشت به وطن و تجدید بنای معبد خود در بیت المقدس انتشار داد .
در اثر شورش ماساژتهای نیمه صحراگرد، که یک تیره سکایی در آن طرف رودخانه اراکس بودند ، مرزهای شمال شرقی مرود تهدید قرار گرفت . کوروش ، کمبوجیه را به عنوان شاه بابل انتخاب کرد و به جنگ رفت . در ابتدا موفقیت هایی بدست آورد اما ملکه تومیریی او را به داخل سرزمین خود کشاند و کوروش در نبرد سختی ، شکست خورد و زخم برداشت و بعد از سه روز درگذشت . جسد وی را به پاسارگاد آوردند و در مقبره ای دفن کردند .

سلطنت کمبوجیه (539-522 ق.م)
کمبوجیه پسر کوروش بود ، هرودوت مادر او را ، کاسان دان دختر فرنس پس دانسته است .
کمبوجیه همان سیاست پدرش را مبنی بر استحکام مبانی ، حکومت و توسعه سرزمین ایران ادامه داد . مقدمات لشکرکشی به مصر که در زمان کوروش آغاز شده بود در دوران سلطنت کمبوجیه جامه عمل پوشید . در این زمان آمازیس پادشاه مصر بود ، وی تصور می کرد کمبوجیه از طرف دریا به مصر حمله می کند ، بدین جهت از یونانیها کمک خواست ، اما خبر ورود سپاهیان ایران به شامات ، به وی رسید . در این زمان آمازیش که پادشاهی فعال و با عزم بود ، فوت کرد به جای او فرزندش پستامیک سوم ، پادشاه شد . نخستین جنگی که مابین مصریها و پارسها روی داد در محل پلوز بود . قشون مصر شکست خورد و پادشاه آن کشور فرار کرد ، بنابراین کمبوجیه بدون زحمت به ممفیس پایتخت مصر رسید . ممفیس نیز مقاومتی نکرده و تسلیم شد .
لازم به ذکر است که کمبوجیه برادری به نام بردیا (به یونانی اسمردیس) داشت که بنا به انتخاب کوروش ، والی پارت (خراسان) ، گرگان ، باختر و خوارزم بود . کمبوجیه از بین اینکه مبادا وی از غیب طولانی شاه سوء استفاده کند و تاج و تخت سلطنت را تصاحب نماید قبل از عزیمت به مصر ، مخفیانه وی را به قتل رساند . قتل بردیا ، محرمانه صورت گرفت به طوری که کسی از این راز آگاه نشد . چنانکه ذکر شد کمبوجیه در سال 525 ق.م مصر را تسخیر کرد و آماده لشکر کشی به نوبیا بود که از ایران خبر رسید بردیا زنده است و بر علیه کمبوجیه شورش و عصیان کرده است .
کمبوجیه کارهای خود را در مصر رها کرد و سراسیمه به جنوب ایران رهسپار شد اما در نیمه راه در سوریه به وضع اسرار آمیزی کشته شد ، هرودوت می نویسد که در موقع سوار شدن بر اسب یا شمشیر خود زخمی شد ، اما بند هیجدهم کتیبه بیستون داریوش ، نسبت خودکشی به او می دهد . اما به نظر می آید روایت هرودوت به واقعیت نزدیکتر باشد چون بعید به نظر می آید پادشاهی مقتدر با شنیدن خبری که صحت آن به درستی معلوم نیست دست به خود کشی بزند .
و اما شخصی که خود را بردیا معرفی کرده بود ، مغی بود به نام گیومت یا گیوماتا که شباهت زیادی بین او و بردیا وجود داشته است ، « شاید علت این که کسی نتوانسته بین بردیای حقیقی و گیومت فرقی بگذارد این است که معمولاً یک شاهزداه پارسی تا قبل از به سلطنت رسیدنش در اندرون پنهان می مانده است » .
در زمان کمبوجیه مردم ناراضی بودند ، اموال دولتی حیف و میل می شد ، فشار های مالیاتی و ... بسیار بود ، گیومت قداعلم کرد تا مردم را از این فشار ها نجات دهد . گیومت بین 3 تا 6 ماه حکومت کرد . گیومت پس از روی کارآمدن ، برای بهبود حال طبقات زحمتکش و رهایی آنان از ظلم و یسبدان و شهربانها ، یک رشته اقدامات اصلاحی به عمل آورد ، به مدت سه سال مالیات گیری و سربازگیری را متوقف کرد ، این مساله نشان می دهد که در زمان کمبوجیه تا چه حد خزاین را انباشته بودند که گیومت با آسودگی خاطر ، سه سال مالیات را می بخشد .
تقریباً همه ایالات ، پادشاه جدید را که مالیات سه ساله را بخشیده بود ، پذیرفتند . این واقعه را داریوش در کتیبه بیستون خود بیان کرده است . پس از مرگ کمبوجیه همواره سپاهیان او ، با ان که ماموران گیومت آنان را می فریفتند ، به خداندان هخامنشی وفادار ماندند و هفت نفر از جوانان نجبای پارس بر ضد گیومت عصیان کردند که در راس آنان داریوش قرار داشت .
این هفت نفر ، اتانن ، آسپاتی نیس، انیتافرن ، مگانیز ، هیدارن و داریوش پسر ویشتاسب ، والی پارس بودند . هنگامی که داریوش و همدستانش ، گیومت مغ را به قتل رساندند ، هر مغی را که در سر راه خود می دیدند ، می کشتند . زمانی که پارسیها از جریان اطلاع پیدا کردند و فهمیدند که مغ ها آنها را فریب داده اند در هر جا ، هر مغی می یافتند ، می کشتند این روز بزرگترین عید دولتی پارسی ها است ، چون عقیده دارند در این روز دولت آنها از دست مغ ها نجات یافته است . هرودوت این روز را ماگوفونی نامیده که به معنی مغ کشی است . واقعه گیومت مغ بیانگر این است که ایرانیها و اهالی مالک تابعه ، از سلطنت کمبوجیه بیزار بوده اند کارهای بی رویه کمبوجیه ، آن هم بعد از شاهی ، مانند کوروش بزرگ شیرازه دولت ایران را از هم گسیخت تا این که زمامداری به داریوش رسید و او پس از لشکر کشی ها و جنگ های عدیده ، از نو ، شالوده محکمی برای وحدت دولت ایران ریخت .

سلطنت داریوش اول (521-486 ق.م)
داریش منسوب به یکی از خاندانهای فرعی سلسله هخامنشی است ، جد داریوش (ارشام) که در آن زمان زنده بود ، عنوان پادشاهی داشت و پدر داریوش (ویشتاسب) در پارت از حکام بود .
کمتر پادشاهی در بدو جلوس خود به تخت سلطنت ، مانند داریوش با مشکلات زیاد و طاقت فرسا مواجه شده است . زیرا به علت غیبت طولانی کمبوجیه ازایران که مدت 4 سال به طول انجامید و اخباری که در غیاب او منتشر می شد ، به تخت نشستن بردیای دروغی و کارهایی که او در مدت 7 ماه برای جلب توجه مردمان ایالات کرد ، در نتیجه از نفوذ حکام مرکزی ، در ممالکی تازه جزو ایران شده بودند ، کاست و حس استقلال طلبی آنان را تحریک کرد و هر کدام از ممالک تابعه در صدد برآمدند که از ایران جدا شده به حال سابق خود برگردند . هنگامی که مساله گیومت مغ پیش آمد و توانست مدت 7 ماه تخت سلطنت را اشغال کند موجب شد که افراد دیگری هم به فکر سلطنت بیافتند . داریوش در مدتی قریب به 2 سال مجبور بودبا اغتشاشاتی که در همه نواحی مملکت او ایجاد شده بود بجنگد . داریوش برای جلب قلوب مردم مصر ، به آنجا سفر کرد و در حدود 512 یا 513 قبل از میلاد اقدام به جنگ با سکاها کرد . لشکر عظیم ایرانیها از تنگه بسفر گذشتند و تراکیه شرقی را مطیع ساختند و از دانوب عبور کردند . هدف این لشکر کشی ظاهراً برقرا کردن امنیت در مرزهای شمالی امپراطوری هخامنشی بود . داریوش پس از چند هفته پیشروی در در دشتهای روسیه ، ناگزیر، بازگشت .
در زمان داریوش هند غربی نیز تبعه ایران شد . از مهمترین وقایع سلطنت داریوش ، شورش شهرهای یونانی در مقابل حکومت ایران است که منجر به جنگهای مدی گردید . در لشکر کشی اول ، کاری از پیش نرفت در لشکر کشی دوم ، ایرانیان در ماراتن توفیقی به دست نیاوردند . پیش از آن که داریوش اقدام به سومین لشکر کشی کند ، شورشی در مصر روی داد و توجه داریوش به آن طرف معطوف شد . قبل از توضیح در مورد شورش مصر باید گفت در جنگ ماراتن ، قشون ایرانی شکست نخورد بلکه عقب نشینی کرد و علت آن این بود که یکی از نواقص عمده سپاهیان ایران در دوره هخامنشی این بود که بجز آن قسمت زبده ، که گارد جاویدان بود ، بقیه اسلحه دفاعی نداشتند ، مثلا ً سپرهایشان از ترکه بید بافته شده بود . جاویدانها یا سپاهیان زبده هم ، غالبا ً در قلب سپاه جا می گرفتند اینها دلیرانه می جنگیدند و گاهی هم، چنان که در ماراتن روی داد ، قلب قشون دشمن را می شکافتند ، ولی چون جناحین لشکر ایران ، نمی توانستند به واسطه نداشتن اسلحه دفاعی ، همان قدر پیش روند ، سپاهیان جاویدان مجبور می شدند برای مساوی داشتن صف خود با صفوف دیگر جناحها ، عقب بنشینند زیرا اگز جز این می کردند ممکن بود جناحین دشمن آنها را احاطه کنند. در مورد جنگ ماراتن هم به نظر می آید چنین شده است . و اما در مورد شورش مصر باید گفت ، بعضی از نویسندگان علت این شورش را از زیادی مالیات هایی که بر مردم مصر تحمیل می شده دانسته اند ، اما به احتمال قریب به یقین این حدس درست نیست و این طغیان به دو جهت روی داده است :
اولاً مصریها به واسطه ی داشتن تمدنی قدیمی و مهم ، ملتی بودند علاقه مند به ازادی و استقلال خود ، یونانیها نیز با استفاده از این روحیه مصریان ، آنان را بر ضد ایران تحریک می کردند و علت آن این بود که اولا ً یونانیها از بزرگی و ثروت دولت هخامنشی ، وحشت داشتند ثانیاً تمام ممالک پر ثروت و آباد آن زمان ، در حدود دولت ایران داخل شده بود ، پس مشخص می شود جهت اصلی شورشهای مصر در دوره هخامنشی حسیات ملی و مذهبی مصریها و تحریکات یونانیها بوده است .
داریوش قبل از عزیمت به مصر خشایارشا را که از آتوسا ، دختر کوروش بود ، به ولیعهدی انتخاب کرد و به تدارک لشکر کشی به مصر مشغول بود که در سال 486 ق.م بعداز 36 سال سلطنت درگذشت و پسرش خشایارشا جانشین او شد. مقبره داریوش در نقش رستم قرار دارد .
اقدامات داریوش بزرگ :
1- تعدیل نظام مالیاتی که از ابتکارات گیومت بود را داریوش وسعت داد ، پس اصلاح نظام مالیاتی یکی از کارهای وی بود .
2- اصلاح قوانین دادگستری ، داریوش قوانین مالکیت را هم تعدیل کرد که اگر چه به سود دولتی ها و منصوبین دربار بود اما همین تعدیل از یک سری هرج و مرج ها کاست .
3- تاسیس سپاه جاویدان ، عده این لشکر 10 هزار نفر بود و هیچگاه از تعداد آنها کم نمی شد چون فوراً جاهای خالی را پر می کردند . به واسطه وجود این سپاه ، امنیت در تمام ممالک تامین می شد و بعلاوه یک سپاه 4 هزار نفری از پیاده و سواره ، از پایتخت و قصر سلطنتی محافظت می کردند .
4- داریوش سیستمی را به وجود آورد به نام پیک و در واقع به معنای سیستم پستی یعنی خبر رسانی سریع بوده است که در آن ، جاسوسان مطالب را سریعا ً جمع آوری کرده و به سازمان اطلاعات داریوش می رساندند .
5- تا پیش از داریوش وضعیت معاملات چه در داخل و چه خارج کشور مشخص نیست اما آنچه که مشخص است ، این است که سیستم داد و ستدی بوده است نه پولی . داریوش برای این که خود را با سیستم معملاتی بین المللی وفق دهد اقدام به ضرب سکه طلایی کرد به نام وریک یا دریک که مردم به هیچ وجه حق استفاده از آن را نداشتند و فقط دولت برای معاملاتش از این سکه استفاده می کرد حتی ساتراپها هم از آن استفاده نمی کردند بلکه از نقره و سایر فلزات استفاده می کردند .
6- تاسیس سازمان چشم و گوش (جاسوسی) ، یعنی ماموران آن در هر جا که بودند مثل این بود که چشم شاه می دید و گوش شاه می شنید آنها وضعیت پادگان ها ، وضعیت مالی و ... را جمع آوری کرده و به نزدیکترین دفاتر جاسوسی می رساندند .
7- داریوش عقیده داشت که ابتدا باید اقتصاد را درست کرد و به این جهت از سارد تا شوش ، جاده شاهی را به وجود آورد که طول آن 2500 کیلومتر بود و در طول مسیر ، بین صد تا صدوده کاروانسرا وجود داشت ، یعنی فاصله بین هر کاروانسرا 25 کیلومتر بوده است . کار این کاروانسراها در زمان جنگ ، اختصاص به کاروان های نظامی پیدا می کرد اما در موارد آرامش ، کار آنها حمایت از مال التجاره کاروانها ، دادن آذوقه به آنها و ... بود .
8- داریوش در فاصله بین دریای سرخ و رود نیل ترعه ای به وجود آورد و در آن کتیبه ای نقش کرد این ترعه همان کانال سوئز است .
9- داریوش ، امپراتوری هخامنشی را به 20 تا 22 ساتراپ تقسیم کرد که در نتیجه آن ، هم از موضوع منطقه ای شدن مناطق جلوگیری می کرد و هم بیشتر و راحت تر ، مالیاتها را جمع آوری می کرد . هر بخش را به یک نفر به نام شهربان سپرد که هم از نظر امنیتی ، دولت تامین باشد و هم از نظر مسایل دیگر . همچنین برای کمک به والیان و نیز برای این که کارها در دست یک نفر نباشد دو نفر از مرکز مامور می شدند ، یکی برای فرماندهی قشون محلی یا ساخلو و دیگری به اسم سردبیر که کارهای کشوری را اداره می کرد . سر دبیر در واقع مفتش مرکز در ایالات بود و مقصود از تاسیس این شغل این بود که مرکز بداند احکامی که به والی صادر می شود اجرا می گردد یا نه .
10- داریوش تعدادی از مخالفین خود را سرکوب کرد که برای تعداد آنها ، داریوش هیچگاه عدد صحیحی به کار نبرده است ، اما آنچه مسلم است در زمان وی 19 منطقه طغیان کردند که داریوش می گوید من همه آنها را کشتم .
11- داریوش کاخهای شوش و تخت جمشید را ساخت .

خشایارشا (486- 465 ق.م)
خشایارشا پسر داریوش و آتوسا دختر کوروس بود که در 35 سالگی به سلطنت رسید . پادشاه جدید با مشکلاتی روبرو شد که بدون حل آنها قادر نبود از عهده اداره حکومت خویش برآید . قبل از همه چیز می بایستی شورشی را که در مصر بپا خاسته بود قلع و قمع کند ، در سال 484 قبل از میلاد خشایارشا در نهایت شدت و حدت شورش مصر را فرونشاند .
او برادر خود هخامنش را به سمت ساتراپ آن کشور تعیین نمود ، سپس در صدد برامد که لشکر کشی دیگری علیه یونان ترتیب دهد . بنابراین قشونی از 46 ملت ترتیب داد و در راس سپاهیان خود به سوی یونان حرکت کرد ، او تصمیم داشت که از راه خشکی به یونان حمله کند ، نه از راه دریا ، فنیقیان در تنگه ها ، پلی از قایق ساختند و سپاهیان ایران ، در مدت 7 روز بلا انقطاع از آن عبور کردند ، تسالیا و مقدونیه هیچ مقاومتی نشان ندادند و یونانیان شمالی مطیع شدند .
در عبور از تراکیا و مقدونیه قوای دیگری به سپاهیان خشایارشا پیوستند ، چنانکه وقتی به تنگه ترموپیل رسید ، جمع نیروی دریایی و زمینی او به 610/641/2 مرد از حیث تعداد بی سابقه بوده است . به هر حال لشکر خشایارشا به گردنه ترموپیل رسید ولی ناوگان ، دچار طوفانی شدید گردید و حداقل 400 کشتی جنگی او نابود شد ، مع ذالک در جنگ ترموپیل فاتح شد . ناوگان خشایارشا نیز با آسیب فراوانی که از سپاه یونان دید ، پیروز شد و سر انجام سپاهیان ایران ، آتن را گرفتند و به انتقام شهر ساردارک آن را آتش زدند و معبد آن را تاراج کردند خشایارشا در این هنگام تصمیم به جنگ دریایی با ناوگان یونانیان گرفت ولی در نبرد معروف به سالامین ، یونانیان پیروزی یافتند و این پیروزی سرنوشت قطعی جنگ را معین کرد . خشایارشا که از جان خود بیمناک بود ، مارادونیه را به 300 سپاهی برای ادامه جنگ به جای گذاشت و عازم ایران شد . سال بعد ماردونیه در نبرد پلاته مغلوب شد و در سال 476 ق.م ، ایرانیان آخرین متصرفات خود را در اروپا از دست دادند .
دلایل عدم پیشرفت ایران ، در جنگ های متعددی که با یونان کرد به شرح زیر است : اولاً قشون ایران رزم آزموده و ورزیده نبود ، چون به استثناء ده هزار نفر سپاه جاویدان ، باقی سپاه را از ممالک تابعه جمع کرده به طرف یونان فرستاده بودند و هر چند پارسی ها ، مادیها و پارتها که اکثریت اهالی ایران زمین را تشکیل می دادند تیراندازان قابل و ماهری بودند ولی در مقابل اسلحه یونانیها که کامل تر و محکم تر بود نمی توانستند ، نتیجه مطلوبی از مهارت خود بگیرند .
بعلاوه باید در نظر گرفت که سواره نظام ایران که به جلگه های وسیع ایران عادت کرده بود ، در مملکت کوهستانی یونان و معبرهای تنگ آن نمی توانست به پیاده نظام آکآ کند ، ثانیا ً در قشون ایران آن حرارت و از خود گذشتگی که یونانی ها ابراز می کردند نبود ، چه یونانیها در خانه خود می جنگیدند و فتح یا شکست مساله ای حیاتی برای آنها به شمار می رفت . ولی فتح قشون ایران به علت این که از ملل تابعه اجنبی تشکیل شده بود ، موجب دوام تابعیت قشون می شد و به عکس در صورت شکست ، امید استخلاص آنان را از قید تابعیت در برداشت ، بنابراین حس وطن خواهی یونانیها را به فداکاری و از جان گذشتگی وا می داشت و به عکس در قشون ایران دسته ای از افراد قشون را که متشکل از ملل اجنبی بود با چوب و شلاق به میدان جنگ می راند .
خشایارشا به علت عدم موفقیت های پی در پی که در اوایل سلطنتش روی داد ، بکلی فاقد اراده شده ، جهانگیری را فراموش کرده و در عیش و عشرت فرو رفت ، بزرگان پارس از این جهت که در خط کشورگشایی افتاده و در هر هر سلطنت ممالکی به ایران ضمیمه کرده بودند ، از سستی خشایارشا ناراضی شده و با نظر حقارت به او می نگریستند . در این زمان اردوان ، رییس قراولان مخصوص شاه توطئه ای بر علیه وی ترتیب داد و به وسیله خواجه ای به نام مهرداد ، شبانه وارد خوابگاه خشایارشا شده و او را به قتل رساند ، سپس نزد اردشیر پسر سوم خشایارشا رفته ، او را از فوت شاه آگاه کرد و گفت که قتل شاه ، کار داریوش پسر بزرگ خشایارشا است و او برای رسیدن به تاج و تخت این کار را کرده است ، سخنان اردو موجب شد اردشیر ، داریوش ، برادر خود را به واسطه انتقام به قتل برساند . پس از قتل داریوش تخت به ویشتاسب ، پسر دوم خشایارشا می رسید ولی چون او حاکم ایالت باختر بود و در این زمان در پایتخت بسر نمی برد اردیشیر به کمک اردوان به تخت نشست .

حکومت هخامنشی بعد از خشایارشا
اردشیر اول در سال 464 قبل از میلاد ، اردشیر اول ، پس خشایارشا که یونانان او را دراز دست می نامیدند ، به تخت نشست و قریب 41 سال سلطنت کرد . در طی این مدت بجز یکی ، دو مورد ، اتفاق مهمی روی نداد . در ابتدای سطلنت اردشیر ، ویشتاسب پسر خشایارشا ، بامردم باختر همدست شده و مدعی سلطنت شد ولیکن بعد از دو جنگ مغلوب و نابود گردید .
اردشیر ، همچنین شورش مصر را سرکوب کرد ، علت این شورش مجدد را رفتار بد هخامنش ، والی مصر می دانند . اردشیر همچنین با یونانیان معاهده کیمون را منعقد ساخت که بموجب این معاهده ، یونانیهای آسیای صغیر در امور داخلی ، بکلی مختار شدند و ایران قبول کرد ک در امور آنها دخالت نداشته باشد و فقط کشتی های تجارتی ایران حق داشته باشند به بنادر یونان بروند . در زمان او ، تمیستوکل به دربار ایران آمد تا اردشیر را در امور یونان تحریک کند ، ولی موفق نشد . بعد از مرگ اردشیر اول در 424 قبل از میلاد ، یگانه فرزندش به نام خشایارشای دوم به تخت سلطنت جلوس نمود .
دورانسلطنتش بسیار کوتاه بود ، زیرا مورد قبول و حمایت طبقه نجبا و اشراف کشور واقع نشد و معزول گردید . سپس اردشیر به نام سغدیان به حکومت پرداخت ، ولی او فقط از ما آوریل تا دسامبر 424 ق.م سلطنت کرد و سپس نجیب زادگانی که در راس هیات حاکمه ایران بودند . یکی دیگر از پسران اردشیر به ا سم داریوش دوم را به سلطنت رساندند . کلیه حوادث داخلی وخارجی دوران سلطنت دارویش دوم گواهی می دهد که حکومت هخامنشیان رو به ضعف و سستی نهاده بود .
بعد از داریوش ، پسرش اردشیر دوم به تخت نشست (464-360 ق.م) یونانیها او را منمون که به معنی با حافظه است لقب داده بودند قیام برادرش ، کوروش صغیر را فرونشاند و بر ضد دولت اسپارت که به کوروش صغیر کمک کرده بود ، به تقویت آتن پرداخت .. به مصر نیز قشون کشی کرد و درزمان او امپراطوری ایران دستخوش اختلافات داخلی و سرکشی والیها و امرای استقلال طلب گردید ، پس از او پسرش اردشیر سوم به سلطنت رسید (359-338 ق.م) در آغاز سلطنت ، شاهزادگان و وابستگان خانواده سلطنتی را کشت و سپس به فرونشاندن شورشهایی که در اواخر پادشاهی پدرش در متصرفات ایران پدید آمده بود همت گماشت . یونانیان از او برای مقابله با فیلیپ مقدونی کمک خواستند ، لیکن اردشیر در همین وقت به دست گواس کشته شد . بعد از فوت اردشیر ، ارشک پسر او به تخت نشست ولی او نیز به دست باگواس خواجه کشته شد (336 ق.م) . سپس این خواجه یکی از نواده های داریوش دوم را به تخت نشانید . او موسوم به داریوش سوم گردید (336-330 ق.م) و او بود که باگواس را به قتل رساند .
در سال 336 قبل از میلاد ، فیلیپ دوم مقدونی به آسیای صغیر لشکر کشید و در بهار 334 قبل از میلاد لشکر کشیهای اسکندر مقدونی آغاز شد . سپاهیان ایران در جنگ های گرانیکوس ، ایسوس و گوگمل شکست خوردند . داریوش به پارت گریخت و به وسیله والی بلخ « بسوس» به قتل رسید و بدین ترتیب سلسله هخامنشی منقرض گردید .

هنر در عصر هخامنشی
در عصر هخامنشی ، بر خلاف یونان باستان و دوران امپراتوری دوم ، هنرمند هیچگونه آزادی عمل در راستای خلاقیت هنر و علایق شخصی نداشته بلکه در همه امور تنها از یک کارفرما ، یعنی پادشاه اطاعت می کرد . به عبارت دیگر ، هنر ایران در این عصر ، ترکیبی و زاییده تخیلات شاه بود ، زیرا شاه به هر شکل هنری که در شهرهای آشور و مصر و بخش یونانی آسیای صغیر برخورد کرده بود ، در یک وحدت عملی و قدرتمند جمع کرده و در راستای علایق شخصی خود ، با ابتکار خاصی کوشش در ایجاد یک هنر مافوق همه آنها می نمود . در حقیقت هنر این عصر زاییده بلهوسی و دوستدار آثار هنری با شکوه و پر زرق و برق و جلال بود .
مردم عادی غیر از فرمانبرداری ، کمترین خلاقیتی در هنر این عصر نداشته بلکه طبق اوامر پادشاهان و نقشه طرح ریزی شده ، از پیش مجبور به انجام آن دستورات می شدند . بنابراین هنر ایران در دوران هخامنشی کاملا ً ماهیت درباری داشته و در یک چهارچوب مشخصی رشد و تکامل یافته است .
هنر ایران در دوران هخامنشی نه ابتدایی است و نه ساده ، بلکه هنر این عصر بار نفوذ تاثیرات چندی را به دوش می کشید که می توان بامطالعه و بررسی ، سهم هر یک از اسلوب های هنر بیگانه را در آن روشن کرد . البته کلده و آشور بیشترین تاثیر را در هنر هخامنشی داشته اند . ساختن صفه های مصنوعی و پله هایی که در دو طرف آن حجاری شده اند ، از بناهای کلده و آشور تقلید شده و از طرف چنین شیوه صفه سازی در کاوشهای تپه سیلک نیز مشخص گردیده است .
در دره دجله و فرات ، نظیر کلده ، در ساختمان بناها ، بیشتر موارد آجر بکار می بردند ، در تخت جمشید کف زمین ، کف بناها ، چهارچوب درها و همچنین ستونها را از سنگ ساخته، ولی دیوارها را از خشت ایجاد می کردند. از این جهت اکنون نشانه ای از آنها باقی نمانده است.
صورت سازیهای درگاهها، بالای طاقنماها، پاگردها و پله ها در تخت جمشید نیز اقتباس از آشور بوده و به تقلید از معماری آشور، تندیسهای بزرگ ، مدخل بناء را نگه می دارد. علی رغم تاثیر پذیری معماری هخامنشی از هنر معماری بیگانگان، یک ویژگی بسیار چشم گیری که معماری هخامنشی را از سبک ساختمان سازی آشوری و مصر و آسیای صغیر و یونان و غیره جدا می سازد و آن اهمیت زیادی است که در معماری هخامنشی به ستون داده میشود و حال آن که در معماری کشورهای فوق ، ستون سازی از اهمیت چندانی برخوردار نبوده است.
جهت آشنایی با هنر عصر هخامنشی ، بهتر است آن را به صورت عنوانهای زیر مورد مطالعه و بررسی قرار دهیم:
1. هنر معماری
2. هنر فلزگری
3. هنر سفال گری
4. هنر مهرسازی و غیره


هنر معماری
هنر معماری هخامنشی ، مانند معماری یونانی از هماهنگی و تناسب خاصی برخوردار می باشد و پادشاهان هخامنشی بمنظور اتمام طرح ها و برنامه های بزرگ معماری و ساختمانی که در واقع نمودار قدرت و تسلط و عظمت آنها محسوب میشود، د رتمام قلمرو و امپراتوری پهناور خود ، هنر مندان و صنعتگران آزموده و مورد نیاز را جستجو می کردند و در این میان حجاران زبردست یونانی بیش از سایرین نقش داشته اند.
مهم ترین ابنیه این دوران را کاخهای عظیم و با شکوه شاان تشکیل می دهد. تاریخ معماری این کاخها احتمالا از ابتدای قرن هفتمپیش از میلاد شروع میشود و در این زمان است که قبایل ایرانی از حال چادر نشینی به حال نیمه شهر نشینی در می آیند. البته این قبایل ، همان اقوام هند و آریایی می باشند که بعد از استقرار یافتن در ایران به نام مادها و پارسها مطرح بوده و ماده در شمال غربی ایران و پارسها در منطقه خوزستان سکونت اختیار کرده اند. مادها بتدریج به رهبری دیااکو، اولین امپراتوری ایرانی را تشکیل داده و یک شهر مشخصی را که همان هگمتانه و یا محل اجتماع مردم آن زمان بود، برای پایتختی انتخاب کرده اند و با انتخاب هگمتانه به عوان مرکز سیاسی ، معماری کاخ سازی نیز توسط ماده در ایران آغاز شده که شکل تکامل یافته آن را در عصر هخامنشی بویژه در پاسارگاد، شوش و تخت جمشید با تناسب خاصی بنا کرده اند.
همانطوری که آثار معماری مسجد سلیمان(تصویر 2) نشان میدهد، یکی از عناصر مهم معماری این عصر ایجاد فه مصنوعی است که پشت به کوق داشته و روی آن اقامتگاه مستحکم شاه را می ساخته اند و مجموع این ساختمان ها پایه بلند، نشان می دهد که معماران با چه جسارت و مهارتی، کوشش کرده اند کاخها و بناهای مختلف این عصر را ، روی این صفه ها ، طوری بسازند که هم از دور و هم از نزدیک منظره بسیار زیبا و چشمگیری به آنها بدهند. برای بالا رفتن از صفه ها ، پلکانهای سنگی ساخته شده که مهمترین آنها 25 متر عرض دارد که با قطعات بزرگ سنگ های تراشیده شده ، ایجاد گردیده اند. البته تخته سنگها را بدون ملاط روی هم قرار داده و در پی ریزی ساختمان ها که از قلوه سنگها استفاده شده ، همچون دیوارها، ملاط به کار برده نشده است و معمولا برای قفل کردن سنگها، همچنانکه در معماری یونان نیز مرسوم بود از بست های فلزی استفاده می کردند.
با توجه به تاریخ هنر معماری در ایران، ایجاد ساختمان در روی صفه مصنوعی تازگی نداشته، بلکه در ایران پیش از تاریخ ، همانطوری که در تپه سیلک نیز مشاهده گردیده است، خانه رییس قبیله را بیشتر موارد روی صفه مصنوعی می ساخته اند، ولی تراشیدن سنگهای بزرگ و ایجاد ساختمان های سنگی از سنگهای حجاری شده منظم در «اوراتوها» و «هی تیت ها» معمول بود که ایرانی ها از همسایگان غربی خود بویژه از اوراتو چنین شیوه معماری را آموخته و آن را مورد استفاده خود قرار داده اند.
مهم ترین آثار معماری و ساختمانی عصر هخامنشی را می توان به ترتیب زیر مورد بررسی و مطالعه قرار داد:

پاسارگاد
مجموع ساختمان های پاسارگا، یعنی اقامتگاه کوروش بزرگ در یک محوطه ای به طول 5/2 کیلومتر برپا گردیده است. که در 43 کیلومتری تخت جمشید قرار دارد.
پاسارگاد، جایگاه پادشاهان هخامنشی ، به دستور کوروش دوم در سالهای 559 تا 550 پیش از میلاد ساخته شد و پایتخت اولین ودومین شاهان هخامنشی ، یعنی کوروش دوم و پسرش کمبوجیه دوم بوده است.
در پاسارگاد ساختمان کاخهای اصلی که با سنگهای تراشیده و نقوش برجسته ساخته شده اند، از زمانی شروع میشود که کوروش بزرگ ، سرزمین مادو پارس را به تصرف خود در آورده است. در پاسارگاد، دژ دفاعی مستحکمی بنا گردیده بود که این دژ منطقه پهناوری را در بر می گرفت که در حدود 200 متر درازا و بیش از 130 متر پهنا داشت.
دروازه اصلی کاخهای کورش در گوشه شرقی حصار پاسارگاد قرار داشته و عبارت بوده از یک تالار که دو ردیف از چهار ردیف ستون در زیر سقف آن پایدار مانده است. در طرفین دروازه های اصلی که در قسمت کم عرض حسار باز می شدند، گاوهای عظیم بالدار قرار داشتند. از دروازه های کم عرض تر، که روی دیوارهای طویل قرار گرفته بودند، فقط یک پایه سنگی باقی مانده و روی این پایه ، نقش برجسته ای وجود دارد که فرشته بالدار را نشان میدهد(تصاویر 4و 3) که چهار بال دارد و لباس او از نوع لباس ایلامی بوده و تاج خاصی بر سر دارد که شبیه به تاج رب انوع «هوروس» در مصر است. البته بالای سر این فرشته کتیبه ای وجود داشته ،ولی بر اثر مرور زمان از بین رفته است در کتیبه فوق چنین آمده است: من هستم کوروش ، شاه هخامنشی.
در پاسارگاد، بقایای آثار معماری دیگری که در داخل یک باغ بزرگ ساخته شده کشف گردیده و مربوط به سه بناست که توسط هرتسفلد بعنوان، یک بنای دروازه یک کاخ ، به نام تالار بارعام کوروش و یک بنای دیگر به نام کاخ مسکونی تعبیر گردیده اند این بناها با این که دور از یکدیگر ساخته شده اند ولی مجموعه ساختمانهای پاسارگاد را تشکیل می دهند. همان طوری که قبلا نیز اشاره شد به احتمال زیاد، یک جفت گاو بالدار با صورتهای روبرو از بیرون و یک جفت گاو با سر انسان که صورتهایشان به طرف کاخها جهت داده شده بودند، از دروازه نگهبانی می کرده اند.
با یک تالار ستون دار راست گوشه ، تالار بارعام در مرکز ساخت شده است. این تالار از چهار طرف با دو ردیف ستون در بر گرفته شده و در گوشه های آن یک برج چهار ضلعی دیده میشود. بنای معروف به کاخ ، دارای دو ایوان مشابه بوده و به احتمال زیاد اطاقهای کوچکی نیز جهت سکونت ساخته شده که متاسفانه بر اثر مرور زمان آنها بکلی از بین رفته اند.
از مقایسه این تالار ها و ایوان ها یشان با بنای عظیم آجری ایلام که رد «چغازنبیل» شناسایی شده است، به طور روشن می توان به اختلاف فن معماری آنها پی برد. شکل این نوع ایوانها به احتمال زیاد در معماری ایران گسترش نیافته و احتمالا از سبک معماری اورارتویی گرفته شده است. در صورتی که تالار درونی که سقف آن به وسیله ستونها بر پا نگاه داشته شده، تالار های ستون دار حسنولو را به یاد می آورد.
همان طوری که ترکیب تاثیرهای گوناگون در مرود نقشه و چگونگی هنر معماری در پاسارگاد مشهود است، در ستونها نیز می توان عناصر معماری خارجی را مشادهه نمود. زیرا با کمی دقت ، تاثیر پذیری ستونهای ایونی آسیای صغیر در آنجا به چشم یم خورد و با این که به نسبت ها هیچ وقت توجه نشده است، اما شکل کلی پایه و پایه های چهارگوشه به سبک ایرانی ساخته شده و ته ستونها با شیارهای افقی به طور یقین ، اقتباس از سبک و الگوی ایونی می باشد. (تصویر5) با این اختلاف که د رال ستونها، تزیینات شیار دار افقی در نمونه های یونانی از عمق و ضخامت بیشتری برخوردار بوده ، در صورتی که در پاسارگاد این بخش با شیارهای کم عمق با ظرافت بیشتری تظاهر می کند.
در تضاد بودن رنگ پایه ستونها که به صورت سنگ آهکی سیاه و سنگ آهکی سفید ظاهر می شوند، علی رغم تاثیر پذیری از معماری ایونی، این اختلاف رنگها را در هنر معماری اورارتویی نیز می توان مشاهده کرد و شاید هم این رنگها متضاد که د رنمونه های ایونی نیز نمایش داده شده اند ریشه در سنن آسیایی داشته است(خاور نزدیک)، زیرا در معماری یونانی بندرت در بخش پاستون ها، دو نوع سنگ با رنگهای متضاد به کار برده میشود.
سر ستون های بکار برده در کاخهای پاسارگاد نسبت به بدنه ستون از پیشرفت زیادی برخوردار بوده و از سنگ سیاه و به صورت قسمت قدامی گاونر یا شیر و یا اسب بوده است. در اطراف چهار دروازه ای که در چهار طرف تالار نشان می دهد که نظیر این گونه حیوانات تخیلی در کاخهای شوش و تخت مشید نیز با عظمت و ابهت خاصی نمایش داده شده اند.
در دو طرف دروازه اصلی تالار، نقوش برجسته ای بر روی سنگ یکپارچه حجاری شده است که پادشاه را نشان می دهد که در پشت سر او خدمت گزاران چتری را بالای سرش نگاه داشته اند. در این نقوش برجسته برای نختسین بار در هنر پیکر تراشی ایران، هنر مند، چین لباس ها را به خوبی نشان داده است. در تجسم لباس شاه، چیزی که بیشتر جلب توجه می کند آن است که لباس به طور چشمگیری با ورقه های طلا زینت داده شده و به این ترتیب برجستگیهای کمی شدید تر نمایان شده اند. و اگر این شیوه کار را با نقوش برجسته دروازه اصلی پاسارگاد مقایسه کنیم، متوجه خواهیم شد که پیشرفت زیادی از نظر پیکر تراشی در اینجا حاصل شده و به این ترتیب معماران و هنر مندان پاسارگاد راه را برای هنر کاخهای شوش و تخت جمشید هموار کرده اند.
در نتیجه حفریات علمی در پاسارگاد، سه نوع کتیبه به زبانهای پارسی و ایلامی و بابلی کشف شده که بیشتر این نوشته ها در بالای نقش فرشته بالدار (تصویر4) و در این کتیبه ها ادامه سننی می باشد که در ایلام مرسوم بوده و بهترین نمونه آن از زیگورات چغازنبیل کشف شده است. نمونه دیگری از کتیبه ها در بالای نقش برجسته شاه و روی لباس شاه حجاری شده که هر دو مربوط به پادشاهی کوروش بزرگ می باشد.
البته لازم به توضیح می باشد که نام قدیم پاسارگاد احتمالا«پارسه گد» بوده که به معنای «اردوگاه پارسیان» می باشد و طرح عمومی آن نیز از نظر معماری چنین مفهومی را می رساند. در ضمن انکسیمن، معلم اسکندر ، نام پاسارگاد را در کتاب خود به نام «پارسه گرد» ذکر نموده است.
مجتمع ساختمان های پاسارگاد مظهر کاملی از هنر معماری ایران در عصر هخامنشی بوده که از نظر خصوصیات معماری احتمالا با هنر مادی نزدیکی داشته است . جنبه ترکیبی هنر معماری پاسارگاد زیاد بوده و گاوهای بالدار آن از آشور و پایه ستونهای افقی شیار دار از یونانی ها و هی تیت ها است. ولی علی رغم این تاثیر پذیری، مجموع معماری پاسارگاد یک خصوصیت ملی ویژه ای به وجود آورده که نظیر آن در هیچیک از کشورهای فوق دیده نشده است و از نظر هنری برتبر از همه آنهاست.

آرامگاه کوروش
وقتی از جاده به خرابه های پاسارگاد نزدیک می شویم، اولین اثر مهمی که از شهر و پایتخت هدیم پادشاهان هخامنشی جلب توجه می کند آرامگاه کورش است.(تصویر6) این آرامگاه در مغرب دهکده ما در سلیمان واقع شده که سقف آن به صورت شیروانی یا بام دو پشته ای به وسیله سنگهای تراشیده شده چهار گوش پوشیده شده است.
این مقبره ، اطاق کوچکی است که بر قاعده اش شش طبقه سنگی قرار دارد و هر طبقه از طبقه زیرین کوچکتر ساخته شده است. به طوری که پله ها با اندازه های مختلف این قبر را در برگرفته اند. مساحت کل بنا، 156 متر مربع (12×13متر) می باشد.
طبقه اول این مقبره که بلند تر از سایر طبقه ها است، 70/1 متر ارتفاع داشته و طبقه دوم و سوم هر یک 3/1 متر و سه طبقه دیگر هر کدام 55 سانتیمتر بلندی دارند. عرض سکوهای اطراف مقبره حدود نیم متر را نشان می دهد. روی هم رفته این مقبره از سطح زمین تا کف اطاق آرامگاه 35/5 متر بلندی داشته و اگر بخواهیم ارتفاع کل مقبره را مشخص بکنیم حدود 11 متر می باشد. پس از عبور از سکوها به درب تنگ و کوتاهی به عرض یک متر و بلندی 30/1 متر که در طرف شمال ساخته شده است می رسیم، بعد از ورودی ، یک دهلیز به درازای 30/1 متر به چشم می خورد که در انتهای آن ، اطاق اصلی به ابعاد × 32 متر ساخته شده است. دیوارهای اطاق را سنگهای تراشیده شده سفید رد بر گرفته و دو پارچه سنگ بزرگ حجاری شده نیز سقف آن را تشکیل می دهد که تا کف اطاق حدود 10/3 متر ارتفاع دارد. این مقبره از نظر سبک معماری بویژه پلان، قابل مقایسه با «زیگورات چغازنبیل» می باشد. ولی پوشش شیروانی آن پوشش خرپشته ای شکل معبد اوراتوها را در «موساسیر» به یاد می آورد. روی همین اصل در پوشاندن سقف مقبره کوروش ، معماران هخامنشی از معماری اورارتوها، خصوصا از معبد موساسیر تاثیر پذیر فته اند. پارچه سنگهای تراشیده شده چهار گوش که در اطاق این مقبره بکار برده شده است، در شیوه کاملا مشخص عصر هخامنشی ، با بتهای دم چلچله ای سربی یا آهنی به هم متصل شده که از نظر سبک معماری شایان توجه می باشد.
در جریان حمله اسکندر مقدونی به ایران با کتر یا (بلخ) و هند، گویا با وجودی که مغان با گرفتن روزانه یک گوسفند و ماهیانه یک است، پیوسته از آرامگاه کوروش، بنیانگزار امرپراتوری هخامنشی پاسداری می کردند، ولی آشوبگران یونانی به آن دست برده و اشیاء درون آن را به تاراج برده اند.
به احتمال زیاد در عصر هخامنشی ، حفاظتی سقف مقبره را می پوشاند، چنان که برخی از پایه های آن هنوز دیده می شود. در تعیین ماهیت مقبره کوروش «استرابون» چنین می نویسد: هنگامی که اسکندر از پاسارگاد می گذشت از مقبره کوروش دیدار نمود. و در جای دیگر اضافه می کند مقبره کوروش در برج میانه بالایی ، در باغی متوسط قرار داشت بخش زیرین برج مزبور استوار بوده و بر بالای آن سقف زده بودند. (تصویر7) در زیر سقف آن اطاقی بود که مدخلی بسیار کوچک داشت.
در سال 1961 آرامگاه دیگری شبیه مقبره کوروش اما در اندازه کوچکتر به وسیله لویی واندنبرگ در بنرپر واقع در جنوب غربی شیراز شناسایی گردید. این مقبره بر روی یک سکوی چهار پله قرار گرفته و سقف آن همانند مقبره کوروش به شکل شیروانی می باشد. ارتفاع کل بنا که از تخته سنگ های بزرگ کاملا تراشیده شده ساخته شده است، 45/4 متر ، درازای آن ، 10/5 متر و پهنای آن 40/4 متر را نشان میدهد و اطاقی که در داخل مقبره از سنگهای چهارگوش بنا گردیده ، 205 سانتیمتر بلندی ، 220 سانتیمتر درازا و 155 سانتیمتر پهنا دارد.
با مقایسه این مقبره با آرامگاه کوروش در پاسارگاد و شباهت زیاد آنها از نظر عناصر معماری و پلان به یکدیگر ، چنین به نظر می رسد که این مقبره نیز در عصر هخامنشی ساخته شده و مربوط به یکی از پادشاهان و یا شاهزادگان این عصر می باشد و شاید هم آرامگاه کوروش اول ، جد کوروش بزرگ باشد که از 640 تا 600 پیش از میلاد در پارس حکومت می کرده است.
البته در درون آرامگاه کوروش هیچگونه نوشته ای بر جای نمانده است ولی به طوری که بعضی از مورخین یونانی چون هرودوت و پل بیوس نوشته اند. دو لوح نوشته شده به خط میخی به این شرح در داخل قبر بوده است:
«ای انسان هر کی باشی از هر جا که بیایی زیرا می دانم خواهی آمد، من کوروشم که بر پارسیان دولت وسیع را بنا کرده ام پس به این مشتی خاک که تن مرا می پوشاند رشک مبر»
«ای انسان من هستم کوروش پسر کمبوجیه، موسس سلطنت ایران و پادشاه تمام مشرق زمین، به این مقبره من رشک مبر»
آریستوبول ، یکی از همراهان و نزیکان اسکند، در باره شرح آرامگاه کوروش چنین می نویسد: آرامگاه موسس سلسله شاهان پارس در وسط یکی از باغهای شاهی واقع است که در آن آب جاری است. درختان زیاد، سبزه و چمن آن را احاطه کرده است، این مقبره به شکل برج مربع کم ارتفاعی است که در درختان کهن بر آن سایه انداخته اند. در قسمت فوقانی بنا ، اطاقی است که تابوت کوروش در آن جای دارد و سقف آن با سنگ پوشیده شده و به وسیله در تنگی ، در آن داخل می شوند. یک تخت و یک من با جام هایی که در آن باید به افتخار خدایان، باده گساری کرد و همه از طلای ناب ساخته شده در آنجا قرار دارند، بعلاوه طشب بزرگ و زرین برای شست و شو و مقدار زیادی لباسهای گرانبهای کوروش و جواهر نیز در آنجا است و به وسیله یک پلکان داخلی به اطاقی که روحانیان حافظ بنا در آن منزل دارند، مربوط می گردد. بالای سر در مقبره به خط و زبان پارسی باستان چنین نوشته شده است، «ای انسان من کورش پسر کمبوجیه هستم من دولت پارس را تاسیس کردم و بر تمام ممالک آسیا فرمانروایی نمودم. این مقبره را از من دریغ مدار».

محوطه مقدس
در ضلع شمال غربی دشت پاسارگاد ، محوطه ای به شکل مسطتیل ، جلب نظر می نماید که به محوطه مقدس معروف است. در این جا یک بلندی کوچک پله دار، بر یک جفت آتشدان یا خدنج سنگی که در یکصد و سی متری شرق آن واقع شده اند، مشرف است. آتشدانهای مذکور هر کدام از یک تخته سنگ بزرگ و سفید و چند تخته سنگ کوچک درست شده ، قاعده آتشدان جنوبی، 43/2 متر و بلندی آن 16/2 متر است، قاعده آتشدان شمالی ، 80/2 متر و بلندی آن 210 سانتیمتر است. اولی پلکانی مشتمل بر 9 پله سنگی بوده ولی دومی چنان که بررسی ها نشان داده است، مرکز پلکانی نداشته است، احتمالا هر دو آتشدان در زمان کوروش ساخته شده و همچون آتشدانها نقش رستم (تصویر 8) اینها نیز رابطه مستقیم با آتشگاه داشته اند.
منطقه باستانی شوش، پایتخت امپراتوری وسیع ایلام بر سر راه کنونی اندیمشک به اهواز قرار گرفته و از زمانی بسیار دور یعنی از هزاره سوم تا ششصد و چهل سال قبل از میلاد که به دست «آشوربانیپال» پادشاه خونریز و مقتدر آشوری زیر و رو گردید، همواره چشم و چراغ مشرق قدیم و کانون تمدن درخشانی بوده است که مدارک برجسته و بی شماری از آن طی حفاریهای علمی فرانسویان از خاک آشکار گشته و مانند فانوسی فروزان بر تیرگیهای تاریخ پر حادثه آن زمان پر تو افکنده است.
اهمیت این منطقه کهنسال و باستانی که می توان آن را در حقیقت آزمایشگاه ادوار مختلف ماقبل تاریخ و قسمت مهمی از تاریخ ایران شمرد، بیشتراز این جهت است که در اتلال چهار گانه ی آن یعنی تپه های معروف به آپادانا، آکروپل ، شهر پادشاهی و شهر صنعت گران گذشته ایران، همچون لایه های پیاز به وضعی روشن و انفکاک پذیر بر یکدیگر قرار گرفته و نزدیک به هفت هزار سال تاریخ این سرزمین، در خاک امین و رازپوش آن تجلی نموده است.
مهم ترین اثر بارز و روشنی که از دوارن هخامنشیان در یان منطقه باستانی به یادگار باقی مانده ، کاخ معروف به «آپادانا» است . (تصویر 9) ، که به دست داریوش بزرگ بر فراز تپه ای به همین نام بنیاد گردیده و تپه مزبور را به سبب شکوه و عظمت و ظرافت خاص خود بر سایر تپه های مجاور برتری بخشیده است.
در خلال پنجاه سال اخیر ، بسیاری از کاوشگران انگلیسی و فرانسوی از قبیل لفتوس، دیولافوا، دمرگان، دمکنم و گیر شمن، به ترتیب در مطالعه و خاکبرداری از این کاخ شرکت جسته و علاوه بر تحقیق در پیرامون نقشه و سایر کیفیات ساختمانی آن، کتیبه ها و مدارک پرارزش دیگری از آن به دست آورده اند که ترجمه آنها کمک های ذی قیمت و موثری به روشن کردن تاریخ هخامنشیان نموده است.
به قرار حکایت، نخستین مدرکی که توسط «لفتو» انگلیسی از خاکبرداری آپادانا به دست آمده است، کاخ مزبور چندی پس از اتمام ، دچار حریق اتفاقی گردیده و سپس به تعمیر و ترمیم آن همت گماشته اند.
البته تعیین و تشخیص شکل اصلی ساختمان های عصر هخامنشی در شوش، مشکل تر از تخت جمشید بوده ، زیرا این ابنیه نه تنها به دست اسکندر مقدونی منهدم گردید، بلکه در زمان ساسانیان، شاپور دوم، شهر جدیدی به نام ایرانشهر یا شاهپور در این محل بنا نمود. این نوع ساختمان های جدید بیش از خرابیهای عمدی، علایم ساختمان های سابق را محو می سازد. با وجود این ، کاخ هخامنشی شوش که نقشه کامل آن در سال 1327 خورشیدی در نتیجه مطالعات میسیون فرانسوی آشکار گردید، به سبک اپدانه و یا آپادانای تخت جمشید توسط داریوش اول ساخته شده بوده است.
در یکی از کتیبه ها، داریوش جزییات تزیین و نقاشی و کارگران ملل مختلفی که در ساختن آن شرکت نموده اند شرح داده است. اردشیر دوم در یکی از کتیبه های خود می گوید که او این تالار را پس از این که در زمان پدر بزرگش،اردشیر اول ، در اثر حریق منهدم گردیده ، مجددا بنا نمده است. در نتیجه کاوش هایی که شده می توان این ساختمان دوباره ساخته شده را از بنای اولیه که توسط داریوش ساخته شده بود تشخیص داد.
این تالار بزرگ دارای همان ستونهای عظیمی که در بناهای تخت جمشید بکار رفته است، بوده، و خود آپادانا، به شکل مربع ساخته شده و به ضلع 59 متر می باشد.
کاخهای هخامنشی معمولا مرکب از چهار بخش جداگانه دروازه ی اصلی، تالار پذیرایی، تالار بار و اطاقهای مسکونی است.
در نتیجه کاوشهای علمی در شوش ، فقط دو بخش از چهار بخش اثار ساختمانی از زیر خاک بیرون آمده که یکی آپادانا و یا تالار ستون دار بوده و دیگری اطاقهای مسکونی، که آن هم به صورت ناقص به دست آمده است. و بقیه ساختمانها در همان ایام بکلی زیر ورو شده و در زمانهای جدید هم به قدری خاک را پس و پیش کرده اند که دیگر نمی توان راجع به وضع اولیه آنها اظهار نظر دقیق کرد.
کاخ فوق که آپادانا و یا تالار بار نیز جز آن بود، مانند تخت سلیمان یا همچون پاسارگاد روی صفحه ای مصنوعی بر پا شده بود. برای این کار روی تپه ای را که از ویرانه های ساختمان های قبلی به وجود آمده بود صاف نموده و با ساختن دیوارهای ضخیم به آن وسعت بیشتری داده اند. این دیوارها به این طریق ساخته می شد که ابتدا با خشت خام دو طرف آن را بالا برده و در میان آنها مقدار زیادی سنگریزه می ریختند.
آپادانا نسبت به قسمت های دیگر کاخ به طرف شمال پیشرفتگی پیدا کرده و پله هایی جلو آن قرار داده شده بود که از سه طرف به حیاط هایی که در شمال و مغرب و شاید هم در مشرق آن قرار داشتند، راه می یافتند.
طرح آپادانا این را روشن می سازد که اصول معماری معمول در پاسارگاد در اینجا نیز رعایت شده ، بدین طریق که تالار مرکزی، سه ایوان ستون دار دارد و در گوشه های شمالی و شرقی ، دو اطاق کوچک مربع شکل ساخته شده است. سقف آپادانا روی شش ردیف که هر ردیف دارای شش ستون از سنگ می باشد، تکیه داشته است. (تصویر10) ساقه و یا بدنه ستونها دارای شیار بوده و پایه آنها مربع و سر ستونها مرکب از قسمت قدامی دو گاونر (تصویر11) است که در ارتفاع بیست متر از کف تالار قرار داده شده اند. هر ایوان ستون دار شامل دو ردیف شش ستونی بوده و هر پایه ستون از حیث شکل و زینت با پایه ستون دیگر اختلاف داشته و به شکل گلدان وارونه می باشد. مجموع ستونها به رنگ زرد روشن رنگ آمیزی شده ، به طوری که شباهت به مرمر پیدا می کند و ضمنا این رنگ آمیزی ، نقایص سنگ آهکی را که از کوههای بختیاری به این مکان حمل شده بود می پوشانید.
تمام تزیین آپادانا به وسیله آجرهای لعاب دار صورت گرفته و فقط ستونها و پاشنه های دروازه ها از سنگ ساخته شده است.
در شوش نیز مانند پاسارگاد، تالار آپادانا زیر حمایت فرشتگان نیکوکار قرار گرفته و بعضی از انها در میان برگهای خرما و گلهای پنج پر قرار داشت و به این موضوع ها که طبق سنن قدیم نقش می شد، نقش سربازان جاویدان نیز اضافه می گردید.
از نظر هنر ، مهمترین پیزی که از عصر هخامنشی رد شوش یافت شده است دو حاشیه می باشد که از آجر لعاب داده براق ساخته شده و معروف به حاشیه شیران و حاشیه تیر اندازان است. در حاشیه دوم یعنی تیر اندازان ، یک عده از سربازان جاویدان نشان داده می شوند. تصاویر سربازان جاویدان از آجرهای رنگارنگ براق ساخته شده و از نظر شیوه هنری بسیار جالب توجه می باشد. البته این نوع آجرها را از گچ ساخته و در حرارت زیاد می پختند و در عمل آوردن آنها اصول فنی را رعایت می کردند که در بابل و آشور سالها پیش از ان معمول و مرسوم بوده است.
در حاشیه رنگارنگ شیران، عضلات حیوانات به طرز معمول هنر آن زمان نمایانده شده و با قدمهای منظم و دهان باز در حال حرکت می باشند. کنار این حاشیه به طرحهای مثلثی شکل و به گل «لوتس» مزین گردیده است.
حاشیه تیر اندازان ، سربازان جاویدان را نشان میدهد(تصویر 12) که به حالت سلام ایستاده و نیزه های خود را در مقابل خود به هر دو دست گرفته اند. کمانی روی شانه هر آویزان است و ترکش بر پشت دارند. گیسوان مجعد آنها به وسیله قیطان زرد پیچیده شده است و جامه بلندی در بر دارند که تا قوزک پای آنان می رسد و آستین های بلند دارد. حاشیه لباس آنها پرکار و به رنگهای متنوع است. گوشواره و دست آستین های بلند دارد. حاشیه لباس آنها پرکار و به رنگهای متنوع است. گوشواره و دست بند طلا دارند و نیزه طلایی آنان گلوله مدوری از نقره در انتها دارد و روی پنجه پای جلو قرار داده شده است. کفشهای آنان بند دار و از چرم زرد رنگ است. رنگ چهره آنان از سفید تا خیلی سیاه تغییر می یابد، به عبارت دیگر بعضی سفید و برخی سیاه رنگ هستند.
تصویر برجسته دیگری روی کاشی در شوش یافت شده که حیوان مرکب تخیلی را نشان می دهد. بدن این حیوان بالدار مانند مرغ خیالی می باشد و شاخ هایی مانند شاخ بز دارد. سر و پاهای جلو او شبیه شیر است و پای عقبش به شکل چنگال پرنده بزرگی است. رنگ اصلی و مهم این کاشی ، زرد ، سبز و قهوه ای می باشد.
در بناهای قدیمی تر ایلامی، کاشی های رنگین با ردیف هایی از جانوران (تصویر13) و هیولاها برای تزیین درونی و شاید هم تزیین دیوارهای بیرون بکار می رفته اند. غیر از آن ، بناهای عظیم و با شکوه نابوکادنزار (562 ـ 4 ق.م) در بابل ، با تزیینات آجرهای لعابدار که صفاهای طولانی از گاوها و شیرها و اژدها را نشان می دهند، به احتمال قریب به یقین در تزیین کاخ شوش نیز بی تاثیر نبوده اند.
در شوش نیز مانند پاسارگاد تالار «آپادانا» تحت حمایت فرشتگان نیکوکار قرار گرفته و تصویر بعضی از انها در میان برگ های خرما و گل های پنج پر قرار داشت. به این مووع ها که طبق سنن قدیم نقش می شد، تصاویری از سربازان جاویدان نیز اضافه می گردید که گویا داریوش با این سربازان جاویدان در لشکر کشی به مصر هنگام پیروزی کمبوجیه بر آن کشور شرکت داشت و از طرفی این سربازان برای به دست آوردن تاج شاهی نیز به داریوش کمک کرده اند.
کاخ شوش پس از اتش سوزی ، مدتی به جهت سکونت مورد استفاده واقع نگردید ولی پایتختی که اهمیت شوش نمی توانست برای مدت درازی از اقامت شاه در آن محروم باشد. به همین علت عملا در ربع آخر قرن پنج پیش از میلاد، یک کاخ بسیار کوچک د رگوشه ی جنوبی شهر بنا گردید که «دیولافوآ» آن را دژ نامیده و تصور کرده است که محل اقامت شاهزاده ای بوده است. ولی چند کتیبه و نشانه های دیگر ، حاکی از این است که در این دژ، اردشیر اول و داریوش دوم ، تالار ستون دار کوچکی بنا کردند که جای آپادانای سابق را گرفته و در عین حال یک تالار پذیرایی و یا میهمان سرا نیز در کنار اطاقهای مسکونی پادشاه قرار داشت. به احتمال زیاد قطعات سنگ هایی که نقش برجسته دارند و در شوش به دست آمده اند مربوط به این کاخ کوچک می باشد. برای نخستین بار در شوش تمام تزیین محل اقامت شاهنشاه از سنگ هایی است که دارای نقوش برجسته هستند، ولی هنرمند برای حفظ سنت های پیشین در هنر ، هیچوقت نتوانسته است خود را از یکنواختی رها سازد. با وجود این هنر سنگ تراشی هر روز ظریف تر شده و از طرفی نیز احتمال می رود که سنگ تراشی «آتن» تاثیری در نقوش برجسته شوش گذاشته است. حرکت ملیح خدمتگزاری که بشقاب مرغابی پخته را در دست گرفته و تمایل جان بخشیدن به چین لباس ها که زیر آن باد افتاده یا چین خورده و پوزه شیر غران که کاملا از روی طبیعت نقش شده و بکار بردن شیوه مخصوص سنگ تراشی که نقوش برجسته را زا زمینه مجلس جدا می سازند، تماما اصولی است که در یونان باستان متداول بوده و احتمالا این گونه شیوه کار ، از آنجا به ایران راه یافته است. البته این موضوع که هر یک از نقوش برجسته تا چه اندازه از هنرهای دیگر تاثیر پذیرفته است، هنوز کاملا روشن نیست ولی اگر به کتیبه داریوش مراجعه شود متوجه خواهیم شد که یونانی ها آسیای صغیر در کاخ شاه فقط مامور تراشیدن ستونها و پایه ستونها و سرستونها بوده اند که این ستونها از دهکده ابیرآدو در ایلام آورده می شد.
بنا براین ، کار اصلی حجاران یونانی آسیایی صغیر در دربار هخامنشی منحصر به تراشیدن ستونها بوده است.

تخت جمشید
تاریخ نویسان یونانی که در باه ی ایران گزارش یا مطالبی نوشته اند ، از نخستین اقامتگاه کوروش در پاسارگاد، از شوش به عنوان جایگاه اصلی فرمانروای بعدی هخامنشی و همچنین از اقامتگاه شاهی در اکباتان و بابل ، اگاه بوده اند، با وجود این هیچ یکی از آنها از تخت جمشید که به وسیله داریوش نزدیک پاسارگاد و در قلب شاهنشاهی پایه گذاری شد سخنی نرانده است. این موضوع ممکن است به خاطر ویژگی محل فوق بوده باشد که گویا نه یک مرکز اداری بلکه یک کانون مذهبی بوده است، یعنی جایی که پادشاهان برای تشریفات مذهبی آیین تاجگذاری به نزدیکی پاسارگاد می رفتند، جایی که اجساد آنها برای تدفین در دهلیز های سنگی دره نقش رستم ، نزدیک تخت جمشید، یا بعدها در صخره های پیرامون تراس تخت جمشید آورده می شدند و جایی که احتمالا جشن سال نو، بزرگترین حادثه مذهبی ایران ، همه ساله در آن برگزار می گردید.
شاید بتوان فرض نمود که نمایندگان همه سرزمین های شاهنشاهی که ه این جشن می آمدند ، هدایای خود را که احتمالا در گنجینه های محلی نگاهداری می گردید برای شاه شاهان می آوردند که مقعیت جغرافیایی تخت جمشید در مرکز کشور به ایمنی این گنجینه ها و اسلحه خانه های مربوطیه آنها می افزوده است.
کار ساختمانی کاخ شوش تازه پایان یافته و پاسارگاد نیز همچنان محل سکونت و حکمرانان پادشاهان هخامنشی بشمار می رفت، در همین ایام داریوش تصمیم گرفت در تخت جمشید ، که موطن اصلی او بود، پایتخت دیگری بسازد. از این رو در دامنه کوه رحمت مشرف بر جلگه وسیع و پهناور مرودشت که در مرکز خاک پارس واقع شده و از حدود هفت هزار سال پیش دارای پیشینه های تاریخی و تمدن قدیمی می باشد، شروع به ساختمان یک بنای عظیم و با شکوهی که تا آن تاریخ در قاره آسیا نظیر ان شناخته نشده بود، نمودند.
همان وطری که قبلا نیز اشاره شد تخت جمشید در حقیقت یک پایتخت و کاخ تشریفاتی بود که شاهنشاهان هخامنشی در هنگام صلح و آسایش و در اواخر زمستان و ماههای اول بهار و هنگام برگزاری جشن فرودگان در انجا توقف نموده و بقیه سال را به این ترتیب که تابستان را در هگمتانه پایتخت قدیم شاهان ماد و زمستان را در شوش پایتخت قدیم ایلام و یا احتمالا در بابل بسر می بردند.

حصار و وصعت صفه تخت جمشید
بناهای روی فه تخت جمشید ، اختصاص به سکونت شاهنشاه ولیعهد و ملکه و بانوان و شاهزادگان داشته و قسمتی نیز جهت پذیرایی و سلامهای رسمی بوده است.
این کاخها را از طرف شمال و مغرب و جنوب، دیواری عظیم از سنگهای بزرگ بر روی هم انباشته به شکل کثیر الاضلاع 43 ضلعی که در پاره ای از جاها تا 18 متر ارتفاع دارد و در قسمت مشرق (بالای گور دخمه ها در کوه رحمت)، دیواری خشتی به ارتفاع 12 متر و عرض هشت متر احاطه می نموده است. بعلاوه، در همان کوه در دو سه جا ، آثار سنگ بندی و دیوارهای سنگی دیگری دیده میشود که برای حفاظت قصر ساخته شده و روی بعضی از انها اطاقهایی جهت مستحفظین کاخ بر پا بوده است.
در خارج از صفه تا حدود نیم کیلو متر دورتر از دیوار سنگی ، ساختمان های چندی برای درباریان و وزراء و مشاورین نیز احداث کرده بودند و آنچنان که مورخین قدیم نوشته اند، دیوارهای دیگری نیز وجود داشته که در ضمن حفاری بعضی از آنها ظاهر شده و چون از خشت خام ساخته شده اند بکلی منهد و مرور زمان آنها را محو و نابود ساخته و متحمل است از پوزه جنوبی کوه تا پوزه شمالی (حوالی چشمه علی آباد) کشیده میشده است.
وصعت کلیه ساختمان های روی صفه تخت جمشید در حدود 135000 متر مربع است ( از مشرق به مغرب در حدود 300 متر و از شمال به جنوب 450 متر). از این ساختمانها، آن قسمت هایی که مربوط به بارعام و پذیرایی های رسمی و شرفیابی نمایندگان کشورها و برگزای جشن های ملی و مذهبی بوده، دارای وسعت زیاد درگاههای ورودی عریض است، مثل کاخ آپادانا و تالار صدستون سنگی و کاخ مرکزی ، و آنچه مربوط به سکونت شخص شاه و ولیعهد و ملکه و بانوان و سایر خاندان سلطنتی و دفتر و جایگاه پاسداران است، کوچکتر می باشد. ما در اینجا به ترتیب و با رعایت اختصار به شرح ویژگیهای هر کدام از آنها می پردازیم( تصویر 15)
بر نمای جنوبی حصار سنگی کتیبه ای بزرگ به خط میخی به سه زبان ، به طول و عرض 2×8 متر نقر گردیده که در سهم خود یکی از نوشته های مهم داریوش بزرگ می باشد که ترجمه آن چنین است:
لوحه اول : «اهورامزدای بزرگ» که بزرگترین خدایان است، او داریوش را پادشاهی داد، او به وی سلطنت را عطا فرمود، به لطف اهورامزدا داریوش شاه است.
داریوش شاه گوید، این سرزمین پارس است که اهورا مزدا به من عطا فرمود سرزمین نیکو و دارای اسب ها و مردان خوب ، از لطف اهورا مزدا و کردار خویش ، داریوش شاه از هیچ دشمنی نترسد.
داریوش شاه گوید، من از اهورامزدا در خواست حمایت دارم و خدایان دیگر نیز به من یاری فرمایند، اهورامزدا این کشور را ، این سرزمین را از کینه ، و از دشمن و از دروغ و از خشکسالی حفظ کند، نه سال بد و نه کینه و نه دشمن و نه دروغ به این سرزمین نیاید، این را من از اهورامزدا که بزرگترین خدایان است مسالت می کنم ، اهورا مزدا و سایر خدایان آن را اجابت و یاری فرمایند.»
لوحه دوم: « من (هستم داریوش شاه، شاه بزرگ ، شاه شاهان ، شاه کشورهایی که بسیار است. پسر ویشتاسب هخامنشی ، داریوش شاه گوید، به لطف اهورا مزدا، اینها کشورهایی است که من به کمک این لشکریان پارس دارا شدم ، که از من بیم دارند و برای من باج می آورند. خوزستان ، ماد ، بابل ، عربستان، آشور ، ارمنستان ، کاپادوکیه، سارد (لیدی) و یونانیانی که در خشکی و در دریا هستند، سرزمین هایی که آن سوی دریا واقع است، ساگارتی ، پارت ، زرنکا (سیستان) ، هرات ، سغد ، خورازم ، ساتاگوش ، رخج، گاندار، کشور سکاها و کشورمچاها.


داریوش شاه گوید:
«اگر فکر می کنی که از هیچ کس نترسم این مردم پارس را نگه دار، اگر مردم پارس در قبال دشمن حمایت و نگهداری شوند، خوشبختی که مدتهای دراز تباه نشود، از جانب هورامزدا به آن خانواده شاهی برسد.»
کاخهای معظم و مجلل پادشاهان هخامنشی در تخت مشید از زمان داریوش اول یعنی از سال 521 پیش از میلاد تا حدود 150 سال بعد از آن بر فراز این صفحه عظیم بنا گردیده است.
نام داریوش اول و پسرش خشایار شا و در بعضی از قسمت ها نام اردشیر اول و اردشیر سوم، بر سنگ نبشته های میخی کاخها نقره شده است.
همان طوری که قبلا نیز اشاره شده ، بر طبق اسناد و نوشته هایی که در دست است، چنین استنباط می شود که داریوش اول دست بکار احداث این آثار معظم زده و آنچه از ابنیه تخت جمشید در زمان خود او پایان یافته، به نام خود داریوش نامیده شده است.
بعد از داریوش ، خشایار شا کارها و ساختمان و ساختن ابنیه تخت جمشید را ادامه داده و اردشیر اول و سوم نیز آثاری از ابنیه بر بناهای تخت جمشید افزوده اند .


پلکان های بزرگ ورودی
پلکان های بزرگی که از کف جلگه غربی تخت جمشید به بالای صفه منتهی می شود (تصویر 16) ، ظاهرا ً تنها راه موجود برای رسیدن به محوطه کاخهای متعدد تخت جمشید می باشد ، ولی بعضی از محققین باستان شناس از جمله پروفسور هرتسفلد عقیده دارد که بجز این پلکان ها ، راه دیگری هم برای ورود به تخت جمشید وجود داشته است .
تعداد پلکان های هر طرف 110 عدد و هر چهار ، پنج پله از یک سنگ یکپارچه بزرگ و عریض تشکیل یافته است . طول هر پله 90/6 متر و عرض آن 5/37 سانتیمتر و ارتفاع 10 سانتیمتر می باشد .
مصالح ساختمان پلکان ها همان است که در دیوارهای صفه نیز به کار رفته اند و آن عبارت از تخته سنگ های نامنظمی است که به اشکال مختلف تراشیده و با نظم و ترتیب خاصی و بدون ملاط به یکدیگر متصل شده اند .
کنار پلکان ها محجر سنگی به بلندی 75 سانتیمتر و قطر 43 سانتیمتر داشته است که یکی دو قطعه آن در جای خود نصب گردیده و بقیه از بین رفته است .

مدخل ورودی قصر آپادانا
پس از عبور از پلکان های ورودی و آمدن به بالای صفحه ، اولین بنایی که به چشم می خورد و به فاصله 15 قدمی پلکان ها قرار دارد ، اطاقی است به وسعت 625 متر مربع که سقف آن به روی چهار ستون قرار داشته و اینک دو ستون آن باقیمانده است .
این تالار ، سه درگاه بزرگ رو به جانب داشته است ، نقش دو جفت گاو نگهبان عظیم الجثه را بر درگاههای غربی و شرقی حجاری کرده اند که شامل تصویر یک جفت گاو بر درگاه غربی و شکل دو گاو عظیم بالدار بر درگاه شرقی می باشد . (تصویر 17)
این تالار که در حقیقت می توان آن را تالار ورودی یا اطاق نامید ، دارای سکوهای سنگی در چهار طرف بوده که قسمت هایی از آن از زیر خاک بیرون آمده و در جای خود نصب کرده است .
در وسط سکوی شمالی اطاق ، قسمتی مجزا و مرتفع تر از سنگ تعبیه گردیده است . درگاه دیگری که به طرف قصر آپادانا باز می شود از سنگ های ساده صیقلی بدون نقش به ارتفاع 96 سانتیمتر ساخته شده است . بر بالای چهار جرز ، کتیبه ای به سه زبان پارسی و ایلامی و بابلی منقور است .

کاخ آپادانا
مهم ترین کاخ تخت جمشید از لحاظ وسعت و ارتفاع و هنر نمایی و مهارتی که معماران در آن بکار برده اند و یکی از شاهکارها به شمار می رود ، همان کاخ آپادانا یا کاخ داریوش بزرگ است .
کاخ آپادانا در قسمت مرتفعی از صفه تخت جمشید مشرف به جلگه وسیع مرو دشت و به روی صخره های صاف شده کوه پی گذاری گردیده است .
تالار آپادانا هر جانب آن 50/60 متر طول دارد و در هر چهار طرف آن دارای دیوارهای بزرگ خشتی بوده است . تالار مرکزی به مساحت 3600 متر مربع و دارای 36 ردیف ستون سنگی قطور به ارتفاع 18 متر که با قطعات زیر ستون و سر ستون روی هم رفته 20 متر بلندی داشته است .
در سه جهت شرقی و غربی و شمالی ، سه ایوان به همان ارتفاع ، هر کدام با 12 ستون وجود دارد که اینک از مجموع 72 ستون تالار و ایوانها ، 13 ستون آن سرپا و بقیه شکسته و ریخته است . (تصویر 18)
سقف این کاخ بر فراز 36 ستون که در 6 ردیف بوده است قرار داشت و درچهار گوشه آپادانا برجها و طاقها و راهروهایی در دو طبقه ساخته بودند . آپادانا ، دو در ورودی به طرف شرقی و غربی و چهار در ورودی در دو طرف شمال و جنوب داشته است . یک دیوار خشتی به قطر 5/5 متر سالن را از ایوان ها جدا می ساخته است ، درها ازچوب و روی آن میخ های زرین می کوبیده اند. نمای داخلی سالن مرکزی را کاشیهای رنگین منقوش ب شکل حیوانات از قبیل شیر و گاو و درختان سرو و نخل تشکیل می داده است و سقف تالار مرکزی و ایوانها با چوب پوشیده شده و با گل و کاه اندود می شده است .
نکته جالب توه در این قصر ، وجود قطعات ناودانهای سفالی وسنگی است که در تمام صفه تخت جمشید احداث نموده اند .
کاخ آپادانا دارای دو دستگاه پلکان های معظم در شمال و مشرق می باشد . قسمت شرقی این پله ها سالم مانده و قسمت شمالی آن تقریبا ً از بین رفته است . البته طبق شواهدی که به دست آمده ، کاخ آپادانا در اثر حریق منهدم گردیده است .
تالار مرکزی آپادانا را سه ایوان احاطه نموده که گشادی تالار وا یوانها یکسان است . تعداد ستون های پا بر جای آپادانا 13 عدد است ، ستون های تالار مرکزی و ایوانها از هر حیث ( جز پایه ستون ها) شبیه یکدیگر است .
همان گونه که بررسی ها و تحقیقات نشان داده است ، در شرق باستان ، نمایش اقوام تابع و خراجگزار به کهن ترین نمایش قدرت سلطنتی بستگی داشته و هنگامی که رژه زندانیان طولانی است و هدیه ها سنگین و تابعان از اقوام گوناگونند ، شاه مایه افتخار وسر بلندی است و شخصیت او پیش فرمانروایان و دیگران افزون تر می شود . در این رابطه ، درفش مکشوفه از گورستان شاهی اور که قدمتش ، به نیمه اول هزاره سوم پیش از میلاد می رسد ،قدیمی ترین قدرت نمایشی از پادشاهان بین النهرین می باشد . بر روی این درفش ، یکی از فرمانروایان شهرهای « سومر» در سه ردیف ، بر فراز هم ، موضوعات جنگ ، پیروزی و کامیابی بر ، دشمنانش را روایت می نماید . در حقیقت ، درفش فوق از تکه های باریک موزاییکی که هر کدام با تزیینات همانند از هم جدا می شوند ، سه عدد به صحنه های جنگ و سه تای دیگر به صحنه های صلح اختصاص داده شده اند . بدین ترتیب که در روی زمینه جنگ ، برد به وسیله گردونه جنگی بر نوار پایینی و رژه سپاهی پیروزمند و گروهی زندانی بر نوار میانی و دسته هایی از اقوام تابع که به وسیله سربازان منفرد از هم متمایز گشته اند و نزد پادشاه هدایت می گردند ، بر بخش بالایی مصور می باشند .
بر پایین ترین بخش زمینه صلح ، رژه خراجگزاران می آید و ظاهراً سه گروه را شامل می شود که هر کدام به وسیله یک حاجب رهبری می گردد .
در کاوش های اوروک از معبد ا آننا ، ظرف مرمرینی به دست آمده است که قدمتش بیشتر از درفش اور بوده و متعلق به هزاره چهارم پیش از میلاد می باشد. در روی این ظرف یک صحنه چشمگیر از سان هدیه به نمایش گذاشته شده است که اشاره بر کهن ترین نمایش قدرت پادشاه بر علیه اقوام تابعه می کند . این گونه تجسم سان خراجگران ، در بین النهرین ، در دوره های بعدی نیز به چشم می خورد . در این رابطه می توان از ستون هر شکل منقوش سیاه سلمانصر سوم (824-858 ق.م) سخن به میان آورد . (تصویر 19) در روی این هرم سنگی ، چهل مجلس که شکست دادن اقوام گوناگون و خراج ستاندن از آنان را نمایش می دهد ، ادامه سیاست سرکوب گرانه پادشاهان بین النهرین است که پهلوی این مجالس کتیبه هایی است که هم هویت انسان های تابع و هم نوع و مقدار باج تعیین شده را باز گو می کند . در دوره آشور جدید ، سطوح جانبی دیوارهای بزرگ کاخهای آشوری به چنان موضوع هایی ، جای کافی می دادندو روی هم رفته مطالب مفصل حماسی حجاریها ، از هر لحاظ تکامل پذیرفته و به طور طبیعی نمایش داده می شوند و به احتمال ، همین نقش بر جسته ها هستند که الگو و زیر بنای کنده کاری های هخامنشیان را تشکیل می دهند ، با این اختلاف که نقش بر جسته های آشوری با واقع گرایی کامل پیرامون موضوعات شکار و برد آشور بانیپال ، مطرح می باشد ، در صورتی که حجاری های تخت جمشید با ویژگی های مختص به خود که به صلاحدید پادشاهان هخامنشی طرح ریزی شده ، جشنی به نمایش گذاشته شده است که هر سال در آغاز فروردین ، با شکوه خاصی و با شرکت نمایندگان تمام ملل تابع ، با هدایاشان برگزار می گردید . با وجود این که در حجاری های تخت جمشید ، طبیعت گرایی و تحرک واقعی نقش برجسته های آشوری به چشم نمی خورد ، بلکه ، این شیوه کاری است که بنا به ذوق و سلیقه های هخامنشی و شرکت فعال مجرب ترین حجاران دنیای آن زمان ، صورت گرفته است . از طرفی با توجه به این که هخامنشیان ، در نمایش حجاری های تخت جمشید ، از امکانات کافی برخوردار بوده و سنگتراشان تحت فرمان آنها ، حتی قادر به خلق صحنه هایی طبیعی تر از نقش برجسته های آشوری بودند ، لذا نظر بر این بود که در حجاری های تخت جمشید ، باید شیوه ای به کار گرفته شود که از یک طرف مغایرت با اسلوب حجاری های کشورهای همسایه داشته و از طرف دیگر یک هماهنگی و توازن خاصی که گویا صلح و دوستی بین ملت هاست ، به معرض نمایش گذاشته شود . چنین صحنه هایی در تخت بویژه در پلکان های آپادانا حجاری گردیده اند که در اینجا به اختصار به شرح آن می پردازیم :

نقوش پلکان های آپادانا
آپادانا دارای دو دستگاه پکان های بزرگ است که در سمت شمال و مشرق آن قرار دارد . این پلکان ها به سهم خود یکی از شاهکارهای هنری بی نظیر و گرانبهای زمان هخامنشیان می باشد . خوشبختانه دستگاه شرقی آن را خاک های مرور زمان در درون خود نگاه داشته و تقریبا ً سالم مانده (تصویر20) ولی دستگاه شمالی که از حیث زیبایی و ظرافت و نقش ، نظیر پلکان های شرقی بوده ، چون سالیان دراز پس از انهدام و حریق بیرون از خاک بوده ، در اثر نفوذ عوامل مخروبه طبیعی و تحولات زمان و تعصب قبایل مهاجم و عدم توجه مسئولین امر در طول 23 قرن گذشته ، بتدریج محو و نابود گردیده است .
بحث پیرامون ظرافت ریزه کاری ، زیبایی و حجاری بدنه پلکان ها ، از آن گفتارهایی نیست که در این مختصر بگنجد و ما بتوانیم در یکی دو صفحه شرح دهیم ، زیرا هر قسمت از آن ، خود موضوع بحث و تحقیق و رسالات متعددی می باشد . بویژه در آن قسمت که نمایندگان و فرستاده های کشورهای تابع شاهنشاهی تحف و هدایا و فرآورده های کشور خود را برای شاهنشاه می برند ، خود ، تاریخ گویا و بدون شک و تردیدی است که نیرومندی و منظم بودن و حاکمیت سیاسی پادشاهان هخامنشی را بر سایر ملل تابع می رساند . حس اطاعت و فرمانبرداری آورندگان هدایا به خوبی نمایان است و هیچ بیننده ای نمی تواند اعجاب و تحسین خود را از آراستگی و کمال نظم و ترتیب و شکوه و جلال این پرده غیر قابل انکار تاریخ ، مکتوم بدارد .
در یک طرف پله ها (سمت راست) افسران مادی و پارسی با لباس های رسمی مخصوص به خود ، یک در میان ، در دو ردیف و سپس نیزه داران خوزی و سربازان جاویدان (تصاویر 22-21) برای شرکت در مراسم جشن و عرض تهنیت به پیشگاه شاهنشاه می روند . در مجلس ردیف بالا قوای عرابه سوار حجاری گردیده است .
بر بدنه دیگر (سمت چپ) در سه ردیف ، 23 مجلس نمایندگان کشور ها و استان های مختلف شاهنشاهی هخامنشی به راهنمایی یک نفر مادی یا پارسی، در حالی که پیشکشی و مالیات و فرآورده های کشور خود را در ست دارند به چشم می خورد.(تصویر23)
روی دیوار شمالی صفحه که آپادانا یا تالار بزرگ قرار دارد، حاشیه ای است که دارای سه ردیف می بشاد و روی هم ساخته شده است. طول این حجاری 93 متر است که در ازمنه قدیم آسیب زیاد دیده ولی مکتشفین موسسه شرقی دانشگاه شیکاگو، نقش برجسته های حجاری شده نظیر آن را که کاملا مثل همان می باشد و در قسمت شرقی صفه کشف نموده اند. گویا وقتی که این ابنیه به دست اسکندر در سال 331 پیش از میلاد طعمه حریق گردید، این قسمت زیر آورا و خرابه سایر بناها پنهان گردیده و به صورت روز اول باقی مانده است و بقدری خوب حفظ شه که حتی طرح و نقشه حاشیه لباس اشخاص دیده میشود و اصلا دست نخورده است. این حاشیه و حجاری مفصل ، سلام رسمی عید نوروز را نشان میدهد که اعضا، دربار، سران ارتش و نمایندگان ملل تابعه برای تبریک به شاهنشاه گرد آمده اند.
در مرکز این حاشیه ، علامت اهورا مزدا کنده شده ولی تصویر او نشاد نداه نشده است. تصویر مرغی خیالی (عنقا یا سیمرغ) که یک پای خود را به علامت پرستش و احترام بلند نموده و روبروی نقش اهورا مزدا کشیده شده است، مشاهده میوشد. دو نفر از سپاهیان مخصوص پادشاه، در طرفین قسمتی که خالی مانده و کتیبه روی آن نوشته نشده است، به حالت سلام ایستاده اند و در طرفین، درختان زیتون یا بوته های پاپیروس به طور طبیعی حجاری گردیده اند. وقتی از مرکز حاشیه به انتهای آن متوجه شویم در فواصل معین ، درختان یا بوته ها که به واسطه صعود پلکان ، شکل مثلثی به خود می گیرند دیده می شود. در پایان حجاری ، تصویر شیر غرنده که پشت گاوی جهیده و دندانهای خود را به بدن او فرو برده است، جلب توجه می کند.
در قسمت اصلی حاشیه، عده ای از سربازان معروف به جاویدان که نگهبان شاهنشاه بوده اند دیده می شوند. عده سربازان در هیچ موقع از ده هزار نفر کمتر نمی شد و معروف ترین واحد های ارتش را تشکیل می دادند. در این حجاری بیش از صد نفر از آنان به حالت نظامی تربیت شده ، ایستاده اند و نیز خدمه در باری و نجبا که به سلام نوروز حاضر شده اند دیده میشوند. بعلاوه آنها، نمایندگان ملل مختلف و اقوام تابعه از تمام قسمتهای امپراتری که هدایای خود را به پیشگاه شاهنشاه می آورند و در بین آنان تقریبا بیست و هشت نفر اقوام و ملل مختلف از روی لابس و کلاه و غیره قابل تشخیص اند نیز دیده می شوند.
نمایندگان مردم شوش، سلاح و شیرها را با خود می آورند. ارمنی ها ظروف طلا و نقره و اسب همراه دارند، بابلی ها جامها و پارچه های زربفت و گاومیش ، نمایندگان مردم لیدی که جواهر سازان مشهوری بودند اشیاء فلزی و اسب ها، سغدیها ، گوسفندان و طاقه های پارچه و نمایندگام مردم کاپا دوکیه و فریژیها، اسب و طاقه های زرین و سکاهای تیز خود اسب و جواهرات و جبه ها و نمایندگان هندوستان، سلاح ها و قاطرها(تصویر24) به عنوان هدایا برای شاهنشاه هخامنشی می آوردند. هر دسته ای از دسته دیگر به وسیله درختی مجزا شده که مانند درختان دیگری که روی حاشیه کنار پله ها نقش شده اند، درخت سرو می باشند.
وقتی تشریفات در تخت جمشید پایان می یافت ، شاه و بزرگان کشور به طرف ساختمان کوچک سه دروازه می رفتند که در واقع مانند دروازه خشایارشا، به منزله در ورودی تالار ستون دار بود. برای بالا رفتن به طرف«سه دروازه» از پله ها بالا می رفتند و خدمتگزار مخصوص شاه، چتری را بالای سرشاه می گرفت و خدمتگزار دیگری مگس پرانی در دست داشت و این منظره روی درهای شمالی و جنوبی تالار «سه دروازه» نقش شده است. نجبای پارسی از یک طرف و نجبای مادی از طرف دیگر ، به دنبال شاه روان می گردیدند و به این طریق از تالار سه دروازه که سقف آن روی چهار ستون سنگی قرار گرفته بود می گذشتند. سنگ تراشان برای حفظ سنت های هنری مرسوم در مشرق زمین، یک قد کوتاه و یک قد بلند را روی دو پله طوری قرار داده اند که سر آنها در یک ارتفادع قرار گرفته و برابر با ارتفاع سر آنهایی است که پیش از او و بعد از او حرکت می کنند.
پذیرایی اشخاص در کاخ داریوش انجام می پذیرفت و روی پله هایی که به طرف کاخ سه دروازه کشیده شده تصویر برجسته خدمتگزارانی دیده می شود که ظروف خوراکی در دست دارند و بره ها را برای کباب کردن می برند. سربازان ایرانی و پیشخمت هایی که روی پله های پلکان کوچک «سه دروازه» ایستاده اند ، هدفی را که حاضران در ضمن راه به سوی کاخ اختصاصی شاه نبوده و بکله شاه هخامنشی در آنجا فق«بار» می داد و از میهمانان خود رد جشن های رسمی پذیرایی می کرد.
بعد از پایان پذیرایی، شاه و میهمانانش از همان راهی که وارد تالار شده بودند به سوی سه دروازه مراجعت می کردند ولی این بار از در شرقی خارج می شدند و نقوش برجسته موجود در طرفین آن دروازه، ما را به این نتیجه راهنمایی می کند و راه خروج را نشان میدهد. در حجاری های فوق دیده می شود که داریوش روی تخت شاهی نشسته و نمایندگان 28 ملت مختلف ، تخت او را روی سر خود نگاه داشته اند. پشت سر او ، ولیعهد(خشایارشا) ایستاده است. در بالای تخت ، پوششی دیده می شود که زینت های فروان دارد و در بالای آن مظهر «اهورامزدا» در حال پرواز در آسمانها نشان داده شده است. تمام مظاهر شاهی که مشخص این موضوع هستند به این مطلب اشاره می کنند که پادشاه در این لحظه با نمایندگام ملل تابع تماس خواهد گرفت.
نکته جالب توجهی که در حجاری های پلکان های آپادانا به چشم می خورد، نمایش حرکت انسانهاست که مانندعبارتی منظوم و موزون می باشد. واحد این وزن، فضایی است که به توسط یک نفر اشغال شده و در هر تصویر، این واحد مراعات شده و تناسب از دست نرفته است. اشیاء و تصاویر بزرگ تقریبا سه یا پنج واحد را اشغال می کنند و بدین طریق تناسب ، حفظ شده و کلیه حجاری با شیوه خاصی روی سنگها در حرکت می باشند. البته نتیجه این مهارت در نظم و فاصله دادن تصویر در این است که آن حاشیه طولانی، خسته کننده بنا شده و از طرفی اگر تصاویر حیوانات با تصاویر انسانها مقایسه شود، چنین به نظر می رسد که تصاویر انسانها نسبت به حیوانات از تحرک کمتری برخوردار بوده و نقوش انسانها با توجه به سبک معمول در آن زمان ، به حالت نیمرخ حجاری گردیده اند البته اشاره به این نکته ضروری است که از لحاظ شیوه کار، این گونه تصاویر کم و بیش با همین ویژگی در هنر قدیم سایر ملل نیز تکرار گردیده است.
این گونه نقش برجسته ها ، کم و بیش با همین ویژگی ، همان طوری که قبلا نیز اشاره شد، در هنر سایر ملل شرق قدیم از جمله سومر و آشور نیز تکرار گردیده است. اگر به حجاریهای تخت جمشید توجه شود ، این امر کالما روشن می گردد که حجاران به هیچ وجه به تصاویر زنان نپرداخته و شاید هم بنا به دستور پادشاهان هخامنشی، نمایش زنان هخامنشی در حجاریهای تخت جمشید ممنوع بوده است. بنا براین تا کنون حتی یک نمونه از نقش زن در میان نقش برجسته های تخت جمشید مشاهده نگردیده است و همه تصاویر مربوط به مردان ایرانی و نمایندگان ملل تابع می باشد. از طرفی با وجود این همه نقش برجسته ها طبق نقشه قبلی و به دستور پادشاهان هخامنشی و درباریان، طرح ریزی و اجرا گردیده است ولی اگر به این شاهکارهای هنری دقت بیشتر شود، می توان تا حدودی ، شیوه و سبک هنری هر یک از هنر مندان حجار را در خلق این آثار روشن نمود.
تالار صد ستون
بزرگترین کاخ پذیرایی از لحاظ وسعت، تالار صد ستون سنگی خشایارشا می باشد که وسعتت فضای داخلی آن حدود 4900 متر مربع (70× 70 متر) بوده و از صد ستون سنگی (ده ردیف در ده) که هر یک 12 متر ارتفاع دارد تشکیل یافته است. این تالار دارای 8 درگاه ورودی و خروجی بوده و به تالار تخت نیز معروف می باشد. روی دیوارهای این تالار همان موضوع هایی نقش شده که در اطراف دروازه شرقی کاخ«سه دروازه» حجاری گردیده اند ، ولی دیگر در اینجا نقش داریوش دیده نمی شود و نوه اش اردشیر اول جای او را گرفته است. این پادشاه ، بیش از یک ربع قرن بعد از مرگ داریوش به پادشاهی رسید و ساختمان تالار صد ستون را به پایان رسانید که از تمامی تالارهای تخت جمشید مجلل تر بوده و به احتمال زیاد، شاه در این تالار هدایای نمایندگام ملل را میپذیرفت. البته پیش از ورود شاه و همراهانش و پیش از آن که شاه روی تخت شاهی جلوس کند، روسای نمایندگان و همراهانشان که هدایای قیمتی را در دست داشتند، به طرف تالار تخت روان می شدند. در اطراف آنها سربازان جاویدان حرکت می کردند و به این طریق از پلکان تزرگ تخت جمشید بالا رفته و از دروازه بزرگ خشایار شا عبور می نمودند. در کتیبه ای که به دستور خشایار شا در روی نمای دروازه مزبور کنده شده چنین آمده است که این «دروازه ملل» است. سپس از در شرقی تالار مجاور دروازه که به منزله «هشتی» بود، وارد خیابان طویلی می شدند که در کنار دیوار شمالی حصار آپادانا قرار داشت. در انتهای خیابان، دروازه دیگری وجود داشت که دعوت شدگان از مقابل آن دروازه نیز عبور کرده داخل حیاط بزرگی می شدند که مقابل ایوان ستون دار شمالی، «تالار تخت» بود.
روسای نمایندگان ملت های ، یکی پس از دیگری وارد تالار شده و در پای تخت شاهی هدایای خود را قرار می دادند، در انجا دعوت شدگان می توانستند لحظه ای نقوش برجسته عظیم درهای شرقی و غربی تالار صد ستون را تماشا کرده و در باره نشانه ها آگاه شوند. در این نقش برجسته ، شاه حیوانی را از پای در می آورد و این واقعی و یا خیالی است.(تصیر25) در حقیقت، در اینجا مقصود نشان دادن روشی بود که شاه می توانست نیروهای اهریمنی را به این ترتیب از پای درآورد، نمایندگام ملت ها پس از اتمام ماموریت خودف از همان راهی که آمده بودند مراجعت کرده و از «دروازه بزرگ» خشایارشا» خارج می شدند.
نقوش برجسته دروازه شمالی«تالار تخت»، قسمت آخر تشریفات نوروز را نشان می دهد که در اینجا نیز پادشاه روی تخت نشیته و در مقابل او دو آتشدان دیده میشود که بین او و رییس تشریفات قرار گردفته وشاه در یک دست ، گل لوتس و در دست یگر با عصای سلطنتی منتظر پذیرایی و قبول هدایای ملل مختلف می باشد. خدمتگزران ، مگس پرانها و سلاح های شاهی را همراه دارند و مانند سربازان نگهبان شاه در اطراف او قرار گرفته اند. سربازان به صورت پنج ردیف در پایین تخت شاهی به معرض نمایش قرار داده شده اند.
همان طوری که قبلا نیز اشاره شد، بر چهار درگاه شرقی و غربی «تالار تخت» که تنگ تر از چهار درگاه دیگر است، نموداری از شکار شیر و جلال شاه با مظهر اهریمن حجاری گردیده است، شاه با تمام نیروبر مظاهر مختلف اهریمن غالب آمده و شکم را می درد. مظهر اهریمن و حیواناتی که هم نبرد شاه قرار گرفته در هر درگاهی به شکلی جداگانه و با ویژگی خاصی به معرض نمایش قرار داده شده اند. یک جا به شکل حیوانی بالدار با سر و تنه و پای شیر و دم عقرب و چنگال عقاب ، جای دیگر به شکل گاو وحشی، سومی به شکل شیر و چهارمی شبیه مرغ شکاری است.

کاخ مرکزی
در گوشه جنوب شرقی آپادانا، کاخ چهار گوش دیگری ساخته شده است که چون در وسط کاخهای تخت جمشید قرار گرفته، بدین جهت آن را می توان کاخ مرکزی به حساب آورد. این کاخ که «به قصر سه دروازه» نیز معروف است، دارای سه دروازه نسبتا بزرگ بوده که بر یک از درگاه آن نقش 28 تن از نمایندگان کشورهای تابعع امپراتوری هخامنشی حجاری گردیده ، در حالی که تخت شاهی را به روی دست دارند و داریوش بزرگ و ولیعهدش (خشایارشا) بر روی تخت قرار گرفته اند. کاخ مرکزی دارای دو ایوان ستون دار در شمال و جنوب بوده و پلکان های این قصر سه دروازه نیز به وسیله نقش برجسته ها تزیین شده است که در یک طرف آن، افسران و بزرگان پارس و د طرف دیگر، مادیها و معرض نمایش قرار داده شده اند.
نقوش برجسته این پلکان ها در منتهای ظرافت و استادی طراحی وحجاری شده و تنها محلی است که پارسیان و مادها هر کدام در یک سمت پله مشخص گردیده اند.
با توجه به این نقوش می توان احتمال داد که محل سلام ویژه یا جایگاهی شبیه دفتر مخصوص شاهی یا دفتر نظامی در این کاخ مستقر بوده است.
سر ستون ایوان جنوبی این کاخ از سر انسان و تنه حیوان بوده که سر ستونهای ایوان شمالی هم ، مانند ایوان جنوبی، از موجودات تخیلی میباشد.
کاخ فوق به وسیله پلکان های سنگی بزرگ جانب شمالی ، به حیاط مقابل آپادانا و از آنجا نیز به کاخ آپادانا و بنای مدخل مربوط می شده است. این کاخ به وسیله پلکان های خشتی فرعی به بناهای اندرون راه داشته و پلکان های سنگی ظریفی هم در جنوب آن وجود داشت که این پله ها، کاخ سه دروازه را به عمارت «هدیش» مربوط ساخته و در طرف مغرب نیز اطاقها و راهروهایی بنا گردیده بود که با طاقهای جنوب آپادانا، متصل می گردیده است.
غیر از قصر هایی که شرح آنها گذشت کاخ های اختصاصی نیز در تخت جمشید ساخته شده اند که در اینجا به شرح و معرفی بعضی از آنها می پردازیم:

کاخ هدیش
کاخ هدیش از کاخهای اختصاصی خشایار شا می باشد که در قسمت جنوب صفه بر فراز مرتفع ترین صخره طبیعی قرار گرفته است. این قصر دارای یک تالار مرکزی با 36 ستون و یک ایوان12 ستونی در شمال و یک ایوان در جنوب و چند اطاق کوچک در مشرق و مغرب می باشد.
حجاریهای این قصر بسیار ماهرانه و استادانه صورت گرتفه و در بعضی از موارد بر سایر نقش برجسته های تخت جمشید برتری دارد. این کاخ در مرتفع ترین قسمت صفه قرار گرفته و به علت آتش سوزی که در آن رخ داده، متاسفانه بیشتر بنای آن از بین رفته است. تالار مرکزی این کاخ دارای 36 ستون می باشد که ستون های ان گرد و شبیه ستون های کاخ آپادانا بوده و بر درگاه اطاقهای کوچک، تصویر خدمه شاه حجاری شده است. نکته جالب در این کاخ این است که در درون پنجره ها نقوشی را حجاری کرده اند که این روش فقط منحصر به این کاخ می باشد. ایوان باریک سرتاسری این کاخ متعلق به حرمسرا بوده که این ایوان دارای نرده ای سنگی است.

کاخ تپر
ساختمان کاخ تچر در جنوب کاخ آپادانا واقع است. سنگهای این کاخ به خوبی حفظ شده و در کتیبه میخی منقور، بر طرفین آستانه جنوبی تالار مرکزی همان کاخ به نام «تچر» خوانده شده است.
یکی از ویژگیهای این کاخ این است که به علت صیقلی و شفاف بودن سنگهای آن ، نام «تالار آیینه » نیز معروف گردیده است. دیگر از خصوصیات این کاخ این است که دریچه های آن بر خلاف سایر کاخها در جهت تابش آفتاب ساخته شده و برای زمستان جای بسیار مناسبی می باشد.
تالار تچر عبارت از یک سالن مرکزی می باشد که 12 ستون سنگی داشته و اطراف آن را از جهات شرقی و شمالی و غربی اطاقهای کوچک احاطه نموده است (تصاویر 27 و 26) راه ورود به کاخ اختصاصی در جلوی ساختمان از دو ردیف پلکان های جنوبی بوده و پلکان غربی بعدا بر آن اضافه شده است.
ترجمه قسمتی از کتیبه این کاخ چنین است:
«خشایارشا ، شاه بزرگ گوید : به اراده اهورامزدا این بنا را داریوش شاه که پدر من است ساخت، مرا اهورا مزدا با خدایان یا بنده بدارد. با آنچه من کرده ام و آنچه را که پدر من داریوش کرده و همه این چیزها را اهورا مزدا با خدایان نگاهدارند.»
در درگاه جنوبی تالار تچر، کتیبه دیگری بر بالای تصویر شاه نوشته شده که مفاد آن چنین است:
«داریوش شاه ، شاه بزرگ شاه شاهان ، شاه کشورها، «پسر و یشتاسب» هخامنشی بود که این تچر را بنا کرد».
نکاتی که در کاخ تچر قابل توجه است به شرح زیر می باشد:
1. با حجاریهای ظریف و دقیقی که در همه جا مخصوصا در حواشی و بدنه پلکان های غربی و جنوبی به عمل آمده معلوم می شود که استادان نهایت هنر و دقت را در زیبایی این کاخ بکار برده اند. در درگاههای شرقی و غربی منظره نبرد شاه با حیوان افسانه ای و شکار شیر و گاو وحشی نقش شده است.
2. برجرزهای سنگی اطاقهای شرقی و شمالی خدمه های مخصوص که هر کدام اشیایی در دست دارند دیه می شوند.
3. تعداد 18 عدد کتیبه مکرر به خط میخی در حاشیه بالای دریچه ها و طاقچه ها نقر شده که مضمون آن در باره حجاری سنگها می باشد.
4. مانده هایی از فرش گچی کف اطاق ها ، که یک قسمت از آن در گوشه اطاقهای شمالی با رنگ قرمز باقیمانده بسیار جالب توجه است.
ستون های کاخ تچر از نظر شکل ، شبیه ستون های آپادانا بوده ولی از لحاظ ارتفاع یک سوم آنها است و سر ستون ها نیز به شکل گاو دو سر می باشد. ایوان جنوبی تپر از دو ردیف ستون چهار تایی تشکیل یافته است.
غیر از آثار معماری که اجمالاشرح آنها گذشت، در تخت جمشید بقایای آثار ساختمانی زیادی نیز در نتیجه کاوشهای علمی از زیر خاک بیرون آمده است که مهم ترین آنها به قرار زیر می باشند:
1. اندرون (حرمسرا)
2. ساختمان های شرقی معروف به خزانه داریوش
3. جایگاه پاسداران و نگهبانان قصر
4. چاه سنگی
5. دبیر خانه شاهی
6. آرامگاه اردشیر دوم و سوم
7. ساختمان های خارج از صفه
8. تپه مرکزی

در طرف چپ پلکان های شرقی حیاط کاخ تچر، تپه و جای مرتفعی دیده می شود که باستان شناسان آن را تپه مرکزی نام نهاده اند ، کاوشهایی که از طرف بناگاه علمی تخت جمشید در سال 1328 و 1329 و بعدها در آنجا به عمل آمد، روشن گردید که ساختمان هایی بر فراز آن ساخته شده که پی های خشتی آن در چند جا باقی مانده و از سکه ای مربوط به اردشیر ساسانی که در آنجا به دست آمد، حدس زده می شود که تا زمان ساسانیان ، ساختمان های ساخته شده در روی بلندی پابرجا بوده، ولی بعد از ساسانیان بنا ها به کلی ویران شده اند.
9. استخر سنگی
یکی دیگر از کشفیات قابل اهمیت در ساختمان های خارج از صفه ، پیدایش یک استخر زرگ از سنگ در فاصله 57 متری جنوب تالار است طول و عرض این استخر در هر طرف 55/23 متر و عمق آن 15/2 متر بوده که کف آن را سنگ های سخت تراشیده شده بزرگ که ملاط آن سرب و قیر است و با بست های دم چلچله ای به یکدیگر مرتبط گشته ، تشکیل می دهد. در زاویه جنوب غربی آن ، آثار آبریز سنگی دیده می شود که آب از طریق آن مجزا به داخل استخر می ریخته یا از ان خارج می شده است.




ستون های هخامنشی
از زمانی که انسان روستا نشینی را برای ادامه ی زندگی خود اختیار کرد، به این فکر افتاد که برای خود سرپناهی که او را از گزند سرما و گرما و حیوانات درنده و غره در امان نگه دارد، بسازد . برای این کار مصالح موجود ، یعنی خاک و آب و چوب که در اطراف او یافت می شد، استفاده کرده و بدین ترتیب یک سرپناه چهاگوش ، بیضی و یا دایره شکل را بر پا داشته و یک ورودی نیز به آن اضافه کرد. در مناطقی که چوب فراوان بود، سقف پناهگاهها و خانه ها را با تیر های تهیه شده از تنه درختان می پوشاندند و اگر ابعاد اطاقها بزرگتر بود، در گوشه های دیوار ها نیز تیرهای چوبی هم به خاطر استحکام بخشیدن به دیوارها و هم جهت کمک به سنگینی سقف، بکار برده می شد و روی سقف ها را با ترکه های نازک و حتی شاخه و برگ درختان و غیره پوشانیده و سپس با یک لایه ضخیمی از گل آن را اندود می کردند بتدریج با افزایش جمعیت و نیاز به خانه های بزرگ و تالار ، فکر بکارگیری ستون ، بویژه در تالار ها ، جهت جلوگیری از خمیدگی تیرهای سقف، موجود گردید که انسان ، ابتکار جدیدی از خودنشان داده و ستون های چوبی را در معماری مورد استفاده قرار بدهد. بکارگیری این نوع ستون در معماری ایران ، از هزاره ششم پیش از میلاد، شروع شده و در دورانهای بعدی به صورت های مختلف و برای نگهداشتن سقف سرپناهها، استفاده شده ولی به علت چوبی بودن ستونها، همه آنها بر اثر مرور زمان پوسیده و از بین رفته و تنها پاستون های سنگی و خشتی آنها باقی مانده است. در این رابطه ، مهم ترین بنایی که در ان ستونهای چوبی بکار رفته است، تالار های ستون دار حسنلو، واقع در جنوب دریاچه اورومیه می باشد که از این لحاظ در زمره بهترین و پیشرفته ترین بناهای ستون دار ایرانی بشمار می روند، که قدمت آن ها به قرن نهم پیش از میلاد میرسد. این نوع تالار ها که برای اولین بار توسط معماران ماناها، در تاریخ معماری ایران مطرح می شود، بهترین الگویی است ، جهت برپا ساختن تالار های ستوندار گودین تپه و نوشینجان تپه توسط مادها، هر چند که نمونه های بسیار پیشرفته این نوع تالارهای ستون دار، در معماری اوراتوها ، بویژه در آلتین تپه نی خودرا نشان میدهد ولی به احتمال آپاداناهای گودین و نوشیجان، برخالف نظر بعضی از متخصصین هنر اوراترو، که تالارهای فوق را ادامه آپاداناهای اورارتوها مطرح می کنند، با تاثیر از تالار ستون دار حسنلو ساخته شده اند. ادامه بکار گیری ستون را بعد از گودین، نوشیجان و باباجان در گور دخمه های مادی از قبیل قیزقاپان، کورخ کیچ، فخریکا و غیره می توان مشاهده کرد.
همان گونه که در شکل گیری و تکامل هنر تجملاتی هخامنشی ، هنر مادها نقش مهمی را به عهده داشته اند، در سایر رشته های هنری بویژه معماری و ایجاد تالارهای ستون دار نیز، معماری ماها بی تاثیر نبوده و هخامنشیان در بنای آپادانا به طور یقین از تالار های ستون دار مادها تاثیراتی پذیرفته و آنها را با ویژگی خاص در پاسارگاد، شوش و بویژه در تخت جمشید، به درجه نهایت تکامل هنری رسانیده و با جنگلی از ستون و سر ستونهایی که تا کنون نظیرش در سایر کشوها مشاهده نشده، آن چنان عظمت، شکوه ، جلال و جمالی به کاخهای خود بخشیده اند که بعد از دو هزار و پانصد سال، هر بیننده را به چنان تفکری وا میدارد که گویی در خلق آنها ، قدرتهای مافوق در قدرت تخیل انسان نقش داشته اند. بهر روی ترکیب و تاثیر گوناگونی که در مورد نقشه و طرح کاخهای با شکوه و بناهایی مربوط به آنها به مورد اجرا گذاشته شده است، در ستون های این دوره از پاسارگاد گرفته، تا شوش و تخت جمشید نیز مطح شده و مشهود می باشد . زیرا ترکیب و تلفیق و در آمیختن شیوه های هنری گواگون کشورهای مختلف از جمله یونان ، مصر ، آسیای صغیر ، بین النهرین و بویژه سبک محلی ، منجر به خلق و برپاداتن ستونهایی گشته است که از لحاظ شکل ظاهری و بویژه سر ستونها ، با ستونهای مکشوفه از کشورهای فوق ، کاملا مغایرت داشته و با ارتفاع تا 20 متر همچون قدرت بی نظیر هخامنشیان ، به طور استوار و در قالب یکی ساست و قدرت تسخیر ناپذیر و همانند یک سپاه جاویدان و آتلانتهای یونانی، سنگینی سقف های تحمل ناپذیر کاخهای حاکمان هخامنشی را با وقار تمم بردوش می کشند.
ستون هایی که عنصر مهم ابنیه دوران هخامنشی را تشکیل می دهند، به خاط سر ستون ها یشان که از قسمت قدامی حیوانات واقعی و موجودات افسانه ای تشکیل یافته اند. (تصاویر 28 و 29) از مجموعه ترکیبی عناصر دیگر ساختمان های تخت جمشید به دور نیستند. نمای کلی این ستونها ، روی هم رفته ، شبیه نمای ستون های شوش بوده و پایه آنها مربع و یا به شکل گلدان برگشته هستند(تصویر 30) که بعضی مواع، روی پاستون مربع شکل ، ته ستونی با شیارهای افقی دایره شکل (شال ستون) قرار می گیرد که به احتمال، اقتباس از الگوی ایونی (یونانی) می باشد. با یان اختلاف که ظرافت و زیبایی پاستون شیوه ایونیک یونانی، که هنرمندان حجار ایونی از مخترعین آن بودند، در نمونه های هخامنشی ، جندان مشاهده نمی شود. علاوه بر این در قست زیرین پاستون های ایونیک، پایه های مربع شکل سنگی بکار می رود که در بیشتر مواقع بر خلاف نمونه های هخامنشی در پاسارگاد و تخت جمشید، که چهار طرفشان ساده رها می شود، در اینجا پر از نقش برجسته هایی است که پیرامون اساطیر یونان، نمایش داده میشوند.
اطراف بعضی از پاستون های هخامنشی در تخت جمشید که به شکل زنگوله است، به الهام و تاثیر پذیری از ستون های مصر، با برگهای درخت خرما و گل نیلوفر آبی به صورت نقش برجسته های بسیار ظریف، به شیوه ای تزیین یافته است که با تناسب و جلوه خاصی به عنوان این شاهکار ، جلال و جمال ویژه ای به معماری هخامنشی بخشیده است. که جنین شیوه هنری با سر ستون های ترکیبی، تا کنون در معماری یونان مشاهده نشده است. سوای این ، بر خلاف سر ستون های یونانی که به شکل لوحه های تا کرده و یا قرقره (در نظام ایونیک) و به شکل مربع (در نظام دوریک) تظاهر می کنند، در بعضی از سر ستون های هخامنشی ، عنصری صلیبی شکل ، فاصله میان سطوح مدور و سطح مستطیل را که در بالا قرار گرفته ، پر کرده، که این عنصر تزیینی صلیبی ، مرکب از چهار حلزون دو کلومی باشد که پشت بر طرفین ، مکعبی را بوجود آورده اند و این قسمت ، درست در مرکز سر ستون قرار دارد و احتمال می رود که این حلزونها ادامه عناصر تزیینی معینی باشند که در زمان «مادها» نیز معمول بوده است. بع عنوان مثال می توان از سر ستونهای گوردخمه قیزقاپان و دایو ختر سخن به میان آورد. در این نوع ستون ، در قسمت فوقانی سر ستون ، قسمت پیش آمده ای قرار که از دو مجسمه گاو، ترکیب یافته که انها با شیوه خاصی پشت بر هم نمایش داده شده اند . در روی کمر دو گاو به هم پشت کرده که کاملا مسطح می باشد، حماله ای از ستون های سقف جای می گرفت. احتمال می رود که فکر ساختن این نوع سر ستون ها در عصر هخامنشی ، از خانه های چوبی منطقه شمال ایران الهام گرفته است زیرا در شمال جهت پوشش خانه ها ، تیر های چوبی بام، در میان دو شاخه ای که در بخش بالای سر ستون بود قرار می گرفت. معماران عصر هخامنشی برای این که به این دو شاخه جنبه ی تزیینی بدهند به احتمال از موضوعهای افسانه ای که هزاران سال پیش در ایران شناخته شده بود الهام گرفته و به این ترتیب ، سر ستونهایی را ساخته اند که تا کنون نظیرش شناخته نشده است.
در عصر هخامنشی به احتمال زیاد، ستونهایی که سرستون کامل داشتند در بخش داخلی تالار ها و ساختمان ها بکار برده شده ولی در ایوانهای ستون دار که در سه طرف تالار ها قرار داشتند عموما نیم تنه گاوها و سایر موجودات افسانه ای مستقیما روی ستون قرار می گرفتند.
با شباهت هایی که بین ساختمانهای شوش و تخت جمشید بویژه از نظر ستون و سر ستون وجود دارد ، می توان چنین تصور نمود که بعد از این که کار معماران و هنر مندان حجار در شوش پایان یافته برای ادامه کار ساختمانی به تخت جمشید رفته اند.
با وجود این که در کتیبه داریوش تصریح شده است که ستون ها کار سنگتراشان یونانی و لیدی بوده است ولی ستون ها و سر ستونهای هخامنشی همان طوری که ظاهر آنها نشان می دهد، یونانی نبوده و پایه های گلدانی شکل آنها در هیچیک از پا ستونهای یونانی شناخته نشده است. علاوه بر این اکثر پاستونهای گلدانی شکل هخامنشی دارای شیارهای عمودی بوده، در حالیکه پاستونهای یونانی بویژه در نظام معماری دیونیک، عموما دارای برجستگی های افقی دایره شکل و تو رفتگیهای قاشقی هستند. غیر از اختلاف سلیقه در تزیین پاستونها، اگر به ارتفاع ستونها در معماری هر دو کشور توجه شود ارتفاع هیچیک از ستونهای یونانی به ارتفاع ستونهای هخامنشی نمی رسد. از طرفی هرگز سر ستون یونانی شکل ترکیبی نداشته، در صورتی که سر ستونهای هخامنشی ، بطور پیش آمده ، از دو گاو و یا دو حیوان افسانه ای پشت بهم کرده تشکیل یافته و از این نظر چه در یونان و چه در کشورهای شرق باستان همانند نداشته است. بنا براین می توان چنین اظهار داشت که هر چند که هنرمندان یونانی در ساختمان های شوش و تخت جمشید شرکت فعال داشته اند ولی نقشه و جزئیات کار را با اوامر پادشاهان ، معماران ایرانی تهیه نموده و به این ترتیب کار انجام شده کاملا شیوه ایرانی به خود گرفته است.
معماران دربار هخامنشی برای ستونهای کاخ های تخت جمشید چهار نوع سر ستون انتخاب کرده اند.
1. به شکل گاو
2. به شکل شیر
3. به شکل گریفون
4. به شکل لاماسو
البته قسمت هدامی شیر و حیوانات افسانه که با پاهای جلو برده و جمع کرده خود، سر ستونهای تخت جمشید را تشکیل میدهند، بر ما چندان ناشناخته نمی باشد زیرا این نوع حیوانات افسانه ای زینت بخش جامی می باشد که در زیویه از یک قبری بدست آمده که قبر فوق احتمالا ً مربوط به یکی از پادشاهان سکاها می باشد ، در ضمن لازم به یادآوری است که نقوش جام مذکور از نظر شیوه هنری به سبک متداول در هنر اورارتو ساخته شده است . بنابراین معماران هخامنشی در ایجاد سر ستون های تخت جمشید که در دنیا تا کنون نظیر آنها شناخته نشده است از یکطرف تحت تاثیر لاماسوهای بین النهرین قرار گرفته و از سوی دیگر با تاثیر پذیری از حیوانات افسانه ای متداول در هنر اورارتو ، موفق به ساختن آنها شده اند و یا اینکه شاید حجاران هخامنشی با الهام از طبیعت ، یعنی بامشاهده یک گاو نر خوابیده و یا یک شیر غران و غیره کوشش بر ین داشته اند تا مشابه آن را با تغییراتی به صورت یک حیوان واقعی و یا تخیلی که حیرت را در تماشاگر بر می انگیزد ، به صورت سر ستون به معرض نمایش قرار دهند .

برجهای پاسارگاد و نقش رستم
تقریبا ً شبیه آرامگاه کوروش و در 5/1 کیلومتری کاخ اختصاصی وی ، یک بنای سنگی مستطیل شکل ، با ارتفاع زیاد جلب توجه می کند . اگر چه این اثر تقریبا ً از بین رفته است اما می توان آن را از روی دومین برج در دره نقش رستم که بدون تردید مطابق الگوی برج پاسارگاد می باشد بازسازی کرد . این بناهای مذهبی که در حال حاضر فقط پایه آن با شش پله سنگی باقی مانده است ، در مقابل آن دو آتشدان دیگر وجود دارد که روی آنها آتش مقدس را با آتشی که از آتشگاه می آوردند روشن می نمودند . البته این بنا در اصل برج مربعی شکل بوده و از سنگهای تراشیده شده ایجاد گردیده است .
بنای مذهبی دیگری نظیر این آتشگاه تقریبا ً بدون خرابی در نقش رستم نیز باقی مانده است . برج نقش رستم در سه طرف ، سه ردیف پنجره دارد که پایین ترین آنها بزرگترین شان می باشد . این سه ردیف پنجره ، در ظاهر برج را به چند طبقه بخش نموده و حال آن که این ساختمان در قسمت تحتانی خود پر بوده و تنها یک اطاق مرتفع در بالا دارد . ارتفاع کل ساختمان 11 متر و پهنای آن 7 متر است . به داخل این برج از طریق پلکان هایی که در یک طرف آن ساخته شده است وارد می شدند .
در داخل این برج که از آن به عنوان یک آتشگاه یاد شده ، یک اطاق به ابعاد 530 × 375 سانتیمتر وجود دارد که کف آن با کف طبقه اول پنجره های کور ، همتراز بوده و در ورودی آن به وسیله دو لنگه در سنگی بسته می شده است . بیرون آمدگی های چهار طرف این بنا که از سنگ های تراشیده شده چهار گوش ساخته شده اند ، به برج دروازه ای در دژ اورارتویی «تی شه بانی» در ناحیه « کارمیربلور» که در ارمنستان و در نزدیکی ایروان حفاری گردیده است ، شباهت دارد . گذشته از این ، سنگ تیره به کار رفته در برج « کارمیربلور» به سنگ آهکی سیاه به کار رفته در چهارچوب پنجره های کوره در برج نقش رستم و پاسارگار شبیه می باشد . اگر فرض کنیم که برتر شمردن سنگ سیاه و همچنین تضاد قوی رنها از اورارتوها به پارسی ها رسیده است ، در این صورت مجبور خواهیم بود معماری عادی را که تا کنون ماهیت آن چندان شناخته نشده است ، به عنوان میانجی به حساب بیاوریم . احتمال دیگر این است که پارسی ها در لشکرکشی های خود به کارمیربلور و سایر شهرهای اورارتوها ، معماری آنها را از نزدیک دیده و ان را تقلید کرده اند .
در مورد هدف ساختن برج ها در نقش رستم و پاسارگاد و نیز نمونه ویران شده برج دیگر در « نورآباد» شاپور حدس ها ، از برج ، آرامگاه تا آتشکده ، متنوع است . به طور مسلم ، نقشه این برج ها با آتشکده های عصر هخامنشی واقع در شوش که به صورت محل مقدس کوچکی بر بالای چهار ستون قرار داشته و با راهرو محصور بودند ، اختلاف زیادی ندارد . احتمال می رود که آتش مقدس در این مکان مقدس کوچک نگاهداری می گردید و برای جشن های عمومی بر بالای ایوان آورده می شد ، روی همین اصل وجود یک نوع آتشکده این احتمال را حتمی نمی کند که در اوایل دوران هخامنشی ، نوع برج به شکل دیگری نیز مورد استفاده بوده است . این احتمال بسیار جالب توجهی است ، زیرا این گونه برج ممکن است از نوعی قربانگاه قدیمی تر گرفته شده باشد که در یک نقش برجسته آشوری از زمان آشوربانیپال (627-668 ق.م) ارائه شده است . از آنجایی که ظاهرا ً هیچ بنای برج جدید هخامنشی وجود ندارد ، لذا احتمال چنان رابطه با الگوهای قدیمی تر به حقیقت نزدیک تر می نماید .

آتشدان هخامنشی
پیرامون معتقدات دینی هخامنشیان ، یک آتش دایمی در یک ساختمان در بسته ای احتمالا ً وجود داشته که برای روشن کردن آتشدان ها به کار می رفته است . این ساختمان را آشتگاه می نامیده اند و فقط روحانیان می توانستند به آن دسترسی داشته باشند . همانطوریکه قبلا ً نیز اشاره شد یکی از این ساختمان ها که امروز هم پا بر جاست « کعبه زرتشت» در نقش رستم می باشد .
در رابطه با آتشگاه « کعبه زرتشت» دو آتشدان سنگی در نزدیکی آن در سنگ کوه تراشیده اند . در حقیقت این آتشدانها به احتمال زیاد تقلید و یا اقتباسی از یک بنای چهار اطاقی می باشند که از چهار طرف باز بوده و در بالای ستون ها چهار قوس ساخته شده که مجموع آن را سقفی گنبدی می پوشانیده است . ابعاد این آتشدانها ، مختلف بوده و با شکل چهارپهلویی که بخش پایینی آنها پهنتر از بخش بالایی است آتشدان های ساسانی را به خاطر می آورد . در چهار طرف هر یک از دو آتشدان قوس های هلالی شکل کاملی به صورت برجسته کنده شده و این قوس ها روی ستونهای کوچکی قرار دارند و روی مجموع آن صفحه چهارگوشی از سنگ ایجاد گردیده و لبه ها کنگره دار می باشند .
درست در وسط صفحه چهارگوش حفره ای ایجاد گردیده که در آن ، آتش مقدس را مقابل پرستندگان قرار می دادند و تشریفات دینی لازم را به عمل می آورده اند .

بیستون
یکی از با ارزش ترین آثار دوران هخامنشی کتیبه داریوش در بستون می باشد . این کتیبه معروف یکی از بهترین یادگارهای ادبی و تاریخی ایران است .
در بیستون بود که رالینسن انگلیسی پس از هیجده سال سختی و زحمت ، موفق به خواندن متن خط فارسی قدیم شده و بدین وسیله معمای بزرگ خط میخی را حل نمود . کشف این خط و خواندن آن یکی از خدمات برجسته و بزرگ تاریخی محسوب می شود . متجاوز از دو هزار سال بود که رمز خواندن خطوط میخی بر کسی معلوم نبود و هیچکس نمی توانست آن را بخواند و یا به ریشه آن پی ببرد و معلوم نبود علاماتی که بر روی سنگ حجاری شده ، الفباء ، سیلاب و یا الفاظ کلمات است . این معما باقی بود تا این که رالینسن آن را حل نموده و به خواندن کتیبه بیستون موفق شد و برای این کار کتیبه « بیستون» را با کتیبه « گنج نامه» که در دامنه کوه الوند نزدیک همدان قرار داشت مقایسه نمود . محققین دیگر نیز در پی کشف این خط بوده و متن دو زبان دیگر را نیز خواندند ، بدین طریق رمز هزاران الواح دیگر که در بین النهرین کشف شده بود آشکار گردید .
کتیبه بیستون نزدیک جاده است که کرمانشاه و همدان را بهم مربوط می سازد . بر روی صخره پرتگاه بلندی تصویر داریوش بزرگ دیده می شود که به اندازه قد طبیعی ساخته شده است . ولی از پایین کوچکتر به نظر می آید . پشت سر داریوش دو نفر از خدمتکاران دیده می شوند . در زیر پای او اسیری روی زمین دراز کشیده و در جلوی او سه نفر دیگر از اسراء قرار گرفته و دستهای آنان از پشت بسته و گردنشان را به یکدیگر بسته اند . در بالا ، تصویر « اهورامزدا» قرار دارد . کتیبه هایی در زیر و طرفین این تصاویر حجاری شده است . قسمت فارسی قدیم در پنج سطر زیر تصاویر کنده شده است . کتیبه عیلامی در طرف چپ قرار دارد و ترجمه بابلی آن در قسمت بالا طرف چپ تصاویر نوشته شده ، کتیبه های دیگر در طرف راست دیده می شود .
در زیر پای داریوش « گوماتای مغ» بر پشت خوابیده ودست های خود را برای عفو و التماس بلند کرده است . اسامی نه نفر دیگر به قرار ذیل است :
1- آترین شوشی 2- نی دین توبل بابلی 3- فرودتیش مدی 4- مرتبه شوشی 5- تیران تخمه ساگارتیه 6- ویزه دات اسمردیس دوم غاصب 7- ارخ بابلی 8- فرادا مروی 9- سکون خای سکتیی. تصویر آخری دارای کلاه بندی است که بدون شک بعداً اضافه شده است .
احتمال می رود این تصاویر را به شکل حقیقی اشخاصی که منظور نظر بوده حجاری کرده باشند و یا حداقل شکل سر و صورت و موی و ریش آنان را طوریجلوه داده اند که خصائص و رسوم ملی هر یک مطابقت کند .
تصویر داریوش یا شکل حقیقی او و یا تصویری است که تقریبا ً نزدیک به حقیقت می باشد . این تصویر خیلی شبیه به تصویر دیگری از داریوش می باشد که در تخت جمشید کشف شده است . ریش بلند و گیسوان داریوش با دقت بیشتری جمع و مجعد است ، وی نیم تنه ساده و دامن چیندار پوشیده است . ارتفاع تصویر حجاری شده داریوش 80/1 متر می باشد و شاید هم قد طبیعی داریوش همین اندازه بوده است . دو نفر درباری که پشت سر او ایستاده اند تقریبا ً مثل داریوش لباس پوشیده اند . یکی از آنها تیروکمان شاهی و دیگری نیز شاه را در دست دارد .
بالای سر اسراء تصویر اهورامزدا حجاری شده و هاله ، دور سر او را گرفته و بالهای او گشوده است . البته لازم به توضیح می باشد که این تصویر علامت جاودانی بوده که در مصر باستان نیز به کار می رفته است .
در این کتیبه داریوش اسامی اجداد خود را ذکر کرده ومی گوید : هشت نفر از دودمان من پیش از من شاه بوده اند و من نهیمن شاهم .
علاوه بر مطالب فوق شرح واقع قتل « گوماتای مغ» که پس از مرگ کامبیر دوم سلطنت را غصب کرد ، ذکر نموده و سپس به شرح جنگ هایی که بر ضد بزرگان و امرائ یاغی کرده می پردازد و در خاتمه به هر کس که این کتیبه بزرگ را محو کند لغنت می کند . این اثر در ششمین سال سلطنت داریوش در بیستون حجاری گردیده و یکی از مهمترین یادگارهای تاریخی دنیا به شمار می رود .

گور دخمه های هخامنشی
آرامگاه های صخره ای هخامنشی بر خلاف آنچه به مادها منسوب است ، از نظر شکل ظاهری یکسان می باشند . نمای آنها نشانگر تصویری است که از سه بخش تشکیل یافته ویکی بر بالای دیگری حجاری شده اند . ظاهرا ً آنها عموماً شبیه صلیب یونانی بوده و بلندیشان از 24 متر تجاوز نمی کند . بخش زیرین این آرامگاه ها عموما ً بصورت متوازی الاضلاع تراشیده شده و هیچگونه تزیین و یا کنده کاری در ان صورت نگرفته است . دو بخش دیگر روی هم رفته نمای بیرونی کاخ را نشان می دهند . این نما در زیر ، رواقی دارد . به عبارت دیگر خط افقی صلیب ، بعنوان ایوان ستواندار کنده شده است ، سر ستون ها به شکل بالاتنه دو گاو هستند که به صورت پشت بهم کرده به معرض نمایش قرار داده شده اند و بر بالای آنها یک سکوی قرار گرفته است . البته بخش عمودی صلیب در قسمت بالا به دو بخش تقسیم شده است ، در بخش بالایی آن تصاویر کنده کاری شده به چشم می خورد که شاه روی یک سکوی پله دار ایستاده و با دست چپ کمانی را گرفته و انتهای آن را همان طوری که در نقش برجسته نمای گور دخمه قیزقاپان و یا بر جام طلای مکشوفه از حسنلو نیز دیده می شود ، بر روی پای چپ خود نهاده است . شاه دست راست خود را به نشانه ستایش به سوی آتشدانی که در آن آتش می سوزد و اهورامزدا که در بالای چشم انداز پرواز می کند ، دراز کرده است . در بخش پایینی ، بیست و هشت تندیس در دو ردیف ، یکی بر بالای دیگری ، تخت پادشاه را با دست های خود نگه داشته اند . اینها چنانکه در کتیبه بالای آرامگاه صخره ای داریوش اول در نقش رستم آمده است ، نمایندگان استان های گوناگون امپراطوری هخامنشی می باشند . از قضا این کتیبه تنها نوشته ای است که بر آرامگاه فوق کنده شده و سایر مقابر صخره ای این دوره یا فاقد کتیبه بوده و یا بر اثر مرور زمان بکلی از بین رفته اند .
از قرار معلوم در زیر پای هفت تن از کسانی که تخت داریوش را حمل می کنند ، نام های استان های تابع امپراطوری کنده شده است . در طرف راست تصویر اهورامزدا ، یکی از موجودات مجرد آسمانی به صورت یک هلال در میان یک دایره نشان داده شده که احتمالا ً رب النوع میترا (مهر) می باشد .
بیشتر آرامگاه های صخره ای پادشاهن هخامنشی در نقش رستم قرار داشته و نخستین نمونه آن آرامگاه داریوش است که در زمان های بعد ، در ساختن سایر گور دخمه های هخامنشی ، از آن تقلید کرده اند . سقف اطاق آرامگاه ها به صورت شیروانی تراشیده شده که از لحاظ روش معماری ، پوشش آرامگاه کوروش در پاسارگاد و آرامگاه گور دخترو پوشش قبرهای گورستان B تپه سیلک را به خاطر آورده و قابل مقایسه با آنها می باشند .
نقش رستم به فاصله چند کیلومتر از نقش رجب واقع شده و در قسمت بالای دامنه کوه حسین ، آرامگاه های پادشاهان هخامنشی در دل سنگ کنده شده است . که آرامگاه های فوق مربوط به داریوش اول (485- 521 ق.م) ، خشایارشای اول (465- 485 ق.م) ، اردشیر اول (424- 465 ق.م) و داریوش دوم (405- 424 ق.م) بوده و تمام این دخمه ها از روی یک نمونه ساخته شده اند .
آرامگاه های اردشیر دوم (361- 405 ق.م) و اردشیر سوم (338- 361 ق.م) ، مانند دخمه هایی در بالای تخت در دامنه کوه رحمت ، کنده شده و در داخل اطاق آرامگاه اردشیر دوم ، دو قبر سنگی و در اطاق ارامگاه اردشیر سوم سه قبر سنگی موجود است . در جنوب تخت جمشید ، آرامگاه داریوش سوم قرار دارد که نا تمام مانده و فقط قسمت بالای آن نقش شاه را مقابل آتشدان نشان می دهد . بقیه آرامگاه با وضع نتراشیده و نا تمام باقی مانده است . احتمال دارد که مشغول ساختن آرامگاه بوده اند که حملات ا سکندر به ایران موجب توقف کار گردیده است . با توجه به اینکه همه گور دخمه های هخامنشی ، چه از نظر شکل ظاهری و چه از لحاظ وضع درونی ، رویهمرفته ، مشابه یکدیگر هستند . بنابراین در اینجا فقط به بررسی یکی از مهمترین آنها که مربوط به داریوش می باشد می پردازیم .

آرامگاه داریوش اول در نقش رستم
بعد از آرامگاه کوروش در پاسارگاد ، آرامگاه داریوش اول در نقش رستم از سایر آرامگاه ها مهمتر و با شکوه تر و بزرگتر است . این آرامگاه دارای دو سنگ نبشته مفصل و چند نبشته کوتاه تر به خط میخی می باشد و همین داشتن نبشته میخی سبب برتری و اهمیت این آرامگاه نسبت به سایر آرامگاه های موجود در نقش رستم و تخت جمشید گردیده است .
نمای خارجی و طرز ساختمان چهار آرامگاه در نقش رستم و دو آرامگاه در تخت جمشید یکسان و عبارت از یک مجلس حجاری به پهنای 12 متر و بلندی 6 متر است که پادشاه هخامنشی را بر سریر پادشاهی در برابر 3 مظهر مقدس ، فروهر و خورشید و آتش ، در حالی که دست راست خود را به حال نیایش بلند کرده است و در دست دیگرش کمانی دارد ، می نمایاند .
حالت خضوع و خشوع و فروتنی پادشاه بزرگ هخامنشی را که شجاعت و سیاتش ، پشت فراعنه مصر وجباران آشور و بابل و دیگر کشورهای آسیای غربی و جزایر کرانه های دریای مدیترانه را لرزانده و در برابرش خم نموده بود ، در برابر مظاهر مقدس به هیچ چیز نمی توان تغبیر کرد جز توجه و اتکاء وی به اهورا مزدا آفریدگار یکتا ، که با وجود تصریح در تمام نبشته های خود ، باز این ایمان پاک و توجه به مبدا را با این نقش هم نمودار ساخته است تا جهانیان بدانند که بشر در کمال والا مقامی در برابر معبود خود باید دست استغاثه و انابت به امید اجابت دراز نماید .
داریوش و خشایارشا و دیگر نامداران هخامنشی ، همه کشور گشاییها و کامیابیهای خود را مرهون یاری و خواست خداوندی داشته و پیوسته از او خواسته اند که کشورشان را درپناه نگاهدارد .
اریکه پادشاهی بر فراز دست بیست و هشت تن از نمایندگان کشورهای تابعه در دو ردیف قرار گرفته و بدینوسیله گسترش و شکوه حکومت هخامنشی را به نیکوترین وجهی نمودار ساخته اند . این 28 نماینده هم در نبشته پیشانی آرامگاه و هم در بالای سرشان معرفی گردیده اند . در قسمت پایین نمای ارامگاه ، هیئت ایوان کاخ شاهی نمایانده شده است که سقف آن بر چهار ستون قرار گرفته و دری در وسط دارد که در ورودی آرامگاه را تشکیل می دهد . اطراف این در را دریفی از گل های 12 برگ و بالای سر ستون ها را دریف شیرهای ایستاده مزین ساخته است . پهنای این قسمت 12 متر و بلندی آن 7 متر می باشد.
حاشیه بین قسمت بالا و قسمت پایین نمای آرامگاه داریوش ، صورت ساده دارد ولی حاشیه نامبرده در آرامگاه های تخت جمشید با شیرهای ایستاده تزیین گردیده است .
جامه و اندام داریوش ، عنیا ً به شکل همان نقش های برجسته ای است که در درگاه های تخت جمشید حجاری شده است . دسته های تخت سلطنتی را چهار سر شیر تشکیل داده و در دو طرف تخت شاهی و خارج از متن ، 3 ردیف سرباز، هر ردیف 3 نفر ، دو پارسی و یک مادی نقش گردیده است .
کنار نیزه دار داریوش که بلندترین شخص و در کنار اورنگ پادشاهی قرار گرفته به سه زبان هر کدام دو سطر نام « گیو برو و اهل پیتس کوریان» به خط میخی نوشته شده است . کماندار که در این نقش ، تیشه جنگی داریوش را نگاهداشته به نام « اسپیچاما» در نبشته میخی کنار نقش یاد گردیده است .
درون آرامگاه ، جای 9 قبر خزینه مانند در سه ردیف و راهرو درازی به اندازه 70/18 متر و پهنای 15/2 متر می باشد . درباره تعداد قبرها که غیر از جای جسد داریوش جای هشت جسد دیگر را دارد ، می توان حدس زد که مربوط به ملکه و مادر و سایر همسران و فرزندان او بوده است . هر کدام از این 9 قبر دارای وسعتی به اندازه 1 × 92/1 متر و بلندی 90 سانتی متر بوده که پس از دفن اجساد ، سنگ بزرگ محدبی هم به قطر 25 سانتیمتر و کمی پهن تر از دهانه قبر به روی آن انداخته اند تادیگر دست هیچکس به اجساد نرسد . مضافاً بر آنکه رفتن به درون آرامگاه در کمر کوه با نداشتن پلکان ، کار دشواری بوده و خود آرامگاه نیز با یک در سنگی قطور مسدود می گردیده است . پهنا و بلندی در ورودی 75/1 در 45/1 متر است .
برای حفظ اجساد از سرایت آب و ترشحات کوه به درون قبرها دور تا دور سنگهای قبر مجرایی تراشیده بودند که تراوشات ترشحات آب را به خارج بریزد.
دیدار قبر و راهرو دراز جلو آنها موجب شگفتی است که با چه مساعی و استادی و صرف وقت و نیرو ، کوه را چگونه صاف نموده و نقوش برجسته آن را حجاری کرده و حدود 350 متر مکعب سنگ از درون آن با قلم و چکش درآورده و بیرون ریخته اند تا 70/18 متر راهرو جلوی نه قبر را ساخته اند .
درباره مقدار زمانی که برای ساختن و پرداختن این آرامگاه ها لازم بوده است تا آماده پذیرفتن جسد شاه بشود از روی آرامگاه ناتمام داریوش سوم در پوزه جنوبی کوه رحمت تخت جمشید که در عرض 6 سال پادشاهی او فقط مختصری از حجاری نمای خارجی آن صورت گرفته است و موفق به اتمام آن نشده اند ، می توان حدس زد که هر یک از این آرامگاه ها بیش از 10 سال طول می کشید تا بکلی تمام شود .
در درون هر یک از گور دخمه های هخامنشی ، یک دهلیز و بعد از آن یک اطاق ایجاد گردیده و در کف هر یک از اطاقها ، گورهایی مستطیل شکل ، همان گونه که در داخل گور دخمه های مادی نیز مرسوم بود ، جهت تدفین اجساد پادشاهان آماده گردیده است . سطوح جانبی اطاقها ، در همه آرامگاه ها ساده حجاری گردیده و هیچ نشانی از نقش برجسته و یا تزیین در داخل آنها به چشم نمی خورد . بر اثر مرور زمان در همه این آرامگاه ها ، باز شده و آنچه که در داخل آنها از اسکلت گرفته تا اشیاء کوچک قرار داشت ، به یغما رفته است. با وجود اینکه آرامگاه کوروش در پاسارگاد ، احتمالا ً از لحاظ شیوه معماری با تاثیر پذیری از زیگورات چغازنبیل ساخته شده و آرامگاه گور دختر نیز با همان سبک معماری بر پا گردیده است ، ولی هخامنشیان در ایجاد مقابر صخره ای بطور یقین ، با الگو قرار دادن گور دخمه های مادی ، به ویژه از نوع قیزقاپان و دائو ، دختر ، موفق به ساختن آرامگاه های صخره ای در تخت جمشید و نقش رستم شده اند .

برازجان
کشف بازمانده کاخ شاهنشاهان هخامنشی در برازجان به طور غیر منتظره ای اتفاق افتاد زیرا ماجرا بیشتر جنبه اتفاقی داشت . بدین ترتیب که سازمان آب منطقه فارس و بنادر ، طرحی داشت که آب رودخانه شاپور را به بوشهر و برازجان برساند . هنگام پیاده کردن این طرح در مسیر خاکبرداری لوله ای که از شهر برازجان عبور می کند ، کاوشگران به یک شال ستون سنگی برخورد کردند که ماشین خاکبرداری آن را از محل اصلی خود خارج کرده بود .
سنگ سیاه فرسوده از ابتدای کار حکایت از کشف خارق العاده ای می کرد . این یافته بسیار مهم و با ارزش را به فرمانداری برازجان منتقل کردند و بدین ترتیب جریان به آگاهی مقامات مسئول محلی رسید . بعد از این کشف مهم ، کاوشهای باستان شناسی در محلی که شال ستون به طور اتفاقی به دست آمده بود ادامه یافته و در نتیجه ، 3 پایه ستون از این محل بدست آمد که بر روی شالوده ای از سنگ و گل قرار داده شده و پایه ستون ها از چهار قسمت تشکیل می شد . پایه اولی که از سنگ سیاه رنگ صیقلی شده تهیه شده بود ، بر روی شفته سنگ و گل کار گذاشته و اندازه ان 110 × 110 سانتیمتر و به صورت یک مکعب مستطیل سیاهرنگ که 18 سانتیمتر ارتفاع داشت ، بود . بر روی قطعه سنگ مزبور پایه دیگری از سنگ سفید رنگ مرمر ، به اندازه 18 × 110 × 110 سانتیمتر قرار داده شده و به اندازه ی درزگیری قطعات مذکور به دقت انجام شده که در بدو امر دو تکه بودن آنها دشوار به نظر می رسید . بر روی این دو پایه ، یک پایه دیگر به اندازه 25 × 85 × 85 × سانتیمتر قرار داده شده و با پایه های زیری از هر طرف 5/12 سانتیمتر فاصله داشت . بر فراز پایه ها ، شال ستون از یک قطعه سنگ سیاهرنگ به قطر 85 سانتیمتر خود نمایی می کرد. بر روی لبه فوقانی شال نه ستون ، یک برآمدگی به صورت شال باریکتر حجاری گردیده بود .
در این ستونها ، درز سنگها بوسیله یک ملاط چسب قرمز رنگ ، نظیر آنچه در پاسارگاد و تخت جمشید دیده می شود ، پوشانده شده است . بر روی سنگ های مرمر سفید رنگ ، پایه ستون به رنگ قرمز به چشم می خورد و به نظر می رسد همان طوری که در تخت جمشید و در پاسارگاد ، نقش برجسته ها را با رنگ قرمز اندود کرده اند ، در آثار به جا مانده برازجان نیز پایه سنگی ستون ها به وسیله سنگ قرمز اندود شده و بقایای رنگ قرمز بر روی ته ستون ها به وضوح باقی مانده است . ته ستون ها از دیدگاه م قایسه قابل قیاس با آثار مکشوفه در پاسارگاد می باشد . در زیر ستون های کاخ اختصاصی کوروش بزرگ در پاسارگاد نیز قطعات سنگ سفید و سیاه بکار گرفته شده است که اولی زیر سنگ سیاه صیقلی شده و در سنگ کف بنا فرو رفته و از 40 سانتیمتر قطر آن فقط 16 سانتیمتر خارج از سنگ فروش ساختمان دیده می شود . طول و عرض پایه ستون های کاخ اختصاصی کوروش بزرگ در پاسارگاد 23/1 × 23/1 متر است . روی قطعه سنگ مذکور ، قطعه سنگ سفید دیگری شبیه مرمر به همان ابعاد نصب شده بود . بر روی ان سنگ سفید دیگری به ارتفاع 23 سانتیمتر تهیه شده بود . اندازه پایه سفید مرمر پاسارگاد 88 سانتیمتر و برازجان 85 سانتیمتر و ارتفاع پایه مرمر در پاسارگاد 23 سانتیمتر و در برازجان 25 سانتیمتر را نشان می دهد و به این ترتیب پایه ستون های برازجان خوش فرم تر و به مراتب زیباتر از پایه ستون های پاسارگاد قابل مقایسه نمی باشد . شال ستون های کاخ اختصاصی پاسارگاد ، بند بند است که ستون و زیر ستون را از حالت سادگی و یکنواختی خارج ساخته ولی شال پایه ستون های برازجان ، طرح بیضوی دارد و لبه های پایه ستون به یک اندازه ساخته شده اند .
آثار مکشوفه پاسارگاد به علت یخبندان محل ، قبل از حفاری صدمه بسیار دیده ولی آثار مکشوفه برازجان به علت گرمسیر بودن محل کمترین آسیبی ندیده و چون خاک آن نیز از نوع رس و بدون سنگ است ، آثار را در زیر خود کاملا ً سالم نگه داشته است . آثار هخامنشی مکشوفه در برازجان را باید از بهترین و ارزنده ترین آثار معماری هخامنشی دانست .
کاوشهای باستان شناسی در امتداد کف اطراف ته ستونها ادامه یافته و در نتیجه خاکبرداری چنین روشن شد که کف بنا از یک ملاط سبز رنگ اندود شده است. در خاکبرداری ها چهار کف متمایز وجود دارد که معلوم می دارد در چهار دوره کف تجدید شده و هر یک از یک اندود سبز رنگ پوشیده شده است. قطعه سنگ شال سیاه رنگ ستون اول کاملا ً سالم بوده ، شال نه ستون دوم، اندکی از جای اصلی خود تکان خورده و در نتیجه کمی از لبه پایه سومی را شکسته است . ته ستون اولی متاسفانه وضع بدی داشته چرا که ماشین حفاری از قسمت غربی آن قطعه بزرگی از پایه سنگ مرمر سفید فوقانی را شکسته است.

هنر تجملاتی
با توجه به اینکه هنر هخامنشی انعکاسی است از اصول سیاسی و مفاهیم اخلاقی اشرافی انها و مقید و محبوس قشر حاکم جامعه ، بنابراین ، چنین هنری از هر لحاظ نمی توانست از آزادی تعبیر برخوردار بوده و در بقاء و حیاتش از چهارچوب خاصی پا فراتر نهد . از طرفی با وجود اینکه در خلق هنر این عصر ، هنرمندان بسیار با افکار خلاق از سرزمین های مختلف ، نقش عمده را به عهده داشته اند ، ولی با توجه به اوامر پادشاهان و عدم آزادی عمل در کار هنری ، شیوه و سبک خاصی را در خلق آثار بکار می گرفتند که از آن می توان بعنوان سبک درباری و یا شاهی یاد کرد . البته در شکوفایی از هنر تجملاتی که کاخهای با شکوه تخت جمشید در راس آن قرار دارد ، ثروت بی حساب هخامنشیان ، نقش اساسی داشته است که سایر اقشار جامعه از آن محروم بوده اند . در هر صورت در عصر هخامنشی ، عظمت ، شکوه ، جلال و جمال هنر ، با تنوع اشکال و غنای جواهر و کنده کاری ها ، در میان هنرهای ملل تابع ، از هر لحاظ از برتری خاصی برخوردار بوده و در راس همه آنها قرار داشت . این برتری به ویژه در هنر معماری ، در عظمت کاخهای پاسارگاد ، شوش و تخت جمشید خودش را نشان می دهد که اجمالی از آنها را در صفحات گذشته مطرح کردیم . در پیشاپیش این رشته هنری ، در اجتماع هخامنشی ، رشته های هنرهای صنعتی و تجملی نیز جای بسی مهمی را به خود اختصاص داده که غیر از محدوده خود ، خارج از مرزهای ایران هم ، گسترش یافته و حتی در هنر کشورهای همجوار و غیر نیز تاثیر بسزایی گذاشته است . ولی با توجه به اینکه هخامنشیان علاقه شدیدی به تزیین بخش خارجی بناها از خود نشان داده اند ، بنابراین همین امر سبب گردیده که به هنر مجسمه سازی چندان توجهی نکرده و یا اینکه پادشاهان هخامنشی ، امر به ساختن تعداد معدودی از آنها داده اند . یکی از این مجسمه ها مربوط به سنگ و یا شیر می باشد که از مرمر سیاه بسیار براق (تصویر33) حجاری گردیده و از نمونه های بسیار زیبای هنر مجسمه سازی این دوره بشمار میرود. این حیوان که روی پنجه های خود نشسته و قلاده ای به گردن دارد، با حالت خشن و سینه برجسته، به طور یقین در دو طرف کاخی قرار می گرفتند که متاسفانه تا کنون فقط یک نمونه از این نوع مجسمه در کاوشهای تخت جمشید بدست آمده و بقیه از بین رفته اند. از پیکره های دیگر این دوره می توان به مجسمه شیری بدون سر و پیکر های کوچک ماه، گاو و غیره که همگی از سنگ ساخته شده و در موزه ایران باستان موجود می باشند، اشاره کرد. مجسمه های سنگی و یا فلزی این دوره که به نمایش اشخاص می پردازد، به احتمال زیاد مربوط به شخصی می باشد که سفارش ساختن آن را خودش صادر کرده است. نمونه های بدست آمده از این مجسمه ها ، شباهت زیادی به بزرگ زادگان درباری دارند که در حجاریهای تخت جمشید به چشم می خورد. (تصویر34)
پیکر کهای طلایی، نقره ای و مفرغی به دست آمده از گنجینه حیحون که شکی در هخامنشی بودن آنها نیست ، روشنگر پیشرفت هنر فلزکاری در این عصر می باشد. یکی از پیکرکهای طلایی فوق ، با قبای کوتاه و شلوار بلند، تاجی بر سر و با حالت دست هایی که احترام آن مشهود است، ما را به یاد مجسمه آرگیشتی اول، فرمانروای اورارتو که تاج ستاره دار خدایان را بر سر دارد، می اندازد. این مجسمه با ارزش را که چگونگی قدرت یک پادشاه مقتدر اورارتو را بیان می کند، سارگن دوم(پادشاه آشور) از داخل معبد خدای«خلدی» واقع در شهر موساسیر بدست آورده است. در میان اشیاء طلایی گنجینه جیحون، سر یک مجسمه طلایی که گوشواره ای به گوش دارد، از لحاظ شکل ظاهری و شیوه کار، با مجسمه های این دوره اختلافی داشته و شبیه مجسمه هایی می باشد که از کورگانهای سکایی بدست آمده اند. همان گونه که از کتیبه های شاهان هخامنشی و نوشته های تاریخ نویسان یونانی مفهوم می شود، سکاها، از تهیه کنندگان طلا برای مصنوعات هنری و معماریهای هخامنشی بوده اند. سکاها، طلا را از معادن اوران سیبری بدست آورده و احتمالا از راه بخلخ با صنایع هخامنشی، از قبیل منسوجات ، قالی، لوازم زیرین و سیمین منزل ، زیورآلات گوناگون و اسلحه مبادله می کردند و بهمین دلیل در گورهای پادشاهان سکایی از قفقاز گرفته تا قزاقستان، از بکستان و سرزمینهای یخبندان آلتایی در سیبری ، آثار هنری هخامنشیان، کشف شده و امروز در موزه های محلی، بویژه موزه ارمیتاژ لنینگراد، به نمایش گذاشته شده اند. گردونه زرینی که روی آن دو نفر پارسی نشسته و چهار اسب آن را حمل می کنند، از آثار گرانقیمت و نادرستی است که در گنجینه جیحون یافت شده و از آن به عنوان گردونه نذری یاد شده است. این اثر گرانبها یادآور گردونه ای است که کورگان پازیر کشف شده و مربوط به سکایی ها می باشد. بنابراین با توجه به شیوه هنری این دو اثر ، می توان تاثیر فرهنگی هخامنشی را در هنر سکایی روشن نمود. از طرفی با بررسی هزارا اورارتو و قلمرو گسترش و نفوذ آن، می توان تاثیر هنر اورارتو را نیز در گردونه جیحون مطرح نمود، زیرا در معبد اورارتویی موساسیر که سارگن دوم آن را به تصرف خود در آورده بود، تعداد زیادی از این گردونه ها را که با قالب ساخته بودند بدست آورده است که قدمت اینها بیشتر از نمونه های هخامنشی و سکایی بوده و شباهتهایی که مجسمه های فوق به یکدیگر دارند، می توان چنین استنباط نمود که هم گردونه جیحون و هم گردونه های اورارتویی، ماهیت نذری داشته و از طرف مردم یا به معبد هدیه شده (به ویژه در اورارتوها) و یا این که به عنوان اشیاء نذری در جای بخصوصی نگهداری (در هخامنشی ها) می شدند. به هر حال می توان گفت که آثار هنری گنجینه جیحون، ترکیبی از عناصر مختلف هنری را در خود متمرکز نموده و از مجموعه عناصر ترکیبی هنر اورارتویی، آشوری ایرانی و حتی سکایی ساخته شده اند که در این میان در تولید گردونه ها، سهم هنر اورارتو و تاثیر پذیری از آن بیشتر بوده است.
در کاوش های تمولس ـ P ـ واقع در شهر گوردیون که در قرن هشتم و هفتم پیش از میلاد بعنوان پایتخت فریگ ها شناخته شده است گردونه هایی مفرغی با چهار اسب که احتمالااسباب بازی جهت بچه های درباریان بوده است، بدست آمده که از یک طرف قابل مقایسه با گردونه های زرین عصر هخامنشی و از سوی دیگر یاد آور نموهای اورارتویی می باشد. با توجه به مقایسه فوق ، هنر مندان هخامنشی در ساختن گردونه های زرین بیشتر تحت تاثیر هنر فلز گری اوراتویی و فریگها قرار گرفته اند تا هنر سکایی و آشوری.
تاثیر هنر اورارتویی را در مجسمه های شیر هایی که روی پاهای خود بلند شده اند و تاثیر هنر لرستان را در مجسمه های حیوانات افسانه ای که با نام گریفون ظاقر می شوند، می توان مشاهده کرد. زیرا آثار هنری فوق پیش از هخامنشیان در اورارتوها و منطقه لرستان کاملا شناخته شده است. بهترین نمونه این گونه مجسمه ها (مجسمه های شیر هایی که روی پاهای عقب خود بلند شده اند) از یک مرکز اورارتویی به نام آلتین تپه واقع در شرق آسیای صغیر می شناسم که از عاج ساخته شده و سپس روی آن را با طلا اندود نموده اند. البته غیر از شیر هایی ساخته شده از عاج، نمونه هایی از فلز تیر از تپه فوق یافت شده که همگی قابل مقایسه با شیر های فلزی عصر هخامنشی می باشند.
در میان اشیاء گنجینه جیحون، مهرهای استوانه ای که با حفظ سنت هنر شرقی ساخته شده اند بسیار شایان توجه بوده و نقوش برجسته سطح آنها با الهام از حجاریهای تخت جمشید، معمولا مجالس جنگ و یا تصاویر خدایان را نمایش می دهند که با مشابه این نوع تصویر ها در مهرهای دیگر عصر هخامنشی که از تخت جمشید یافت شده اند بارها تکرار شده است.
آثار هنری گنجینه همدان و یا سایر یافته های هنری که در محدوده امپراتوری هخامنشیان بدست آمده اند، همه جا خصوصیات هنری واحدی را در خود جمع نموده اند که این ویژگی ها از یک طرف ماهیت و چگونگی هنر درباری و تجملاتی عصر هخامنشی را نشان داده و از سوی دیگر در شناخت و گسترش نفوذ این هنر درباری ما را یاری می کند. در هر صورت، آثار هنری گنجینه همدان از نظر سبک و شیوه فلز کاری و اسلوب هنری، ترکیبی از سنت های هنر مادها و کیمریها و سکایی ها و اورارتوها می باشد که با ویژگی خاص در عصر هخامنشیان ساخته شده و مورد استفاده اشراف و درباریان قرار گرفته است. طبیعت گرایی هنر عصر هخامنشی چه در حجاریهای نقش برجسته تخت جمشید و چه در هنر مجسمه سازی و چه در آثار فلزی یخوبی مشهود است و حتی می توان گفت که سیر تکامل هنر ایران در این عصر آنچنان چهره ای از خود به جای گذشته است که همانند و یا مشابه آن در هنر بیگانگان کمتر شناخته شده است.
در میان آثار هنری هخامنشان، ریتونها جای خاصی را به خود اختصاص داده و با ویژگی مختص خود این آثار هنری، از چگونگی هنر درباری که در حقیقت نوعی تجمل پرستی است ما را آگاه می سازد. ریتون که یک واژه یونانی است، معمولا به ظروفی اطلاق می شود که از بخش قدامی انسان و یا حیوان و از یک ظرفی به شکل شاخ که در قسمت تحتانی ظرف بهم متصل می شوند تشکیل می گردد. این نوع ظرف که هی تیت ها از آن به نام بیبرو در اسناد تاریخی خود یاد نموده اند، چه در عصار پیش از تاریخ و چه در دورانهای تاریخی، پیوسته در مراسم دینی و سایر تشریفات درباری مورد استفاده قرار گرفته و غیر از موارد فوق، کاربرد دیگری نداشته است. ریتونهای سفالین، در ایران از قدمت بیشتری برخوردار بوده و از هزاره چهارم پیش از میلاد تا بعد از عصر هخامنشیان (پارت و ساسانی) نیز موجودیت خود را با همان ویژگی حفظ نموده است. با وجود این که قدمت هنر ریتون سازی در باستان شناسی آسیای صغیر بیشتر از ایران بوده و تا عصر نو سنگی می رسد (دیونهای مکوشفه از تپه جاجیلار) ولی ریتونهای مکشکوفه از آسیای صغیر، از نظر شکل ظاهری با ریتون هایی که از ایران یافت شده اند کاملا اختلاف دارند.
البته ریتونهایی که قسمت فوقانی آنها به شکل شاخ بوده و بخش پایین آن به گرده حیوانی متصل می شود، ادامه ریتونهایی است که احتمالابرای اولین بار در ایران ساخته شده و نمونه های سفالین آن را در هزاره چهارم پیش از میلاد از شوش، در نیمه دوم هزاره دوم بیش از میلاد از دروس شمیران، تهران و در نیمه اول هزاره اول پیش از میلاد (از فلز و سفال) از نقاط مختلف ایران می شناسیم.
با توجه به نمونه های پیشین ریتونها، بهترین آنها را که با شیوه و سک درباری ساخته شده اند ، در عصر هخامنشی از طلا، نقره، مفرغ آهن و سفال با ویژگی خاصی ظاهر شده و از نظر سبک ریتون سازی و آثار هنری این عصر جای بس مهمی را در میان سایر آثار تجملاتی و صنعتی به خود اختصاص داده است. در ساختن ریتونهای هخامنشی، نهایت ظریف کاری، دقت و استادی رعایت شده و هنر مندان در این رشته هنری، نیز از نظر خلاقیت و مهارت، برتری هنر این عصر را نسبت به دوره های پیشین کاملا مشخص و روشن نموده است.
ریتون های هخامنشی که به احتمال زیاد از نمونه های مادی و اورارتویی و سکایی اقتباس شده اند ، عموما از سر زمینهای تحت نفوذ هخامنشیان بدست آمده اند. ریتونهایی که از کوگانهای سکایی واقع در جنوب روسیه کشف شده اند یا بوسیله هنرمندان هخامنشی ساخته و یا اینکه سکایی ها در ساختن آنها شدیدا تحت تاثیر هنر هخامنشی قرار گرفته اند. ولی به احتمال قریب به یقین، ریتونهای یافت شده از قبور سکایی توسط هنر مندان هخامنشی ساخته شده اند زیرا شیوه و تکنیک چکش کاری بویژه در ریتونهای فلزی این نظر را روشن می سازد.
ریتونهایی که از آسیای صغیر به دست آمده و مربوط به عصر هخامنشیان میباشند، از ارزش هنری خاص برخوردار بوده و در عین حال نفوذ و گسترش هنر هخامنشیان را د راین سرزمین به اثبات می رساند که می توان به عنوان مثال از ریتون سفالین به شکل شیر از شهر آدانا، ریتون نقره ای به شکل بز وحشی و گریفون یافت شده از شهر ارزنجان (ارزینجان)، ریتون نقره ای به شکل آهو مکشوفه از شهر ارزوروم شخن به میان آورد. البته منقار، پاها، گردن و بالهای گریفون با طلا اندود شده و سایر قسمتهای آن از نقره می باشد. غیر از ریتونهای فوق ، یک ریتون سفالین به شکل اسب در کاوشهای تپه ماشات (مشهد) از یک طبقه فرهنگی هلنیستیک (واقع در بخش مرکزی آسیای صغیر محل استقرار هی تیت ها) بدست آمده است که از نظر شکل ظاهری و لعاب هرمز روشن و جلا یافته ، قابل مقایسه با رثیتونهای هخامنشی بوده و در چهار چوب هنر هخامنشی مورد بررسی می باشد.
ریتونهای طلایی موزه متروپولتین (به شکل شیر)، ریتون نقره ای کلکسیون کورکی ین (به شکل گاو) (تصویر 35) ریتون نقره ای کلکسیون شی مل (به شکل قوچ) ریتون نقره ای موزه لنینگراد ( به شکل قوچ) (تصویر 36) ریتونهای نقره ای موزه لوور (به شکل بز و اسب) ریتون نقره ای موزه بیریتیش ( به شکل گریفون)، ریتونهای نقره ای موزه ارمیتاژ ( به کشل بز بالدار) ریتون طلایی کلکسیون شخصی در نیویورک ( به شکل آهو) و سایر ریتونهای طلایی و نقره ای هخامنشیان که تزیین بخش موزه های ایران می باشند. آن چنان با مهارت و استادی ساخته شده اند که می توان از انها بعنوان بهترین شاهکار های هنر فلز کاری عصر هخامنشیان سخن به میان آورد.
یکی از زیبا ترین نمونه این ریتونها که با ضرب چکش از طلای خالص ساخته شده اند که می توان از آنها بعنوان بهترین شاهکارهای هنر فلزکاری عصر هخامنشیان سخن به میان آورد.
یکی از زیبا ترین نمونه این ریتونها که با ضرب چکش از طلای خالص ساخته شده و احتمالا از همدان یافت شده است (تصویر37) ، در میان ریتونهای هخامنشی از ویژگی و زیبایی خاص برخوردار می باشد. این شاهکار بسیار ارزنده را ، امروزه در موزه ملی (موزه ایران باستان) به معرض نمایش قرار داده اند. این ریتون طلایی که مشتمل بر مجسمه شیر بالدار و متصل به جامی بلند است، بدنه آن مزین به خطوط شیاردار افقی برجسته بوده، اطراف لبه بالای آن دارای نقش گلهای معمول در نقوش هخامنشی به نامگلهای نیلوفر آبی و نقش زنجیره ای می باشد. بالهای شیر تا محاذات گوشهای آن بالا آمده ، چگونگی صورت، گردن ، دهان، دندان، چشم، بینی و چنجه های جلو انداخته شیر با نقوش برجسته متعدد تخت جمشید، از نزدیک قابل مقایسه می باشد. بلندی این ریتون 23 سانتیمر، طول آن در جهت سر و دم شیر 21 سانتیمتر، پهنای زیرین بدنه آن 8 سانتیمتر، قطر دهانه بالای ریتون 12 سانتیمتر و وزن آن 1875 گرم است.
ریتون طلایی دیگر ، به ویژگی هنر عصر هخامنشی ، در موزه مترو پولیتن به نمایش گذارده شده است. با وجود این که از نظر ابعاد کوچکتر از ریتون قبلی بوده و دارای تزیینات کمتری است، ولی از لحاظ شکل ظاهری تزیین سطح بیرونی جام شیر بالداری که جام طلایی به گرده ان اضافه شده است، از یک طرف قابل مقایسه با ریتون مکشوفه از همدان بوده و از طرف دیگر ریتونهای مکشوفه از آسیای صغیر را به یاد می آورد.
سطح بیرونی جام ریتونها، در عصر هخامنشی یا به صورت ساده و بدون این که کوچکترین تزیین در انها ایجاد گردد ساخته شده و یا اینکه با شیارهای افقی به صورت برجسته و بندیرت عمودی و در پیشابیش این شیارهای تزیین بویژه در اطراف لبه ، نقش گلهای نیلوفر آبی و نقش زینجیره ای جلب توجه می کند که در ریتونهای یونانی، شیارهای تزیینی بر خلاف ریتونهای هخامنشی که اکثر افقی هستند به صورت عمودی از پایین لبه تا گرده حیوان ، چون شیارهای قاشقی ستونها، با ضربات چکش ایجاد گردیده، ولی نقش گلهای نلوفر آبی هم در ریتونهای هخامنشی و هم در ریتونهای یونانی اکثرا در اطراف لبه ظاهر می شوند.
ریتونهایی که از سرزمینهای تحت نفوذ اورارتوها و فریگها به دست آمده و مربوط به قرن هشتم و هفتم پیش از میلاد می باشند و بویژه از نظر شکل ظاهری همگی قابل مقایسه باریتونهای فلزی و سفالین مادها و ماناها بوده و با وجود این که «هی تیت» ها نیز در مراسم دینی از ریتون استفاده نموده و ریتونهایی به شکل نمونه های هخامنشی ساخته اند، لیکن ریتونهایی از یک حیوان و یا یک جانور تخیلی و از یک جامی که روی گرده حیوان به صورت عمودی تشکیل یافته ، چه در آسیای صغیر و در یونان و چه در بین النهرین و چه در سرزمین سکاها، به احتمال زیاد با الهام از ریتوناای ایرانی ساخته شده اند که بهترین نوع آنها که اصلا از نظر تزیین بدنه، زیبایی و جامی که به طور عمودی روی گرده حیوان قرار داده می شود قابل مقایسه با نمونه های بیش از خود نبوده بلکه بهتر از همه آنها و با شیوه خاصی در عصر هخامنشی ساخته شده اند.
هر چند که تاثیر هنر اورارتویی ، آشوری و سکایی در بعضی از ریتونها به چشم می خورد، ولی هنر مندان عصر هخامنشی در ساختن ریتونها از نمونه های مادی الهام گرفته و دست به ایجاد چنین شاهکار هنری زده اند . همان گونه که تنه قدرتمند حیوانات واقعی و تخیلی، سنگینی سقف کاخهای تخت جمشید را به دوش می کشند، این بار همان حیوانات با همان ویژگی ، جامی را بر دوش دارند که جهت استفاده پادشاهان هخامنشی ساخته شده اند. به طور یقین، هنرمندان در خلق این جامهای زرین و سیمین به ویژه آنهایی که به طوری عمودی بر نیم تنه حیوانات واقعی و تخیلی اتصال یافته اند از ستونای تخت جمشید الهام گرفته و حتی شیارهای عمودی سطوح بیرونی جامها به احتمال با اقتباس از شیارهای قاشقی بدنه ستونها چکش کاری گردیده اند.
در میان آثار هنری هخامنشیان مهر ها جای خاصی را به خود اختصاص داده و از لحاظ شیوه هنری از ویژگیهای خاصی برخوردار می باشند. مهر های استوانه ای ، مهرهای مسطح و مهرهای حلقه ای این دوران روشهای گوناگونی از شیوه آشوری و بابل جدید تا سبک جدید یونانی را منعکس می سازند که در دوره هخامنشی یکپارچه شدند. در میان مهرهای هخامنشی مهرهایی کهبا سبک ایرانی ساخته شده اند، بسیار جالب توجه می باشند. این گونه مهر ها برای مقاصد اداری به وسیله فرمانروایان اولیه هخامنشی از داریوش یکم (486 ـ 522 ق . م) تا اردشیر یکم (422 ـ 456 ق.م) بکار می رفتند در حالی که افراد ویژه ، مهرهای حلقه ای یا مهرهای مسطح داشتند. استفاده از مهر استوانه ای در اوایل دوران هخامنشی جالب توجه تر از همه است، زیرا اندکی پیش از ان در بابل ، یعنی سرزمین اصلی مهرهای استوانه ای این نوع مهرها به مقدار وسیعی جای خود را به مهرهای مسطح داده بود. در آشور نیز از زمان سارگون (705 ـ 721 ق.م) مهرهای مسطح به عنوان مهر های رسمی سلطنتی مورد استفاده قرار گرفته بودند.
شاید ایلامی ها مهرهای استوانه ای را نسبت به بابلیها برای مدت طولانی تری حفظ کردند و در این میان پارسی ها این رسم را از ایلام به ارث بردند. نشان و تاثیر میراث ایلامی را در یک مهر استوانه ای بخوبی می توان مشاهده نمود. در این مهر ، شها بر روی اسفینکسها ایستاده (تصویر 38) و به علامت پیروزی، دو شیر را از پاها گرفته و به هوا بلند کرده است. این طرح ترکیبی کاملا شبیه به موضوع یک مهر استوانه ای ایلامی قرن سیزدهم پیش از میلاد است.
بیشتر مهرهای استوانه ای ظریف هخامنشی از سنگ یمانی روشن، سنگ لاجورد آبی تند یا سنگهای رنگارنگ دیگر ساخته می شدند. مهرهای ساخته شده از مواد پست تر، مانند سنگ آهکی صورتی مایل به قهوه ای یا خاکستری یا سیاه، سنگ صابونی یا حتی گل پخته، احتمالا به کامندان با درجات پایین تر از آنهایی که می توانستند از عهده فراهم نمودن ظریف ترین سنگها برآیند ، تعلق داشته اند.
گذشته از شکل معمولی استوانه ای ، مهر های استوانه ای ـ مسطح نیز رد دوره هخامنشی بکار برده می شدند. این گونه مهر ها در بالا ، وسیله ای برای آویزان کردن داشتند و نه تنها بر سطح استوانه بکلکه بر ته آن نیز کنده کاری شده بود. این نوع مهر، ویژه اورارتویی ها است، مانند عوامل دیگر اورارتویی، این عامل هنری نیز می توانسته است به وسیله مادها بدست هخامنشیان رسیده باشد. با این حال، مهرهای استوانه ای مسطح مادیها، هنوز به روشنی از مهر های هخامنشی جدا نشده اند.
در روی یک مهر استوانه ای دیگر، کی نمیش حقیقی تر از شجاعت پهلوانی پادشاه و نیروی مقاومت ناپذیر او با یک شیر را نشان می دهد. این مهر که از شهر تبس (تصویر39) واقع در مصر یافت شده است نام و لقب داریوش شاه بزرگ را در بر دارد که به پارسی، ایلامی و بابلی نوشته شده است. بالهای یکپارچه نماد اهورامزدا را که در روی این مهر کنده اند، می توان با طرحهای مشابه در نقش برجسته بیستون و در نمای آرامگاه صخره ای داریوش و جانشینانش مقایسه کرد. البته این مهر استوانه ای با نقش داریوش و نام کنده شده وی بر آن، مهر شخصی شاه نبوده بلکه به یکی از صاحب منصبان عالی رتبه شاهنشاهی تعلق داشته است.
مهر استوانه ای بدست آمده از مصر ، داریوش را ایستاده در کنار ارابه ران خود، در ارابه ای که با دو اسب کشیده می شود نمایش داده است. شاه ، تیرهایی را به سوی شیری رها می کند که مانند هیولایی نیمه انسان روی دو پای خود به هوا بلند شده و قابل مقایسه با شیر پلاک به دست آمده از زیویه می باشد. جسد دومین شیر( اما در یک مقیاس کوچکتر) در زیر پای اسبها دراز افتاده است. دو نخل خرما، صحنه را میان می گیرند. این صحنه نقوش ساسانی را فراتر از زمان خود نشان می دهد که در آن شکار شاه را به عنوان پیشگویی پیروزی شاهی، چون یک نتیجه پیش بینی شده هم زنده و هم مرده نمایش می دهند.
نوع دیگری از مهر استوانه ای تنها نقش یک گاو نر را نشان میدهد، خطوط ظریف، سبک سازی واضح بدن و سطوح صاف این گاو، انسان را به یاد نقوش برجسته تخت جمشید می اندازد.
با توجه به نقوش کنده شده مهرهای استوانه ای شکل چنین بر می آید که موضوعها از جهان مذهبی خارج شده و وارد دینای عادی گردیده است. بعنوان مثال گاهی روی این نوع مهرها، شاه را در حال ایستاده روی یک شیر به معرض نمایش قرار داده اند که این گونه تصاویر از نقوش قدیمی خدایان مشرق زمین اقتباس یافته است و شاه در عین حال در یک دست کمان و در دست دیگر سه عدد تبر دارد که کمان در این تصویر نشانه قدرت شاهی بوده که مشابه آن روی مهرهای استوانه ای شکل و نقوش برجسته بیستون و نقش رستمو روی نمای گور دخمه قیزقاپان نیز نشان داده شده است.
در روی یک مهر استوانه ای شکل در میان مجلس، خدا و آتشدان و پادشاه را تصویر کرده اند و در اطراف شاه به طور قرینه موضوع های دیگر اضافه شده است که مجلس را پر کند. حتی در میان تصاویر، نقش جنگ میان مادها و سکایی ها، نیز جلب توجه می کند. در بعضی موارد برای این که منظره ای را مجسم کرده باشند درخت خرمایی را در زمینه نقش مجلس نشان داده اند بدون این که رابطه ای با قسمتهای دیگر تصاویر داشته باشد. البته روی تمام مهرهای این عصر، قهرمان مجلس، پادشاه است که همیشه پیروز بوده و به منزله نشانه ای از دولت هخامنشی می باشد.
مهر های مدور یا بیضی شکل بنا بر سنت های قدیم آسیای صغیر ساخته می شدند. این مهر ها بیشتر در بخشهای غربی قلمرو هخامنشی مورد استفاده قرار گرفته و از نظر شیوه کار و سبک و تنظیم و ترکیبشان جزو دسته مهرهای استوانه ایشکل به شمار می روند. از مهر های مسطح مدور و بیضی شکل ، چند نمونه در آسیای صغیر کشف شده اند که در اینجا به معرف بعضی از آنها می پردازیم:
1) یک مهر دایره ای شکل از گل رس ساخته شده و در کاوشهای داسکیلیوم واقع در دو کیلومتری دریاچه مانیاس بدست آمده و قطر آن در حدود 5/3 سانتیمتر می باشد. در روی این مهر به صورت برجسته مغی را با لباس بلند که تا به مچ پا می رسید تصویر نموده اند. در مقابل این مرد روحانی که از طرف راست به معرض نمایش گذارده شده است خط آرامی به چشم می خورد، در دست چپ او «برسم» و در دست راستش یک عص جلب توجه می کند. روی دوش این مرد روحانی یک شنل بلند که کاملا شبیه شنلهای مادهاست به چشم میخورد. با توجه به شکل ظاهری این تصویر، آن را می توان از یکطرف با تصویر مغی که در چهار طرف آتشدان کاپادوکیه و از سوی دیگر با تصاویر مردانی که در نمای گور دخمه قیزقاپان و سکاوند موجود است از نزدیک مقایسه نمود. از طرفی تصویر مرد روحانی که در روی مهر هخامنشی جلب توجه می کند قابل مقایسه با نقش مغهایی می باشند که در روی یادمانهای داستکیلیوم نمایش داده شدهاند.
2) اثر یک مهر مسطح از دوران هخامنشی بر روی گل رس و به شکل بیضی که در کاوشهای داسکیلیوم یافت شده است، بسیار جالب توجه می باشد. در این اثر ، شاه به طرف راست بر روی تخت نشسته و در پشت سر او سه خدمتکارش و در جلوی او دو عدد آتشدان و یک تصویر دیده میشود. شبیه این گونه تصاویر در حجاریهای تخت جمشید به ویژه بالای گور دخمه ها به چشم میخورد. ابعاد این اثر 4×8/3 سانتیمتر می باشد.
3) یک مهر مسطح هشت گوشه که از سنگ ساخته شده ، در کاوشهای ساحل ساردس بدست آمده است. در قسمت بالای استوانه این مهر نیم بیضی شکل، سردوتا مرغابی که از بالا به طرف پایین آویزان می باشند جلب توجه می کند. این شیوه هنری را در میان گنجینه زیویه بر روی یک گرز سنگی که از مرمر سفید ساخته شده و اثر سکایی ها می باشد می توان مشاهده کرد. در قسمت بالای این مهر، جهت آویختن آن به گردن حلقه ای ایجاد شده که داخل حلقه را طلا کاری کرده اند. در سطح این مهر هخامنشی، یک بز بالدار که فقط دارای یک شاخ می باشد به چشم می خورد.
بلندی این مهر 3 سانتیمتر بوده و امروز در موزه باستان شناسی استانبول به معرض نمایش گذارده شده است. شبیه تصویر بز بالدار که در روی مهر سادس جلب توجه می کند در روی بعضی از مهرهای استوانه ای شکل هخامنشیان نیز دیده می شود.
در روی یکی از این مهر ها با حروف فارسی باستان جمله من پادشاه خشایارشا هستم به چشم می خورد.
البته لازم به توضیح می باشد که از قرن پنجم پیش از میلاد به تقلید از هنر یونان، مهرهای هخامنشی بتدریج به صفحات مدور یا بیضی که روی آن تصاویر مجسم می گردید، مبدل شده اند. در روی این گونه مهر ها موضوع هایی که به معرض نمایش گذارده شده اند عبارتنداز : مجالس شکار یا جنگ که رد آن حرکات به صورت طبیعی نشان داده شده و بسیاری از موضوع هایی که مربوط به زندگی روزمره و یا تصویر حیوانات درحال تاخت می باشند به چشم می خورد. در این گونهه مجالس ، پادشاه شرکت ندارد و این نوع تصاویر احتمالا مربوط به مجالس ملی می باشد. البته اشخاصی که در این مجالس شرکت کرده اند معمولا از خود تحرک چندانی نشان نداده و هنرمند در بکار گیری چنین شیوه ای جهت نشان دادن تصاویر، احتمالا از هنر یونان الهام گرفته است. بنابراین در عصر هخامنشیان هنر مهر سازی نیز بدون تاثیر پذیری رشد نکرده و غالبا از عناصر هنر های خارجی به ویژه بابلی، آشوری ، ایلامی از یک طرف و از سوی دیگر از هنر آسیای صغیر و همسایه غربی آن یعنی یونان الهام گرفته است. ولی با وجود این هیچ وقت تقلید به صورت کورکورانه نبوده ، بلکه هخامنشیان آنها را بنا بر میل و سلیقه خود به صورت جدیدی درآورده و به این ترتیب خواستهاند تا هنر خودشان را حتی در ساختن هر ها ، مافوق مهرهای بیگانگان نشان بدهند.
البته لازم به توضیح می باشد که در کاوش های ارگیلی (داسکیلیوم)، حدود 300 مهر از عصر هخامنشیان بدست آمده است که در روی آنها نوشته هایی به خط پارسی باستان و آرامی دیده میشود که در کنار این نوشته ها نقوشی از قبیل صحنه نبرد یک انسان با یک حیوان افسانه ای (شیربالدار و دارای شاخ) و یا نقش اسفنکس و یا بز بالدار با یک شاخ جلب توجه می کند.

کتیبه های هخامنشی
همانطوری که می دانیم، انواع خطوط در عهد قدیم در نگارش مورد استفاده قرار گرفته و عصر به عصر و دوره به دوره این خطوط تغییر می یافته است. البته زمانی خط سومری ها ، وقتی خط ایلامی ها و هنگامی دیگر خط آشوری ولی هخامنشیان بر این خطوط سبقت گرفته و خطی دیگر ولی در عین حال شیواتر و زیبا تر را به عرصه گیتی عرضه نمودند و آن خط میخی پارسی بو. این خط ، فوق العاده ساده بود و از چهل و دو حرف تشکیل می شده است، در حالی که در مقایسه با خطوطی از قبیل میخی بابلی یا آشوری که بی نهایت مشکل و دارای هشتصد علامت می باشد و خط میخی ایلامی یا انزانی دارای سیصد علامت بوده و تقلیل از هشتصد حرف آشوری به سیصد حرف ایلامی و چهل و دو حرف ، و در عین حال آسان نمودن کار نویسندگی ، خود یکی از کارهای برجسته و مهم ایرانیان باستان می باشد. با وجود این که از خط ایلامی و بابلی اقتباس گردیده، مع هذا یک تصرف بجا و تحول شگرفی در ان به عمل آمده و این خود معرف افکار بدیع و مترقی ایرانی در ادوار باستان می باشد.
البته پارسی باستان، نامی است که به زبان سنگ نوشته های هخامنشی اطلاق میشود. این زبان در عین حال که گویش استان فارس بوده، اندک نشانه هایی از گویش شمالی نیز در آن وجود دارد. زبان پارسی باستان را تنها از روی همین نوشته های شاهانه که بر تنه کوهها یا لوحه های گل پخته و زرین و سیمین و ظرفها و مهرها باقی است، می شناسیم.
البته لازم به توضیح می باشد که روابط اداری شاهنشاهان هخامنشی توسط خط و زبان آرامی انجام می گرفت و این زبان و خط آرامی از اواخر قرن پنجم پیش از میلاد روی چرم یا پاپیروس و با قلم و مرکب نوشته میشد. اسناد خزانه کاخ شاهی در تخت جمشید که شماره آنها نزیک سی هزار می باشد ، به زبان ایلامی بوده که بر روی لوحه های گلی نوشته شده و تاکنون بخشی از آن خوانده شده است و شاید علت بکار بردن زبانهای فوق جز این نباشد که شاهان هخامنشی هدفی جز استیلا بر دنیای متمدن و تصرف و غصب فرهنگها و تمدنهای مختلف نداشته باشند، لیکن زبان پارسی باستان تنها برای ثبت کارهای بزرگ و درخشان شاهنشاهان هخامنشی و به یادگار قدرت و عظمت پارسیان بکار رفته است و پیش از ایرانیان این رسم در بین شاهان رایج بوده ولی در بسیاری از آنها مانند سنگ نوشته های شاهان بابل و آشور ، حقایق واقعی دگرگون شده است، ولی در نوشته های به زبان و خط پارسی باستان ، مبالغه ای صورت نگرفته و هیچ نکته خلاف حقیقتی تا کنون یافت نشده است.
کتیبه هایی که از هخامنشیان باقی مانده است، به سه زبان، یعنی ایران باستان، ایلامی و بابلی نوشته شده، اما کتیبه هایی نیز وجود دارند که تنها به یک زبان نوشته شده و آن زبان پارسی باستان می باشد که زبان خاندان شاهی بود و همه این زبانها را به خط میخی نوشته اند. البته لازم به توضیح می باشد که هیچ دلیلی در دست نیست که ثابت کند که خط ایران باستان، کاربردی عمومی دشات، یا انکه نظیر خط بابلی برای مقاصد عملی بکار می رفت. بلکه تمامی کتیبه های هخامنشی نشانگر قدرت ، حاکمیت ، خود ستایی، کشور گشایی و به زانو در اوردن دولت ها بوده و کمترین اطلاعی در رابطه با چگونگی زندگی افراد عادی در اختیار ما نمی گذارد.
مفصل ترین و مهم ترین آثار باستانی پارسی باستان از داریوش بزرگ است که بیشتر با دو متن بابلی و ایلامی همراه می باشد. از دوران هخامنشی، کتیبه های زیادی کشف شده که در اینجا به معرفی مهمترین آنها می پردازد:
1. کتیبه بیستون که از همه کتیبه های دوره هخامنشی مهم تر است و در آن داریوش اول مبادرت به شرح اقدامات خود در مورد سرکوبی سرکشان و مدعیان سلنت و بسط امن و عدالت کرده و ممالک قلمرو خود را ذکر نموده است.
2. کتیبه بیشتون که از همه کتیبه ها ی دوره هخامنشی مهم تر است و در آن داریوش اول مبادرت به شرح اقدامات خود در مورد سرکوبی سرکشان و مدعیان سلطنت و بسط امن و عدالت کرده و ممالک قلمرو خود را ذکر نموده است.
در اینجا لازم به توضیح می باشد که اولین دانشمندی که موفق به خواندن کتیبه های هخامنشی شد گرتفند است و بعد از او مستشرقین دیگری از جمله بورنوف واپبرت فرانسوی دنباله کار او را گرفتند و سرانجام راولن سن در قرن نوزدهم میلادی کتیبه بیستون را کاملا ترجمه کرد. کتیبه بزرگ بیستون به سه زبان پارسی قدیم، ایلامی و آشوری نوشته شده که تقریبا دارای دو هزار کلمه می باشد. در این کتیبه داریوش قصه بردیا و شورش هایی را که در اوایل سلطنتش در نقاط مختلف روی داده شرح می دهد.
3. در بیستون کتیبه ای دیگر از داریوش موجود است که در حقیقت متمم کتیبه بزرگ بوده و تعداد کلمات آن قریب به یکصد و پنجاه کلمه است.
4. در کوه الوند نزدیک همدان کتیبه ای از داریوش وجود دارد که دارای 50 کلمه است
5. در تنگه سوئز کتیبه ای از داریوش وجود دارد که دارای 80 کلمه بوده و مربوط میشود به حفر کانالی که یکی از شعبات رود نیل را به دریای احمر متصل کرده ست.
6. بر روی استوانه ای بلوری که از کاوش در مصر به دست آمده ، کلماتی نقش شده است که ثابت می کند مربوط به زمان داریوش اول بوده و هم اکنون در موزه بریتانیا است.
7. کتیبه تخت جمشید که مربوط به زمان داریوش اول است و دارای 200 کلمه می باشد. در این کتیبه داریوش از ممالکی اسم برده که جزو کشور ایران بوده است.
8. کتیبه نقش رستم، این کتیبه مربوط به زمان داریوش اول بوده که در مقابر شاهان هخامنشی کنده شده است و دارای 250 کلمه می باشد. در این کتیبه نیز داریوش از ممالکی نامبرده که جزو ایران بوده اند.
9. در خرابه های تخت جمشید ، پنج کتیبه از خشایار شاه باقیمانده که روی هم دارای 250 کلمه است. مضمون کتیبه ها مربوط به ساختمان قسمت های مختلف تخت جمشید است که روشن می کند کدامیک از قسمت ها توسط خشایار شا ساخته شده است.
10. در کوه الوند نزدیک همدان جنب کتیبه داریوش اول کتیبه ای از خشایارشا وجود دارد که دارای شصت کلمه می باشد.
11. کتیبه وان واقع در شرق ترکیه که مربوط به زمان خشایار شا است.
12. بر روی گلدانی که در موزه لوور پاریس است ، کلماتی به خط میخی کشیده شده که مربوط به زمان خشایارشا ات.
13. بر روی گلدانی که از سنگ مرمر ساخته شده و در مصر به دست آمده کلماتی به خط میخی کنده شده که مربوط به اردشیر اول است.
14. از داریوش دوم در تخت جمشید کتیبه ای به دست آمده که خیلی مختصر است و مضمون آن معرفی بانی بعضی از بناهای تخت جمشید می باشد.
15. در شوش از اردشیر دوم کتیبه ای به دست آمده که به سه زبان پارسی باستان، ایلامی و آشوری نوشته شده و در این کتیبه اردشی بع از ستایش اهورامزدا خور را معرفی کرده است.
16. در زیر لبه یک جام طلایی نام داریوش کنده شده است.
17. از اردشیر سوم در تخت جمشید کتیبه ای به دست آمده که در آن اردشیر بعد از ستایش اهورا مزدا خود را معرفی می کند.
18. لوحه تزیینی روی آجر های لعابی رنگین که می بایستی بر دیوار کاخ نصب شود و قطعات جداگانه آن یافت شده است، دو نسخه از پارسی، هر یک در 14 سطر و شکسته هایی از متن اکدی و ایلامی
19. نوشته ای تنها به پارسی از اردشیر سوم در چهار نسخه ، که متن آنها تنها در سطر بندی اختلاف دارد، اولی و سومی چهارمی، بر دیوار کاخ اردشی، در اصل هر متن بیست و شش سطر بوده است و نسخه ی دوم درسی و پنج سطر کنار، پلکان شرقی کاخ داریوش.
20. لوح زر به نام اریارامنه (موزه برلن)، لوح زر به نام (گنجینه مارسیل ویدال)، الواح زر و سیم داریوش ( در موزه ایران باستان) و الواح داریوش که در سال 1307 ضمن پی کنی دیوار خانه ای در محله سر قلعه یعنی در یکی از نقاط تپه هگمتانه لوحی از زر و لوحی از سیم به دست آمد. این دو لوح به یک اندازه چهارگوش بوده و طول و عرض هر کدام 8/8×19 سانتیمتر است و بر روی هر یک از آنها خطوط میخی به سه زبان یعنی پارسی باستان، بابلی و ایلامی نقر گردیده است.
21. لوح زر به نام داریوش دوم ( موزه ایران باستان).
لوح کامل از طلا به طول 5/20 سانتیمتر و عرض 5/18 سانتیمتر شامل بیست و سه سطر. نوشته میخی به زبان فرس قدیم به نام داریوش دوم (424 تا 404 ق.م) و مضمون آن شبیه سایر نوشته های شاهنشاهان هخامنشی می باشد. و متن ترجمه شده آن چنین است:
خدای بزرگی است اهورامزدا که این زمین را آفرید که آن آسمان را آفرید که مردم را خلق فرمود که به مردم شادی داد که داریوش را شاه نمود. یگانه شاه از میان شاهان بسیار و یگانه فرمانروا از میان فرمانروایان بسیار. من (هستم) داریوش، شاه بزرگ، شاه شاهان، شاه کشورهایی که ملت های بسیار دارد ، شاه این سرزمین بزرگ دور دست پهناور، پسر اردشیر شاه پسر خشایارشا، پسر داریوش شاه هخامنشی. داریوش شاه می گوید اهورامزدا این کشور را به من عطا فرمود، از مرحمت اهورامزدا من شاه این سرزمین هستم، اهورامزدا مرا و خانه مرا و سلطنتی را که به من عطا فرمود حفظ کند.
البته لازم به توضیح است که خط پارسی باستان شامل 36 حرف و هر حرف نشانه ی یک مصوت، با یک صامت به علاوه یک مصوت است و پنج علامت دیگر وجود دارد که برای یک کلمه مستقل بکار میرود و نشانه های خاصی برای اعداد نیز وجود دارد.
» ادامه مطلب